جالب آنکه برخی استدلال میکنند چون ناصر خسرو در سفرنامه به قطران تبریزی برخورد و قطران از او خواست معنی برخی عبارتهای فارسی را به او بگوید، پس قطران ترک بوده، درحالیکه ناصر خسرو در گزارش این دیدار هیچ اشارهای به ترک زبان بودن او ندارد.
چند سال پیش وقتی در ساختمان سندیکای شاعران و نویسندگان جمهوری آذربایجان با عباس عبدالله به گفت و گو نشستیم، پیش از آنکه من پرسیده باشم، او پرسید:” کجای ایران زندگی میکنی و آذری را چطور بلدی؟”
گفتم:” تهران زندگی میکنم، کردستان دنیا آمدهام و کرد هستم اما پدرم در اصل از “ترک”های زنجان هستند.”
لبخندی زد و با دست به دو- سه نفر از دوستانش اشاره کرد که جلو بیایند و بعد گفت:” ببینید این پسر ایرانی درستتر و دقیقتر از ما فکر میکند؛ او به پدرش که یک آذری زبان زنجانی است میگوید “ترک” ما اینجا به خودمان میگوییم “آذربایجانی” این چیزی است که ما باید از ایرانیها یاد بگیریم، ما باید به شهروندانمان یاد بدهیم که خود را ترک معرفی کنند نه آذربایجانی. آفرین پسر ما ترکیم ترک، پدر تو هم ترک است، خون ترک در رگهای تو میجوشد.”
این همه هیجان و تاکید او تلنگری به ذهنم زد که ماجرا نباید به این سادگیها باشد. در واقع او برداشت غلط من از ترک و آذری را الگویی درست برای مردم آذربایجان میدانست.
وقتی از سندیکا بیرون آمدم و از میدان شهدای گمنام باکو به سمت خیابان نظامی راه افتادم به باغوا ( شهر خدا و نام باستانی باکو که به اشتباه آن را بادکوبه میدانیم) و بغداد (شهر خداداده در متون پهلوی) فکر میکردم. از یکی پرسیدم کیوسک چنج پول این دور و برها هست یا نه؟ چند بار پرسیدم، معنی “کیوسک” را نمیدانست. گفتم دکان، دکه، گفت آها “کوشک” را میگویی. یاد کوشک سفید یا کاخ سفید دربار ساسانیان در تیسفون افتادم، شهری که به تقلید از آن دربار بغداد- یکی از روستاهای تیسفون- ساخته شد.
وقتی روی “بالکن” اتاقم در هتل آزادی نشسته بودم، خیره به خزر که اینجا در ترانهها “آنا خزر” صدایش میکنند و به این همه فکر میکردم، با خودم گفتم خب وقتی کیوسک همان کوشک است، لابد بالکن هم باید بالاخانه یا بالاخون ایرانی باشد. از این کشف خودم خندهام گرفت. آیا اینها به معنای عظمت تمدن پرشیا و پارسی است؟ خیر. چیزی به نام تمدن پارسی یا همان پرشیایی که غربیها میگویند خطای بزرگی است؛ ما در ایران تمدن ایرانی داریم نه پارسی و پارسها یکی از اقوام ایرانی در کنار کردها، لرها، آذریها و… هستند نه همه ایران. نشان به آن نشان که کورش بنیانگذار سلسله هخامنشی نه پارس بلکه ماد- پارس بوده.
از سوی دیگر باید تمایزی قائل بود میان قوم پارس و زبان پارسی؛ زبانی که به عنوان یک میراث کهن تاریخی و یک میثاق ملی برای همه اقوام ایرانی محترم است و همه اقوام در تعالی آن کوشیدهاند و البته بیش از خود پارسیان. کافی است به یاد بیاوریم یکی از سه مکتب بزرگ ادبیات فارسی پس از اسلام، یعنی مکتب آذربایجانی در قهوهخانههای تبریز پیریزی شد و پس از آن به ادبیات اصفهانی و درنهایت با مهاجرت شاعران به ادبیات هندی شهرت یافت.
بگذریم، راستی چرا ما به آذری زبانهای خودمان میگویم ترک؟ ترک بودن مگر تنها اشاره به ترک زبان بودن دارد؟ ترک پیش از آنکه زبان باشد، نژاد است اما مگر آذربایجانیها چه آذربایجانیهای ایران و چه آذربایجانیهای جمهوری آذربایجان، نژادی ترک و غیر آریایی دارند؟ خیر. آنها اصیلترین آریاییهای فلات ایران و اصیلترین مادهای این سرزمین هستند.
در این میان یک نظریه عامیانهتر میگوید هرکسی که در استانهای آذربایجان شرقی، غربی و ادبیل دنیا آمده و به گویشهای مردم این مناطق سخن میگوید، آذری و زنجانیها و بخشی از مردم همدان یا قزوین ترک اند. درحالی که همه اینها گویشهایی از آذری است و آذری اگرچه خود در نهایت یکی از شاخههای بیست و هشتگانه ترکی محسوب میشود اما باید به یاد داشته باشیم که سرزمین اصلی ترکان نه غرب خزر بلکه در شرق خراسان باستان که بخشی از خاک امروز افغانستان و تاجیکستان را شامل میشده، بوده که آیینی شمنی داشتهاند و همه گویشهای ترکی غرب چه آذری و چه ترکی استامبولی حاصل پردازش زبانی و فرهنگی است که در ایران و در ارتباط با زبان های ایرانی صورت گرفته و این فراتر از تاثیری است که یک زبان در زبان دیگر میتواند داشته باشد مثل تاثیر ترکی در فارسی یا به عکس.
آنچه که امروز به عنوان موسیقی ترکی میشناسیم در واقع همان موسیقی کردی است همچنان که عرفان و اندیشه عرفان ایرانی در این کشور توسط کردها رواج یافته. برای پیشبرد این بحث به فرصتی در حد یک کتاب قطور نیاز داریم اما به طور فشرده به چند مورد مهم اشاره میکنم:
1- نخستین بار در زمان اشکانیان عدهای از ترکان مرزهای ایران در خراسان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و درست در همین زمان عربها به مرزهای ما در جنوب عراق امروزی حمله کردند.
اشکانیان که فرزندان اسکندر را از ایران تارانده بودند، هنوز آنقدر قدرتمند نبودند که همچون دوره هخامنشیان نگاهبان مرزهای ایران باشند. استاد زرین کوب مینویسد اگر آن شکست کوچک و به چشم نیامدنی در زمان اشکانیان اتفاق نمیافتاد تاریخ جهان به گونه دیگری رقم میخورد و هرگز امپراتوری عثمانی شکل نمیگرفت و… آیا ترکها و عربها حکومتی چنان قدرتمند داشتند که بتوانند به ایران حمله کنند؟ خیر.
برای آنها زندگی ایرانی جذاب بود. عربها گاه از دل بیابان وارد حیره- جنوب عراق- شده، چند روستا را غارت میکردند و در بیابان سوزان گم میشدند. آنها میخواستند مثل ایرانیان “خانه” و “شهر” داشته باشند. این موضوع چنان در میان عربها جدی بود که وقتی عراق را تسخیر کردند و کاخ سفید سقوط کرد، به دستور عمر شهر کوفه بنا شد. از سوی دیگر آنها میترسیدند تجربه زندگی به سبک ایرانی، عرب را شهری و غیر مهاجم کند، پس برای نگهداشتن جانب احتیاط کوفه در حاشیه بیابان بنا شد. ترکها نیز در دستههای پراکنده و با همین انگیزه به مرزهای شمال شرقی حمله میبردند.
2- ساسانیان از ترکهای خراسان و عربهای جنوب عراق که دیگر ایرانی شده بودند، برای نگهداشتن مرزهای کشور استفاده بردند و دولتهای کوچک تحت حمایت خود ساختند. در این میان البته درهم آمیزی خونی نیز پیش میآمد.
3- زبان آذری باستان زبانی شبیه کردی و لری بوده که پس از تغییر زبانی مردم این منطقه هنوز نام باستانی خود را حفظ کرده است. پس ما دو گونه آذری داریم؛ آذری باستان که از گویشهای باز مانده آن میتوان به تالشی و هرزندی اشاره کرد و آذری جدید که شاخهای از ترکی محسوب میشود. پرسش: آیا آذری باستان در ساخت آذری جدید دخالت داشته؟ بله پژوهشگران نمونههای فراوانی از این تاثیر یافتهاند.
4- دوبیتیهای شیخ صفیالدین اردبیلی نشان میدهد تا آن زمان آذری باستان در منطقه رواج داشته است: “صفیم صافیم گنجان نمایم/ بدل درده ژرم تن بی دوایم/ کس بهستی نبرده ره باویان/ از به نیستی چو یاران خاکپایم”
جالب آنکه برخی استدلال میکنند چون ناصر خسرو در سفرنامه به قطران تبریزی برخورد و قطران از او خواست معنی برخی عبارتهای فارسی را به او بگوید، پس قطران ترک بوده، درحالیکه ناصر خسرو در گزارش این دیدار هیچ اشارهای به ترک زبان بودن او ندارد.
5- آیا ممکن است زبان مردم یک کشور و یا بخشی از آن به دلیل تهاجمها یا تغییر حاکمیت سیاسی، بدون تغییر نژاد، تغییر کند؟
بله. همانگونه که زبان مردم مصر، شمال آفریقا، لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و… تغییر کرد. درحالی که هیچ یک از این ملتها از نظر نژادی عرب نیستند.
7- برخیها برای نشان دادن مخالفت خود با جمهوری اسلامی متاسفانه به هر روشی تن میدهند از جمله اینکه وقتی حرف از اقوام ایرانی به میان میآید همچون اعراب جاهلی تعداد و شماره افراد را معیار دسته بندی قرار داده و مثلا به قومی که “جمعیت” خیلی زیادی داشته باشد ملت میگویند؛ ملت کرد، ملت ترک و…در حالیکه در ایران ملیتهای متفاوت و متمایزی وجود ندارد. بلکه همه قومیم، اقوام ایرانی؛ قوم فارس، قوم کرد، قوم آذری، قوم بلوچ … و فرهنگ ملی را خرده فرهنگهای ما شکل داده است. فرهنگی ملی که نام آن نه فرهنگ پارس یا پرشیا بلکه ایران و ایرانی است.
8- ما وظیفه داریم در مورد همه اقوام ایرانی منصف باشیم و مثلا اگر جغرافیای مشترکی برای آذریها و کردها وجود دارد، به این سبب افتخارات یکی را به دیگری نسبت ندهیم. چه معنی دارد نظامی گنجهای (کرد کرمانج)، نادرشاه افشار(کرد کرمانج)، شیخ شهابالدین سهروردی (کرد گروس) و یا زین العابدین مراغهای نویسنده نخستین رمان ایرانی (کرد سوران) را هم آذری بدانیم. به یاد داشته باشیم فرهنگ ملی حاصل اندیشه و عمل همه اقوام ایرانی است؛ همچون تکه های یک پازل و با نادیده گرفتن یکی از این تکه ها چهره نهایی فرهنگ مخدوش خواهد بود.