و تیموری و سپس فرمانروایی قراقویونلوها و آققویونلوها در آذربایجان، هیچ کدام از قبایل فوق نتوانستند زبان رسمی خود (ترکی) را در ناحیهای از ایران، بخصوص آذربایجان رواج دهند.
اغلب این قبایل و اقوام در روستاها و دامنه کوهها به زندگی ایلی و دامداری خود مشغول بودند. و هنوز بهطور رسمی در شهرها سکونت و اقامت پیدا نکرده بودند و اگر درست دقت کنیم زبان ترکی ابتدا در روستاها و دهات محل سکونت ترکها رواج یافت و سپس به مراکز شهری نیز گسترش پیدا کرد.
خود ترکان بهعنوان حاکمان و گردانندگان امور سیاسی و اجتماعی مردم عامل مؤثّری در ترویج زبان ترکی بودند. چون مردم برای ارتباط و مراوده با آنان، چه در مسایل شخصی و خانوادگی یا در امور حکومتی و اداره کشور، ناچار بودند که زبان ترکی آنان را بیاموزند، از طرفی از آنجایی که آذربایجان یک منطقه خاص نظامی و سوقالجیشی بود و بخصوص بعدها در مقابله با عثمانیان از اهمیّت والایی برخوردار بود، لذا سلاطین ترک و مغول ایلات و عشایر عمده ترک را به سوی شهرها و مناطق مرکزی و جهت خدمت در نظام و ارتش دفاعی کشور آوردند که این امر خود عامل موثّری در توسعه زبان ترکی و گسترش اقوام ترک در آذربایجان گردید. اهمیّت دیگر این امر بیشتر از آنجا قابل توجّه است که چون قزلباشان مذهب شیعه داشتند و به زبان ترکی نیز حرف میزدند و زبان محاوره دربار و لشکر و اولیای حکومتی نیز همه ترکی بودند، لذا مردم که روز به روز به مذهب تشیّع گرایش پیدا میکردند، مجبور بودند که زبان ترکی متولّیان این مذهب را نیز یاد بگیرند و این امر یعنی گسترش مذهب تشیّع عامل مؤثّری در گسترش هر چه بیشتر زبان ترکی در ناحیه آذربایجان محسوب میشود.
از طرفی چون خود ترکان از مریدان شیخ صفیالدین اردبیلی، عارف بزرگ و اعقاب او، مانند شاه اسماعیل بودند و اینان از عرفای بزرگ و متصوفه نامدار روزگار خود بهشمار میآمدند، لذا توسعه و گسترش عرفان و تصوف به وسیله آنان، موجب تقویت و گسترش زبان ترکی نیز در بین پیروان این نحله فکری میشد. این گونه اعتقادات دینی و مذهبی و ارادت قزلباشان و درباریان به خاندان صفوی، موجب شد که آنان مدت دو قرن و نیم در پاسداری از ایران و دفاع از کیان صفوی در رکاب شاهان صفوی شمشیر زدند. در دوران نادرشاه، تمامی ایلات ترک(1) در آذربایجان پا به پای او جنگیدند. به این ترتیب ترکان از آمدن مغول و تیمور تا دوران قرهقویونلوها و آققویونلوها و بعد صفوی و افشاریه و قاجاریه با پشت سر گذاشتن مراحل زندگی ایلاتی و عشایری در زندگی شهری و نظامیگری و درباری راه یافته و حدود هشت قرن در شهرهای آذربایجان در مراکز حساس دولتی و حکومتی تلاش نمودند. به هر حال از آنجایی که حاکمان ترک زبان بر مقدّرات مهّم دولتی و کشوری دست یافته بودند، حتّی مالکیت زمینهای بزرگ را در دست داشتند، لذا مردم برای ارتباط با آنان و رتق و فتق امور خود ناچار بودند که زبان ترکی را نیز بیاموزند. تنها اندک اهل باسواد و اهل قلم بودند که تحریرات احکام و مطالب دیوان و ثبت دفتر و اسناد رسمی به زبان فارسی را بر عهده داشتند و از آن جایی که زبان یا لهجه زبان پهلوی نه زبان دینی بوده تا علائق مذهبی مردم پشتوانه بقای آن باشد و نه زبان علم و ادب بود تا تفّوق فرهنگیاش، آن را از زوال و نابودی پاس دارد، زبان سیاست و دولتی نیز نبود تا به دست حاکمان و طبقات حاکم و دبیران و مدیران کشوری حفظ شود بلکه زبان عمومی و غیرارادی و به نوعی بومی و محلی بود.(2) از نظر زبانشناسی نیز، زبانها همانگونه که برای هماهنگی با تحولات اجتماعی و حفظ کارکرد ارتباطی میان افراد جامعه رفتار انطباقی دارند، اگر روزی به دلایلی نتوانند وظیفه ایجاد ارتباط میان گوشوِران خود را به انجام برسانند، به سمت زوال تدریجی و نهایتاً مرگ خواهند رفت (وزیرنیا، 1379: 110) در این صورت مردم زبانی را انتخاب میکنند که از به کار بردن آن بتوانند حداکثر بهره را ببرند(رابرت، 1350: 240). لذا اندکاندک با غلبه زبان ترکی، زبان بومی آذری رو به اضمحلال و نابودی نهاد و چون زبان ترکی نیز زبان رسمی دربار و حکومتیان بود، لذا زودتر جانشین زبان آذری شد.
دکتر ریاحی درباره سر دگرگشت زبان در آذربایجان چنین میگوید: «… در تحفه سامی که در دوره شاه طهماسب در سال 957 هجری تألیف شده، دهها شاعر تبریزی را در آن سالها میبینم… شعرسرایی به زبان فارسی به وسیله همه افراد از طبقات پیشهور و حتّی عامی، میرساند که در دوره شاه طهماسب، پنجاه سال پیش از تألیف رساله روحی اُنارجانی، هنوز ترکی در تبریز عمومیت نیافته، بلکه عمومیت با زبان فارسی آذری بود… .
امّا در مجمعالخواص صادقی کتابدار، که حدود شصت سال بعد در سال 1016 هجری تألیف شده، تعداد شاعران تبریز نسبت به شهرهای دیگر ایران کمتر شده است.
در تذکره نصرآبادی (1090-1083 هـ.) وضع بکلّی دگرسان شد و در میان صدها شاعر که در آن ذکر شده، کمتر نام شاعر تبریزی به چشم میخورد و این بیانگر این حقیقت است که دگرگشت زبان در تبریز را باید در اوایل قرن یازدهم به بعد جستجو کرد(ریاحی «زبان فارسی در آذربایجان»، 1368: 511-506).
سرانجام پس از حاکمیت صفویان و ترویج زبان ترکی و قتل عامهای متوالی مردم آذربایجان به وسیله ترکان متعصّب عثمانی در جنگهای متمادی با ایران، زبان آذری به تدریج در شهرها و نقاط جنگزده و کشتار دیده آذربایجان رخت بربست و رفتهرفته رو به اضمحلال و نابودی نهاد.
زبان ترکی آذربایجان متأثّر از فارسی
بهرغم تسلط و نفوذ زبان ترکی در بخشهای وسیعی از سرزمین پهناور ایرانی، باید گفت که این زبان همیشه تحت تأثیر نفوذ زبان و فرهنگ ایرانی و عربی قرار داشته است تا به آن حدّ که این زبان در هیچ نقطهای از ایران نتوانست بهعنوان زبان رسمی دولتها ظاهر شود و سطح فرهنگی معیّنی را منعکس نماید. در این میان به علت گرایش مردم ایران به اسلام و بهکارگیری زبان عربی بهعنوان زبان دینی و علمی، حوزه تأثیر فرهنگ اسلامی و زبان عربی آن بر زبانهای ایرانی و حتی زبان ترکی حائز اهمیت است. گرچه ترکان ابتدا در مقابل نفوذ نظامی و فرهنگی اسلام مقاومت میکردند، ولی بعدها بر اثر نفوذ مسلمانان در آسیای میانه، تأثیر فرهنگ باختری بر روی آنان به نحو قابل توجّهی تشدید شد(بارتولد، 1376: 54) حتّی سلاطین ترک مسلمان، در سایه فرهنگ و تمدّن ایرانی به شدّت تحت تأثیر اشعار حماسی فارسی قرار گرفته و برای خود اسامی شاهان و پهلوانان ایرانی از قبیل، کیخسرو، کیقباد، افراسیاب و رستم را انتخاب میکردند. این امر در مورد سلجوقیان ایران نیز، که زبان فارسی، زبان رسمی، اداری و فرهنگی آنان بود، صادق است.
در ترکستان نیز، در قلمرو قراخانیان، در حوزه سازمان اداری و ادبی، زبان فارسی به تدریج جای زبان عربی را گرفت؛ بارتولد در این باره معتقد است که «قلمرو قراخانیان، حتّی در سمرقند، که به یقین حتّی یک نفر در آن یافت نمیشد که به ترکی سخن بگوید، ولی اصطلاحات اداری از زبان ترکی بکلّی حذف نشده بود. در عین حال در سمرقند هیچگونه ادبیّاتی به زبان ترکی وجود نداشت. در دربار خان شاعران فارسیزبان بودند و از حمایت او برخوردار میشدند» (همان: 154 و 155).
باید افزود که در آذربایجان نیز وضع زبان ترکی تقریباً بر همین منوال بود. این زبان در آذربایجان هیچگاه نتوانست زبان رسمی اداری و ادبی و علمی قرار بگیرد و همیشه تحت تأثیر زبانهای ایرانی و حتّی عربی قرار داشته است.
ویژگیهای ترکی رایج در آذربایجان نیز، حد فاصل بین لهجه ترکمن و زبان ادبی عثمانی است. در ترکی آذربایجانی لغات ایرانی زیادی یافت میشود. لغات عربی در آن کمتر از زبان ترکی عثمانی است.
زبان ترکی آذربایجانی آمیخته از کلمات ترکی، فارسی، عربی و آذری(فهلوی) است. از جمله آثار و نشانههای تأثیر زبان پهلوی در ترکی آذربایجانی، همسانی آواها، یکسانی پیشوندها و پسوندها و نیز همریشگی پارهای از واژههاست. خود این نکته نیز نشان میدهد که زبان پهلوی آمیخته به زبان مادی آذربایجانی است و در دوران قبل از پیدایش و نفوذ زبان ترکی در آذربایجان وجود داشته و آثار زبانی و دستوری آن نیز مستقیماً بر ترکی آذربایجانی تأثیر گذاشته است (کاتبی، 1369: 83 به بعد). لغات ترکی آن نیز حدود بیست تا سیدرصد لغات آن را تشکیل میدهد و بیشتر آنها شامل افعال و روابط است. در این زبان بسیاری از لغات عامیانه فارسی به چشم میخورد. اینها یا لغات مشترک میان زبان فارسی و آذری بوده و یا مستقیماً از زبان فارسی گرفته شده است.
پارهای از لغتها، که در زبان فارسی جزو کلمات ادبی است و مورد استعمال بین مردم عامی نیست، در زبان ترکی رواج دارد و این خود استعمال آنها را در زبان آذری بهعنوان کلمات عادی و روزانه میرساند. به کار رفتن بسیاری از آنها در لهجههای تاتی و هرزنی نیز این نظر را تأیید مینماید. مانند «باها» (بها) «تالواسا» (تلواسه، اضطراب).
باید توجّه داشت که عدّهای از کلمات نیز یافت میشود که ریشه آنها روشن نیست ولی نمیتوان آنها را از لغات ترکی محسوب کرد. ضمن اینکه بسیاری از کلمات آذری اصیل نیز در ترکی آذربایجانی وجود دارد که اکنون در فارسی کاربرد دارند؛ از قبیل کلمه اَمرود = گلابی، گل به سر = خیار، دسترخان = سفره و… .
آذربایجانیان در سخن گفتن تلفّظ خاصّی دارند که هم ترکی آنان را بین ترکزبانان و هم فارسیشان را در میان فارسیگویان مشخص میسازد. اینگونه تلفّظ و ادای مخارج مخصوص، که برای پارهای از حروف دارند، همه عیناً در تاتی و هرزنی که بقایای آذری قدیم است، موجود است. از اینرو میتوانیم بگوییم که این طرز تلفّظ از زبان فهلوی آذری به زبان کنونی منتقل شده است و با آن که به ترکی سخن میگویند، تلفّظ قدیم ایرانی خود را حفظ کردهاند (نوابی، 1332، دوره نهم، ش 2).
به هر حال این نشانههای عمیق و گسترده زبان فارسی در زبان ترکی نشان میدهد که زمانی که زبان ترکی وارد آذربایجان شد، بهرغم تسلّط بر زبان فارسی رایج، نتوانسته از نفوذ و تأثیرات گسترده و عمیق زبان فارسی برکنار بماند؛ به عبارتی دیگر اغلب نشانههای زبان فارسی را در خود حفظ کرده و به علت نفوذ و گسترش دامنهدارش، بهعنوان یک زبان مستقل تلقی میگردد.
یک مراجعه اجمالی به کتاب فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی که در سال 1369 به وسیله آقای بهزاد بهزادی(8) تألیف یافته، نشان میدهد که کلّیه لغاتی که با حروف ص، ض، ط، ظ، ع، غ نوشته شدهاند، تماماً عربی هستند. در آن فرهنگ لغات ترکی با سر آغاز حروف ر، ز، ژ وجود ندارد. شایان ذکر است که مبانی حروف زبان ترکی را هم بعضی آرامی و یا پهلوی میدانند. در کتاب مبانی دستور زبان آذری آمده: «به عقیده بعضی دیگر از دانشمندان، این الفبا ریشه آرامی یا سغدی و حتّی پهلوی دارد» (فرزانه، 1358: 7).
واژه متشکّل با «ف» دو سه تا بیشتر نیست و حرف ن نیز از پنج تا شش بیشتر تجاوز نمیکند. بقیه واژههای فرهنگ مذکور، اغلب(90%) فارسی بوده یا با علائم و نشانههای ترکی آمیخته شده و لهجه ترکی ـ فارسی امروزی را فراهم ساخته است.
مؤلّف کتاب فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی بیش از چهارهزار واژه رایج آذربایجان را گرد آورده که ریشه فارسی دارند. این امر نشان میدهد که زبان ترکی امروزی بیش از آنچه ترکی باشد، دارای نشانهها و مشخصات فارسی است و این علائم از زمانهای قدیم حفظ شده و مربوط به زمان معاصر نیست. در اینجا به ذکر تعدادی از مصادر مصنوعی ترکی که از زبان فارسی نشأت یافته و ساخته شدهاند، اشاره میکنیم:
آرزیلاماق: آرزو کردن
آوسونلاماق: افسون کردن
آله مک: الک کردن
آم مک: مکیدن
باغیشلاماق: بخشش کردن
پیچیلداماق: پچپچ کردن
تالاماق: تالان کردن
تَلَسمک: تلواسه کردن
تپماق: تپاندن
جالانماق: جاری کردن ـ ریختن
جوتلاماق: جفت کردن
تاولاماق: تاب دادن
چاپماق: چاپیدن
چینهماق: جویدن
داغیتماق: داغونکردن، داغان
دنلهماق: دانهخوردن ـ دانهکردن
سریماق: سردوانیدن
شاقیلداماق: شقزدن ـ شقشق کردن
قاپماق: قاپیدن
قاقیداماق: قاهقاه کردن
قیرچالاماق: قاچقاچ کردن
کورلاماق: کور کردن، از کار انداختن
گیجلماق: گیج شدن
مندارلاماق: مردار کردن
نریداماق: نعره زدن
وزیداماق: وز وز کردن
هوشلان ماق: به هوش آمدن
پیشوندهای بی و نا (صفت منفی و سبب فارسی) در زبان ترکی آذربایجان در حد وسیعی رایج است. به سواد ـ به کار ـ به چارا ـ به صاحب.
نانجیب ـ ناشتا ـ ناخوش ـ ناخلف ـ ناکام ـ ناانصاف ـ ناجور ناشُکر.
بسیاری از اسامی و اصطلاحات امور و ابزار کشاورزی، دامداری، ساختمانی، مذهبی، کتابداری، مکتب و مدارس، شهرسازی، آشپزی، خانهداری، و سایر حرف و مشاغل فارسی هستند.
در آذربایجان واژههای زیادی با لفظ آوِ (آب) فارسی به کار میرود؛ مانند:
شورآو (شورآب)، پسآو و آراو (پسآب)، خینآو(خوناب)، قیرآو(جلبک اطراف حوض)، نماو(نم آب)، قناو(جوی آب)، شرتاو(مختصر شستشو کردن و آب کثیف شستشوی لباس)، میراو(میرآب)، پشاو(پیشاب)، قنداو(قندآب)، دوغاو(دوغاب). و نیز واژههای اوبه و اوبا که با آو و آب و آبادی مترادف است.
* استاد دانشگاه محقق اردبیلی