چکیده:
آنچه که به عنوان حرکت قومی آذربایجان نامیده می شود یک تهدید امنیتی آشکار، هوشمند و هدایت شده علیه موجودیت و کلیت کشور ایران است. با توجه به جمعیت و مشارکت سیاسی بالای قوم آذری، هرگونه تغییر پادارایم فکری در بدنه یا نخبگان سیاسی آن، درجه آنتروپی (میرائی)کشور را افزایش داده و در نهایت امنیت ملی را تهدید خواهد کرد. از همین رو نیازمند تصمیم عاجل در خصوص کیفیت برخورد با این جریان و چشم انداز مثبت در یک بازه زمانی مشخص هستیم.
این جریان دارای ابعاد و جناح های مختلف است و ویژگی اصلی آن پویایی و تلاش برای نفوذ در تمامی ارکان کشور می باشد. مطالعات موجود نشان می دهد که این جریان با تاثیر از توصیه مبارزاتی لنین، ترکیبی از ترکیب مبارزه مخفی و آشکار را در دستور کار خود قرار داده و نیروهای خود را به صورت خودانگیخته به دو قسمت تقسیم کرده است. در حالی که دسته نخست در زمره جریان تجزیه طلب- برانداز فعالیت می کنند، کارویژه دسته دوم نفوذ در ارکان مختلف حکومت و جلوگیری از ضربه به دسته نخست است. در حقیقت گروه دوم سعی دارند به عنوان ضربه گیر، مانع اعمال قانون و مقابله با نیروهای گروه اول شوند. این تجربه در سالها 2007 تا 2014 در مجلس ترکیه و از طرف جریانهای کُرد آزموده شده است.
مقدمه
جریان قومی در آذربایجان، در اوایل دهه 1370 خورشیدی ابتدا در فاز فرهنگی رشد و نمو پیدا کرد و در دوران اصلاحات با استفاده از فضای سیاسی- مطبوعاتی موجود، رسما وارد فاز سیاسی شد. سپس در فرصت های مختلف به ویژه انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و همچنین فضای رسانه ای جدید به بازیگری پرداخت. امروزه این حرکت تبدیل به یک مشکل جدی در عرصه امنیت ملّی کشور شده و موضوع این مقاله بررسی روشها و شیوه های رویارویی با این پدیده است.
مفروض مقاله حاضر بر دو نکته استوار است، نخست اینکه بروز گرایش های گریز از مرکز در بین کنشگران سیاسی آذری، یک مشکل امنیتی است که بقای کشور را تهدید میکند، و مفروض دوم، تفکیک بین بدنه قوم آذری و کنشگران قومگرا و همچنین اهداف و مطالبات آنها است. ناگفته پیدا است که مطالبات و اولویت قوم آذری که عمدتاً شهرنشین بوده و از درصد سواد بالایی برخورداراند با مطالبات سایر نقاط ایران متفاوت نیست و نظرسنجی های میدانی نیز تفاوت معناداری در این خصوص نشان نداده است.
اما جریان قومی که به اشکال مختلف ظهور و بروز پیدا میکند سعی در انحراف این خواسته ها و ایجاد چالش در روندهای کلی فرهنگی- سیاسی کشور دارد. این جریان از یکسو، دستی در حاکمیت به ویژه مدیریت محلی استانها پیدا کرده است و از سوی دیگر در حال همکاری با اپوزیسیون نظام است. نمودار زیر نشان دهنده ارتباط جریان اخیر با نظام و اپوزیسیون جمهوری اسلامی است. همین وضعیت، تحلیل مسأله را پیچیده تر ساخته است.
نمودار1 : رابطه جریان قومی آذری با حاکمیت و اپوزیسیون
الف) ویژگیهای حرکت قومی در آذربایجان
جریان قومیتگرا در آذربایجان، به صورت تاریخی واجد ویژگی هایی است که بر اساس آن تعریف شده و شاکله هویت سیاسی خود را بر آن مبانی استوار کرده است. بدیهی است بدون شناخت دقیق از ویژگی های این حرکت، نمی توان به تدوین سیاست امنیتی مطلوب جهت مقابله با آن برخاست. بنابراین ابتدا به صورت اجمالی به بررسی برخی از مهم ترین ویژگی های جریان قومی در آذربایجان می پردازیم.
- واگرایی از مرکز:
بر اساس نظریه کارکردگرایی «ریچارد هارتشون» که به مقوله «تأسیس کشور» می پردازد، در هر کشور دو نیرو عمده گراینده به مرکز و مرکزگریز در حال تعامل و تضارب هستند. نیروهای مرکزگرا آن دسته از نیروهای مادی و معنوی اند که باعث همگرایی و یکپارچگی کشور شده و همبستگی و بقای آن را تضمین میکنند و نیز نیروهای مرکز گریز برعکس دسته نخست موجب تفرقه و از هم گسیختگی جغرافیایی و ملی شده و کشور را به سمت فروپاشی هدایت میکنند. احزاب، تنوعات قومی و زبانی و نیز موانع جغرافیایی عموما از این دسته اند.
در این میان وظیفه حکومت ها، مدیریت این دو دسته جهت تضمین حیات سیاسی و بقای ملی است به نحوی که نیروهای مرکزگریز نتوانند، موجودیت دولت را تهدید کنند. مهم ترین شاخه حرکت قومی در آذربایجان، مرکزگریزی آن است به نحوی که هر گاه اندیشه های قومی در این منطقه رشد پیدا کرده است، نخبگان سیاسی تلاش کرده اند سیاست های متفاوتی از مرکز در زمینه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در پیش بگیرند. همچنین مطالبات اختیارات بیشتر استانی، تلاش برای برقراری نظام آموزشی دو زبانه و نیز تلاش برای خودمختاری یا استقلال از دیگر تبلورهای این ویژگی اصلی است.
برآمدن فاشیسم در اروپا محصول همین دوگانه قدرتمند بود. بحران روانی شایستگی – حقارت همواره قادر است زمینه ساز تفکرات و گرایش های فاشیستی باشد. لذا نظریه سرخوردگی- خشونت می تواند بسیاری از جنبش های فاشیستی را تببین کند. لذا جریان پانترک با اغراق در توصیف محرومیت های موجود و حتی برساخت و جعل «احساس» محرومیت به پروپاگاندای وسیعی دست زده است تا توهم غارت شدگی را به جامعه تلقین نماید.
- گرایش به بیرون مرز:
گرایش سیاسی به بیرون از مرزها از دیگر خصلت های مهم حرکت قومی در این منطقه است. کنشگران قومی علاقه دارند با آن دسته از کشورهای همسایه که به زعم آنها، دارای خاستگاه زبانی و قومی مشترکی هستند، ارتباطات بیشتری پیدا کنند. این گرایش در چارچوب های قانونی در قالب های متعارف مانند همکاری اقتصادی، جذب سرمایه گذار از ترکیه، برگزاری نمایشگاههای هنری از کشور جمهوری آذربایجان و غیره و در چارچوبهای غیر متعارف در قالب گرایش سیاسی به نخبگان و احزاب دو کشور آذربایجان و ترکیه تبلور پیدا کرده است. این جریان سیاسی نشان داده است که در مقاطع حساس آماده همکاری با کشورها و دولت های متخاصم با دولت مرکزی نیز هست. برای نمونه، در زمان اشغال ایران توسط قوای متفقین، شاخه ایالتی حزب توده و برخی از نخبگان قومگرا به همکاری با قوای شوروی پرداخته و تداوم اشغال شمال ایران را تضمین کردند. در دهه 1350، بخشی از همین نخبگان قومی در بغداد با حزب بعث صدام حسین همکاری میکردند. همچنین در سالهای اخیر روابط خوبی با ایالات متحده آمریکا و لابی یهود، سازمان موساد، عربستان سعودی برقرار کرده اند.
- ستیز با فرهنگ ایران و زبان فارسی
جریان قومی در آذربایجان، به باز تعریف مبانی فرهنگی مردم آذری پرداخته و ریشه های تاریخی، زبانی و نژادی جداگانه ای از پیکره فرهنگی ایران را برساخته است. در این بازتعریف، پیشینه تاریخ و ادبیات فارسی در آذربایجان و آران نادیده گرفته می شود و یا به زبانی صرفا ادبی فروکاسته می شود به طوری که نقش کمرنگی در تمدن منطقه ایفاء کند. بر این اساس ادبیات موجود درآذربایجان دوره اسلامی که مملو از آثار ادبی پارسی است به شکل حیرت آوری نادیده انگاشته شده و حتی آثار فارسی شاعرانی چون فضولی و شهریار نیز طرد می شود.
در این صورت بندی جدید، علاوه بر این که ارتباط با تاریخ ایران قطع شده است، علایق مذهبی آذریها نیز به نفع مذهب حنفی که در ترکیه عملا به عنوان مذهب رسمی اکثریت رایج است کنار گذاشته شده است. تظاهر سیاسی آن در تبلیغ و ترویج « اخوانیگری» و «نجم الدین اربکان» به عنوان یکی از نمادهای آن قابل مشاهده است. همچنین لائیسم و گرایش ضددینی در جمهوری آذربایجان، مذهب تشیع را به منزله یک تهدید ارزیابی کرده است. بنابراین روشنفکران و نخبگان قومی نیز به دلایل مختلف به جز در موارد اضطراری نقش زیادی برای مذهب به عنوان رکن هویّتی در میان مردم قائل نیستند.
- تلاش برای «نفوذ» در سطوح مختلف تصمیمگیری:
فعالیت های قومی در آذربایجان همواره در دو سطح چارچوب نظام و خارج از چارچوب نظام سیاسی قابل دسته بندی بوده است. بخش نخست این فرصت را برای خود قائل است که پس از افشای ماهیت سیاسی خود، وارد فاز خارجی شده و در یکی از کشورهای خارجی مستقر گردد. بسیاری از فعالان قومی با کتمان نیات سیاسی خود سعی کرده اند وارد مشاغل و ادارات حساس شده و از این طریق به پیشبرد اهداف این جریان کمک نمایند. اهمیت این بخش از فعالیت جریان قومی آذری در این نکته تاریخی نهفته است که به یاد داشته باشیم، بسیاری از عناصر و ارکان فرقه دموکرات آذربایجان در سال 1324، دارای سمت های سیاسی حساس مانند، فرماندار، شهردار، رئیس دادگستری استان، مقام نظامی و غیره بوده اند که پس از آماده شدن زمینه، ماهیت سیاسی خود را عیان کرده و با ارتش اشغالگر شوروی و حزب توده همکاری کردند.
پس از انقلاب اسلامی نیز، بخشی از نخبگان قومی، با ظاهر و چهره ای که دلالت بر پذیرش ارزشهای سیاسی و فرهنگی جدید داشت به صحنه آمده و موفق به اشغال برخی از سمت ها در ادارات فرهنگی و سیاسی در سطح استانها شدند. تشکیل فراکسیون مناطق ترک نشین در مجلس شورای اسلامی و نیز تکرار ادعاهایی که تا چندی پیش صرفاً از زبان پان ترکیست های «افراطی» بیان میشد از طرف برخی از نمایندگان مجلس و حتی اعضای عالی رتبه دولت مانند استانداران و فرمانداران نشان میدهد که مسأله «نفوذ» یکی از چالشهای امنیتی مهم در این سطح می باشد.
از سوی دیگر، بخش عمده ای از فعالان قومی جوانتر به این نتیجه رسیده اند که تغییر سیاست های هویّت در جمهوری اسلامی ثرفا از طریق مطالبه محوری امکان پذیر نبوده و باید از راه نفوذ، اقناع یا رایزنی با بخشهایی در «هسته سخت نظام» به اهداف خود دست پیدا کنند. بنابراین به نظر می رسد آنها در آتیه تلاش خواهند کرد حداکثر مشترکات را با ارزشهای نظام نشان داده و با ماسک های موجه و مورد قبول نظام اهداف خود را پیش برند.
- دیگری ستیزی و خشونت کلامی
هیچ هویتی بدون «دیگری» شکل نمیگیرد. هویت های سیاسی و قومی با برجسته کردن تهدید ناشی از دشمن بیرونی و دگرِ گفتمانی به انسجام درونی می پردازند. حرکت قومی آذربایجان نیز در مسیر «ملت سازی» و برساخت یک هویت جدید ناچار از دیگریسازی(غیریت) است. این دیگری سازی در وهله اول از شهروندان فارس زبان و کُردزبان صورت می گیرد. از نظر جریان قومی آذری، فارسها و کردها، «دیگری» مردم آذربایجان هستند و تنها ارتباط ممکن بین آنها و این دیگریها، حضور در یک جغرافیای سیاسی است. از همین رو است که برخی از عناصر این جریان به هم وطن از اصطلاح «هم کشوری های فارس» استفاده میکند. در این گفتار، فارسها نه یک هموطن بلکه در بهترین حالت یک سوژه حاضر در محیط محسوب می شوند.
آنها با دستکاری روایت های تاریخی و یا قرائت سیاسی از وقایع و اتفاقات به پیشینه سازی جهت دشمنی و رقیب جلوه دادن سایر گروههای جمعیتی میپردازند. نخستین گام برای تحکیم این پروژه، استحاله مردم آذربایجان در مفهوم «تُرک و توران» است.. بنابراین جریان قومی با کنار گذاشتن هویت جغرافیایی (ناحیه آذربایجان) به برساخت یک مفهوم زبانی و نژادی مبهم به نام «تُرک» دست می زند. از سوی دیگر با بازگشت به متون و روایت های تاریخی، دوگانه ایران- توران را زنده کرده و تمام متون تاریخی و ادبی فارسی که در آن ترکان زردپوست آسیایی به دلیل تهاجم به ایران یا سلطه بر بخشی از کشور نکوهش شده اند را به عنوان عقبه تاریخی تضاد قومی میان- ترک- فارس بازنمایی میکند.
بر پایه تزهای لنین ، اولویت نخست این استراتژی نفوذ است و هر یک از نیروها فراخور ذات خود نسبتی با کشور متروپل (در اینجا ترکیه) برقرار میکند که ممکن است شامل صورت زبان شناسی، پان ترکیسم،نوعثمانی گری و اخوانی باشد.
ب) اهداف حرکت قومی در آذربایجان
جریان قومی در آذربایجان دارای اهداف مختلفی است که به اشکال گوناگون قابل دسته بندی است. این اهداف می تواند متأثر از متغیرهای مختلفی باشد که شاید مهم ترین آنها شرایط داخلی کشور و خطوط قرمز جمهوری اسلامی ایران، شرایط بین المللی و نیازهای کشورهای همسایه در ستیز با دیگران یا تلاش برای تأمین منافع ملی باشد. در این جا عمده ترین اهداف استراتژیک این جریان در قالب سه هدف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت دسته بندی می شوند. چینش و صورت بندی این اهداف به شکلی طراحی شده است که تا جای ممکن با اهداف استراتژیک کشورهای حامی درجه یک (جمهوری آذربایجان و ترکیه) در «همگرایی» بوده و با اهداف کشورهای حامی احتمالی مانند ناتو، ایالات متحده آمریکا و اسرائیل در «تضاد» نباشد. بر این اساس اهداف جریان قومی به سه هدف مقعطی کوتاه بلند، میان مدت و بلند مدت قابل تقسیم است.
- اهداف کوتاه مدت:
اهداف کوتاه مدت، تاکتیک های مبارزاتی هستند که برای ادامه روند فعالیت یک جریان لازم است. بالا نگه داشتن سطح تنش قومی و تقابل، برای طرح مسلسلوار مطالبات و خواسته ها در اولویت است. طرح مطالبات متعدد و القای حس محرومیت فرهنگی و اقتصادی به بدنه اجتماعی موجب نارضایتی از وضع موجود و زنده ماندن یک پویش قومی می شود. اهداف کوتاه مدت دسته ای از هدفگذاری های هوشمندانه هستند که برای رسیدن به هدف بلند مدت ضروری است و معمولاً در بازه های زمانی یک یا دو ساله تغییر می کنند.
یکی از مهم ترین تاکتیک های این مرحله، به القای یک احساس دو گانه در زمینه محرومیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی باز میگردد. جریان قومگرا بر این باور است که با استفاده از احساس محرومیت نسبی میتواند به بسیج عمومی، نارضایتی از دولت و نفرت از هموطن دامن بزند. احساس دوگانه «شایستگی- حقارت» زمانی شکل میگیرد که از یک سو، نخبگان به بدنه جامعه احساس محرومیت و حقارت را القاء کرده باشند و از سوی دیگر، شایستگی های آنها را به رخ آنها بکشند. برای نمونه جریان قومی در آذربایجان در خصوص مقایسه تخصیص بودجه به استان های مرکز و آذری، چنین وانمود میکند که تبعیض ساختارمند و سیستماتیکی در جریان است ( ˿القای حس حقارت). همچنین در خصوص محرومیت فرهنگی – زبانی اظهارات اغراقآمیزی صورت میگیرد و از سوی دیگر، اشاره میشود که پیشینه زبان آذری به هفت هزار سال (˿ القای حس شایستگی) است. در بسیاری از موارد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی میتوان به این الگوی تکرارشونده و قاعده مند برخورد. در یک تحلیل روان شناسانه، برآمدن فاشیسم در اروپا محصول همین دوگانه قدرتمند بود. بحران روانی شایستگی – حقارت همواره قادر است زمینه ساز تفکرات و گرایش های فاشیستی باشد. لذا نظریه سرخوردگی- خشونت[1] می تواند بسیاری از جنبش های فاشیستی را تببین کند. لذا جریان پانترک با اغراق در توصیف محرومیت های موجود و حتی برساخت و جعل «احساس» محرومیت به پروپاگاندای وسیعی دست زده است تا توهم غارت شدگی را به جامعه تلقین نماید و در نهایت با توصیف اغراق آمیز در حوزه شایستگی های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، مخاطب را خشمگین در و نهایت به سمت فاشیسم قومی سوق دهد.
- اهداف میان مدت:
هدف گذاری های میان مدت که از نظر ارزش استراتژیک حایز اهمیت اند، در دستور کار این جریان قرار دارد اما هنوز با اهداف آرمانی و نهایی فاصله دارد. در این شیوه مبارزاتی، فتح هر سنگر و هر موفقیت کوچک، به مقدمه ای برای پیروزی در بقیه عرصه ها تبدیل میشود و بازه زمانی حداقل پنج ساله را طی می کند. نفوذ هر چه بیشتر در بدنه تصمیمگیری و تصمیم سازی از اهداف میان مدت و استراتژیک این جریان قومی است. شاید هیچ کدام از اهداف حرکت قومی آذربایجان به اندازه «استراتژی نفوذ» از نظر اطلاعاتی و امنیتی حایز اهمیت نباشد.
این استراتژی به مشی مبارزاتی جریان اخیر باز میگردد که مانند هر جنبش قومی دیگر متأثر از مارکسیسم- لنینیسم است. لنین ترکیب «مبارزه مخفی و علنی» را برای تمامی احزاب کمونیست جهان توصیه میکرد. از این منظر، همه آنها باید دارای یک بال مخفی و یک بال علنی باشند. تجربه حزب توده در ایران نیز نشان میدهد که هرگاه این حزب فرصت فعالیت پیدا کرد، به ایجاد سازمان مخفی افسران ارتش جهت کودتای احتمالی دست زد و با تأسیس احزاب و جمعیت های اقماری به نام جمعیت دموکراسی، جمعیت ضد فاشیسم فعالیت کرده است. سازمان مخفی افسران حزب توده پس از انقلاب اسلامی مشتمل بر بیش از 110 افسر عالی رتبه می شد که برخی از آنها تا سرتیپی نیز بودند. شبکه افسران توده در دهه بیست و سی نیز همین ویژگی را داشت.
لنین در مقالۀ «حزب غیر قانونی و فعالیّت قانونی» توضیح می دهد که رهبری فعالیّت قانونی و علنی حزب باید به دست هسته غیرقانونی باشد. بدینسان حزب در مجموعۀ فعالیّتهای خود، هم فعالیّت قانونی میکند و هم فعالیّت غیرقانونی، هم کار انقلابی یعنی تبلیغ و ترویج انقلاب میکند و هم مبارزه برای اصلاحات. در برخی از این فعالیّتها ممکن است نتوان همۀ شعارهای انقلابی را مطرح کرد، مثلاً اگر حزب در «مجلس» نمایندگانی داشته باشد، این نمایندگان نمی توانند در آنجا شعار «سرنگونی» ( در اینجا تجزیه) بدهند. اما آنها میتوانند و باید محکم ترین و گسترده ترین افشاگریها را بر ضدّ طبقات حاکم و دولّت (در اینجا ملت ایران و وحدت کشور) انجام دهند و بدین ترتیب به بیداری و مبارزه جویی توده ها کمک کنند، یا مانع تصویب لوایح و قوانین ارتجاعی شوند. (رجوع کنید: ولادمیر لنین، حزب غیرقانونی و فعالیت قانونی، ترجمه محمد پور هرمزان، انتشارات حزب توده، بی تا)
وی در کتابی دیگر با انتقاد از کمونیست های آلمانی که اعتقاد داشتند نباید در پارلمان بورژوازی مشارکت کرد، می نویسد: « تا زمانی که شما توان برچیدن بساط پارلمان بورژوایی و هر یک از گونه های دیگر موسسات ارتجاعی را ندارید موظف اید در این موسسات فعالیت کنید». (ولادمیر لنین، بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم، ترجمه محمد پورهرمزان، انتشارات حزب توده)
لنین اهمیت بسیار زیادی برای «تکیه گاه های قانونی» و «پوششهای قانونی» قائل است و آنها را محمل و حامل ایده های انقلابیِ هسته های غیرقانونی ( = حزب انقلابی ) به درون توده ها می داند و در شرایط معین این تکیه گاهها را عامل گسترش نه فقط ایده های حزب و افزایش نفوذ آن، بلکه توسعۀ سازمان و نفوذ مادی آن هم به حساب می آورد.
به نظر وی، جنبش مارکسیستی برای تامین این هدف باید احزاب سوسیال دموکراسی را تقویت کند. وی می نویسد:
«…حزب سوسیال دمکرات، موضعی کاملا متفاوت میگیرد. نتیجه اصلیای که از ارزیابی ما – ارزیابی حزب- از موقعیت کنونی بدست میآید، این نست که انقلاب ضروری و در شُرُف وقوع است. شکلهای تحولاتی که به انقلاب منجر میشود تغییر کردهاند، اما وظایف قدیمی انقلاب سرجایشان هستند. از اینجا نتیجه میشود: شکل سازمان باید تغییر کند، “هستهها” باید بلحاظ فرم با انعطاف باشند، بسط و گسترش آنها اغلب از کانال بسط و گسترشِ – نه خودِ هستهها – بلکه بسط و گسترش “جداره” قانونی محیط فعالیت آنها و نظائر آن، رخ میدهد. تمام اینها بارها در مصوبات حزبی بیان شده است. به لحاظ شکلی تشکلیلات غیرقانونی “خودش را” با قانونی “تطبیق میدهد”. اما بلحاظ محتوای کار حزب ما، فعالیت قانونی “خودش را” با ایدههای غیرقانونی تطبیق میدهد»
به همین نسبت حرکت قومی در آذربایجان به اشکال مختلف سعی در نفوذ دادن عناصر و افراد وابسته به خود در ارگان های مختلف و حساس کشور دارد. اولویت نخست این استراتژی نفوذ است و هر یک از نیروها فراخور ذات خود نسبتی با کشور متروپل (در اینجا ترکیه) برقرار میکند که ممکن است شامل صورت زبان شناسی، پان ترکیسم،نوعثمانی گری و اخوانی باشد.
همچنین آنها می دانند که نفوذ در بدنه دانشگاهی کشور در نهایت منجر به نفوذ در بدنه تصمیم سازی و سیاست گذاری خواهد شد. بنابراین پروژه نفوذ همه جانبه در دستگاههای حساس کشور ولو از طریق غیرمستقیم و اشاعه گفتمان در دستور کار میان مدت جریان قومی قرار دارد.
آنچه هم اکنون در مجلس و شورای شهر در حال رخ دادن است بخشی از این پروژه نفوذ است. در این صورتبندی، کلیت جریان قومی به دو بخش مخفی (غیرقانونی) و علنی یا قانونی تقسیم بندی شده است. بدنه قانونی این حرکت، در واقع سپر و ضربهگیر در برابر حاکمیت و حایل در برخورد با بدنه غیرقانونی و برانداز است. تجربه ای که نمود اخیر آن از سال 2007 تا 2014 در ترکیه روی داد برای مطالعه این روند حایز اهمیت است. در این سال حدود بیست نفر از اعضای حزب صلح و دموکراسی (سوسیال دموکرات) که یکی از احزاب اقماری پ.ک.ک در حوزه مبارزه قانونی محسوب می شدند وارد مجلس شدند. نامزدهای این حزب به دلیل وجود آستانه رأی ده درصدی در قانون انتخابات ترکیه، قادر به کسب آرای مورد نیاز نبودند بنابراین هر یک به صورت مستقل در مناطق خود رأی آورده و پس از ورود به پارلمان به صورت یک فراکسیون کُردی عمل کردند. این نمایندگان و فعالیت های آنها که تحت قیمومت «قندیل» قرار داشتند، اهمیت فوق العاده ای در پیشرفت و رسمیت یافتن جنبش واگرای کُرد در ترکیه دارند. تجربه ای که بلافاصله به ایران نیز منتقل شد و از سوی جریان قومی در آذربایجان به عنوان یک الگو در دستور کار قرار گرفت.
نمودار 2: دسته بندی اهداف کلی حرکت قومی در آذربایجان
دومین هدف میان مدت جریان قومی در ایران، که از اهمیت زیادی برخوردار است، تغییر نظام آموزشب از تک زبانه به دو زبانه است. آنها به بهانه اصل 15 قانون اساسی با تفسیر موسع از این اصل که با روح قانون در تضاد قرار دارد، مسأله آموزش چند زبانه را مطرح می کنند. این پروژه فکری در ساحت های مختلف و با ادبیات متناسب با شرایط موجود مطرح می شود، اما عمدتاً سعی بر این است که با سند آموزش یونسکو 2030 که حجم مهمی از آن به آموزش چند زبانه و آموزش زبان مادری باز می گردد، متناسب باشد.
- اهداف بلند مدت:
اهداف بلند مدت، در زمره اهداف نهایی و آرمانی به شمار می روند. هدف بلند مدت و آرمانی این جریان، تأسیس یک «کیان سیاسی» خود مختار یا مستقل است. این آرمان که در آشکار یا نهان بیان می شود در قالب های خودمختاری، فدرالیسم و یا استقلال از ایران نمود پیدا می کند.
ج) لایههای حرکت قومی آذربایجان
یکی از بهترین نمونه های تحلیل تطبیقی در خصوص جنبش های قومی نظریه «میروسلاو هروش» در خصوص جنبش های قومی و ملی در اروپای شرقی است که بر اساس ملاحظات تجربی تنظیم شده است. هروش در پژوهش خود به کوشش های سازمان یافته برای کسب همه خصوصیات یک ملت تمام عیار توسط گروههای قومی غیرغالب در اروپای شرقی استناد کرده و با مرحله بندی کردن این تلاش ها برنامه های آنها را به سه مرحله تقسیم می کند:
- توسعه و تقویت فرهنگ قومی بر پایه زبان محلی که باید در آموزش و پرورش، ادارات و حیات اقتصادی به کار گرفته می شد؛ این مرحله در حقیقت ارتقای یک زبان محلی به زبان رسمی و ملی است؛
- ایجاد ساختار اجتماعی کامل شامل نخبگان، تحصیل کردگان و طبقات کارآفرین؛
3.کسب حقوق مدنی برابر و میزانی از استقلال اداری و سیاسی.
از سوی دیگر هروش سه مرحله ساختاری را بین نقطه آغازین هر جنبش قومی تا تکمیل موفقیت مشخص کرده است. در مرحله نخست فعالان، خود را وقف تحقیق در ویژگی های زبانی، تاریخی و فرهنگی قوم خود میکنند. آنها در این مرحله دست به تهییج احساسات قومی یا تدوین اهداف اساسی نمی زنند؛ زیرا هنوز در مرحله انزوا قرار دارند. در دوره دوم طیف جدیدی از فعالان ظهور می کنند که هدفشان جلب نظر هر چه بیشتر اعضای گروه است. این فعالان در ابتدا توفیق چندانی ندارند اما در طول زمان مقبولیت فزاینده ای می یابند. زمانی که مسائل قومی دغدغه «همه مردم» شود یک جنبش قومی تمام عیار شکل خواهد گرفت در این مرحله است که امکان شکلگیری ساختار اجتماعی کامل وجود دارد.[2] الگوی هروش از منظر تحلیل تطبیقی از آنجایی اهمیت دارد که مشابه مراحل اولیه آن در دهه 1370 در آذربایجان تجربه شده است.
یک فرمول بسیار کلاسیک و همیشگی درسراسر جهان برای ایجاد پویش های قومی وجود دارد. ابتدا یک «زبانشناس یا مورخ» به کشف و خلق یک گروه زبانی در منطقه ای خاص دست می زند، سپس یک «روزنامه نگار» این مفهوم زبانی را در معنای نژادی آن به کار می برد و آخر از همه یک «سیاستمدار» از ملیتی واحد براساس زبانی مشخص، صحبت میکند که باید به استقلال برسد.
این سناریو پس از پایان دفاع مقدس و با آغاز عصر سازندگی به شدت در ایران دنبال شد. نظریه های شبه محلی روبرو شد و سپس با آغاز عصر اصلاحات روزنامه های محلی مانند شمس تبریز، ارک، نوید آذربایجان و غیره به تولید انبوه مفروضات قومی و نژادی پیرامون زبان پرداختند. به مرور سیاست مدارانی در داخل حاکمیت پیدا شدند که این خط سیاسی را جدی تلقی کرده و حاضر به سرمایه گذاری در آن شدند.
با این مقدمه کوتاه، و برای تکمیل شناخت از جریان قومی آذری، لازم است لایه های مختلف آن بررسی، تحلیل و نحوه برخورد و رویارویی با هر یک از آنها تعریف شود.
به طور کلی، جنبش قومی آذری قابل دسته بندی به سه لایه عمده است. لازم است این لایهها به درستی تحلیل و تبیین شده و در سناریوهای مقابله با هر یک از آنها به صورت پادگفتمان و یا سناریوهای امنیتی مطالعه شوند. نمودار شماره دو نشانگر یک تقسیم بندی کلی در این زمینه است. بر این اساس جریان قومی به سه لایه رهبران، روشنفکران و فعالان تقسیم بندی شده است.
- رهبران
رهبران قومی کسانی هستند که با تجربه فعالیت سیاسی، مقبولیتی در بین اعضای معتقد به یک گفتمان مشخص پیدا کرده و قادر به بسیجگری و خلق ابتکارعمل هستند. رهبران عموماً ممکن است به دلیل فساد سیاسی، سازش یا افراط و تفریط جایگاه خود را از دست بدهند. نمونه بارز این گروه از رهبران، «محمودعلی چهرگانی» است که پس از مدتی اعتبار خود را از دست داد.
- روشنفکران
آنها در حقیقت تئوریسینهای جریان قومی هستند که شرایط فکری و ایدئولوژیکی مناسبی برای این دسته از فعالیت ها محیاء می کنند. این طیف به ندرت به مسائل روز ورود کرده و سعی می کنند در حاشیه نظریه پردازی باقی بمانند. اما برای بدنه و فعالان، مرجع فکری به شمار می روند. این دسته از افراد گاهی حتی جایگاه مهم تری از رهبران سیاسی پیدا می کنند و قادر اند جهت دهی و استراتژی ها را تعیین نمایند، بنابراین تأثیر ماندگاری بر فعالیت سیاسی دارند. روشنفکران جریان های قومی، عموماً دیده نمی شوند و یا در بررسی های امنیّتی مغفول واقع می شوند. اعضای این دسته به دلایل مختلفی تمایل دارند تا در پشت پرده باقی بمانند و در ظاهر به صورت آکادمیسین، روشنفکر و نویسنده جلوه نمایند. اما کارویژه آنها تبیین نظریه های تاریخی مناسب با مسئله قومیت است.
- فعالان یا بدنه
فعالان قومی یا بدنه جریان، عموماً تابع رهبران و نظریه های رایجی هستند که از سوی روشنفکران جریان ساخت و پرداخته می شود. این دست از افراد در زمینه فکری توزیع کننده افکار و استراتژی های دو گروه نخست به شمار می روند و در زمینه عملیاتی بخشی از نیروهای کف خیابانی را تشکیل می دهند.
پ) تحلیل رابطه لایه های سه گانه جریان قومی آذربایجان: سناریوهای برخورد
ماهیت رهبری در جریان قومگرای آذری فعلاً دچار تشنج و تشتت است. نهاد رهبری در این جنبش، به صورت سنتی تحت تأثیر تصمیم های سیاسی نیروهای خارجی قرار دارد و همواره تلاش کرده است در سازش با دشمنان کشور در یک موضع قرار گیرد. این ویژگی باعث بدنامی و کوتاه بودن عمر این دسته از رهبران شده است. در شرایط فعلی و به دلیل وجود هسته های سیاسی در هر شهرستان و فقدان حضور تشکیلات سیاسی جدی در داخل کشور، فعالان سیاسی با سابقه قدیمیتر در هر شهرستان، هدایت سایر فعالان را در کنترل خود گرفته اند.
ویژگی رهبران سیاسی این است که اراده ای جدی برای پیشبرد اهداف خود داشته و به دلیل گره زدن منافع جریان خود به دولت های خارجی و ضد ایرانی، در مسیری تقریباً برگشت ناپذیر قرار دارند. بنابراین «پیشفرض» الگوی برخورد با آنها مبتنی بر شیوه های امنیتی است که طیفی گسترده (بازداشت تا تحت نظر قرار دادن) را شامل می شود. هرچند شیوه برخورد در شرایط متفاوت قابل تغییر است و می تواند تعاملی نیز باشد، اما به طور کلی ذهنیت این دسته از کنشگران به شکلی است که مهار و مدیریت آنها مقطعی و محدود است و در اولین فرصت از کنترل خارج می شوند.
در خصوص روشنفکران و محصولات فکری آنها «پیشفرض» الگوی برخورد، تعامل و برخورد فکری است. زیرا این دسته از کنشگران ظاهراً مرتکب «جرم» آشکاری نشده و به سختی می توان آثار فکری را در قالب عناوین مجرمانه جای داد.
تعامل با این عده به دو شیوه میسر است. نخست مدیریت مستقیم ذهنیت، به شکلی که حداقل آسیب نظری از جانب آنها متوجه نظم عمومی و انسجام اجتماعی شود و دوم تضارب آراء و پاسخ به ادعاها و شبهات آنان که به نظر می رسد، کارآمدترین شیوه ممکن در این زمینه باشد. لازم است در این حوزه، کارشناسان، نویسندگان، هنرمندان و افرادی انتخاب شوند که اولاً به نظام جمهوری اسلامی وفاداراند و دوماً ترجیحاً خود آذری باشند. رویکرد محتوا باید به شکلی باشد که طیفی از بحث های تکراری و فرسایشی، مفروضات اولیه و علت وجودی جریان قومیت گرا را نشانه برود و جبهه تولید محتوای دشمن را در یک سیکل معیوب سرگردان سازد.
در حوزه نحوه برخورد با فعالان و بدنه جریان های قومی مسأله حادتر جلوه میکند. بدنه جریان قومی به عنوان توزیع کننده، در حال پخش ایده ها، سیاست ها و یا مطالبه هایی هستند که درون مرکزیت تشکل های سیاسی یا اتاق های فکری تولید میشود. بخشی از این فعالان، به دلیل دسترسی های آسان رسانه ای یا گردشگری، با جریان رسانه ای و سیاسی کشورهای ترکیه و جمهوری آذربایجان متصل شده و بدون واسطه به جذب و توزیع افکار و ایده های پانترکیستی می پردازند. این طیف عمدتاً به تأسیس وبلاگ، سایت، کانالهای تلگرامی، نشریات دانشجویی، محافل پانترکیستی با پوشش ادبیات و غیره روی آورده و در تحرکات خیابانی حضور دارند. تجربه نشان داده است که بدنه یا فعالان اغلب حاضر به پرداخت هزینه قضایی «اندک» نیز هستند. البته آنها از امتیازاتی نیز برخوردارند. رهبران و روشنفکران جریان قومی، از طریق ارتباط با سفارت خانه هاو سرویس های اطلاعاتی بیگانه ، به ارائه کمک ها و موشق هایی برای این عده می پردازند. از آن جمله: بورس تحصیلی و امکان تحصیل در خارج، پناهندگی سیاسی، اجازه اقامت و غیره است.
جمع بندی:
جریانی که خود را حرکت قومی آذربایجان نامیده است در اشکال مختلف جناحی، حوزه های مختلف فرهنگی، سیاسی و رسانه ای و یا قالب های متنوع عقیدتی ظهور میکند. این جریان به صورت متشکل و آگاهانه به دو بخش مخفی و زیر زمینی و علنی و قانونی تقسیم شده و از آموزه های لنین در خصوص ترکیب کار مخفی و علنی الهام گرفته است. بخش علنی آن با نفوذ در ارگان اجرایی و تصمیمگیری، تبدیل به ضربهگیر جناح مخفی شده است. لنین در مقاله «حزب غیر قانونی و فعالیّت قانونی» توضیح می دهد که رهبری فعالیّت قانونی و علنی حزب باید به دست هسته های غیرقانونی آن باشد. بدینسان حزب در مجموعۀ فعالیّتهای خود، هم فعالیّت قانونی میکند و هم فعالیّت غیرقانونی، هم کارانقلابی یعنی تبلیغ و ترویج انقلابی میکند و هم مبارزه برای اصلاحات. در برخی از این فعالیّتها ممکن است نتوان همۀ شعارهای انقلابی را مطرح کرد، مثلاً اگر حزب در «مجلس» نمایندگانی داشته باشد، این نمایندگان نمی توانند در آنجا شعار «سرنگونی» بدهند، اما آنها میتوانند و باید محکم ترین و گسترده ترین افشاگریها را بر ضدّ طبقات حاکم و دولت انجام دهند و بدین ترتیب به بیداری و مبارزه جویی توده ها کمک کنند، یا مانع تصویب لوایح و قوانین ارتجاعی شوند! به این ترتیب هر یک از دو جناح اصلی با توجه به موقعیت و جایگاه خود، به صورت آشکار یا نیمه آشکار اهداف ذکر شده جریان مزبور را تعقیب میکنند.
سردرگمی مرکز تصمیم گیری در سیاست های هویتی، به ویژه در آذربایجان ضربه عظیمی به پیکره وحدت ملی وارد کرده است. همانطور که گفته شد، آذری ها با جمعیت بسیار و حضور فعال در همه سطوح حاکمیتی از حساسیت فوق العاده ای برخورداراند. آنها موتور محرکه و قلعه دفاعی کشور در برابر همه تهاجمات نظامی و فکری بودند که از جانب روسیه و عثمانی به ایران تحمیل می شد. بیشتر اندیشه ها و ایده های دفاعی کشور در پنج سده گذشته از سوی آذری ها با کانون ناحیه ای تبریز ارائه شده است. بدیهی است که اگر این کانون کارکردی معکوس پیدا کند، بقا و موجودیت ملی کشور به مخاطره خواهد افتاد.
[1].Frustration- aggression.