که میتوان در رابطه با این طرح مطرح نمود این نوشتار بیشتر به نحوه اجرایی شدن این پیشنهاد و تبعات احتمالی آن در زمینه «حذف رقابتهای شدید و اختلافبرانگیز قومی و قبیلهای و تقویت همبستگی ملی» که بهعنوان یکی از اهداف طرح عنوان شده است میپردازد.
ضرورت ارتقای کیفی انتخابات مجلس شورای اسلامی که از دوره پنجم به شیوههای مختلف مطرح شده است امری مورد پذیرش و مقبول است اما دستیابی به راهکارها و شیوههای اجرایی مناسب همواره مورد بحث و مناقشه بوده است. در اظهارنظرهای صورت گرفته اخیر پیرامون «طرح استانی شدن انتخابات نمایندگان مجلس شورای اسلامی» نیز عموم منتقدین یا موافقین به نقد و بررسی ایده کلی استانی شدن انتخابات پرداختند حال آنکه چیزی که بیش از عنوان کلی این طرح اهمیت دارد شیوه اجرایی پیشبینی شده در این پیشنهاد و دستیابی به راهکار قانونی و عملیاتی است که بتواند اهداف هشتگانه مطرح شده را محقق نماید. عناوین کلی اهداف طرح ارائه شده بدین شرح است:
1- پرداختن نمایندگان به بررسی امور ملی و پرهیز از صرف اوقات نمایندگی برای امور جزئی با حفظ ویژگی محلی و ملی بودن مسئولیت نمایندگی و جایگزین کردن برنامهمحوری به جای شخصمحوری.
2- ارتقای سطح کیفی و افزایش کارایی مجلس از طریق ایجاد امکان انتخاب داوطلبان شاخصتر با صلاحیتهای برتر
3- متمایل کردن انتخابکنندگان و انتخابشوندگان به سمت ایجاد نظام انتخاباتی متناسب با ساختارهای سیاسی و حقوقی ایران.
4- حذف رقابتهای شدید و اختلافبرانگیز قومی و قبیلهای و تقویت همبستگی ملی.
5- کاهش تعداد داوطلبان و هزینههای اجرایی انتخابات
6- افزایش میزان و تسهیل امکان مشارکت عمومی شهروندان در اعمال حق تعیین سرنوشت
7- عادلانه شدن نظام انتخاباتی و ایجاد فرصتهای برابر برای آحاد افراد ملت
8- کنترل تخلفاتی نظیر خرید رأی
9- تقویت فرهنگ تحزب
کلیات اهداف مطرح شده در مقدمه این طرح موضوعاتی مطلوب و مورد قبول عموم صاحبنظران است اما مادههای اجرایی این طرح، تناسبی با اهداف مطرح شده ندارند و به نظر میرسد نمیتوانند توفیق چندانی در تحقق این اهداف داشته باشد. طرح استانی شدن انتخابات اساساً تحول جدی در انتخابات حوزههای انتخابیه به وجود نمیآورد و تغییر ایجاد شده نیز بیش از آنکه مفید باشد میتواند از منظر همبستگی ملی و حق مشارکت شهروندان در تعیین سرنوشت خویش مضر باشد.
در طرح ارائه شده به مجلس شورای اسلامی در تشریح «حذف رقابتهای شدید و اختلافبرانگیز قومی و قبیلهای و تقویت همبستگی ملی» که بهعنوان یکی از اهداف اصلی آمده است: «تغییر ساختار اجرایی و نوع انتخابات توأم با افزایش وسعت حوزههای انتخابیه، موجب کمرنگ شدن نقش تعلقات قومی و قبیلهای در فرایند رقابتهای انتخاباتی و کسب موفقیت در انتخابات میشود زیرا با در نظر گرفتن پراکندگی جمعیت در سطح استان، صرف اتکاء داوطلب به مجموع آراء اقوام و بستگان خویش نمیتواند تضمینکننده موفقیت وی در انتخابات باشد».
همانگونه که از توضیح این هدف پیداست منظور طراحان از «حذف رقابتهای شدید و اختلافبرانگیز قومی و قبیلهای» حذف «اتکاء داوطلب به مجموع آراء اقوام و بستگان خویش» است که نشان از عدم شناخت و توجه به پیچیدگیهای اجتماعی و سیاسی جامعه ایران و تبعات گسترده و عمیق طرح ارائه شده است. تقلیل مسأله قومی به پیوندهای خویشاوندی و تصور حذف رقابتهای قومی توسط این طرح از نقاط ضعف طرح است. براساس ماده 1 این طرح: «در انتخابات مجلس شورای اسلامی، محدوده جغرافیایی هر استان بهعنوان حوزه انتخابی اصلی و حوزههای انتخابیه موجود تابعه استان، حوزههای انتخابیه فرعی محسوب میشوند.» و ماده 4 نیز تصریح میکند: «انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزههای مشمول این قانون یک مرحلهای است. از هر حوزه فرعی داوطلب یا داوطلبانی که بالاترین رأی را در کل استان به دست آوردهاند، نماینده یا نمایندگان استان از آن شهرستان محسوب میشوند».
براساس شیوه اجرایی پیشبینی شده رقابت اصلی افراد در سطح حوزه فرعی یا همان حوزههای انتخابیه پیشین تعریف شده است اما در عین حال هر یک از رقبا باید بتوانند مقدار بیشتری از سایر داوطلبان در محدوده جغرافیایی استان خود رأی کسب کند این امر به دو شیوه امکانپذیر است:
1- داوطلب نسبت بالایی از آرای شهرستان خود را کسب کند به طوری که جمع آرای هر کدام از رقبا در سطح استان از داوطلب برنده کمتر باشد.
2- داوطلب برنده نتواند بیشترین آرا را در سطح حوزه فرعی کسب کند اما مجموع آرایش در استان بیش از سایر داوطلبین در شهرستان باشد.
در حالت (1) در واقع همان شیوه پیشین انتخابات موجب برتری داوطلب شده است و آرای استانی تأثیری در پیروزی وی نداشته و بنابراین این فرد با همان ویژگیها و معایب پیشین نماینده مردم حوزه انتخابیه شهرستان قلمداد میشود و پرسش جدی پابرجاست که اهداف مطرح شده در طرح چگونه محقق شده است؟
با اجرای این طرح عملاً اتکای اصلی آرای هر نماینده به حوزه فرعی خود خواهد بود و طبیعتاً در شهرهای دیگر استان نسبت پایینتری از آرا نصیب داوطلبان حوزههای فرعی دیگر خواهد شد و همچنان داوطلب پیروز نماینده مردم همان حوزه فرعی تلقی خواهد شد که طراحان این طرح نیز برخلاف مدعای اصلیشان با آوردن ماده 2 و 3 بدان تصریح کردهاند. ماده 2 اظهار میدارد: «هر یک از داوطلبان نمایندگی مجلس شورای اسلامی باید منحصراً برای یکی از حوزههای انتخابیه فرعی استان ثبتنام کند. ثبتنام در بیش از یک حوزه انتخابیه فرعی موجب لغو ثبتنام و محرومیت از داوطلبی نمایندگی آن دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی خواهد بود». و ماده 3 ادامه میدهد: «علاوه بر شرایط مندرج در قانون انتخابات مجلس شورای اسلامی مصوب 7/9/1378 و اصلاحیههای بعدی آن، هر داوطلب نمایندگی باید متولد محدوده جغرافیایی حوزه انتخابیه فرعی محل ثبتنام بوده و یا سابقه نمایندگی مجلس شورای اسلامی از آن حوزه یا سابقه حداقل 5 سال سکونت در آن محدوده را داشته باشد».
ماده 3 این طرح نیز بیش از پیش حضور چهرههای متخصص ملی را در حوزههای انتخابیه شهرستانها محدود میکند و حق انتخاب شدن عده زیادی را سلب میکند که در تضاد با هدف اول عنوان شده با موضوع «پرداختن نمایندگان به بررسی امور ملی و پرهیز از صرف اوقات نمایندگی برای امور جزئی با حفظ ویژگی محلی و ملی بودن مسئولیت نمایندگی و جایگزین کردن برنامهمحوری به جای شخصمحوری» است.
براساس ماده 3 بسیاری از چهرههای ملی و متخصص که به حوزههای انتخابیه کوچک انتساب دارند و میتوانند به انتخاب مردم همان حوزه انتخابیه نمایندگی آنان را در مجلس شورای اسلامی برعهده بگیرند محدود میشوند و امکان حضور چهرههای جدید سلب میشود و برخلاف ادعای طرح بر پیوندهای قومی و قبیلهای و خویشاوندی نامزدها با حوزه انتخابیه تأکید میشود.
در حالت (2) اما داوطلب پیروز در حوزه فرعی آرای کمتری نسبت به رقبایش کسب کرده اما موفق شده آرای استانی بیشتری را به خود اختصاص دهد. این شیوه انتخاب داوطلب مشابه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و کسب رأی الکترال است و همان معایب را نیز داراست. با این شیوه در اغلب حوزههای انتخابیه (حوزههای فرعی) با نمایندگانی مواجه خواهیم بود که در حوزههای انتخابیهشان آرای کمتری کسب کردهاند اما رأی استانی بیشتری دارند و بالطبع این امر موجب نارضایتی گسترده هواداران نامزدهایی خواهد شد که موفق به کسب رأی بیشتر در حوزه انتخابیه خود شدهاند اما رأی استانی کمتری دارند.
بهطور مثال: در شهر (حوزه فرعی) فرضی نامزد A موفق به کسب 22 هزار رأی می شود و نامزد B در همان حوزه موفق به کسب 21 هزار رأی میشود و در استان نیز به ترتیب 1 هزار رأی و 2 هزار رأی کسب میکنند و در نهایت نامزد B با مجموع 23 هزار رأی، نماینده آن حوزه فرعی در مجلس شورای اسلامی خواهد بود. این شرایط در ابتدای اجرای طرح پیشنهادی احتمال نزاع و درگیری و آشوب بهویژه در شهرهای کوچکتر را در پی خواهد داشت و در صورت استمرار اجرای آن موجبات کاهش مشارکت اجتماعی و ناامیدی رأیدهندگان از اثرگذاری رأی و نظرشان در تعیین سرنوشتشان خواهد شد و سرخوردگی به وجود آمده تبعات عمیق اجتماعی و سیاسی خواهد داشت.
حال چنانچه پیچیدگیهای تنوع فرهنگی بسیاری از استانهای کشور و رقابتبین شهرهای مجاور به این معادله اضافه شود و موجب پیروزی نامزدهای با آرای کمتر در حوزههای فرعی شود میزان ایجاد حس سرخوردگی و درگیری بیشتر خواهد شد چرا که عموماً تنوع فرهنگی در شهرستانها به توازن منطقی رسیده است و ثبات اجتماعی پذیرفته شدهای را بین اهالی هر شهرستان فراهم کرده است اما با این دستکاری سیاسی در نحوه انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی زمینه گستردهای برای تشدید درگیری میان گروههای فرهنگی متفاوت و شهرهای همجوار استانهای مختلف را فراهم میآورد و عملاً با امکان تأثیرگذاری شهرها و گروههای جمعیتی بزرگتر حق تعیین سرنوشت گروههای جمعیتی و شهرستانهای کوچکتر را کاهش میدهد و برخلاف ادعای این طرح سطح رقابتهای قومی را از شهرستان به استان کشانده و عمیقتر و گستردهتر میکند.
این شیوه برگزاری انتخابات، در شکل دیگری از حالت (2) با توجه به وجود گروههای فرهنگی متفاوت در بسیاری از استانهای کشور به گروه فرهنگی که در سطح استان از نسبت جمعیتی بیشتری برخوردار است این فرصت را میدهد تا در هر یک از شهرستانها نامزدهای متعلق به همان گروه فرهنگی را ـ حتی با وجود عدم مشارکت اهالی آن شهرستان ـ برگزیند که طبیعتاً موجی از نارضایتی را در پی خواهد داشت. بهطور مثال: در حوزه فرعی فرضی که آرای معمول داوطلبان پیروز در انتخابات 50 هزار نفر بوده است نامزد A متعلق به گروه فرهنگی X و نامزد B متعلق به گروه فرهنگی Y از این حوزه نامزد میشوند و نامزد A به پشتوانه آرای استانی که ریشه در گروه فرهنگی X دارد موفق به کسب 100 هزار رأی میشود که 80 هزار رأی آن خارج از حوزه فرعی و از حوزه استانی کسب شده است و نامزد B میتواند 50 هزار رأی متداول در این حوزه انتخابیه را کسب کند اما از راه یافتن به مجلس شورای اسلامی باز میماند. واکنش اعضای گروه فرهنگی Y به این شیوه انتخاب نمایندگانشان در مجلس شورای اسلامی چه خواهد بود؟
در واقع این شیوه برگزاری انتخابات زمینه هویتسازی جمعی و بیدار شدن تمایلات قومی در گروههای فرهنگی استانهای مختلف را فراهم خواهد کرد و آنان را به عمل منسجم و سازماندهی شده برگرفته از تمایلات قومی رهنمون خواهد شد و به رقابت گروههای فرهنگی استانها دامن خواهد زد چرا که برخلاف تصور طراحان در شرایط کنونی جامعه ایران هویت جمعی افراد براساس هویت حزبی آنان تعریف نمیشود و تشویق شهروندان به یافتن هویت جمعی در غیاب احزاب قدرتمند و تمایلات طبقهای و اقتصادی، آنان را به سوی هویتیابیهای جعلی و عمل براساس تعلقات قومی تشویق میکند.
همچنانکه عنوان شد این طرح میان نسبتهای خویشاوند و تعلقات قومی تمایز قائل نشده و با تقلیل رقابتهای قومی به نسبتهای خویشاوندی از پتانسیل این طرح برای هویت بخشی جمعی به گروههای فرهنگی جامعه ایران بیتوجهی کرده است. در واقع این طرح میتواند در بسیاری از استانهای کشور که دارای تنوع فرهنگی هستند به تشدید قومگرایی از طریق ارائه فهرستهای قومی کمک کند و موجب ایجاد هویت متمایز هر گروه فرهنگی و دیگرستیزی در آنها شود. این آسیب در مقیاسهای کوچک در سطح برخی شهرستانها که دارای دو یا سه گروه فرهنگی هستند مشاهده شده است اما با گسترش حوزههای انتخابیه به سطح استان تعداد و میزان و عمق این آسیب گسترش پیدا خواهد کرد.
برخلاف مدعای این طرح این شیوه انتخابات مجلس شورای اسلامی موجب «افزایش میزان و تسهیل امکان مشارکت عمومی شهروندان در اعمال حق تعیین سرنوشت» نخواهد شد و زمینههای کاهش مشارکت بهویژه در استانهای محروم و را در پی خواهد داشت.
بنابراین در جمعبندی میتوان گفت:
1- شیوه اجرایی پیشبینی شده در حالت (1) اتکای داوطلبان به آرای حوزههای شهرستانها را از بین نمیبرد و عملاً داوطلبان پیروز همچنان نماینده همان شهرستان قلمداد خواهند شد و همان نقشها و مسئولیتهای پیشین را باید برآورده کنند و عملاً اهداف عنوان شده برای این طرح بلاموضوع میشوند.
2- نامزدهای پیروز در حالت (2) از مشروعیت عمومی برخوردار نخواهند بود و ضمن تأثیر منفی این مسأله بر اذهان رأیدهندگان و کاهش مشارکت آنان در بلندمدت بر مشروعیت مجلس شورای اسلامی نیز تأثیر خواهد گذاشت.
3- این شیوه اجرایی موجب رقابت گروههای فرهنگی در استانها خواهد شد و زمینه هویتسازیهای جعلی قومی را فراهم خواهد کرد و بستری برای فعالیتهای قومگرایانه میشود.
پینوشت
1- کارشناسارشد مطالعات تاریخ قفقاز دانشگاه تهران