در 1918 پس از فروپاشی سئیم (پارلمان جمهوری فدراتیو جنوب شرق قفقاز متشکل از تاتارها،ارمنستان، گرجستان) سه دولت مستعجل در جنوب قفقاز در خلاء ناشی از روسیه تزاری و تثبیت اقتدار بلشویک ها، ظاهر شدند. تاتارهای مسلمان شمال ارس، در ابتدا در تفلیس کشوری مستعجل تحت قیمومت عثمانی ها و سپس بریتانیایی ها تاسیس کردند که نام آن را جمهوری خلق آذربایجان نهاده بودند. این ساختار، توسط حزب مساوات که با ادغام فرقه تُرک عدم مرکزیت تشکیل شده بود، دولتی را در سایه قیمومت ارتش عثمانی تشکیل داده بود که در 1920 با نزدیک شدن قوای بلشویک و مذاکرات پشت پرده استالین با مصطفی کمال، به سرعت فرو ریخت.
در این چند ماه، جمهوری مستعجل مساواتیها پیش از هر چیز در تکاپوی تثبیت و کسب شناسایی بین المللی بودند که البته توفیقی چندانی پیدا نکردند. ایران نیز نه به صورت دفاکتو و نه دژوره چنین ماهیّت سیاسی را به رسمیّت نشناخت هر چند هیئتی را در زمان سیدضیاءالدین طباطبایی برای بررسی مسئله به منطقه فرستاد که این هیئت دیپلماتیک نیز برای پرهیز از هر نوع سوءتفاهم در مورد رسمیّت دادن به جمهوری مستعجل، در اسناد ، مکاتبات و اخبار از آن با نام «هیئت اعزامیّه به قفقاز» نام برده شد.
حکومت وقت ایران که مصادف با پادشاهی احمدشاه قاجار بود،مشکلات زیادی مرزی و سیاسی با جمهوری رسولزاده داشت از آن جمله، انتخاب نام «آذربایجان» برای سرزمین های شمال رود ارس، امری بود که سابقه تاریخی و سیاسی نداشت لذا ایران نمی توانست اجازه دهد که نام یکی از استانهایش از سوی عده ای ماجراجو به سرقت برده شود.
در خاطرات 26 دیماه محمدعلی فروغی وزیر خارجه وقت ایران، هنگام سفر به کنفرانس صلح پاریس برخی از این مشکلات با نماینده رسولزاده مطرح شد.
در این خاطرات به موضوع نام جمهوری، لزوم الحاق منطقه تالش – مغان به ایران و همچنین واگذاری سرنوشت سرزمین نخجوان به انتخابات برای الحاق به ایران صبحت شده بود. در خاطرات فروغی آمده است:
«برای اینکه دولت ایران کاملا با شما موافقت کند لازم است که در سه فقره او را راضی کنید: یکی این که در مسئله نخجوان به رای اهالی رجوع شود. دوم اینکه اسم خودتان را عوض کنید. سیم اینکه سرحد اصلاح شود.»
«ناهار با انتظامالملک رفتیم به هتل کنتینانتال غذای خوبی خوردیم. چون هوا خوب و صاف بود قدری در توئیلری گردش کردیم تا عصر شد و موقع رفتن به دیدن توپچیباشوف [سرپرست هیأت نمایندگی جمهوری مستعجل آذربایجان در کنفرانس صلح پاریس] رسید. رفتم به هتل کلاریج و با او به مذاکره پرداختم و بعد از تمهید مقدمه گفتم: «برای اینکه دولت ایران کاملا با شما موافقت کند لازم است که در سه فقره او را راضی کنید: یکی این که در مسئله نخجوان به رای اهالی رجوع شود. دوم اینکه اسم خودتان را عوض کنید. سیم اینکه سرحد اصلاح شود.»
در دو موضوع اول بعد از قدری مذاکره اشکال نکرد. در موضوع سوم توضیح خواست گفتم «طالش و مغان باید تماما مال ایران باشد.»
متعجب و متفکر شد و گفت «این ولایت پرثروت ماست. جنگل و پنبه و ماهی فراوان به ما میدهد و اگر از ما بگیرید نخواهیم توانست زندگی کنیم.» قدری مباحثه کردیم. بالاخره این فقره در بادکوبه باید حل شود. سایرین هم همینطور. اما در آن دو باب چند روز دیگر باز ممکن است یکدیگر را ببینیم و من عقیده خود را بگویم.
خلاصه بعد از آن به سالن عمومی آمده چای خوردیم. مستنصرالسلطنه و اعتمادالوزاره هم بودند. بعد اعتمادالدوله برحسب وعده آمد و با هم به هوتل موریس رفتیم و تفصیل را برای او نقل کردم. یک اندازه به آنها حق میداد، بنا بر اینکه همیشه به مدعی حق میدهد. بعد او رفت و من و انتظامالملک رفتیم به طاوس سلطنتی شام خوردیم. خیلی گران است. بعد قدری گردش کرده به منزل مراجعت کردیم.
عصر معلوم شد مسیو دشانل به اکثریت خیلی زیادی انتخاب شده است».
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۲۹۴-۲۹۵.