منظور نظریه پردازان پان ترکیسم از ترک زبانان یا به قول آنها ترکان، ساکنان کشورهای ترکیه،جمهوری آذربایجان،جمهوری های ترک زبان روسیه در قفقاز،آذربایجان ایران ،ترک زبانان بالکان،ازبکستان ترکمنستان،قزاقستان،قرقیزستان و استانهای ترک زبان چین می باشد.نظریه پردازان پان ترکیسم، ساکنان این مناطق را حول زبان ترکی از یک نژاد معرفی می نمایندوایشان را ملت ترک یا درمفهوم وسیعتر ملت توران معرفی می کنند. با یک نگاه به ساکنان این مناطق به سادگی می توان دریافت که موضوع هم نژاد نبودن ایشان به قدری روشن است که شاید نیاز به هیچ بحث تاریخی و شواهد علمی نداشته باشد.در اینجا چون از واژه باستانی توران نام برده شد، باید به این نکته اشاره شود که در مورد معنی ومفهوم واژه توران یک سوء تفاهم تاریخی به وجود آمده است که جلوتر در مورد آن صحبت خواهد شد.
(( باید دانست هرچند نظریه پردازان پان ترکیسم را ضیاء گوگ آلپ و احمد آقایف و یوسف آکچو معرفی مینمایند ولی براستی سه یهودی غیر ترک الهام بخش این سیاست بوده اند.
در سالهای 1832-1811 میلادی یک یهودی انگلیسی به نام “آرتور لملی دیوید”در سفری که به ترکیه داشت کتابی به نام “بررسی های مقدماتی ” نوشت و در آن کوشید ترکان را نژادی جدا سر و برتر از سایر ملل شرقی نشان دهد.همین کتاب درسال 1869 میلادی به صورت جزوه ای به زبان ترکی منتشر شد و تاثیر فراوانی بر رهبران نهضت ترکان جوان گذاشت.
نفر دوم «آرمنیوس وامبری» بود که فرزند یکی از روحانیون یهودی مجارستانی بود. او آثار فراوانی در مورد بایستگی دوباره سازی ملیت ترکی و زبان و ادبیات ترکی انتشار داد. همو بود که درسال 1868 میلادی در انگلستان کتابی منتشرکرد که ویژه ملتهای ترک بودو ادعای هم نژاد بودن مردم ترک زبان را مطرح کرد.
دیگر نویسنده یهودی ، شخصی فرانسوی تبار به نام «دیوید لئون کوهن» بود که درسال 1899 میلادی کتابی منتشر کرد که درآن از برتری ترکان سخن گفت. او همچنین چندین داستان حماسی درباره گذشته ترکان به چاپ رساند. خواسته او جداسازی ترکان و جلوگیری از همبستگی ترکان با دیگر مسلمانان بویژه اعراب بود.))[3]
به طور خلاصه پان ترکیسم را می توان به صورت زیر تعریف کرد:
پان تُرکیسم، ایدئولوژی ملیگرایانه (ناسیونالیستی) و توسعهخواهانهای است که برپایهٔ آن همه مردمانی که به زبان ترکی سخن میگویند، ملت واحدی هستند که باید تحت رهبری واحد در دولتی متحد شوند.
پان ترکیسم وخلط مسأله زبانی و نژادی
همانطور که گفتیم اساس نظریه پان ترکیسم برمحور هم نژاد بودن همه ترک زبانان ویکی بودن ملت آنها استوار است. به همین دلیل دراینجا به تقسیم بندی زبانها براساس نظریات زبانشناسی اشاره ای مختصر می نماییم و سپس به شرح و نقدنظریات پان ترکیستی می پردازیم.
براساس تحقیقات زبانشناسی ، توانایی سخن گفتن درانسان حدود سی تا چهل هزار سال پیش تکمیل شد.در آن زمان برخی از گروه های انسانی به دلیل شرایط اقلیمی و جغرافیایی ازهم جدا افتاده بودند وبه صورت مجزا و منزوی از هم زندگی می نمودند.به همین خاطر زبانهای ایشان نیز درگروه های مجزا شکل گرفت و تکامل پیدا کرد. با گذشت زمان و پخش شدن آدمیان، هرگروه زبانی خود به چند زیرگروه تقسیم شد و آنها نیز به نوبه خود به چندین زبان مختلف تقسیم شدند. دانشمندان زبان شناس برای گروه های اصلی زبانهای اولیه طبقه بندیهایی را ارائه کرده اند که ازجمله مهمترین آنها عبارتند از:
1- زبانهای گروه هندواروپایی
2- زبانهای گروه اورال-آلتایی
3- زبانهای گروه سامی
4- گروه های زبانی دیگر
البته درمورد روش طبقه بندی زبانها وگروه بندی آنها بین دانشمندان اختلاف نظرهایی وجود دارد که بحث درمورد آنها به طول می انجامد و دراینجا ضرورتی ندارد.ما فقط بحث خود را برروی گروه زبانهای ایرانی که از شاخه زبانهای هندواروپایی است و زبان ترکی که از شاخه زبانهای آلتایی است متمرکز می نماییم.
به دلیل مهاجرت و برخوردهای گروه های انسانی با یکدیگر زبانهای ایشان نیز با هم درآمیخته است بطوریکه بسیاری از زبانهای موجود دارای واژگانی ازگروه های زبانی دیگر هستند. مثلاً زبان فارسی(دری) ازگروه زبانهای ایرانی است که آن نیز خود از زیر گروه های زبانهای هندواروپایی می باشد.زبان ترکی اولیه از گروه زبانهای آلتایی و زبان عربی ازگروه زبانهای سامی است، ولی امروزه درهر کدام از این زبانها واژگان زیادی از دو زبان دیگر وجود دارد و شاید بتوان گفت که شکل امروزی هرکدام از این زبانها مخلوطی از سه گروه زبانی اولیه می باشد.
چون بخش زیادی ازهموطنان ما به زبان ترکی آذربایجانی گفتگو میکنند علیرغم اینکه شکل اولیه این زبان ازگروه زبانهای آلتایی بوده است،این زبان به لحاظ فرهنگی جزو زبانهای ایرانی محسوب میشود،و فقط صرفا ازنظر زبانشناسی آن را درگروه زبانهای آلتایی طبقه بندی می نمایند.
گروهبندی زبانهای ایرانی فقط از نظر زبانشناسی
زبان اکثریت ساکنان ایران از گروه زبانهای ایرانی است. گروه زبانهای ایرانی از گروه زبانهای هندواروپایی است و زبانهایی هستند که ریشه و بن اکثریت واژگانشان مشترک است و حتی دستور زبان تقریباً مشابه دارند. مشهورترین زبان گروه زبانهای ایرانی زبان فارسی (دری) است.
براین اساس دانشمندان زبانشناس، زبانهای ایرانی را در گذشته و حال به صورت زیر طبقهبندی کردهاند:
زبانهای ایرانی کهن
1- زبان اوستایی که کتاب اوستا به این زبان نوشته شده است.
2- فارسی باستان که کتیبههای هخامنشی به آن زبان نوشته شده است.
3- مادی باستان که بهروایت مورخین یونانی بسیار شبیه فارسی باستان بوده است.
زبانهای ایرانی میانه
1- زبان پهلوی جنوبی (ساسانی) که زبان ساسانیان بوده است و در مناطق جنوبی و جنوب غربی ایران رواج داشته است.
2- زبان پهلوی شمالی (اشکانی) که بسیار شبیه پهلوی جنوبی بوده است و در مناطق شمالی و غربی ایران رواج داشته است.
3- زبانهای آسیای میانه مثل سغدی، خوارزمی، و چند زبان دیگر.
زبانهای ایرانی نو
1- فارسی (دری) که این زبان، زبان دربار پادشاهان و زبان اهل خراسان بزرگ بوده است و بعدها به دلیل شباهت بسیار زیاد با زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی به مناطق کشور فعلی ایران راه یافت و تقریباً همهگیر شد.
2- زبانهایی که ریشهشان زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی است مثل کردی، آذری، لری، گیلکی، مازندرانی، سمنانی، خوانساری، بلوچی وتاتی و بعضی زبانهای دیگر.
3- زبانهایی که در شمال حوزه ایران بزرگ هستند مثل آسی.
4- زبانهایی که در شرق ایران بزرگ رواج دارند مثل پشتو و نورستانی و پاشایی و بدخشی و سایرین .
گروه زبانهای آلتایی
زبانهای آلتایی زبانهایی هستند که منشاء و خاستگاه اولیه آنها آسیای میانه، شمال چین و مغولستان می باشد و به سه گروه اصلی تقسیم بندی می شوند.
گروه زبانهای مغولی
شامل زبانهای مغولی ،بریات ،گلموک و چند زبان دیگر
گروه زبانهای تنگوسیک
شامل زبانهای شمال شرقی آسیا مثل مانچو ، جوچن و چند زبان دیگر
گروه زبانهای ترکی
شامل ترکی استانبولی ، قزاقی، ازبکی، ترکمنی، ترکی آذربایجانی و چند زبان دیگر[4]
بدیهی است همانگونه که اشاره کردیم این طبقه بندی ها فقط از دیدگاه زبانشناسی صرف می باشد. به دلیل اختلاط زبان ترکی اولیه با آذری باستان و فارسی و عربی و فرهنگ ایرانی مردم آذربایجان، زبان امروزه ترکی آذربایجانی به لحاظ فرهنگی جزو زبانهای ایرانی محسوب می شود.
نظریه پردازان پان ترکیسم براساس اینکه زبان ترکی مردم آذربایجان از گروه زبانهای آلتایی است چنین می پندارند و بیان میکنند که اصل مردم آذربایجان ایران به همراه سایر ترک زبانان، از آسیای میانه و شمال چین و مغولستان بوده است و ایشان ملت ترک راتشکیل میدهند و آذربایجان از روزگار باستان یعنی زمان مادها و پیش از آن، هزاران سال است که سرزمین ترکانی است که ازآسیای میانه و مغولستان به آنجا آمده بودند. درمقابل سایر مردم ایران از نژادی بنام آریایی هستندو زبانها و نژاد ایشان با مردم آذربایجان متفاوت است . درنتیجه آذربایجانیان تشکیل یک ملت جدا از ایرانیان را می دهند که می بایست از ایران جدا شده و با سایر ملتهای ترک نژاد و ترک زبان تشکیل یک ملت را بدهند.نا آگاهی در این سخن و ادعا، بی اندازه روشن است.چرا که هم زبانی درهیچ نقطه از دنیا دلیلی برهم نژادی نیست.هم اکنون سیاهان ولاتین تباران در کشور آمریکا به انگلیسی سخن می گویند. ولی واضح است که از نژاد انگلوساکسن نمی باشند و به علت زندگی درآمریکا و به همراه سایر انگلیسی زبانان در چندصدسال اخیر زبانشان به انگلیسی تغییر یافته است.و یا مردم مصر که قبل از ورود اعراب به مصر زبان و تمدن قبطی داشتند ولی پس از تسلط اعراب زبانشان به عربی تغییر یافت. نمونه دیگرترک زبان شدن مردم ترکیه درپانصد سال اخیر است.مید انیم که شهر استانبول تا پیش از تصرف به دست سلطان محمد فاتح درسال 1452 میلادی قسطنطنیه نامیده می شد و پایتخت امپراطوری روم شرقی بود.پس از تسلط ترکان عثمانی زبان ایشان و سایر نواحی یونانی زبان و رومی زبان ترکیه امروزی به زبان ترکی تغییر یافت.
خاستگاه ومنشاء ترکان
خاستگاه اصلی ترکان اولیه دشتهای آسیای میانه، شمال چین و مغولستان بوده است.اگرچه خاستگاه ترکان اولیه درنزدیکی سرزمین مغولان بوده است و زبان ترکی و مغولی هر دو از یک ریشه و از گروه زبانهای آلتایی می باشند،اما این لزوماً به این معنی نیست که همه قبیله های ترک زبان اولیه از یک گروه نژادی بوده باشند. براساس سنت جامعه شناسی قبایل کوچ رو و بیابانگرد، تیره ها و طایفه های کوچکتر بر اساس ضرورت و نیاز به تأمین امنیت به طوایف و قبیله های بزرگتر می پیوستند.گاه میشده است که تیره ها و طایفه های کوچکتر به طایفه های بزرگتر با زبان و نژاد متفاوت می پیوستند و باگذشت زمان زبان و فرهنگ ایشان به زبان و فرهنگ طایفه بزرگتر تغییر پیدا می کرد و منشاء اصلی زبانی و نژادی خود را فراموش می کردند و در نسلهای بعد خودرا دقیقاً هم نژاد و هم زبان طایفه بزرگتر تصور می نمودند.لذا منشاء ترکان اولیه مخلوطی از طوایف زرد پوست مغول تبارو طایفه های سفید پوست آریایی بوده است[5]. ولی غلبه زبانی با طایفه های مغول تبار بوده است بطوریکه زبان ترکی اولیه با زبانهای گروه مغولی خویشاوندی و نزدیکی دارد، هرچند در زبان ترکی اولیه هم واژگانی از زبانهای آریایی دیده می شود. اولین بار که ردپای مهمی از قبایل ترک زبان درتاریخ مشاهده می شود، مربوط است به یورش قبایل موسوم به هون، به اروپا.هون ها اتحادیه ای از طایفه های ترک تبار و آریایی و مغول تبار بودند که به سرکردگی فرمانده مشهورشان آتیلا در طی سالهای 434تا453 میلادی به اروپا تاختند و خرابی های بسیار به بار آوردند و ضربات سختی به امپراطوریهای روم شرقی وغربی وارد کردند. از دیگر مهمترین حکومتهای ترکان در دوران باستان میتوان به امپراطوریهای خاقانات شرقی و غربی اشاره کرد. خاقانات شرقی درشمال چین از نزدیکی مرزهای کره تامغولستان و آسیای میانه گستردگی داشته است. محدوده خاقانات غربی نیز،از سرزمین های شمال قزاقستان تا حوالی دریای خزر بوده است. این امپراطوریها که از حدود سال 545 میلادی پایه گذاری شدند تا حدود قرن هفتم میلادی دوام آوردند. خاقانات غربی در سال 604 و خاقانات شرقی درسال 659 میلادی منقرض گردیدند. قبل از پیدایش امپراطوری های خاقانات و در طی حکومت آنها و بعد از انقراض آنها، همواره کشور ایران از سوی مرزهای شمال شرقی مورد هجوم واقع می شده است. چون ترکان مهمترین طایفه هایی بودند که در طی قرون واعصار از سمت مرزهای شمال شرقی به ایران حمله می نمودند. لذا بسیاری از مورخین طایفه های غیر ترک مهاجم ازشمال شرقی ایران را ترک می پنداشتند. مثل هیاطله(هپتالیان)و یا سکاها و کوشانیان وتورانیان. معروفترین نبرد میان ترکان و ساسانیان در زمان پادشاهی هرمز دوم پدر خسروپرویز واقع شد .این نبردکه از حماسه های تاریخ ایران است درسال 590 میلادی بین شاوه شا خاقان ترک و اسپهبد بهرام مهران(چوبین) رخ داد، که طی آن سپاه دوازده هزارنفری ایران با دلاوری تمام و شجاعت و تدبیر بهرام مهران به پیروزی رسیدند و سپاه سیصدهزار نفری خاقان را به سختی شکست دادند.اوج این حماسه تاریخی تیر اندازی مشهور بهرام مهران بود که از فاصله بسیار دور بر مهره گردن خاقان نشست و او را به قتل رساند.بعدها بسیاری از طایفه های ترک تبار و آریایی و مغول تبار بار دیگر دریکدیگر آمیختند و از جانب مورخین اسلامی همه ایشان ترک نامیده شدند.[6]
تورانیان
در اوستا و به دنبال آن درشاهنامه از مهاجمانی که همواره ازسمت مرزهای شمال شرقی به ایران هجوم می آورده اند یاد شده است ،که به ایشان تورانی می گفته اند. براساس داستانهای شاهنامه تورانیان از نسل تور پسر فریدون شاه مشهور ایران بوده اند. تور به همدستی برادر دیگرش سلم، ایرج برادر کوچکترشان را از روی حسادت به قتل رساندند و سپس خودشان به دست منوچهر نواده ایرج کشته شدند. معروفترین پادشاه تورانیان که با ایرانیان جنگهای متعددی نمود، افراسیاب بود که سرانجام به دست کیخسرو پادشاه ایران که نوه دختریش بود کشته شد. در زمانی که حکیم ابوالقاسم فردوسی داستانهای شاهنامه را درحدود سالهای 370تا 400هجری گردآوری می کرد و به نظم در می آورد، تنها طوایفی که در مرزهای شمال شرقی ایران بودند قبیله های ترک زبان مهاجر از آسیای میانه بودند. لذا او به اشتباه تصور می نمود که این ترکان همان تورانیان باستانی هستند و یا به عبارت دیگر تورانیان ترک بوده اند. اما این نتیجه گیری اشتباه بوده است و به دلایل بسیار، تورانیان از قبایل ایرانی زبان وبه احتمال زیاد از سکاها بوده اند[7].ولی امروزه پان ترکیستها اتحادیه بزرگ مردم ترک زبان را توران میخوانند.
آذربایجان ومعنی نام آن
منطقه جنوب رود ارس وشمال کردستان در زمان هخامنشیان ماد کوچک نامیده می شد. به هنگام حمله اسکندرمقدونی شخصی به نام آذر باذ از طرف داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی فرمانروای ماد کوچک بود.”باذ” در زبان پهلوی همان “بان” یا “بد” درزبان فارسی است وپسوندی به معنای پاینده ونگهبان می باشد. مثل سپهبد که از دو بخش “سپه” و “بد” تشکیل شده است و به معنی پاینده سپاه می باشد. آذر در زبان پهلوی همان آتش می باشد ومعنی آذر باذ پاینده ونگهبان آتش می باشد، که باتوجه به احترام وتقدس آتش در فرهنگ باستانی ایران نامی مذهبی بوده است. منابع یونانی آذرباذ را آتروپات ضبط کرده اند. آذرباذ پس از شکست داریوش سوم از اسکندر صلاح کار را در مصالحه با او دید و با دادن هدایای بسیار مانع از حمله اسکندر به ماد کوچک شد. پس از مرگ زودهنگام و ناگهانی اسکندر در بابل، آذر باذ و جانشینانش تا مدتها درماد کوچک فرمانروایی مستقل داشتند و ماد کوچک از آن پس به نام آذر باذ، آذرباذگان و یا آذربایگان خوانده شد که “گان”پسوند مکان در زبان پهلوی و فارسی می باشد.یونانیان آنجا را آتروپاتنه می خواندند.[8] در عربی به علت نبود حرف “گ” آذرباذگان و یا آذربایگان را آذربایجان و یا آذربیجان می خواندند. البته لازم به ذکر است که چون مورخین ایرانی واسلامی از تاریخ آذرباذ و هخامنشیان بی اطلاع بودند وجه تسمیه آذربایجان را درست نمی دانستند. می دانیم که تاریخ هخامنشیان درکتابهای مورخین اسلامی و ایرانی پس از اسلام به طور کامل وجود ندارد، و تنها برخی از آنهامثل بیرونی اشاره ای نارسا به نام برخی از پادشاهان هخامنشی کرده اند. احتمالاً منبع این دسته از مورخین تورات بوده است، چرا که در تورات نام کوروش وچند تن دیگر از پادشاهان هخامنشی ذکر شده است.مورخین اسلامی با تورات آشنا بوده اند ولی باکتابهای تاریخ مورخین باستانی یونان مثل هرودوت آشنایی چندانی نداشتند.مدارک تاریخی خود هخامنشیان هم فقط به صورت کتیبه های سنگی به خط میخی بوده است که در زمان مورخین اسلامی برای آنها قابل خواندن نبود. تاریخ هخامنشیان تنها پس از آشنایی ایرانیان با آثار مورخین یونانی کهن مثل هرودوت و کزنفون و خوانده شدن کتیبه هایی مثل بیستون، در همین دوران معاصر برای ایشان آشکار شد. ولی به هر حال مورخین اسلامی هم می دانستند که آذربایگان به معنای نگهبان آتش و نامی ایرانی و برگرفته از فرهنگ زرتشتی است، به عنوان مثال طبری می گوید:
“آتش خانه های عجم آنجا بودی وعجم آتش را آذر خوانند به زبان پهلوی، از بهر آن آذربایگان خوانند که دراصل آتشهای عجم آنجا داشتندی وپرستیدندی”[9]
دیگر منابع مورخین ایرانی و عرب نیز بر ایرانی بودن نام آذربایجان تأکید می نمایند. پان ترکیستها وجه تسمیه آذر بایجان را برگرفته از وجود قومی که به گمان آنها از ترکان آلتایی بوده و “آذ” نام داشته میدانند.ما که هرچه جستجوکردیم سندی پیدا نکردیم که چرا باید منطقه وسیعی در اندازه آذربایجان از میان همه قبایل کوچک و بزرگ ساکن آذربایجان به نام یک طایفه کوچک گمنام نامیده شود .طایفه ای که هیچ اثر مهمی از آنها در تاریخ وجود ندارد و ترک زبان بودن آنها به هیچ وجه معلوم نیست. می دانیم که مهمترین آتشکده ساسانیان که مخصوص پادشاهان بود آتشکده “آذرگشسب”درمنطقه تخت سلیمان (شیز) آذربایجان بوده است. برخی از پادشاهان ساسانی برای مراسم تاجگذاری، پیاده از تیسفون تا آتشکده آذرگشسب می رفته اند. این موضوع اهمیت فوق العاده این آتشکده را برای ایرانیان می رساند و واضح است که پادشاهان ساسانی هرگز چنین مرکز مهم ومذهبی خود را در سرزمین ترکان مغول تبار بنا نمیکرده اند. این مطلب می رساندکه از دوران کهن مردم آذربایجان از اصیل ترین ایرانیان نژاده بوده اند.
ترک یا آذری؟
اکنون پس از کمی پرداختن به مقدمات وقت آن فرارسیده است که به بررسی واژگان ترک و آذری بپردازیم. بی هیچ تردید تا قبل از قرون پنجم و ششم هجری اثری از ترک و فرهنگ ترکی و زبان ترکی در آذربایجان وجود نداشته است. پان ترکیست ها ادعا مینمایند که از روزگار باستان آذربایجان سرزمین ترکان مغول تبار بوده است و سابقه حضور ایشان در آذربایجان هزاران سال است. درحالیکه برای این ادعای خود کوچکترین مدرکی ندارند. چگونه ممکن است مردمان ترک تبار هزاران سال درآذربایجان بوده باشند ولی حتی یک کتیبه سنگی و یا یک نوشته تاریخی به زبان ترکی از روزگار باستان در آذربایجان کشف نشده باشد؟!. حال آنکه در آسیای میانه که سرزمین اصلی ترکان بوده، کتیبه هایی به زبان ترکی یافت شده است. ادعا های پان ترکیست ها تا آنجا پیش می رود که حتی ماد ها را نیز از ترکان مغول تبار معرفی می نمایند. ناآگاهی ایشان از تاریخ تا آن اندازه است که به مدارک تاریخ و باستانی کمترین توجهی نمی کنند. هرودوت پدر تاریخ نام هفت قبیله ماد را در کتابش ذکر می کند. نام قبیله هایی مثل “آریازانتی” به معنی قبیله آریایی که نژاد و فرهنگ آن قبیله و سایرقبیله های ماد ها را کاملا آشکار می نماید و یا نام یکی دیگر از طایفه های ماد که “مغان” می باشد و احتمالاً دشت مغان کنونی مسکن آنها بوده است. طایفه مغان پیشگام ترویج مذاهب ایرانی و به ویژه زرتشت بوده اند. به طوریکه “مغ” نامی عمومی برای موبدان زرتشتی است و از نمادهای فرهنگ کهن ایرانی در ادبیات ایران و جهان می باشد. این مورخ معروف یونانی که در زمان هخامنشیان میزیسته کتابی در مورد تاریخ ایران، یونان، مصر وسایرملل خاورمیانه نوشته است که از مهمترین اسناد تاریخ دنیای کهن به شمار می رود. او در کتابش از همه هفت طایفه ماد ودوازده طایفه پارس و سایر طایفه های ساکن ایران نام می برد. ولی از هیچکدام از این طایفه ها تحت عنوان طایفه ای ترک یاد نمی کند. حتی طایفه ها و اشخاص و اماکنی که او نام می برد کوچکترین نشانه ای از زبان ترکی و آلتایی ندارد. داریوش نیز درکتیبه بیستون بیست و سه ملت را که تحت تابعیت او بوده اند نام می برد از جمله ملل غیر ایرانی مثل اعراب، یونانیان، مصریان، حبشیان، لیبییایی ها، سندی ها و سایر اقوام دور و نزدیک، ولی هیچ کجا نامی از ترک و قبیله هایی که دارای نام ترکی باشند نیست، واگر داریوش رعایای ترک زبان و یا ترک تبار در آذربایجان و یا سایر مناطق ایران داشت از بردن نام آنها دریغ نمی نمود[10]. شعرای معروف آذربایجان مثل نظامی گنجوی، قطران تبریزی و سایرین که چندین هزاربیت به فارسی دری شعر گفته اند، اشعاری به زبان ترکی ندارند. اگر زبان مادریشان ترکی بود می بایست منظومه های ترکی هم می داشتند. مثل شهریار شاعر بزرگ ایران که زبان مادریش ترکی بود و علاوه براشعار فارسی، اشعار زیبا و زیادی به زبان ترکی هم دارد. در بین قهرمانان و بزرگان آذربایجان از روزگارباستان تا حدود قرن پنجم و ششم هجری حتی به یک نام ترکی و مشکوک به ترکی بر نمی خوریم. بابک خرمدین که نامی ایرانی داشت و همنام پدر اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی بوده است.در مورد آذرباذ هم که صحبت کردیم.
اگر در میان بزرگان آذر بایجان در روزگار باستان نام هایی مانند طغرل، سلجوق، آلب ارسلان و سبکتگین که از نامهای ترکان مغول تبار هستند، وجود می داشت،می توانستیم نتیجه بگیریم که فرهنگ ،زبان و مردم ترک، در آذربایجان حضوری پررنگ داشته اند.
زبان مردم اکثر نقاط ایران کنونی، پیش ازاسلام زبانهای پهلوی شمالی وجنوبی بوده است که ازجمله بازماندگان این دو زبان می توان به زبانهای کردی، لری، گیلکی، مازنی، سمنانی و تاتی اشاره کرد.در آذربایجان نیز تا پیش از ورود زبان ترکی، زبانی به نام آذری در میان مردم رواج داشته است که به آن پهلوی و اتفاقًا فارسی میگفته اند. “ابن ندیم” مورخ مشهور قرن چهارم درکتاب “الفهرست”می نویسد:
((اما پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است،اصفهان و ری همدان و ماه نهاوند و آذربایجان و دری لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه به آن سخن می گفتند. و دری منسوب است به مردم دربار ولغت اهل خراسان وشرق است ولغت مردم بلخ درآن زبان غالب است.ولی فارسی کلامی است که موبدان وعلما ومانند ایشان بدان سخن گویند و آن زبان اهل فارس باشد))[11]
دراین سند تاریخی به وضوح اشاره شده است که
1- زبان مردم اصفهان و ری و نهاوند و آذربایجان پهلوی بوده است.
2- زبان فارسی زبانی غیراز دری(فارسی امروزی) بوده است.
3- زبان دری زبان دربار واهل مداین بوده است و اصل آن، زبان مردم خراسان بوده است . استفاده از زبان دری در دربار و در شهر مداین به این دلیل است که مداین در نزدیکی تیسفون چندین قرن پایتخت اشکانیان بوده، و چون اصل اشکانیان از شرق ایران بوده است. مردم بسیاری از خراسان به تیسفون و حومه آن کوچ کردند و زبان دری را باخود ازخراسان به تیسفون و دربار بردند و رواج دادند رواج زبان دری( فارسی امروزی) دراستان فارس و مناطق مرکزی ایران کنونی از قرن دوم هجری به بعد بوده است. چون زبان دری، زبان بزرگان ودرباریان بوده است، دنباله روی ازبزرگان و درباریان سبب شد تا عامه مردم نیز به زبان دری توجه و اقبال نمایند. علاوه بر آن پیدایش ادیبان و شاعران بزرگ نخستین مثل فردوسی ، رودکی، ناصرخسرو و سایر بزرگان از خراسان نیز از دلایل رشد و تقویت و همه گیری هرچه بیشتر این زبان بوده است.
4- با زوال زبان پهلوی در ایران کنونی برای مناطق مختلف آن سه وضعیت پیش آمد:
الف) در بعضی مناطق مثل فارس و تاحدودی اصفهان و یزد بعد از هجوم اعراب به تیسفون وتصرف پایتخت ساسانیان، به دلیل مهاجرت اهل مداین و تیسفون که دری زبان بودند زبان دری (فارسی امروزی) فراگیر شد.
ب) دربعضی مناطق دیگر مثل کردستان و لرستان و گیلان و مازندران لهجه هایی از زبان پهلوی شمالی و جنوبی به صورت لهجه های کنونی باقی ماند.
ج) درآذربایجان به علت تسلط قبایل ترک زبان که ازآسیای میانه و قفقاز به آذربایجان آمده بودند زبان ترکی جایگزین آذری که از لهجه های پهلوی بود شد.
جالب است که اتفاقًا به زبان آذری، فارسی گفته می شده است یکی ازبهترین سندها برای این سخن ،شعری از قطران تبریزی شاعر قرن پنجم هجری است که زبان پارسی (آذری) را در مقابل دری خراسان(فارسی امروزی) آورده است.
بلبل بسان مطرب بیدل فراز گل گاهی پارسی نوازد گاهی دری[12]
یعنی قطران زبان خودش (آذری) را پارسی نامیده و زبانی که امروزه فارسی گفته می شود را دری نامیده است.
نمونه ای از زبان آذری، زبان مردم آذربایجان پیش از رواج زبان ترکی، شعری از همام تبریزی شاعر قرن هفتم هجری می باشد.
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست کوام وآذر دلی کویا بتی مست
دلم خود رفت ومی دانم که روژی به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارت لوانت لاودجمن دیل وکیان بست
دمی برعاشق خود مهربان شو کزی سر مهر ورزی کست و نی کست
به عشقت گرهمام از جان برایذ موژاش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینی به بویت خته بام ژاهنام سرمست[13]
ملیت، فرهنگ، زبان
در میان عناصری که براساس آن یک گروه از مردمان یک ملت نامیده می شوند، فرهنگ ازهمه مهمتر است. در اینجا منظور ما از فرهنگ، مجموعه ای از سنتها، آداب ورسوم، تاریخ مشترک، باورها و هنجارهای مشترک اجتماعی، افتخارات مشترک تاریخی و آرمان های مشترک برای آینده است. به همین دلیل است که با وجود آنکه مردمان کشور آمریکا ازکشورهای مختلف اروپایی وآسیایی وآفریقایی با فرهنگ های اولیه مختلف به آمریکا مهاجرت کردند، ولی پس از گذشت چند صد سال به فرهنگی نسبتاً مشترک دست یافتند و امروزه خودرا یک ملت واحد می خوانند. این مطلب درمورد کشورهایی مثل مصر، ترکیه ،روسیه و برخی دیگر ازکشورها نیز صادق است. بین مردمان کشور ایران اشتراک در سنتها وآداب ورسوم به اندازه ای زیاد است که می توان آنها را یکی فرض نمود و تقریباً هیچ تفاوت عمده فرهنگی بین یک شیرازی و تبریزی و خرم آبادی وکرمانشاهی وبلخی وبدخشانی وجود ندارد. افتخارات مشترک تاریخی مثل دانشمندان، شاعران، قهرمانان و سایرمفاخر ملی میراث مشترک همه ایرانیان است وفقط متعلق به یک قوم خاص نیست.حافظ تنها شاعرشهر شیراز نیست، بلکه شاعر تبریز و مشهد و سنندج و تهران وهرات و دوشنبه هم هست و شهریار و اشعار ترکیش افتخار و میراث فرهنگی همه ایرانیان است. همه شئون زندگی و آداب و رسوم و فرهنگ و افتخارات تاریخی مردم آذربایجان با سایر مردم ایران مشترک است اما برخلاف ادعای مضحک پان ترکیستها هیچ اشتراکی بین مردم آذربایجان با ترک زبانان چین و قرقیزستان و قزاقستان و بالکان وجود ندارد.تصور تشکیل ملتی از این مردمان بی هیچ نقطه مشترکی در نژاد و فرهنگ و تاریخ و فقط صرفاً به استناد اشتراک در ریشه چند لغت غیرممکن، غیرعلمی، تخیلی و طرح آن عبث و نابودکننده است.
اتفاقا تشکیل کشوری به نام ایران پس از حدود نهصد سال از آذربایجان و به وسیله شاه اسماعیل انجام شد، و او با آنکه خود از آذربایجان بود اسم کشوری راکه مجددا احیاء کرده بود ایران نهاد. از زمان برافتادن ساسانیان در حمله اعراب، بهمدت نهصد سال دولت سیاسی و کشوری به نام ایران وجود نداشت. تا مدتها ایران بطورمستقیم توسط عمال خلفای بنیامیه و بنیعباسی اداره میشد و پس از آن تا حدود قرن چهارم و پنجم هجری دولتهای نیمه مستقلی در ایران پدید آمد که هیچکدام برتمامی حوزه فرهنگی ایران تسلط نداشتند و خود را نیز دولت ایران نمیخواندند. بیشتر ایشان مانند طاهریان، زیاریان، سامانیان، صفاریان و سایرین، حاکمان محلی بخشهایی از ایران بزرگ بودهاند . پس از آن نیز، دوران حمله مغول پیش آمد و بعد از آن، تیمورلنگ یورش آورد وسپس ملوک الطوایفی بعد از تیمور در ایران برقرار بوده است، که هیچکدام از این حکومتها خود را دولت ایران نمیخواندهاند. تااینکه در سال 906 هجری اولین بار شاهاسماعیل صفوی که از آذربایجان خروج نمود، تقریباً بر همه ایران بزرگ تسلط پیدا کرد و حاکمان محلی و منطقهای را مطیع خود گردانید. او نخستین بار خود را شاه ایران نامید و مجدداً دولتی سیاسی و کشوری با نام ایران احیاء شد.
اما زبان ترکی از هر گروه زبانی که باشد،امروزه زبان گفتگوی جمعی از عزیزترین هموطنان ما می باشد و تکریم و احترام به این زبان، احترام به مردم عزیز آذربایجان می باشد. زبان ترکی آذربایجان که واژگان بسیاری از فارسی و عربی دارد به همراه زبان فارسی که واژگان بسیاری از ترکی و عربی دارد و سایر زبانهای ایرانی همه بخشی از یک فرهنگ، به نام فرهنگ ایرانی محسوب می گردند. .حتی اگر مردمانی از نژادها و زبانهای مختلف اولیه به ایران مهاجرت کرده باشند.
چندهزار سال زندگی و تاریخ مشترک با کامیابی ها و رنجهای مشترک چنان زبانها و دلهای ما را در هم آمیخته است که ازدل آن فرهنگ ایرانی زاده شده است و امروز به دلیل فرهنگ و تاریخ و افتخارات مشترک، فقط یک ملت به نام ایران وجود دارد. اگر مردم آمریکا با این همه تفاوت آشکار زبانی و نژادی و فرهنگی فقط با سیصد سال تاریخ مشترک توانسته اند برخود نام یک ملت بنهند،آنگاه اگر کسی ادعا کند ملت ایران با فرهنگ کهن مشترک چند هزارساله کثیرالمله است، یعنی این که هرکدام از اقوام ایرانی ملتی جدا گانه را تشکیل می دهند، یا نادان مطلق است یا…؟!
آذربایجانیان پیشگام دفاع از ایران وایرانیت
همانطور که اشاره کردیم تشکیل کشور ایران از آذربایجان شروع شد.درهمان ابتدا کشور ایران با تهدید نابودی و براندازی با حمله تمام قوای سلطان عثمانی روبرو گردید. در سال920 هجری سلطان سلیم یاووز(بی رحم) که ﭘدر و برادران خود را به قتل رسانیده و سلطان عثمانی شده بود، با بیش از یکصد و ﭘنجاه هزار نفر سپاه به همراه هشتصد عراده توﭖ و شصت هزار تفنگچی عازم تسخیر ایران و محو مذهب تشیع گردید . بخش عمده ای از ارتش عثمانی را سپاهیان ینی چری تشکیل می دادند که از کودکی آموزشهای سخت نظامی می دیدند و افرادی سخت بی رحم و خونخوار بودند و از نظر فنی و کیفی با ارزشترین و بی رحمترین ارتش آن روزگار بودند . بطوریکه بعضی از کشورهای اروﭘایی که با عثمانی جنگ می کردند فقط با فهمیدن اینکه سپاه ینی چری در راه است بدون جنگ میدان را تسلیم و راه فرار را در ﭘﻳش می گرفتند. سلطان سلیم قبل از رسیدن به ایران چهل هزار زن و مرد و کودک شیعه را در آناتولی به قتل رساند و عازم ایران شد و برآن بود که با مردم آذربایجان نیز همان کند. شاه اسماعیل با سپاهی اندک نزدیک به بیست هزار نفر فقط با اسلحه سرد در دشت چالدران به مقابله با این ارتش عظیم که بزرگترین نیروی نظامی آن زمان بود شتافت. ایرانیان به جز عده ای اندک در حدود چند صد نفر تمامی به شهادت رسیدند ولی حتی یک نفر از ایشان تسلیم نشد ولی آن سپاه اندک حدود چندهزار نفر از عثمانی ها را به اسارت گرفته بودند. شاه اسماعیل به همراه تعداد کمی از سپاهیان خود به توﭘﺧانه عثمانی که افتخار ارتش عثمانی و مهمترین بخش آن سپاه بود حمله کرد . توﭘﺧانه عثمانی فقط حدود 10 هزار نفر محافظ داشت. شاه اسماعیل ﭘس از نابود کردن توﭘﺧانه و برداشتن جراحات زیاد، تلفات بسیار سنگینی به ارتش عثمانی وارد کرد بطوریکه بالغ بر چهل هزار نفر از ایشان کشته شدند.[14]
بعد از این جنگ با وجود اینکه ارتش سلیم وارد تبریز شد و در آنجا جنایات وتجاوزات بی شمار انجام داد وخون بسیاری از تبریزیان را ریخت ولی ترس از یاد آوری شجاعت ایرانیان در چالدران باعث شد تا در مدت کوتاهی تبریز و آذربایجان را تخلیه نماید و به فتح کشورهای عربی و اروﭘایی بپردازد.بعداز جنگ چالدران نیز بین ترکان عثمانی به عنوان پرچمداران فرهنگ ترکی و آذربایجانیان به عنوان مدافعان ایرانیت برخوردهای زیادی صورت گرفت که عثمانی ها دراین جنگها ازهیچ تجاوز وجنایتی فروگذاری نکردند.تعداد و شدت جنایات عثمانی هادر ایران وآذربایجان بیشتر از آن است که در این گفتار بگنجد،اما به عنوان یک نمونه به قتل عام مردم خوی به دست عثمانی ها اشاره میکنیم .درحدود سال 1724 میلادی سلطان احمد سوم امپراطور عثمانی برای مشروعیت دادن به حمله به کشور مسلمان ایران از شیخ الاسلام استانبول عبدالله افندی چنین فتوی گرفت:
سؤال-نسبت به رافضیان(شیعیان ایران) ودیگر ساکنان آنجا که دراصل در زمره کفارند به چه نحو بایدعمل کرد؟
جواب-در مورد رافضیان، مردان باید جملگی از دم شمشیربگذرند، اناث و اطفال ذکور باید به اسارت درآمده، اموال آنان غنیمت فاتح محسوب میگردد. اناث و اطفال ذکور باید به وسایلی غیراز شمشیر به اسلام وادارشوند. لیکن همخوابگی با اناث قبل از آنکه به اسلام بگروند مجاز نیست.[15]
درسال 1725عبدالله پاشا برای تصرف تبریز و انجام فتوی شیخ الاسلام استانبول به همراه لشکری جرار به سمت ایران به راه افتاد. عثمانی ها پس از محاصره چهل روزه شهر خوی وخرابی آن با توپ، بالاخره آنرا به تصرف خود درآوردند. پس از قتل عام هشت هزارنفرمدافع شهر خوی، به قتل عام مردان واسیر کردن زنان پرداختند. عبدالرزاق بیگ دنبلی نوه شهبازخان دنبلی فرمانده مدافعان شهر خوی درآن جنگ در کتاب “تجربه الاحرار” مشهودات خود از یکی از پیران قبیله را به تفضیل نقل کرده که خلاصه اش چنین است:
((وقتی عساکر عثمانی خوی را محاصره کرده بودند و آتش توپ های آنها برشهر می بارید،یکی از سنیان خوی باشور و شادی می گفت “الحمدلله دینیمیزگلدی، یعنی خداراشکر که دین ما آمد”. وقتی شهربه دست عثمانی ها افتاد، همان مرد را دیدم که سرش شکسته بود و خون برصورتش جاری بود، و یکی ازینی چری ها دست اورا برپشت بسته بود و باخود میبرد.گفتم توآن نبودی که آن روز می گفتی “الحمدلله دینیمزگلدی”؟ گفت:”مگوی که درد من مرابس است”))[16]
سخن پایانی
برای پایان این گفتار شعری ازشهریار شاعر بزرگ ایران و آذربایجان می آوریم. پیشنهاد جدی واصرار مینمایم که این شعر سترگ برای آموزش به همه کودکان آذربایجان و ایران درکتاب های درسی گنجانده شود.
روزی اگربناست که برتن کفن کنم من آن کفن به تن ز برای وطن کنم
سبز و سفید وسرخ نکوتر بودکفن تا من برای خاطر میهن به تن کنم
ایران من، عزیزمن، ای سرزمین من مرگ است بی تو اگر هوس زیستن کنم
روزی که پای عشق وطن درمیان بود تاریخ گفته است که باید چه من کنم
چون برق حق برخرمن باطل درافتم یزدان صفت مبارزه با اهریمن کنم
دشمن اگرپای بدین سرزمین نهد کاری که کرد نادرلشگر شکن کنم
مراجع
]1[ شاهنامه،حکیم ابوالقاسم فردوسی، انتشارات جاویدان،1370
]2[ تاریخ الرسل والملوک (تاریخ طبری)، محمد بن جریر طبری ،ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بنیاد فرهنگ،1352
]3[ ایران در زمان ساسانیان، آرتورکریستیانسن، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات صدای معاصر1384
]4[ تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، انتشارات دنیای کتاب،1389
]5[ زرتشت مزدیسنا وحکومت، جلال الدین آشتیانی، شرکت سهامی انتشار،1381
]6[ مزدا پرستی درایران قدیم، ترجمه ذبیح اله صفا، نشرهیرمند،1376
]7[ تاریخ کرد و کردستان، شرف الدین بدلیسی، نشرفرج اله ذکی الازهر مصر،1380 ه.ق
]8[ تاریخ آتورپاتگان، اقرارعلیف، ترجمه یوسف شادمان، بنیاد نیشابور،1378
]9[ ایران وترکان در روزگار ساسانیان، عنایت اله رضا، انتشارات علمی وفرهنگی،1384
]10[ پان ترکیسم ایران وآذربایجان، محمدرضامحسنی، انتشارات سمرقند،1388
]11[ داستان بهرام چوبین، آرتورکریستیانسن، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، انتشارات طهوری، 1383
]12[ کاوه آهنگر، آرتورکریستیانسن، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، انتشارات طهوری، 1387
]13[ زندگی ومهاجرت آریاییان برپایه گفتارهای ایرانی، فریدون جنیدی، نشربلخ،1391
]14[ فارسی باستان، رولاند ج کنت، ترجمه سعید عریان، پژوهشگاه فرهنگ وهنر اسلامی،1379
]15[ تاریخ زبان فارسی، پرویز خانلری 1366
]16[ نحو در ایرانی میانه غربی، کریستوفربرونر، ترجمه رقیه بهزادی، نشر بردار،1373
]17[ جستارهایی در زبانهای ایرانی میانه شرقی، زهره زرشناس، موسسه انتشاراتی فرهنگی فروهر،1378
]18[ فرهنگ فارسی به پهلوی،بهرام فره وشی،انتشارات دانشگاه تهران،1358
]19[ فرهنگ ماد لغت نامه کردی، صدیق صفی زاده، انتشارات عطایی،1369
]20[ کلیات تاریخ، هربرت جرج ولز، ترجمه مسعود رجب نیا، سروش1376
]21[ مجله ایران بزرگ فرهنگی، پیوست هفته نامه تندرشماره273، تیرماه 1391
]22[ ترکان وبررسی تاریخ، زبان و هویت آنها درایران، حسن راشدی، نشراندیشه نو1388
]23[ آذربایجان و اران ، عنایت اله رضا، نشرهزار1385
]24[ آذری یا زبان باستان آذربایجان، احمدکسروی، اتشارات خورشیدآفرین1383
]25[ شهریاران گمنام، احمدکسروی، انتشارات امیرکبیر1335
]26[ میراث باستانی ایران، ریچاردفرای،ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی وفرهنگی1368
]27[ تاریخ ماد،ایگور میخاییلویچ دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمی وفرهنگی1380
]28[ الفهرست،ابن ندیم، ترجمه رضا تجدد، انتشارات ابن سینا1346
]29[ تاریخ ترک های آسیای میانه، واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، ترجمه دکتر غفارحسینی1376
]30 [سیری درتاریخ زبان ولهجه های ترکی، جوادهیئت،تهران1365
]31 [عالم آرای شاه اسماعیل صفوی، تصحیح اصغر منتظر صاحب، شرکت انتشارات علمی فرهنگی چاپ دوم 1384
]32[ پادشاهی ماد، اقرار علیف، ترجمه کامبیز میربهاء ، انتشارات ققنوس 1388
[1] علاقه و حتی تعصب به زبان ترکی آذربایجانی که درحال حاضر زبان مردم آذربایجان است، پان ترکیسم نیست. پان ترکیسم اندیشه جدایی خواها نه ضد ایرانی است. نویسنده خود از علاقه مندان به زبان ترکی و شیفته آذربایجان و مردمش است.
[2] مرجع(10)ص37
[3] مرجع(10)ص37
[4] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]14[ تا]20[ مراجعه فرمایید.
[5] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]9[ ]10[ ]20[ ]26[ و]29[ مراجعه فرمایید.
[6] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]9[ ]10[ ]20[ ]26[ و]29[ مراجعه فرمایید.
[7] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]9[ ]10[ ]20[ ]26[ و]29[ مراجعه فرمایید.
[8] برای مطالعه بیشتر به مرجع]8[ مراجعه فرمایید.
[9] مرجع]10[ ص127
[10] برای مطالعه بیشتر به مرجع]14[ مراجعه فرمایید.
[11] مرجع]28[ ص22
[12] مرجع]10[ ص134
[13] مرجع]10[ ص137
[14] برای مطالعه بیشتر به مرجع]31[ مراجعه فرمایید.
[15] مرجع]21[ ص26
[16]مرجع]21[ ص26