کاوه بیات،حمید احمدی ترجمه و انتشار اسنادی چند از اسناد محرمانهء اتحاد جماهیر شوروی دربارهء بحران آذربایجان در سال های پایانی جنگ دوم جهانی،تحت عنوان « استالین و فرمان تشکیل فرقهء دموکرات آذربایجان» در یکی از شمارههای اخیر فصلنامهء گفتگو (شمارهء 04،شهریور 1380،صص 651- 931) با واکنش گستردهای روبرو شد. در کنار تجدید چاپ این اسناد در پارهای از جراید کشور و گفتوگوهایی در این زمینه در تأیید اهمیت تاریخی اسناد مزبور،گروهی که ظهور و سقوط فرقهء دموکرات آذربایجان را تحولی خودجوش و خودانگیخته تلقی و تبلیغ میکنند، انتشار چنین اسنادی را برنتافته و درصدد نفی و انکار اهمیت آنها در تبیین ماهیت فرمایشی و خاستگاه تصنعی فرقه برآمدند.سوای پارهای از واکنشهای سطحی و شتابزده که ما را بدانها کاری نیست،در یکی از سایتهای اینترنتی فعال در این حوزه -(سایت آچیقسوز)- در توضیح بیشتر این اسناد و رد استدلالهایی که در اهمیت آنها ارائه شده بود مصاحبهای با دکتر جمیل حسنلی پژوهشگر جمهوری آذربایجان منتشر شد که از جهانی چند حائز اهمیت است.
دسترسی دکتر جمیل حسنلی به اسناد محفوظ در آرشیوهای محرمانهء اتحاد جماهیر شوروی، بررسیهای او را در زمینهء مسائلی چون سیاست شوروی در قبال ایران و بهویژه چگونگی تشکیل فرقهء دموکرات آذربایجان،اهمیت خاصی بخشیده است.در واقع اصل اسناد مورد بحث که تحت عنوان «استالین و فرمان تشکیل فرقهء دموکرات» در فصلنامهء گفتگو منتشر شد، نخست از سوی ایشان شناسایی و در اختیار«طرح تاریخ بین الملل جنگ سرد» وابسته به مرکز وودرو ویلسون در ایالات متحده قرار گرفت،که در نهایت ترجمهء آن در گفتگو منتشر شد. علاوه بر این ایشان در این زمینه صاحب نوشتههایی نیز هستند که اخیرا بخشی از آنها بهصورت یک کتاب-فراز و فرود فرقهء دموکرات آذربایجان،به روایت اسناد محرمانهء آرشیوهای شوروی(ترجمهء منصور همامی تهران:نشر نی،1383)-در تهران ترجمه و منتشر شده است.
با توجه به این موارد و لزوم سعی و تلاش گستردهتر برای گشوده شدن هرچه بیشتر باب گفتوگو دربارهء این بخش از تاریخ معاصر ایران،بر آن شدیم نخست این مصاحبه را بیکم و کاست تجدید چاپ کرده،سپس در دو بخش علی حده به قلم دکتر حمید احمدی و کاوه بیات نکاتی را که بهنظر میآید جای بحث و بررسی بیشتر داشته باشد،متذکر شویم.
این مصاحبه تحت عنوان«فرقهء دموکرات آذربایجان اهمیت ملی داشت»با یک توضیح تحت عنوان«مصاحبه و ترجمه:ص.رضایی،م.عباسی» در ابتدا آمده و سپس یک توضیح پایانی تحت عنوان:
«مصاحبه ضمن عدم وابستگی به هر نشریهای صرفا جهت چاپ در داخل کشور انجام گرفته است»به صورت ذیل در سایر مزبور بازتاب یافت.
مقدمه
مدت مدیدی است که برخی از نویسندگان ایران باغ رویکردی کلیشهای به مسئله آذربایجان و فرقه دموکرات،ضمن انکار وجود مردم و اراده جمعی آنان در تشکیل و فعالیت فرقه دموکرات و حکومت یکساله آن،سعی در برجسته نمودن عامل خارجی و تصنعی نشان دادن مسئله دارند. سرچشمه چنین بینشی تاریخنگاری رسمی ایران میباشد که براساس چنین نگرشی دگم گویا ملت ترک آذربایجان ایران همچون پدیدهای زاید بر چهره این سرزمین قارچوار روئیدهاند.بر این اساس وجود ترکهای آذربایجان نه حاصل پروسهای تاریخی بلکه تصادفی نامیمون و تحمیلی بوده است.همین نگرش،در باب فرقه دموکرات آذربایجان نیز سعی در حذف فاکتور مردم و بزرگنمایی عوامل خارجی دارد.
در همین راستا در پاییز و زمستان 1383مقالهای از جناب آقای بیات در نشریه «گفتگو» به چاپ رسید که سپس به درخواست و اصرار اقای حمید احمدی در اطلاعات سیاسی-اقتصادی نیز تکرارا چاپ شد.علاوه بر اینها توضیح گونهای بر این مقاله در قالب یک مصاحبه با آقایان بیات و احمدی از طریق روزنامه شرق[1 و 2 دی 3831]چاپ گردید که در هر سه مورد استناد آقایان به تحقیقات دکتر جمیل حسنلی بود.که بیشتر برداشتهای شخصی آقایان مصادره به مطلوب نوشتجات ایشان بود. بمنظور روشن شدن مسئله مصاحبهای با دکتر حسنلی در باکو ترتیب دادهایم که ترجمه آن تقدیم میگردد.ضمنا دکتر جمیل حسنلی طی دو دهه اخیر در آرشیوهای روسیه و آذربایجان بر روی اسناد
مربوط به فرقه تحقیق نموده و آخرین یافتههایش یا به تعبیر خویش ناگفتههایش بزودی در ترکیه به چاپ خواهد رسید.ایشان اسناد دانشگاه ملی باکو و نماینده مردم آذربایجان در مجلس ملی جمهوری آذربایجان میباشند.
آقای دکتر برخی از نویسندگان ایرانی منجمله آقای بیات و احمدی با استناد به تحقیقات شما ادعا نمودهاند که تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان ماهیت فرمایشی داشته و مستقیما به دستور استالین تشکیل شده است،آیا واقعا هیچ اراده ملی در تشکیل فرقه نبوده و آیا مردم آذربایجان در تشکیل فرقه هیچ نقشی نداشتند؟
در سال 1945 آذربایجان جنوبی شاهد حرکتی ملی بود که این حرکت تداوم بلاواسطه حرکت دموکراتیک نهضت مشروطه،جنبش ستارخان و شیخ محمد خیابانی بود.البته علیرغم اهمیت آذربایجان برای روسها میل جنگ جهانی و نیز سیاستهای توسعهطلبانهشان،بیهیچ شبههای مرکز حرکات آزادیبخش و آزادیخواهی ملی محض خود آذربایجان جنوبی بود لا اقل به این خاطر که این قسمت از ایران تجربه دو انقلاب را داشت علاوهبراین نهتنها بازماندگان جنبش خیابانی بلکه بیشتر اشخاص که در جنبش ستارخان شرکت داشتند هنوز در قید حیات بودند.آنها میدانستند که چه ظلمهایی بدانها شده و استبداد بر سر اینان چه آورده است.از دیگر طرف رسمیت یافتن زبان فارسی و انکار و قدغن شدن زبان،تاریخ و مدنیت آذربایجان از سوی رژیم پهلوی نیز موجب تحقیر غرور ملی مردم شده بود.از دیدگاه اقتصادی نیز تبریز که روزگاری دومین شهر ایران بهحساب میآمد بر اثر بیتوجهی رژیم به یکی از دهها شهر عادی ایران تبدیل شده بود و همه اینها از دید مردم نمی توانست پنهان بماند.بطور کلی زبان ترکی در ایران زبان زندان بهحساب میآمد چون اکثر زندانیان سیاسی ترکها بودند و همه اینها نارضایتیهایی را فراهم میآورد که به محض وجود فرصت بروز می نمود…
-پس عوامل خارجی…؟
-در خصوص نقش روسها این عامل خارجی غیر قابل انکار است همانند دیگر حوادث و حرکات و ما لازم نیست که به این مسئله از موضع انکار نزدیک شویم.این یک حادثه تاریخی است و ما به گفتن حقایق مجبوریم اما باید به این مسئله مهم توجه داشت که در همین سالها آرزوی آذربایجانیها در جهت دستیابی به آزادی و خودمختاری تنها به کمک خارجی یعنی روس ممکن بود و مردم آذربایجان هم ضمن علم به این مهم سعی در استفاده بهینه از این فاکتور داشتند.فرقه دموکرات آذربایجان یک حزب با ماهیت کمونیستی نبود این یک حرکت ملی و یک حزب ملی بود حتی کونسول انگلیس جناب Uoll در مکاتبات خویش با لندن بهطور صریح این نکتهء مهم را مورد تاکید قرار میدهد که: «مبارزه با حزب توده بدلیل داشتن ماهیت کمونیستی آسان است اما مبارزه با فرقه دموکرات بدلیل ماهیت ملی و مردمی آن چندان هم آسان نمیباشد و در این حزب طبقات مختلف مردم اشتراک دارند و این مسئله،مبارزه با گسترش ایدههای فرقه را غیر ممکن میسازد.»از طرف دیگر اگر این فرقه دموکرات بلاواسطه بدست روسها تاسیس و راهاندازی میشد،خوب این روسها همهجا حزب کمونیست را برپا مینمودند نه فرقه دموکرات را،پس چرا در آذربایجان چنین نشد؟این مسئله بیست و یک آذر فارغ از حمایت نیروی خارجی به اراده مردم تکیه داشت و این فرقه در راه دسترسی مردم به حقوق ملی خویش یک حزب پیشرو بود و یک تشکیلات سیاسی مدافع حقوق مردم بود.
-پس دستور استالین در خصوص تاسیس فرقه که بهعنوان یک سند انتشار یافته؟
-ببینید این مسئله را باید بصورت تخصصی بررسی کرد یعنی باید مکاتبات،نامهها و دستورات قبلی مرتبط با این دستور(سند)را مورد بررسی و تحلیل قرار داد اگر به مکتوبات و اسناد قبلی مرتبط با این دستور استالین نگاه بکنیم میبینیم که این دستور اقدامی در طول مدتها مذاکره و مصلحتها بوده یعنی مذاکرات و مصلحتهای فراوان در تبریز و مکاتبات قبلی،از مسکو درخواست شد که به تأسیس فرقه اعتراض ننموده و حمایتهای لازم را بنماید و این دستور استالین ماهیت رضایت دارد و این دستور مستقیم و آنی برای تاسیس فرقه نبود.بطور کلی ماهیت این دستور عبارت از عدم اعتراض مسکو و نیز قول حمایت بود.قبل از صدور این دستور همه برنامهها و طرحها محض در تبریز مذاکره و حاضر شده بود.
-آقای دکتر از دید اسناد و تحقیقات جنابعالی تشکیل و حکومت یکسالهء فرقه دمکرات آذربایجان پروسهایی با زمینههای اجتماعی،اقتصادی،سیاسی و فرهنگی بود با اینکه به تعبیر تاریخ کلیشهای در ایران،یک حادثه نامیمون که قارچوار روئید و ناپدید شد؟
-پس از ورود قشون متفقان به ایران کموبیش آزادیهای سیاسی داده شد که در همین زمان در آذربایجان هم احزاب و گروههای مختلف شروع به فعالیت نمودند.مجلات،روزنامهها،جمعیتها و انجمنهای مختلف به میدان آمدند که همه اینها در شکلگیری و رشد شعور اجتماعی مردم نقش زیادی داشتند.وجود آزادیهای هرچند محدود در این چهار سال و نیز ظهور برخی از معارفچیها، نویسندگان و ژورنالیستهای آذربایجان شمالی در جنوب نیز در سرعت بخشیدن به شکلگیری شعور اجتماعی مؤثر بود.بعد در سال 5491 و پایان محاربه تشکیل فرقه دمکرات بعنوان یک تشکیلات سیاسیاجتماعی در درجه اول با آرزوها و خواستههای ملی مردم آذربایجان مرتبط بود.درعینحال در مقابل خواستهای مردم موانع بسیاری وجود داشت که بدون وجود یک تشکیلات سیاسی گذر از این موانع ممکن نبود.فرقه دموکرات در درجه اول برآمده از وجود ضرورت یک تشکیلات سیاسی جهت دستیابی به اهداف ملی بود.
در سپتامبر 1945 بیاننامه فرقه منتشر شد که تا آخر همان سال، حد اقل تا نوامبر آن سال طول کشید که فرقه مستقل از توده،فعالیت حزبی خود را شروع کند و طی همین حوادث این سالها در جهت تشکیل یک حزب ملی پروسه شروع شد که اساس آن را افرادی تشکیل میدادند که بسیاری از آنها هیچ وقت عضو توده نشده بودند. فرقهچیها متشکل از تجار، زمیندار،صاحبکار،روشنفکر،معلم،روستایی،شهری،کارگر،کشاورز و…و تودههای دیگر مردم.البته روسها کمک میکردند اما اینها صرفا کمک بود و تشکیل فرقه محض در آذربایجان و بوسیله آذربایجانیها ممکن شد.
ببینید دهها هزار نفر آذربایجانی به عضویت فرقه درآمده بودند این همه عضو را بهزور که نیاورده بودند حزبی که این همه عضو دارد بیشبهه این اعضا آرزوی دستیابی به حقوقی را داشتهاند که به این پروسه پیوسته بودند.بعد از غلبه انقلابیون در 12 آذر حکومت ملی و مجلس ملی تشکیل شد که اساس آنرا فرقه دموکرات نهاد.سید جعفر پیشهوری از طرف جنبش بعنوان صدر حکومت ملی آذربایجان تعیین شد که پیش از آن تمام رفورمهای انجامگرفته در مدت یک سال حکومت فرقه بلاواسطه تمثیلر خواستهها و آرزوهای آذربایجانی ها بود،از تاسیس دانشگاه و اصلاحات ارضی گرفته تا سرنگون ساختن مجسمه رضاشاه و برپا نمودن مجسمههای ستارخان و باقرخان،تدریس دروس بزبان مادری،تاسیس کانسرواتورییا،تشکیل کمیسیون قانون اساسی و انعکاس خواستههای ملی مردم آذربایجان به مجامع بین المللی.در همه اینها نقش سید جعفر پیشه وری بسیار چشمگیر بود او یگانه شخصیت نادر آذربایجانی بود که در قرن بیستم از آذربایجان برخواست و از اول تا آخر مبارزات خویش و فعالیت فرقه مسائل و حقوق ملی را در صدر برنامههای خود قرار میداد و مبارزات او در قید صنفها و طبقات نبود بلکه مبارزهای در راهرسیدن به حقوق ملی بود.
-آقای دکتر بنا به ادعای حمید احمدی تصادف و مرگ پیشهوری یک تصادف عادی بوده و گویا روسها در مرگ وی دست نداشتهاند.نظر ما در اینباره چیست،اصلا کشتن پیشهوری برای روسیه و ک.گ.ب.چه نفعی داشت،آنها چرا باید پیشهوری را میکشتند؟
-در درجه اول حمید احمدی و برخی از این مسئله قدری دور هستد(قضاوت ایشان بیشتر براساس خاطرات و نظرات شخصی است نه براساس اسناد صریح)در روسیه ادارهای بود که اختصارا u eerQ گفته میشد که ماهیت ضدجاسوسی و اطلاعاتی داشت و پیشهوری یگانه قربانی سیاستهای این اداره نبود.بعد از جنگ جهانی دوم دیگر در شوروی آن جمعیت بسته سالهای دهه 03 موجود نبود چون قشون روس به اروپا رفته بود،با متفقها روابطی برقرار شده بود و جمعیت تا حدودی از آن حالت بسته بودن(دیوار آهنی)بیرون آمده بود،به همین خاطر در همان سالها تشکیل مجازات اعدام katoi ممکن نبود که با شرکت سه نفر،فرد محکوم و به گلوله بسته میشد.بدینسبب قتلهای تصادفی مانند مسئله پیشهوری تشکیل میشد که پیشهوری هم یکی از قربانیان این تصادفها بود.
-خوب این درست اما چرا روسها اینکار را کردند،این قتلها یقین دلایلی داشته؟
-اولا هنوز آن روزهایی که پیشهوری در تبریز بود آشکارا نارضایتی خود را از برخی سیاستهای روسها بیان مینمود و استالین را بطور صریح انتقاد مینمود.مثلا در سال 6491 در 4-5 آوریل در دیدار با اعضای هیئت روسی بهصراحت گفته بود که بروید و به رهبرانتان در مسکو بگویید که شماها خیلی انسانهای بیوجدانی هستید.خوب وقتی اینها گفته میشد طبیعتا این را به استالین میرسانند این هم از مشخصههای سیستم حکومتی آنها بود که همه اورگانها وابسته به مرکز بود.
-بله دکتر در کتاب خاطرات 35 نفر هم به انتقادهای پیشهوری از روسها در ایام زندان اشاره شده.
-بله-بله،دوما پیشهوری مخالفت خود را با خروج نیروهای شوروی از آذربایجان معلوم نموده بود،او تاکید داشت که قوام با این سیاستهایش شما را گول میزند،قوام مسئله را چنین طرح کرده بود که شما از آذربایجان خارج شوید و ما بعد از هفت ماه انتخابات را برگزار میکنیم و نیز قرارداد فعالیت مشترک شرکتهای نفتی ایران-شوروی را امضاء خواهد کرد.پیشهوری از یگانه شخصیتهایی بود که از زمان امضاء قرارداد به مخالفت با آن برخواست و آشکارا بیان میکرد که این سیاستها شکست خواهد خورد و هرگز قوام به عهدش وفا نخواهد کرد.
انتقاد برخی سیاستهای روس از طرف پیشهوری به حدی رسیده بود که استالین در هشتم ماه مه سال 1946 ضمن مراجعه به پیشهوری طی مکتوبی سیاستهای مورد انتقاد را توجیه نموده بود.ببینید روسها هیچ وقت با افراد تحت تاثیر خود چنین رفتاری ننمودهاند یعنی در قبال منتقدین و مخالفین رفتار خشونتآمیزی داشتند درحالیکه در قبال پیشهوری استالین در جهت توجیه سیاستهایش دست به قلم میبرد.علاوه بر اینها پس از مهاجرت به باکو پیشهوری مدام خواسته خویش و فدائیان مبنی بر بازگشت به ایران و ادامه مبارزه را گوشزد میکرد.بدون شک هیچ کدام از اینها نمیتوانست از طرف روسها مورد استقبال قرار بگیرد.مرگ پیشهوری در اوایل ماه ژوئیه سال 1947 بلاواسطه به دستور رهبران روس در مسکو عملی شد و این یک اقدام معمول بود.مثلا ماکسیم لیتفینف که در مدت زیادی به عنوان صدر امور خارجه روسیه فعالیت نموده بود به همین طریق از میان برداشته شد و هنگام مراجعت از مسکو به محل استراحت در باغ خویش در یک پیچ با ماشین باری تصادف نموده و کشته شد.
با خود کنسول روس در شهر سین کیانگ ترکستان شرقی در همان ایام به همین طریق کشته شد بگونهای که بعد از سالها فعالیت وی بود که آپرسین در اینباره زیاده از حد معلومات دارد خوب این هم کافی بود که این فرد از میان برداشته شود و چنین هم شد.طوری که از مسکو برای دعوت استراحت در سواحل دریای سیاه ارسال میشود و او هنگام رفتن به استراحت در جاده حربی گرجستان تصادف نموده و کشته میشود. اقداماتی اینچنین پس از جنگ از ترفندهای روسها بود که یکی از قربانیان چنین ترفندهایی محض سید جعفر پیشهوری بود.
-آقای دکتر از موضع قوام در خصوص مسئله آذربایجان بگوئید مثلا به نوشته اکرم رحیملی با استناد به کتابهای شما گویا قوام مسئله آذربایجان را با بیعدالتی و لاقیدی حکومت مرکزی نسبت به مشکلات آذربایجان مرتبط میداند؟
-بله میدانید من در خصوص مواضع و مصاحبههای قوام میتوانم بگویم که قوام برای رسیدن به نخستوزیری از مسئله آذربایجان بهعنوان اهرم استفاده میکرد.او حکومت مرکزی را به این جهت انتقاد میکرد که افکار عمومی را بر علیه حکومت مرکزی سوق میدهد. مثلا او به دفعات قبل از وزارت به عدم لزوم اعزام قشون به آذربایجان سخن گفته بود اما وقتی به وزارت رسید خود قشون فرستاد.قوام بطور کلی شخصیت عجیب و متضادی داشت خیلیها او را-از جمله در روسیه و دول دیگر-عامل و مورد حمایه انگلیس میدانستند حال آنکه در ژانویه سال 1946 قوام بطور مستقیم با روسها رابطه پنهانی برقرار کرد و در نتیجه مذاکرات پنهانی با روسها به نخستوزیری رسید.
او در ماههای سپتامبر و اکتبر سال 1946[ با هیئت روسی موسوم به کافتارادزه در تهران دیدار داشته که رهبری این هیئت بهعهده معاونت کمیسیون امور خارجه روسیه سرگی کافتارادزه بود.در ترکیب همین هیئت فرد با نفوذ دیگری بود بنام نیکولای بایباکف که معاونت امور نفتی روسیه را بر عهده داشت و قوام بهطور پنهانی با این فرد هم مذاکراتی مینماید. همین شخص دو هفته پس از اتمام سفر تهران به صدارت کمیسیون امور نفتی روسیه برگزیده میشود.قوام به این شخص گفته بود که شاه و حکومت ایران شما را گول میزند و آنها برای شما نفت نخواهد داد اگر شما برای سرنگونی مرتضی قلیبیات و به وزارت رسیدن من تلاش کنید من منافع شما را در ایران مدافعه خواهم کرد.
پس از این دیدارها و مذاکرات نهانی،قوام مدافع نیرومند خود را در سیمای روسیه یافت و با کمک پشت پرده آنها به وزارت رسید.البته دوگانگی موجود در رفتار قوام را باید دقیقا بررسی کرد.مثلا قوام حاضر به قبول برخی از خواستههای آذربایجان بوده و هنگام اعزام مظفر فیروز و فتعلی ایپکچیان برای مذاکره با آذربایجان به آنها گفته بود که خواستههای آنان را قبول کنید ام ا طوری طرحریزی نمائید که مخالفان من نتوانند از این مسئله بر علیه من استفاده کنند.این چنین میل هایی در قوام بود.مظفر فیروز کاملا به حق گفته بود که تو به این دلیل نخستوزیری که مسئله آذربایجان و پیشهوری موجود است در صورت عدم وجود چنین مسائلی کسی تو را به عنوان نخست وزیر بر نمیگزیند. قوام همیشه از اتحاد شاه و عوامل انگلیس بر علیه خود در بیم و هراس بود و از فشار روس ها بعنوان سلاحی تدافعی در قبال این ا تحاد احتمالی استفاده میکرد.مذاکرات او با مولوتوف در فوریه1946 هم از مسائل بسیار جالب تاریخمان می باشد.
قوام در این مذاکرات ضمن انکار ریشههای تاریخی زبان،مدنیت و تاریخ مردم ترک آذربایجان ادعا مینمود که گویا اینها با حمله مغولهات زبان خود را به ترکی تغییر دادهاند که این مسئله اعتراض بحق مولوتف را در بر داشت.وقتی قوام ادعا میکرد که آذربایجانیها زبان و ادبیات نوشتاری ن دارند مولوتف میگفت که شما مدرسهای برای آنها باز نکردهاید،شما امکان ندادهاید که آنها صاحب زبان نوشتاری شوند اگر آنها به زبان مادری خود تحصیل کنند طبیعتا این مشکل را نخواهند داشت.
از طرف دیگر این نظریه در ایران بسیار شایع است که گویا قوام استالین و مولوتف را گول زد اما چنین نبود او از روسیه کاملا دست خالی برگشت و حتی در دیدار آخری گفته بود که من پس از مراجعت راهی جز استعفا نخواهم داشت اما او به قدر کافی با بازیهای سیاسی آشنایی داشت و بعنوان یک سیاستمدار به بموقع تغییر موضع داده و به سوی آمریکا میل نمود.این تغییر موضع وی با توجه به تحولات سیاسی جهان و منطقه خیلی هوشمندانه و بموقع بود.اگر قوام تا تابستان 6491 در سیاست خارجی ایران به مسئله روسها و منافع آنها اهمیت میداد. بعد از این تاریخ تماما سیاست های خارجی را براساس رابطه و منافع آمریکا و انگلیس تغییر داد.
این تغییر موضع در طالع حرکت ملی آذربایجان هم تاثیری بینهایت عمیق داشت در نتیجه اعزام قشون به آذربایجان در دسامبر 1946 کاملا مورد حمایت انگلیس و آمریکا بود.بعضیها به این مسئله کمکهای روسیه مانند چیزی ترسناک نگاه میکنند حال اینکه اتحاد اکراین غربی و بلاروس غربی با اوکراین و بلاروس هم محض کمک روسها امکانپذیر شد و حال کسی حتی توجهی به این مسئله ندارد که نقش روسها چه بود.
ببینید حکومت مرکزی ایران از آمریکا و انگلیس برای سرکوبی آذربایجان کمک میگیرد کسی هم این را زشت و یا ترسناک نمیشمارد اما آذربایجان برای مدافعه خود از روس ها کمک م گیرد. اینجا کمک گرفتن می شود کار زشت و غیر پسندیده. اگر کمک روس به پیشهوری چیز بدی بود خوب کم نبودند گروههای انقلابی که در جریان انقلاب اسلامی ایران از حمایتهای حربی،دیپلوماتیک،سیاسی و مالی روسیه استفاده میکردند. حالا در آرشیوها باز است بروند تحقیق کنند.رهبران توده و ارتباطها و گفتگوهایشان با برژنف،سوسلف، باریستانامایف و…همهاشان معلوم است.
آنها که کمک روسها به آذربایجان را نقطه ضعف و ناپسند حرکت میدانند بگویند که چرا در دهه 40 کمک گرفتن از روسها زشت بود اما در دهه 07 نه؟آخر روسیه دهه 40 و دهه 70 از هیچ لحاظ-نه از لحاظ ایدئولوژیک نه از لحاظ سیاسی-هیچ فرقی نکرده بود همان سیستم بود هم در سالهای 1979-1978 هم در سالهای 1946-1945.
-آقای دکتر بهعنوان آخرین سوال،برخیها منجمله بیات و احمدی مدعی هستند که تشکیل فرقه در آذربایجان توأم با سرکوبی و از میان برداشتن شخصیتها و مطبوعات مخالف بود نیز اینان ادعا میکنند که پس از شکست فرقه قبل از رسیدن ارتش خود مردم آذربایجان فرقهچیها را مجازات کرده بودند.اسناد و تحقیقات شما در اینباره چه میگوید؟
-البته چنین ادعایی در تاریخ شناسی ایران خیلی تکرار میشود اما این ادعا بنابر اسناد موجود کاملا بیاساس است.آن اقدامات در آذربایجان کار گروهی بگوییم شبه نظامی بود که بصورت هدایتشده در تهران تشکیل شده و تدریجا به آذربایجان اعزام شده بودند مقصدشان هم اثبات این نکته به جهانیان بود که گویا در سرکوب فرقه هیچ احتیاجی به اعزام ارتش و مداخله حکومت مرکزی پیش نیامد.در ترکیب این گروه از شهروندان عادی بود تا نظامیان وابسته به سازمان اطلاعات و امنیت کشور.
اینها تدریجا وارد آذربایجان شده و در اینجا در میان اینها برخی از اربابان سابق و فراری هم بودند. مأموریت این گروه شبهنظامی پاکسازی تا ورود ارتش بود این برنامه از پیش طرحریزیشده بود که تا عدم وجود پایگاه مردمی فرقه و عدم احتیاج به مداخله دولت در سرکوب فرقه را برای جهانیان اثبات کند.اما اسناد تاریخی از هویت این افراد و وابستگی های ایشان پرده برمیدارد.این اسناد غیر قابل انکار زیاد است و همه اینها وابستگان به حکومت مرکزی بودند که تحت عنوان شهروند عادی سازمان یافته و به تبریز فرستاده شده بودند.اینها معمولا با ایجاد رعب و وحشت و کشتار فرقه چیها مأموریت خود را به انجام میرساندند.در عرفه[?]تشکیل فرقه هم فقط یک حادثه لیقوان بود که این هم ربطی به سرکوبی مخالفین و غیره نداشت این حادثه از طرف تودهایها آفریده شد آنهم برای تضعیف روحیه فرقهچیها و بدنام کردن فرقه.اینها میخواستند فرقه را تشکیلاتی تروریستی و نفاقآفرین جلوه دهند.
سردسته اینها اردشیر آوانسیان بود.این توده ایها حاجی احتشام و فرزندش را کشته بودند غائله هم از این شروع شد و پیشهوری رسما درخواست تحقیق و رسیدگی به این مسئله را کرد.بطور کلی توده بر علیه تشکیل فرقه بود آنها بر علیه این مسئله خیلی به مسکو نامهها نوشتند و اسنادی را فرستادند.حتی پس از فراری دادن رهبران توده از قصر قاجار و آمدنشان به مسکو اینها بلاواسطه مبارزه با فرقه را شروع کردند در همان سال 1950،چون اینها آن زمان نمیخواستند پر نفوذترین گروه مارکسیستی بمانند و این عنعنه مبارزه با فرقه هم از تودهای مانده است.
-جناب آقای دکتر حسنلی متشکری از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.
***
پیش از پرداختن به نکاتی که در مصاحبهء منسوب به آقای جمیل حسنلی مطرح شده است، ذکر یک نکته اساسی ضروری است و آن اینکه اصولا اینجانب با توجه به ماهیت اظهارات منسوب به آقای حسنلی و استدلالهای ایشان در رابطه با رویدادهای آذربایجان ایران در سالهای 52- 4231 نسبت به اصالت این مصاحبه شک و تردید دارم و این احتمال را میدهم که چنین مصاحبه- ای اساسا ساختگی باشد.احتمال آن هست که گروههای قومگرای کوچک دارای گرایشات پان ترکیست فعال در آذربایجان ایران،دیدگاههای خود را بهنام آقای حسنلی منتشر ساخته باشند و بخواهند با توجه به نامی که ایشان پس از انتشار کتابهای اخیر خود بهویژه فراز و فرود فرقهء دموکرات آذربایجان با استفاده از آرشیوهای محرمانه اتحاد جماهیر شوروی بهعنوان یک تحلیلگر بیطرف و دانشگاه بهدست آوردهاند،دیدگاههای خود را بهنام ایشان انتشار دهند و در صدد برآیند به آن اهمیت و اعتبار تاریخی ببخشند .
به هر صورت اگر همچنین مصاحبهای درست باشد، یک نکته اساسی دیگر را نشان میدهد و آن اینکه اینگونه اظهارات و دیدگاههای نادرست و سطحی و غیر تاریخی پیرامون رویدادهای ایران نشانه تغییر موضع اساسی یک اسناد دانشگاه از بیطرفی علمی بهسوی یکجانبه نگری ایدئولوژیک مشابه فعالان گروههای سیاسی ایدئولوژیک است.
بههر رو،در صورت صحت این مصاحبه،آقای حسنلی اعتباری را که بهخاطر تلاشهای علمی جهت انتشار اسناد محرمانه مربوط به فرمانهای استالین برای تاسیس جنبشهای تجزیهطلبانه قومی در ایران از یکسو کتاب فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان به دست آوردهاند.بهطور کلی از دست میدهند.چنین برداشتی نهتنها از سوی پژوهشگران و ناظران ایران مسائل آذربایجان،بلکه از سوی پژوهشگران غیرایرانی آگاه به رویدادهای سالهای 52-4231 و پس از آن نیز غیر غلمی و سطحی و سیاسی-ایدئولوژیک جلوه خواهد کرد.
پس از این مقدمه کوتاه لازم است،به نکتههای گفتهشده،در مصاحبه منسوب به آقای حسنلی بپردازیم. ایشان اشاره کردهاند که اصولا فرمانهای محرمانه استالین در سال1945 جنبه آمرانه و دستوری نداشت، بلکه ما هیت تاییدی و قبول حمایت از خواستههای برنامهریزیشده در تبریز را داشته و بدین خاطر نمیتوان از این اسناد چنین برداشت کرد که فرقه دموکرات ساخته و پرداخته استالین و برنامههای شورایی کردن (Sovietization) او و برنامههای یان ترکیست باقراوف بوده است.چنین گفتهای با توجه به اسناد افشاشده،توسط خود ایشان بههیچوجه قابل تایید نیست.
هر خوانندهای که به متن فرمانهای استالین دقت کند به آسانی و روشنی به ماهیت «دستوری» آن پی میبرد، و بههیچوجه نمیتواند آن را «تاییدی» یا «اعلام قبول حمایت»بداند. فرمانهای استالین پیرامون نفت شمال ایران،تاسیس جنبشهای جداییطلبانه در آذربایجان و
کردستان ایران،و نیز دستور العمل اجرایی برنامه های فرقه بسیار روشن و صریح است و ماهیت دستورگونه خود را بهگونه ای «اظهر من الشمس»نشان میدهد. گذشته از آن آنچه که ظاهرا آقای حسنلی از آن بهعنوان برنامهریزیهای اولیه در تبریز برای راه انداختن حرکت جداییطلبانه با به قول برخیها«ملی»نام میبرد،بر ما روشن نیست،و بررسیهای پژوهشگران دیگری چون دیوید نیسمان1و خاطرات افشاگرانه سرگرد نوروزاف سرگرد اطلاعاتی ارتش سرخ 2نشان میدهد که اینگونه فعالیتها در واقع زیر نظر باقراوف و استالین و توسط فرستادگان آنها یعنی میرزا ابراهیموف و دار و دسته اعزامی او در نشریه وطن یولندا صورت میگرفته و نه مردم آذربایجان و نه حتی پیشهوری.اسناد انتشاریافته در دسترس نشان میدهد که حتی مرامنامه فرقه و برنامههای آن نیز از مسکو و باکو توسط افرادی چون«آتاکیشوف»فرستاده شده است.
این نکته ما را به بخش دیگری از گفتههای منسوب به آقای حسنلی میرساند و آن پیشینه پیشهوری و اهمیت او در رویدادهای آن سالها، در مصاحبه مورد نظر از قول آقای حسنلی نوشته شده است که «پیشهوری از اول تا آخر مبارزات خود بحث حقوق ملی آذریها را در صدر برنامه- های خود دانسته است».
حال آنکه این گفته به هیچوجه با تاریخ زندگی پیشه وری و موضعگیری های او مطابقت ندارد اسناد و مدارک موجود نشانگر این نکته است که پیشهوری تا پیش از فراخوانی به باکو و ابلاغ برنامه های استالین- باقراوف به او ،حرف چندانی پیرامون به اصطلاح «حقوق ملی» آذریها نگفته است.
نوشته های پیشه وری در باکو در سالهای دهه 1910 میلادی حاکی از ایران دوستی او و علاقه اش به تاریخ ایران باستان و زبان ملی ایران یعنی زبان فارسی است. نوشته های بعدی پیشهوری در روزنامه «حقیقت» ارگان محرمانه حزب کمونیست ایران یا اتحادیه های کارگری وابسته به محمد دهقان نیز به هیچ وجه نشانی از تمایلات قومی او نیست و ندارد و بلکه طرفداری او را از یک ایران متمرکز، با اقتدار و برخوردار از هویت ملی ایرانی آشکار میسازد.
در این رابطه حمایتهای پی در پی پیشهوری در روزنامه حقیقت از اقدامات تمرکز گرایانه رضاخان سردار سپه (رضا شاه بعدی) در از میان بردن هرج و مرج ایلی، بهویژه در کردستان(مسئله اسماعیل آقا سمکو ) قابل توجه است. نوشتههای بعدی پیشهوری نیز به هیچ وجه بیانگر گرایشات قوم گرایانه او نیست.
شگفت اینکه با وجود رد صلاحیت پیشهوری در مجلس جهاردهم شورای ملی ایران به خاطر پیشینه کمونیستی او،وی در مقالات خود در روزنامه آژیر(به مدیریت خود او)در تهران کوچکترین اشارهای به بحثهای موسوم به«ستم»ملی و قومی در ایران نمیکند.اولین نشانههای قومگرایانه در فعالیتهای پیشهوری مربوط به روزهای پس از تاسیس فرقه دموکرات میباشد.بنابراین جمله مورد بحث که به طرفداری پیشهوری از«حقوق ملی»آذربایجان از اول تا آخر مبارزات او اشاره دارد جز یک شعار توخالی و اظهارنظر غیر تاریخی و ذهنی چیزی نیست.همین مقایسه بین پیشهوری «اولیه»با پیشهوری «متاخر» به خوبی ماهیت «دستوری»و «فرمایشی» فرقه دموکرات و فعالیتهای آن را نشان میدهد.
بخش دیگری از اظهارات منسوب به آقای حسنلی که به نوشتههای ژورنالیستی و سیاسی- ایدئولوژیک گروههای قومگرایان ترکیست بسیار شباهت دارد مربوط به ماهیت مبارزات ستارخان و شیخ محمد خیابانی است.در نوشتههای فراوان مندرج در نشریات محلی گروههای قومگرایی در آذربایجان ایران بودهاند،درحالیکه مواضع و نوشتههای آن دو نشان میدهد که برعکس آنها را میتوان به تعبیر امروزیاش افراد ملیگرا،ایراندوست و بهنوعی ناسیونالیست ایرانی دانست و فعالیتهای آنها و نوشتههای تاریخی ون معتبر مربوط به آنها بههیچوجه بیانگر موضع موردنظر محافل پان ترکیست فعال در جمهوری آذربایجان ایران نیست.
مواضع قومگرایانه منسوب به آنها بیشتر محصول«تخیلات» و «ذهنیتپردازی» بعدی محافل قومگرای داخلی و«الحاقگرایان» خارجی است در همین راستا است که میتوان به یک نکته دیگر در گفتههای منسوب به آقای جمیل حسنلی اشاره کرد.ایشان این سؤال را مطرح میکند که چرا نام فرقه دموکرات،همانند سایر نقاط حزب کمونیست نبوده است و میخواهند از این نکته نتیجه بگیرند که این نام از سوی مردم آذربایجان انتخاب شده است و نه استالین و باقراوف.
اتفاقا انتخاب این ن ام،نوعی تلاش حسابشده محافل شوروی و طرفدار آن را نشان میدهند که میخواستند از نام«فرقه دموکرات آذربایجان» دوران شیخ محمد خیابانی سوء استفاده کرده و چنین نشان دهند که فرقه دموکرات ساخته و پرداخته استالین و باقراوف نیز ادامه حرکت خیابانی است.
بخش دیگری از اظهارات مندرج در مصاحبه آقای حسنلی مربوط به پایگاه مردمی فرقه دموکرات است که از آن بهعنوان نشانهای بر حقانیت و مردمی بودن آن نام برده میشود.اولا آن چنانکه آقای حسنلی گفتهاند طرفداران و اعضای فرقه به دهها هزار نفر نمیرسید و گذشته از آن بسیاری از فعالان آن،بهویژه فعالان دوران نیروهای«فدایی»مسلح زیر نظر فرقه،همانند صفر قهرمانی از ماهیت ضدایرانی فرقه اطلاعی نداشته و از سوی فرقه بهعنوان مبارزه علیه خوانین و زمینداران و نه دولت ایران بهکار گرفته شدهاند.(بنگرید به خاطرات او)در همین رابطه موضوع عکس العمل مردمی علیه فرقه پس از خروج نیروهای شوروی قابل طرح است.آقای حسنلی این افراد را نیروهای اعزامی نظامی و غیرنظامی از تهران و اعضاء «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» میداند که برای سرکوب فرقه تبریز اعزام شده بودند.در ابتدا باید گفت که اصولا سازمان مورد نظر(ساواک) در سالهای پس از کودتای 82 مرداد 2331 سازماندهی و برپا شد و نه در سالهای 25-1324.
شگفتانگیز است که آقای حسنلی و یا نویسندگان مصاحبه موردنظر از این نکته تاریخی آگاهی نداشتهاند و ندارند!دوم اینکه اصولا در آن زمان نیروهای ارتش سرخ و نیروهای فرقه دموکرات وابسته به آن آنچنان فضای پلیسی بر آذربایجان حاکم کرده بودند که اجازهء پرواز یک پرنده را در منطقه نمیدادند،چه رسد به ورود صدها و هزارها نیروی اعزامی و مأمور«سازمان اطلاعات و امنیت کشور»(ساواک)از تهران!خاطرات برخی از ناظران آن سالها نشان میدهد که فرقه دموکرات تحمل کوچکترین فعالیت مخالف خود را نداشت و بهشدت اینگونه فعالیتها،از جمله استفاده از زبان ملی ایران یعنی فارسی را در مدارس و خیابانهای شهرهای آذربایجان سرکوب میکرد.گذشته از اینها گزارشات روزنامهنگاران فعال خارجی در آن سالها و نیز خاطرات افراد ناظری همچون آیت اللّه میرزا عبد اللّه مجتهدی3از مردمی بودن قیام مردم شهرهای آذربایجان علیه فرقه دستنشانده و طرفداران آن حکایت دارند.
نکتهء مهم دیگری که در مصاحبه منسوب به آقای حسنلی بدان اشاره شده است درباره اقدامات بهاصطلاح اصلاحی فرقه در مورد تاسیس دانشگاه،اصلاحات ارضی،آموزش زبان مادری، آسفالت خیابانها،دادن آزادیهای اجتماعی به زنان و نظایر آن میباشد.چنانچه خوانندگان محترم و آقای حسنلی و طرفداران فرقه به سه فرمان مهم صادره از سوی استالین نگاه کنند،بهویژه سند
سوم که دستور کار اجرایی نیروهای فرقه است،این اصلاحات در بندهای گوناگون فرمان استالین به عنوان کارهایی که فرقه باید در آذربایجان انجام دهد نام برده شده است و این خود نشان میدهد که اینگونه اقدامات در واقع ماهیت سیاسی داشته و جهت جلب نظر مردم و کسب مشروعیت طرح شده بودند.بااینهمه اهالی آذربایجان در آن سالها با زیرکی تمام به اینگونه فعالیتها می- نگریستند و هدف اصلی آنها را درک کرده بودند و میدانستند که اقداماتی نظیر آسفالت خیابانها یا تاسیس دانشگاه،و نظایر آن صرفا برای جلب نظر مردم و فریب آنها صورت گرفته است.4
دو نکته دیگر نیز در مصاحبه منسوب به آقای حسنلی قابل توجه است،یکی موضوع مربوط به مرگ پیشهوری است و دیگری ادعای مشروعیت فرقه در کسب حمایت شورویها.آقای حسنلی با ذکر مثالهای دیگری از تاریخ روسیه میخواهند چنین نشان دهند که مرگ پیشهوری در واقع نقشه قتل بوده و بهخاطر شجاعت پیشهوری در ایستادگی در برابر استالین روی داده است.سپس به موضوع تصفیههای استالین و قتل سایر فعالان روسی در آن سالها اشاره کرده است.
اما بر آن نیستیم که بهطور صددرصد مرگ پیشهوری را تصادف صرف اتومبیل بدانیم و از سوی دیگر نیز نمیتوان ادعای موردنظر آقای حسنلی و سایرین را که بر قتل او اصرار دارند پذیرفت.اکثر بحثهای مربوط به قتل پیشهوری و طرح آن به نوشتههای فریدون کشاورز و جلسه میان پیشهوری و باقراوف بر میگردد که در آن ظاهرا باقراوف بهدلیل عصبانیت از پیشهوری در جلسه مذکور نقشه قتل او را کشیده است.آقای حسنلی و یا سازماندهندگان مصاحبه موردنظر به دلیل خوشنام ساختن باقراوف و خارج کردن او از صحنه،شخص استالین را مسئول قتل میدانندد که این نیز جالب توجه است.با همه اینها آقای حسنلی دلیل و مدرک قانعکنندهای ارائه نمیدهد که قتل را ثابت کند،و بالعکس نوشتههای فعالان فرقه و یا همکاران آنها در میان گروه افسران خراسان شرح دقیق تصادف خودروی حامل پیشهوری را تشریح کرده،و نشان دادهاند که موضوع تصادف واقعی بوده است و نه نقشه قتل.گذشته از اینها اصولا تصفیههای استالین در سالهای نیمه دوم دهه 0391 به بعد شروع شده بود،و در سالهای نیمه دوم دهه 0491 خبر چندانی از آنها نبود.با همه اینها اصولا معلوم نیست که چرا استالین باید پیشهوری را به قتل برساند و زنده بودن پیشهوری همانند افراد تندتر از او همچون غلام یحیی و دیگران هیچگونه زیانی برای شورویها نداشت و پیشهوری همچنان در صورت زنده ماندن یار وفادار و پیرو مؤمن به شوروی و استالین و سیاستهای او باقی میماند.
شگفتآورترین اظهارنظر منسوب به آقای حسنلی،بحث ایشان در توجیه اقدام فرقه به کسب حمایت روسیه است.ایشان میگویند که فرقه دموکرات نیز همانند تهران حق داشت در پی کسب حمایت خارجی برای خود برآید و میپرسند که چرا تلاش فرقه برای به دست آوردن حمایت روسها در دهه 0491 درست نیست و تلاش دولت ایران در سالهای دهه 0791 برای کسب حمایت آمریکا درست است؟این استدلال یک مغلطه ناشیانه بیش نیست و هر خوانندهای پس از خواندن آن به سادهانگاری مستتر در این نوشته و بیپایه بودن این استدلال پی خواهد برد.اگر یک فعال سیاسی ساده و معتصب فرقهای این سخن را میگفت-چنانچه میگویند-جای شگفتی نبود، اما از فردی بهنام استاد دانشگاه در رشتههای علوم اجتماعی همچون آقای حسنلی بعید است که اینگونه بدون آگاهی از اصول و مقررات حاکم بر حقوق بین الملل و حاکمیت ملت-دولتها چنین استدلالهای سادهانگارهای ارائه دهند.
در هیچ کجای جهان هرگز به یک گروه تجزیهطلب مشروعیت به دست آوردن حمایت بین المللی علیه دولت مرکزی داده نمیشود.گذشته از آن یک گروه قومگرا و جداییطلب به لحاظ،ماهیت و جایگاه در حقوق بین المللی قابل مقایسه و همانند با دولت بهعنوان نماینده ملت نیست.
در عرف امروزی علوم سیاسی،اندیشه سیاسی و حقوق و روابط بین الملل،دولتها،هرچند غیردموکراتیک هم باشند،تنها نماینده مشروع یک کشور محسوب میشوند و تنها آنها حق دارند در زمینه سیاست خارجی به اقدام دست بزنند.حتی در کشورهای فدرال و کنفدراسیون نیز به واحدهای تشکیلدهنده چنین اجازهای داده نمیشود و تنها دولت مرکزی و فدرال است که حق اقدام در صحنه بین المللی را دارد.آقای حسنلی در مقام مدرس دانشگاه جمهوری آذربایجان،باید بیش از هرکسی بدانند که اتحاد جماهیر شوروی نیز هرگز چنین اجازهای را به باکو،تفلیس یا ایروان و دوشنبه نمیداد.اقدام یک گروه جداییطلب و قومگرا در کسب حمایت علیه دولت مرکزی بههیچوجه یک اقدام مشروع نیست و قابل توجیه نیز نمیباشد.دولت مرکزی به نمایندگی از ملت و کشور میتواند به هر اقدامی در عرصه سیاست خارجی از جمله اتحاد و ائتلاف با سایر کشورها دست بزند و نه گروه دیگری.اینگونه نکات و پیش پا افتاده بودن استدلال آقای حسنلی است که نگارنده را بهشک میاندازد که اصولا این مصاحبه واقعا با آقای حسنلی صورت گرفته و یا به نام ایشان جعل شده است.
حمید احمدی
***
از میان نکاتی که در این مصاحبه عنوان شده است تعداد نادقیق و بیارتباط با مبحث اصلی،برخی پرسشانگیز و قابل بحث و معدودی نیز مهم و درخور تأمل هستند.در ادامهء این یادداشت به ترتیب طرح،به بعضی از این نکات اشاره میشود.
نکات نادقیق و بیارتباط
اینکه بیشتر«برداشتهای شخصی آقایآن[بیات و احمدی،احتمالا در یادداشت مندرج در مقدمهء مقالهء«استالین و فرمان تشکیل فرقهء دموکرات آذربایجان»و مصاحبهء ما با روزنامهء شرق در این باب]مصادره به مطلوب نوشتجات ایشان[دکتر حسنلی]بود» یکی از نخستین نکاتی است که در این بحث مطرح شده است. در واقع صراحت و شفافیت مستتر در هر سهء این سندها به حدی است که دیگر جایی برای«مصادره به مطلوب»باقی نمیگذارد. چه سند نخست فرمان استالین برای اقدامات اکتشافی زمینشناسی برای نفت در شمال ایران به تاریخ 13 خرداد 4231 که زمینهء تغییر و تحول بعدی را روشن میکند و چه دو سند بعدی در توضیح و تشریح «اقداماتی جهت سازماندهی یک جنبش جداییطلب در آذربایجان جنوبی و دیگر ایالات شمال ایران»؛برنامهای که جزءبهجزء آن در مراحل بعد،به دست عوامل امنیتی و نظامی شوروی در آذربایجان به مرحلهء اجرا گذاشته شد و فرقهء دموکرات آذربایجان از دل آن سر برآورد.
خوشبختانه کم و کیف زمینهسازیهای گستردهء مقامات امنیتی شوروی برای فراهم آوردن مقدمات این تغییر و تبدیل،بهروشنی در کتاب فراز و فرود فرقهء دموکرات آذربایجان ایشان توضیح داده شده است؛یعنی چگونگی به«ظهور»درآوردن ماجرایی که دکتر حسنلی از آن به عنوان«ظهور برخی از معارفچیها،نویسندگان و ژورنالیستهای آذربایجان شمالی در جنوب»و «سرعت بخشیدن به رشد شعور اجتماعی[!؟]»یاد کرده است.اشکال عملیای که اجرای این فرامین به خود گرفت و انبوهی از دیگر دقایق و جزئیات امر که طبیعتا حوزهای بهمراتب گستردهتر از این سه سند را دربرمیگیرد نیز از جمله مطالبی است که در همان کتاب اخیر الذکر ایشان بر اساس همین اسناد و انبوهی از دیگر اسناد مشابه منتشر شدهاند.
در واقع برگبرگ کتاب ارزشمند فراز و فرود فرقهء دموکرات آذربایجان،به روایت اسناد محرمانهء آرشیوهای اتحاد جماهیر شوروی به قلم ایشان که پیشتر نیز بدان اشاره شد خود گواهی بر وجه کاملا تصنعی و فرمایشی فرقهء دموکرات است و نیروی چشمگیری که مسکو،براساس یک برنامهء مدون و پیشآماده برای برپا داشتن آن بهکار برد.این کدام حرکت خودجوش و خودانگیختهای است که جز در زیر سرنیزهء ارتش اشغالگر سرخ،محل جوش و انگیزش نداشت و به گونهای که در آن کتاب نیز بیان شده،بدون اخذ مجوز از«مقامات بالا»به هیچ حرکت و اقدامی مجاز نبود؟به فرمان آنها تشکیل شد و به فرمان آنها نیز برچیده.
اگرچه رسیدگی به ترجیعبند مربوط به«مظالم فارسها»و مدعیاتی ون تحمیل زبان فارسی، تنزل مرتبهء اقتصادی آذربایجان…که همچون اوراد و عزائم مذهبی در تمامی اظهارات و بیانات این فرقه تکرار میشود،از حوزهء تأکید و توجه به این یادداشت و تخصص اصلی دکتر حسنلی یعنی موضوع فرقهء دموکرات خارج است،ولی پیش از رسیدن،به نکات اصلی این مصاحبه تذکر یک نکته و طرح یک پرسش را لازم میداند.
نخست آنکه تحولات آذربایجان در سالهای بعد از شهریور 0231«تداوم بلاواسطه حرکت دموکراتیک نهضت مشروطه…»نبود.بلکه برعکس از وجود یک«واسطهء»بسیار جدی و غیر قابل انکار به صورت روسیهء شوروی که آذربایجان را تحت اشغال نظامی خود داشت،برخوردار بود که باعث شد که از این مرحله به بعد تحولات آن خطه روالی بهکلی متفاوت از پیش بیابد.درحالیکه حرکت دموکراتیک نهضت مشروطه و بهویژه قلب توپندهء آن آذربایجان و جنبش ستارخان،حرکتی بود در تطابق با آرزویی که سراسر ایران را به حرکت درآورد،فراز و فرود فرقهء د موکرات جز از لحاظ جغرافیایی سنخیتی با آن نداشت.پرسشی هم که باقی میماند آن است که ادعای مطرحشده در باب آنکه«…زبان ترکی در ایران زبان زندان بهحساب میآمد چون اکثر زندانیان سیاسی ترکها بودند.»بر چه مبنایی استوار است و اگر در این زمینهء جالب توجه که بررسی آن مستلزم پژوهشی آماری است تحقیق صورت گرفته،ارجاع آن چیست؟
نکات پرسشانگیز و قابل تامل
رویکرد اصلی دکتر جمیل حسنلی در نفی و انکار برداشتهای حاصل از مدارک و اسنادی که منتشر ساختهاند،بر دو محور استوار است.یکی ماهیت«ملی»و غیر کمونیستی فرقهء دموکرات و دیگری نیز تعبیر نقش روسیهء شوروی در این ماجرا به«سعی»مردم آذربایجان در«استفادهء بهینه از این فاکتور» در اشاره ماهیت «ملی» فرقهء دموکرات بر این نکته تأکید گذاشتهاند که فرقهء مزبور «…یک حزب با ماهیت کمونیستی نبود…»و در توضیح بیشتر،آنکه«…اگر این فرقه…بلاواسطه بهدست روسها تأسیس و راهاندازی میشد،خوب روسها همهجا حزب کمونیست را برپا مینمودند و نه فرقهء دموکرات را،پس چرا در آذربایجان چنین نشد؟»
نمیدانم که آقای دکتر حسنلی مخاطبین خود را از چه گروه سنی و با چه پایه از معلومات عمومی فرض کردهاند،ولی از پژوهشگری که تخصص اصلی او جنگ سرد و تحولات مربوط به این دوره است،طرح چنین مطالبی بعید است.
کمینترن-کمونیست بین الملل-که از مسکو رهبری رسمی«جنبش بین المللی طبقهء کارگر»را بر عهده داشت،سازمانیکه در اواسط جنگ دوم جهانی به کمینفورم تغییر نام داد،در خلال حیات پرماجرایش و نظر به طرز تلقیاش از شرایط بین الملل و منافع خاص روسیه شوروی در هر مقطع، خط مشیهای مختلفی را در پیش گرفت.در یکی از آخرین چرخشهای این سازمان در جهت پیشبرد«جنبش بین المللی طبقهء کارگر»و یا به عبارت دقیقتر توسعهء حوزهء نفوذ شوروی در مناطق تحت اشغال ارتش سرخ بر استقرار مجموعهای «دموکراسیهای خلقی»تصمیم گرفته شد که تشکیل فرق«ملی»دموکرات در آذربایجان و کردستان را نیز باید در چارچوب آن مورد ارزیابی قرار داد.بهنوشتهء فرناندو کلودین،یکی از صاحبنظران مهم تحولات این دوره هدف استالین از این خط مشی جدید آن،تبدیل«همهء کشورهای این منطقه به دستگاهی سیاسی-نظامی بود تا بتواند هم از مرزهای غربی اتحاد جماهیر شوروی دفاع کند و هم منطقهء اقتصادی موجود برای آنچه مسکو ساختمان سوسیالیسم میانگاشت را گسترش دهد.
این امر مستلزم استقرار رژیمهایی بود که بتواند برای کرملین تضمینهای سیاسی کافی تأمین کنند»در این مرحله استالین«…کوشید تا ساختمان این حکومتها را با کوشش برای رسیدن به توافقی دایمی و همهجانبه با ایالات متحده،آشتی دهد. قدرت واقعی میبایست در دست کسانی باقی بماند که از نظر اتحاد شوروی قابل اعتماد بودند،اما درعینحال استالین میخواست تا حد امکان از سر خودنمایی اصول دموکراسی صوری را رعایت کند که در اعلامیه یالتا و اسناد دیگری از قبیل منشور ملل متحد و توافقنامههای پتسدام مطرح شده بود…»5
کلودین در توضیح بیشتر این رویکرد جدید که بهروشنی مبین نوع سیاستهای حاکم بر عملکرد فرقهء دموکرات آذربایجان نیز هست،نوشت:«اقداماتی علیه سرمایهداران و زمینداران ضروری بود نهتنها به منظور انهدام پایههای طبقاتی که بنابر ماهیت خود مخالف اتح ات امتیازی با اتحاد شوروی و مهمتر از آن مخالف ادغام در مدار اقتصادی آن بودند بلکه همچنین به منظور ایجاد پایههای اجتماعی لازم برای حفظ گروههای طرفدار شوروی که در رأس قدرت بودند،و درعین حال مصلحت استالین در این بود که این اقدامات بهعنوان حمله به نظام سرمایهداری در مجموع یا مالکیت خصوصی جلوه نکند».6
به دلیل بیم از اطالهء کلام از توضیح بیشتر در این زمینه که برای هر آشنایی به تحولات تاریخی این دوره،توضیح واضحات است،خودداری کرده و از علاقمندان میخواهیم که جوانب دیگر این بحث را در کتاب ارزشمند از کمینترن تا کمینفورم دنبال کنند.
ایران به دلیل مقاومت مردم آذربایجان،کیاست شخص قوام السلطنه و مواضع قاطع ایالات متحدهء آمریکا از خطر تجزیه رست ولی بهگونهای که میدانیم و در کتاب فوق الذکر نیز بهتفصیل آمده است،دیگر حوزههای تحت اشغار ارتش سرخ از این دام نرستند و چندی بعد این دوره «دموکراتیک و ملی»را نیز پست سر گذاشته و بهنحوی که مقرر بود به مجموعهای از اقمار شوروی بدل شدند.
نقش روسیه و بیاهمیت انگاشتن آن،از دیگر نکاتی است که در این مغلطه مطرح شده است. ایشان اذعان دارند که«نقش روسها،این عامل خارجی غیر قابل انکار است…»و انکار آنرا صحیح نمیدانند. ولی در ادامه بحث و در توجیه نتیجهگیریهای خود بلافاصله میافزایند که«…باید به این مسئله مهم توجه داشت که در همین سالها آرزوی آذربایجانیها در جهت دستیابی به آزادی و خودمختاری تنها به کمک خارجی یعنی روس ممکن بود و مردم آذربایجان…سعی در استفادهء بهینه از این فاکتور داشتند.»و در توضیح بیشتر این«استفادهء بهینه»چنین میافزایند «…بعضیها به این مسئله کمکهای روسیه مانند چیزی ترسناک نگاه میکنند.حال اینکه…حکومت مرکزی ایران از آمریکا و انگلیس برای سرکوبی آذربایجان کمک میگیرد.کسی هم این را زشت و یا ترسناک نمی شمارد اما آذربایجان برای مدافعهء خود از روسها کمک میگیرد،آنجا کمک گرفتن میشود زشت و غیر پسندیده…»
جوانب حقوقی این مغلطه در یادداشت دکتر حمید احمدی بررسی شده است ولی از این توضیح حقوقی گذشته،حرکتی که نطفهء آن در فرمان مورخ 6 ژوئیه 1945 تیر 1324 استالین خطاب به میرجعفر باقروف صدر کمیتهء مرکزی حزب کمونیست آذربایجان شوروی در مورد اقداماتی جهت سازماندهی یک جنبش جداییطلب در آذربایجان جنوبی[!]و دیگر ایالات شمالی ایران»بسته میشود،تحقق گامبهگام تبصرهها و بندهای این فرمان و فرامین بعدی نیز در بسیاری از منابع و از همه مهمتر در کتاب فراز و فرود فرقهء دموکرات آذربایجان شما،تشریح شده است، چگونه میتواند تصمیم«مردم آذربایجان»تعبیر شود؟
اگر پژوهشگری در یکی از جزایر اقیانوسیه چنین استدلالی را مطرح میکرد،شاید که با تسامحی بسیار،میشد گفت بر او حرجی نیست؛دور است و بیاطلاع،ولی در مورد یک پژوهشگر آذربایجانی چه میتوان گفت؟مگر همین روسها،نبودند که در یکی از نخستین نمونههای کاربرد این تاکتیک،در اواخر اوریل 1920 با استفاده از عوامل محلی خود در قفقاز-کمیتهء مرکزی حزب کمونیست آذربایجان-نخست خود را«تجلی ارادهء پرولتاریای انقلابی باکو و دهقانان سراسر آذربایجان»خوانده،سپس همزمان با هجوم لشکر 11 ارتش سرخ،خواستار استعفای دولت حاجینسکی شدند و به عمر نخستین دولت مستقل مسلمانهای قفقاز پایان دادند؟شما که بخشی از فصل پایانی کتاب آذربایجان تاریخی،1980-1920خود را به بررسی این موضوع اختصاص داده- اید7 چرا در مورد این تاکتیک شناختهشدهء بلشویکها تجاهل میفرمایید؟
مرگ پیشهوری
توضیحات دکتر جمیل حسنلی در واکنش به نظر دکتر حمید احمدی در مورد احتمال تصادفی بودن سانحهای که به مرگ پیشهوری در ژوئیه 7491 منجر شد،درعینحال که از معمول بودن اینگونه شیوههای تسویه در نظام امنیتی وقت حکایت دارد،در نهایت توضیح بیشتری را شامل نمیشود و کموکیف دقیق نحوهء مرگ او هنوز هم مکتوم است.
ظاهرا در مجموعهای از اسناد رسمی ایران که هنوز در دسترس همگانی قرار ندارند،گزارشهایی وجود دارند،که از تلاش مخفی میرجواد پیشهوری برای ایجاد ارتباط با مقامات کنسولی ایران در باکو و فراهم آوردن موجبات بازگشتنش به ایران حکایت دارند.وی از وضعیت خود در باکو رضایتی نداشته و گویا اظهار آمادگی کرده بود که در اثبات صداقت خود،کموکیف کل ماجرای فرقه دموکرات را نیز بهصورتی مکتوب و مفصل در اختیار مقامات ذیربط قرار میدهد.اگرچه تا انتشار چنین اسنادی-به فرض موجود بودنشان-در این باب نمیتوان نظر صریحی ابراز داشت، ولی این خود نکتهای است که جا دارد در کنار دیگر نکات مطرح در این زمینه در پژوهشهای بعدی و بررسی عواملی که ممکن است در مرگ او مؤثر واقع شده باشند،مورد توجه باشد.
چند نکتهء دیگر
تقلیل مخالفتها و مقاومتهای مردم آذربایجان با قوای اشغالگر شوروی و فرقهء برکشیدهء آنها به فعالیتهای«اربابان سابق و فراری»و پارهای تحرکات«شبهنظامی»که از سوی تشکلیات نظامی ایران هدایت میشد و خاطرنشان ساختن واقعهء لیقوان بهعنوان تنها نمونه از سیاست رعب و وحشت فرقه«…که این هم ربطی به سرکوبی مخالفین و غیره نداشت.این حادثه از طرف تودهای آفریده شد…» جز بیاعتنایی به دادههای تاریخی چیز دیگر نیست.نیروهای شوروی از مراحل نخست اشغال ایران در حوزههای تحت نفوذ خود به شناسایی و امحاءمخالفان بالفعل و بالقوهء خود مشغول شدند.این روند با تدارکات مربوط به تشکیل فرقهء دموکرات،شتاب بیشتری یافت.در این دوره علاوه بر جلوگیری از انتشار جراید مخالف،سرکوب تشکلهای سیاسی و صنفی«غیرخودی»، صدها آذربایجانی دستگیر شدند.گروهی از آنها بهطور کلی ناپدید،تعدادی کشته و انبوهی نیز به ترک دیار و کاشانهء خود وادار گشتند.
مقاومتهایی که در دوران حکمروایی فرقه صورت گرفت نیز نه کم و اندک بود نه محدود به فعالیتهای«اربابان سابق و فراری»و تحرکات مرتبط با دوایر نظامی.به همان اندازه که طیف برکشده از سوی مقامات شوروی در فرقه و دیگر تشکلهای مرتبط با آن گرد آمدند از لحاظ ترکیب اجتماعی متنوع و متکثر بود-یعنی هم اربابان لاحق را شامل می- شد و هم تعدادی از تجار و ارباب صنایع و کارگران و دهقانان،به همان اندازه نیز ترکیب اجتماعی مخالفین آنها بر تنوع بود و انواع طبقات و اصناف را در بر میگرفت.علاوه بر شبکههای مرتبط با تعدادی از افسران وطنپرست ایرانی که با استفاده از نارضاییهای موجود در آذربایجان بهترتیب و سازماندهی عملیات پارتیزانی در حوزههای عشایری آذربایجان تحت اشغال ارتش سرخ مشغول بودند،در شهرها و روستاها نیز مقاومتهایی جریان داشت.
اگرچه بنا به دلایلی و بیتوجهی عمومی به تاریخ و بهویژه تلاش بعدی دربار پهلوی به تحریف چگونگی ختم غائله فرقه به نقش حاشیهای شخص محمد رضا شاه و تقلیل یادآوری آن حرکت به یک روز-روز 12 آذر-که آن هم به رژه واحدهای نظامی میگذشت،دامنه گستردهء مقاومتهایی از این نوع ناشناخته مانده است،ولی خوشبختانه،براساس اسناد گزارشهای برجای مانده از تحولات این دوره،بررسیهای جامعی صورت گرفته است که امیدواریم در آیندهء نزدیک منتشر و این بخش از تاریخ فداکاران فراموششدهء ایران نیز روشن شود.
حال که به نکات پرسشانگیز و قابل بحث مصاحبهء دکتر حسنلی اشاره شد جا دارد که به معدود نکات مهم و درخور تأمل آن نیز اشاره شود.یکی از این نکات بحث مربوط به ارتباطات قوام السلطنه با روسها است و مذاکرات او با نیکولای بایباکف.بهگونهای که آقای حسنلی در این مصاحبه عنوان کردهاند قوام السلطنه حتی در زمان سفر کافتارادزه و هیئت همراه او به تهران در پاییز 1322 بر آن بوده است که با استفادهء-«استفادهء بهینه»-از بحث نفت شمال زمینهء ریاست وزرایی خود را فراهم کند.که اطلاع درخور توجهی است و از لحاظ تبیین تاریخ تحولات آن دوره مهم.
در مقام جمعبندی و نتیجهگیری از این بحث میتوان گفت که مشکل اصلی دکتر جمیل حسنلی در آن است که در بررسیهای خود بر آن سعی داشته که با تکیه بر اسناد و مدارک متقن
وارد کار شده و حداقلی از معیارهای علمی را رعایت کند.اگر او نیز مانند پارهای از دیگر هواداران فرقهء دموکرات،به اظهارنظرهای بیپایه و فاقد سند و مدرک اکتفا میکرد،هیچگاه دچار چنین تناقضهایی نمیشد.اتکاء به اسناد و مدارک،پذیرش نتایج و استدلالهای حاصل از آنها را نیز به دنبال میآورد و از آن گریزی نیست.
یادداشتها:
(1). David B.Nissman,The Soviet Union and Iranian Azerbaijan,Westview Press,1987
(2).رجوع کنید به کتاب مهم رازهای سربهمهر،ناگفتههای وقایع آذربایجان،گردآوری و ترجمه حمید ملازاده،تبریز، مهد آزادی،6731
(3).بحران آذربایجان،سالهای 4231-5231،به کوشش رسول جعفریان،تهران:مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1831
(4).بنگرید به خاطرات میرزا عبد اللّه مجتهدی،همان
(5).فرناندو کلودین،از کمینترن تا کمینفورم،ترجمهء فرشیدهء میر بغدادآبادی،شاپور اعتماد و هایدهء سناوندی،تهران: انتشارات خوارزمی،7731،صص 73-635
(6).همان
(7). prof.Dr.Cemil Hasanli,Azerbaycan Tarih i?,198-1920,Ankara,1998,S.407-412
پایان مقاله
فصلنامه گفتگو 44