چه کسی می‏خواهد من و تو، ما نشویم/ احمد طبایی

۲۷ مرداد, ۱۳۹۲
چه کسی می‏خواهد من و تو، ما نشویم/ احمد طبایی

احمد طبایی- روزنامه قانون| زبان و ادب فارسی، صرف نظر از غنای محتوایی، ویژگی‏های زبان‏شناختی و پیشینه تاریخی و جغرافیایی آن، میثاق ملی همه ایرانیان و حتی فارسی‏زبانان جهان است. عاملی که می‏تواند وفاق و همدلی ما را استحکام بخشد و تمامیت ارضی و یکپارچگی جغرافیایی میهنمان را تضمین کند. با وجود این، چرا این میثاق ملی و عامل حفظ وفاق و ضامن یکپارچگی ما، سال‏هاست که به بهانه‏ های مختلف و دهان‏ پرکن و با شیوه ‏ها و ابزار گوناگون، مورد هجوم و تاخت و تاز قرار می‏گیرد؟
البته پاسخ به این پرسش، چندان دشوار نیست! قدرت‏های استعماری که در طول تاریخ، همواره کوشیده‏اند تا از جیب ممالک دیگر بر دنیا، آقایی کنند، منافع کوتاه‏مدت و درازمدت خود را در تکه تکه کردن کشورهای هدف و تشکیل حکومت‏های محلی و وابسته می‏دانند. اگر نگاهی گذرا به پیشینه اقدامات تجزیه‏ طلبانه این قدرت‏ها که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، در هر گوشه این جهان پهناور به وقوع پیوسته است، بیندازیم، برای ثبت و ضبط آن مثنوی هفتاد من کاغذ هم جوابگو نیست!
با این همه، ذکر چند نمونه نزدیک‌تر و مهم‌تر، چندان خالی از فایده نخواهد بود، که به قول مولانای بزرگ: «آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید».

در دوره فتحعلی‌شاه قاجار، روسیه تزاری به اشغال بخش‏هایی از خاک ایران از جمله گرجستان دست زد و این سرآغاز وقوع جنگ‏هایی بین دو کشور شد که سرانجام با امضای دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمانچای، سرزمین‏های قفقاز از خاک ایران جدا و به تصرف روسیه درآمد. همزمان با حکمرانی ناصرالدین‌شاه قاجار، نیروهای انگلیسی با اشغال بخش‏هایی از جنوب ایران، دولت مرکزی را وادار به چشم‏پوشی از حق مالکیت خود بر هرات و نیز به رسمیت شناختن کشور افغانستان کردند. امپراتوری بزرگ عثمانی نیز در پی شکست در جنگ جهانی اول، توسط دولت‏ های استعماری تجزیه شد…
و آنچه که بیش از واقعه تجزیه یک کشور اهمیت دارد، سرنوشتی است که برای حکومت‏ها و مردمان بر جای مانده از تجزیه و تکه پاره شدن سرزمین مادری، رقم می‏خورد. شاید بهترین و روشن‏ترین تصویر از این تقدیر شوم را بتوان در سیمای ممالک جدا شده از خاک ایران و عثمانی دید، سرزمین‏هایی به غایت سرشار و مستعد، اما گرفتار در چنبره سیاست‏های استعماری.
با این حال، در این روزگار، شکل بازی تغییر یافته است. دیگر قشون‏ کشی نظامی و اشغال یک سرزمین، به راحتی گذشته نیست. پس لاجرم، قواعد بازی ‏باید متناسب با شرایط، تغییر کند. اینجاست که بحث سرمایه‏گذاری بر اقوام مطرح می ‏شود.

همان نقش ه‏ای که نشانه‏ های آن را در یک قرن اخیر در جای جای سرزمین پهناورمان دیده و می‏ بینیم. البته برای نیل به این هدف، ابزار و شیوه ‏ها بسیار متنوع و رنگارنگ‌اند اما کارآمدترین و کم‏ هزینه ‏ترین این ابزار و روش‏ها چیست؟ بی‏تردید، گسستن ابتدایی ترین شیوه برقراری ارتباط میان اقوام گوناگون ایرانی که همان زبان و ادبیات مشترک است.
و نزد آنان که این خواب‏های آشفته را برای ایران و ایرانیان دیده‏اند، چه بهتر آنکه آمال و آرزوهاشان از حلقوم تنی چند از میان همین اقوام بیرون آید که غافل از پیامدهای شوم و خطرناک این ادعاها، به خیال خود در پی احقاق حقوق نادیده گرفته شده خویشند، اما خوشتر آن است که زبان حال ایشان را از زبان شیخ اجل سعدی شیرین ‏سخن بیان کنیم: «یکی بر سر شاخ و بن می‏برید/ خداوند بستان، نظر کرد و دید / بگفتا که این مرد، بد می‏کند / نه بر من، که بر نفس خود می‏کند».
فراموش نکنیم که این سرزمین، در طول تاریخ، مصایب و تلخی‏ هایی به مراتب سخت ‏تر و جانکاه‏تر از امروز به خود دیده است؛ اما شیرمردان و شیر زنان این دیار از هر قوم و آیینی، فرهنگ و سنت‏های اصیل خود را که نماد و نمود آن در زبان و ادب فارسی متجلی است، حفظ کرده ‏اند و حاضر به قبول هیچ زبان بیگانه‏ ای، از تازی و مغولی گرفته تا انگلیسی و روسی و… نشدند.

مردمی که به راستی زبان گذشته و حال و آینده‏ شان متبلور در این بیت است: «من آنم که در پای خوکان نریزم / مر این قیمتی درّ لفظ دری را». ایدون باد.          

 

منبع: روزنامه قانون 27 امرداد 1392