فیروز کاظم زاده که بخاطر اثر برجسته و ماندگارش، یعنی روس و انگلیس در ایران: پژوهشی درباره امپریالیسم (1864-1914)، در ایران شناخته شده است. اما پرسشی که ممکن است مطرح شود این است که چرا نگارنده این سطور به ترجمه این کتاب حجیم دست یازید؟ برای پاسخ به این سوال لازم است درخصوص اهمیت منطقه قفقاز به مطالبی اشاره کنم؛
کردها و قفقاز
قفقاز منطقه ایست در آنسوی شمالغرب ایران، که شامل دو بخش جنوبی و شمالی می باشد. در بخش جنوبی، سه کشور آذربایجان، ارمنستان و گرجستان وجود دارند. قفقاز میان ایران آسیایی و روسیه آسیایی- اروپایی قرار گرفته است و سوال اینجاست قفقاز را در کدامین قاره باید جای داد؟ پیچیدگی جغرافیای قفقاز و تحت الشعاع سیاست قرار گرفتن جغرافیای انسانی و سیاسی این منطقه در ادوار مختلف بویژه درچند سده گذشته باعث شده این سرزمین در اذهان ایرانیان و بالاخص کردها بصورت منطقه ای فراموش شده درآید. شاید اگر فاصله زمینی این منطقه را از ماکو مورد توجه قرار بدهیم دچار حیرت شویم که دلیل گمنامی و در حاشیه ماندن منطقه ای به این نزدیکی که هم مرز مناطق کردنشین نیز هست در چیست؟
در ادوار تاریخی گذشته قفقاز سکونتگاه اقوامی مختلف از جمله اقوام گوناگون ایرانی بوده است. درقرون نخست اسلامی از رواج سیصد زبان در این منطقه سخن رانده شده و اعراب به همین دلیل آنجا را جبل السنه یا کوهستان زبان ها نامیده بودند. در این میان باید گفت کردها نیز با قفقاز بیگانه نبوده اند، سلسله کُرد شدادیان گنجه (950-1200م) در بخشی از این سامان حکومت می کرده است. اجداد صلاح الدین ایوبی از این منطقه برخواسته اند و نظامی گنجوی شاعر بزرگ پارسی گوی هم که از مادری کُردنژاد بوده در گنجه (الیزابت پل سابق) به دنیا آمده است. هم اکنون نیز اقوامی همچون اوسِت ها و طالش ها در این منطقه ساکنند که گویای حقیقت هایی از گذشته هستند. در این میان سهم کُردها از قفقاز تنها محدود به این نشانه های تاریخی نیست؛ هم اکنون اقلیتی از کردها در آذربایجان، ارمنستان و گرجستان ساکنند. متاسفانه روشنفکران کُرد و از جمله محققان همواره با بی اعتنایی از کنار مساله کُردهای قفقاز گذشته اند و ترجیح داده اند کردهای قفقاز کماکان در گمنامی باقی بمانند. جا دارد در اینجا درودهای بی پایان خود را نثار روان پاک دکتر افراسیاو هورامی بنماییم پژوهشگر دلسوز و پُرکاری که اهمیت مساله کردهای قفقاز و روسیه را دریافت و عمرگرانمایه خود را بر سر روشن ساختن تاریخ گذشته آنان گذاشت و در این حوزه آثاری گرانبها از خود به جای گذاشت. همچنین باید خاطر نشان ساخت کردهای قفقاز که بیشتر در ارمنستان ساکنند نسبت به ملل عمده این منطقه اندک و کم شمارند؛ با اینحال حق و حقوقی دارند و بایستی از حقوق خود بهره مند گردند.
کردستان سرخ
در بحث از ریشه دار بودن و سنگینی وزنه حضور کردها در قفقاز باید به نکته بسیار مهمی پرداخته شود که متاسفانه تاکنون آنچنان که لازم است کسی به آن نپرداخته و آن مساله “کردستان سرخ” است. کردستان سرخ چه بود و در کجا قرار داشت؟ متاسفانه تاکنون کسی بطور مفصل به این مساله نپرداخته است. همینقدر باید گفت حکومت شوروی بعد از انقلاب اکتبر در راستای تعیین حق سرنوشت ملل متبوعش، اقدام به اعطای ساختارهای سیاسی به آنان نمود. اگرچه جمعیت کردها در قفقاز نسبت به ارمنیان و ترک ها و گرجی ها اندک بود با اینحال رژیم شوروی ترجیح داد آنان نیز در راستای دستیابی به حق تعیین سرنوشت از حکومتی خاص خویش برخوردار شوند و وعده تشکیل حکومتی بنام جمهوری کردستان سرخ سر داده شد. این جمهوری در فاصله سالهای 1923ـ 1926 در درون جمهوری سوسیالیستی آذربایجان استقرار یافت. متاسفانه اطلاعات زیادی از آن وجود ندارد. مرکزیت آن شهر لاچین بوده است که میان قره باغ و ارمنستان واقع بوده است. اما تشکیل کردستان سرخ با توطئه مواجه شد و در علت انحلال آن دلایل زیادی آورده شد؛ ازجمله اینکه وجه مصالحه کمالیست ها و استالین قرار گرفت و پایان یافت، و یا بقولی دیگر، مخالفت های میرجعفر باقروف در انحلال آن نقش داشت.
قفقاز در کشاکش جنگ و انقلاب
باتوجه به مطالبی که در فوق آمد بعید است اهمیت قفقاز برای مخاطبان این نوشتار همچنان پوشیده مانده باشد. در اینجا به موضوع ترجمه کتاب آقای کاظم زاده بر گردیم. ترجمه این کتاب جدای از علاقه شخصی به حوزه قفقاز دلایل بسیاری درخود داشت که هرکسی با مطالعه این کتاب، به اهمیت آن پی خواهد برد اما مهمترین دلیل اقدام به چنین کاری را باید در اهمیت فراوان و بی نظیری عظمت غیر قابل وصف این اثر جستجو نمود:
دوره مورد بحث کتاب (1917-1921) دوره حساس و بسیار مهمی نه فقط در قفقاز بلکه درمزوپوتامیا و خاورمیانه و در تمام دنیا می باشد؛ دوره ای که حد فاصل افول نظم های جهانی همچون امپراطوری تزاری، امپراطوری عثمانی، امپراطوری اطریش-مجارستان بود. جایگزینی نظم های جدید بجای این قدرت های فروپاشیده، پروسه ای بود که حیات سیاسی ملل گوناگون خاورمیانه و قفقاز و… از جمله کردها را تحت تاثیر قرار می داد. مثلا حد فاصل قراردادهای 1915، سور و لوزان. این قراردادها به همان میزان که به کردها مربوط می باشند به دیگر ملل مربوط می باشند و از جمله برای ارامنه نیز سرنوشت ساز بوده است این اهمیت تا آنجا بود که تفکیک ارمنستان غربی و نواحی شمال کردستان بسیار دشوار بود!! این مساله بسیار جای بحث دارد. همچنین قرارداد 1915 سرنوشت بسیاری از ملل منطقه را روشن می ساحت و از جمله نواحی شمال کردستان را به روسیه منضم می ساخت…
اهمیت کتاب آقای کاظم زاده در این حقیقت است که با زیرکی و فرزانگی خاصی که درخور یک پژوهشگر حرفه ایست با پرداختن به این دوران پرتلاطم، همزمان به مسائلی چندجانبه پرداخته و رویهمرفته اثری ماندگار خلق نموده است. وی سرنوشت سیاسی ملل قفقاز را از سقوط رژیم تزاری و انقلاب اکتبر مورد بررسی قرار می دهد و نشان می دهد این ملل چگونه به همگرایی و سپس واگرایی در برابر هم پرداختند. مساله چگونگی تشکیل دولت ملت های آذربایجان، ارمنستان و گرجستان، در منطقه ای که هرنقطه از آن مورد مناقشه همزمان این 3 ملت با هم بود، همچنین قوانین اساسی، سیستم های سیاسی و اصلاحات سیاسی این جمهوری های نوپا برای همگان قابل تامل است.
در این منطقه گمنام می بینیم جمهوری آذربایجان به عنوان نخستین کشور مسلمان در راه احقاق حقوق زنان قدم بر می دارد، گرجستان منشویکی اقدام به اصلاحات ارضی می نماید و ارمنیان افکار عمومی اروپا را با شمار کمشان شدیداً تحت تاثیر قرار می دهند! احزاب داشناک، منشویک، و مساوات به ترتیب سُکان سیاسی جمهوری های ارمنستان، گرجستان و آذربایجان را هدایت می کردند. در این کتاب مشاهده تحول در مبانی فکری و سیاسی این احزاب ازجمله منشویک های گرجی برای علاقمندان به سوسیالیسم و یا منتقدان آن از اهمیتی یکسان برخوردار است، در این تحول خواننده کتاب می تواند منشویک های گرجی را ببیند که از چشم انداز سوسیالیست بودن شعار مرگ بر گرجستان را سر می دادند اما کمی بعد این سوسیالیست ها رویکردی ناسیونالیستی در پیش گرفتند این تحول بعدها در احزاب لنینیستی جهان سوم که در ایران و کردستان نیز نمونه های آنان کم نبودند مشاهده گردید.
بررسی شکست سوسیالیسم منشویکی در روسیه و چیره شدن بلشویسم، و همچنین چگونگی پروسه شوروی گردانی جمهوری های قفقاز و پیرامون روسیه فوق العاده مهم می باشد. خواننده کتاب می تواند به وضوح به مشاهده تناقض کمونیسم در حرف و عمل بپردازد. تاکنون عقیده بر این بود شکست کمونیسم در روسیه حاصل مرگ زودرس لنین و انحراف از اصول مارکسیسم لنینیسم از عهد استالین بوده است. اما فیروز کاظم زاده در این کتاب این شانس را به خوانندگان می دهد به مقایسه و ارزیابی لنینیسم و در بوته آزمایش قرار دادن آن بپردازند آنهم در دورانی که شخص لنین در قید حیات بود و سُکان اجرا و پیشبرد اصول کمونیسم را آگاهانه در دست داشت!
قفقاز در کشاکش جنگ و انقلاب به خوبی نشان می دهد در این دوره حساس، قفقاز عرصه رقابت و تقابل قدرت هایی چون آلمان، عثمانی، ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، بلشویک ها، روس های سفید ضد انقلاب، و بعدها کمالیست ها و دیگر قدرت های محلی گردید. تنها چین و ژاپن در این عرصه رقابت غایب بودند و بنظر می رسید این سرزمین اهمیتی افسانه ای یافته و به محوری ترین بخش جهان تبدیل شده بود. با پایان یافتن جنگ های داخلی در شوروی و سرعت گرفتن ماشین کمونیسم جنگی لنین، کم کم عرصه اقتدار بلشویک ها به مرزهای قفقاز نزدیک شد. خواندنی ترین بخش کتاب چگونگی چیره شدن سیستم کمونیستی بر حاکمیت های جمهوری های قفقاز می باشد؛ چیزی که بلشویک ها آنرا پیروزی سوسیالیسم می نامیدند خواننده کتاب می تواند جزئیات دقیق چگونگی این به اصطلاح پیروزی سوسیالیسم و کارگران جمهوری های قفقاز را از قلم کاظم زاده بخواند و خود قضاوت کند که آیا آنچه روی می داد توطئه ای ضد خلقی بود یا انقلابی پرولتری؟
همه این موارد باعث می شود که تاکید کنیم؛ خواندن این کتاب جدای از دانشجویان و علاقمندان تاریخ و سیاست، برای دیگران نیز ضروری بنظر می رسد.