در تاریخ 20 آذر 1399، رجب طیب اردوغان به همراه الهام علیاُف در رژه بهاصطلاح پیروزی جنگ دوم قراباغ شعری در وصف ارس به نقل از «بختیار وهابزاده» خواند که واکنشهای زیادی را در بین ایرانیان برانگیخت. این واکنشهای خودجوش که در عرض چند ساعت به اصلیترین موضوع در صحنه سیاسی و شبکههای اجتماعی تبدیل شد، یکی از بینظیرترین واکنشها در سالهای اخیر به لحاظ بستر ملی و مستقل آن بود.
بختیار وهابزاده یکی از شعرای دوره بلشویکی است که ویژگی اصلی وی، گرایش به مالیخولیای پانآذریسم بود؛ قصیده معروف او موسوم به «قصیده گلستان»، آکنده از ارجاعات تاریخیِ سست و مصادرهبهمطلوب معاهدات گلستان و ترکمانچای و بر پایه «شعر» است نه استدلال؛ رویکرد شاعرانهای که تصور میکند با ایجاد نوستالژی از یک رودخانه سرحدی به نام ارس میتواند جای برهان و اسناد تاریخی را آن هم در سیاست خارجی بگیرد. متأسفانه بخشی از تاریخ کشوری که نام آذربایجان هم بر خود نهاده است آکنده از همین اشعاری بیمایه و به لحاظ معنوی سست است که امکان جایگزینی صُور خیال بهجای واقعیت تاریخی را می دهد.
تصویری از بختیار وهاب زاده در دهه نود در کنار افراد تجزیه طلب: محمودعلی چهرگانی و صابر رستمخانلی
حقیقت این است که تغییر سهباره الفبا در یک سده، ضربه جانکاهی به معرفت علمی در بادکوبه زده و ماهیت استبدادی و بستۀ نظامهای سیاسی، این اجازه را داده است که سیاستمداران بتوانند هرطوریکه مایلاند حقایق را جابهجا کنند و توده مردم نیز هیچ محکی برای بازشناسی ادعاهای سیاستمداران و ایدئولوگها نداشته باشند.
بنابراین، بافت سیاسی دولت-ملت، زمین آمادهای برای بذرهای ایدئولوژیک آماده کرده است و از شهروندانی که بهتازگی وارد وادی ملتشدگی شدهاند، انسانهای زودباوری برساخته است. اردوغان با شناخت این روحیه باورپذیر، شعری را خواند که در دو سوی ارس واکنش متفاوتی در انتظارش بود. در جنوب ارس، آذریها نخستین گروهی بودند که نسبت به چنین موضعی واکنش منفی نشان دادند. این واکنش طبیعی در اندک زمانی تبدیل به موجهای گسترده سیاسی شد و حتی بر روابط دو طرف سایه انداخت و در میانمدت یک بار دیگر پژوهشگران سیاسی را به سمت این پرسش در خصوص سیاست خارجی ترکیه هدایت کرد: «چرا روابط ایران و ترکیه به این نقطه رسیده است» و اکنون با کدام ترکیه طرف هستیم؟! سؤال درستتر این است: سیاستهای منطقهای ترکیه در بین سالهای 2020-2016 چه تغییر ماهیتی داده است که دیگر با ترکیه سابق روبهرو نیستیم؟!
پاسخ به این مسئله با توجه به تحولات داخلی ترکیه و درک موازنههای بینالمللی امکانپذیر است. در دوره حضور احمد داووداغلو در سیاست ترکیه چه پیش از انتصاب به وزارت خارجه و چه در دوره نخستوزیری، پاسخ به این پرسش در قالب دکترین عمق راهبردی و قدرت نرم امکانپذیر بود.
اما سیاست خارجی ترکیه صرفاً از سوی وزرای خارجه تعیین نمیشود، شخص اردوغان علاقه بسیار زیادی برای مداخله در این حوزه دارد؛ شاید از همین روست که همه وزیران خارجه مهم حزب عدالت و توسعه از علی باباجان تا عبدالله گل و داوود اغلو، امروز تبدیل به اپوزیسیون اردوغان شدهاند. این حقیقت که وزرای خارجه پیشین به اختلافات عمیقی با اردوغان برخورد کردهاند نشاندهنده اختلافات در سیاستپردازی و مداخله شخصی است؛ امری که شاید بیش از هر چیز میراثی باقیمانده از تورگوت اوزال باشد که اردوغان علاقه خاصی به وی دارد. این مداخلات پس از تحولات مربوط به جولای 2016 که از آن با عنوان کودتای شبکه گولن نام برده میشود، بیش از پیش خود را نشان داده است.
شعری که رئیس جمهور ترکیه به تقل از بختیار وهاب زاده خواند، به سرعت توسط خبرگزاری رسمی دولت تقطیع و با زیرنویسی «فارسی» در فضای مجازی منتشر شد تا اطمینان حاصل شود که «پیام» به مخاطبین ایرانی برسد.
معمای روسیه و ترکیه
کودتای جولای 2016 در بُعد داخلی روایت تصفیه شبکه فتحالله گولن از سیاست ترکیه شد؛ شبکهای فریبکار که در رسانه، دادگستری، ارتش و سیاست نفوذ بالایی در حدِ شراکت در اقتدار سیاسی به دست آورده بود؛ اما این مسئله صرفاً امری داخلی نبود و ابعاد بزرگ بینالمللی نیز داشت. در ترکیه، از دیرباز دو جبهه بزرگ آتلانتیسگرا و اوراسیاگرا با یکدیگر درگیرند. در پرونده ارگنه کن (2007)، هنگامی که ترکیه در تکاپوی ورود به اتحادیه اروپا بود، حزب حاکم در همکاری با جماعت گولن (یکی از بزرگترین شبکههای آتلانتیسگرا و طرفدار ناتو) ضربه سختی به جریان اوراسیاگرا که متشکل از چپهای ملیگرا بود، وارد کرد که منجر به حبس دهها تن از سران شبکه آنها شد.
ده سال بعد، هنگامی که حزب حاکم از ورود به اتحادیه اروپا ناامید شد و درست در زمانی که به اختلافات عمیقی با شبکه گولن بر سر تقسیم قدرت رسیده بود، این بار با کمک جریان اوراسیاگرا، شبکه گولن سرکوب شده و متعاقب آن، دور جدیدی از نزدیکی به روسیه آغاز شد. البته شرایط جهانی نیز برای چنین روندی آماده بود. ایران و روسیه نیز از اردوغان در برابر شبکه گولن حمایت کردند. به نظر میرسد، ترور سفیر روسیه در ترکیه و شلیک به جنگنده روس در مرز با سوریه، برنامهای طراحیشده از سوی مافیای گولن بود و یا دستکم روایت رسمی اینگونه اعلام کرد. بنابراین، روسیه از کناررفتن دشمنان ازلی خود در ترکیه و نزدیکی حزب حاکم با طرفداران رابطه با مسکو استقبال کرد.
سیاست خارجی انزواطلبانه ترامپ تأثیر زیادی بر تغییر و تحول در سیاست خارجی ترکیه و نزدیکی با روسیه داشت. آمریکا در این دوره منطقه را رها کرد و به موضوعات دیگری روی آورد. استفاده ترکیه از ابزارها و قدرت سخت نیز در همین برهه آغاز شد و پایگاههای نظامی متعددی با استفاده از بیتوجهی آمریکا به خاورمیانه، در آفریقا و کشورهای اطراف ترکیه گسترش پیدا کرد.
ترامپ بهعنوان رئیسجمهوری که حضورش در کاخ سفید به حمایت روسیه و جریان اصلی اوراسیاگرا بازمیگشت، مشکل زیادی با این چرخش ترکیه نداشت، بهویژه که او به دلیل سیاست خروج از خاورمیانه، این اجازه را داده بود تا قدرتهای منطقهای مانند ترکیه مسیر خاص خود را در نقاطی مانند سوریه، عراق، لیبی و مدیترانه طی کنند. به نظر میرسد دستکم بخشی از معمای نزدیکی ترکیه با روسیه در سالهای اخیر از این رهگذر قابل حل است. روسیه اکنون دوستان بسیار خوبی در ترکیه دارد که مفاهمه در تقسیم قلمروها را آسانتر میسازد.
از سوی دیگر، فعالکردن قدرت سخت نظامی بهجای قدرت نرم دیپلماسی، ترمیمی بر زخمهای ارتش ترکیه بود که پس از کودتای جولای 2016 بر پیکر آن وارد شده بود. افزایش بودجه نظامی و نقش نظامیان، بدنه و فرماندهی ارتش را راضی میکرد و چهرۀ آن را در جامعه ارتقا میداد و از همه مهمتر، توجه این نیروی سنتی مهم را از سیاست داخلی به سیاست خارجی معطوف میساخت؛ روشی که برای مهار کودتاها و مداخلات پیدرپی مؤثر است.
افسانۀ عامیانه یک ملت-دو دولت
«شعار» یک ملت-دو دولت، میراث دوران جنگ سرد و تصرف قبرس شمالی در 1974 است؛ در این برهه یکسوم جزیره قبرس به تصرف نظامی ترکیه درآمد و دولتی خودخوانده در آنجا مستقر شد که صرفاً از سوی ترکیه موردشناسایی بینالمللی قرار گرفته است. با پایان جنگ سرد، مشابه آن در قفقاز جنوبی یعنی دولت آرتساخ ظهور کرد که بهصورت دفاکتو از سوی ارمنستان شناسایی شد. ترکیه و ارمنستان از این لحاظ شباهت هایی با یکدیگر دارند که باید در جای خود بررسی شود. اما شعار سیاست ترکیه در قبال قبرس شمالی «اشغال شده» پس از فروپاشی شوروی برای توصیف نوع رابطه با باکو کاربرد پیدا کرد. اگر حاکمان باکو اندک آگاهی تاریخی داشتند، از وضعیت قبرس و شعار مخصوص آن به عمق نیّت ترکیه پی می بردند. اما سودای داشتن یک حامی خارجی چنان آنها را شیفته کرده بود که اجازه بررسی و تحقیق بیشتر به هیات حاکمه نداد.
اما نباید پنداشت که باکو در قبال ترکیه دست بسته است. فعلا و تا اطلاع ثانوی حاکمان این کشور نیز اهرم های انرژی و پول نفت را در اختیار دارند.
در سال 2009 هنگامی که ترکیه و ارمنستان در چارچوب روند زوریخ قصد داشتند وارد روند عادیسازی روابط شوند و پس از سفر عبدالله گل به ایروان برای برگزاری دیدارهای دوستانه تیمهای فوتبال، الهام علیاُف موضع تندی به ترمیم روابط آنکارا با ارمنستان داشت. وی در واکنش به این روند، قیمت گاز صادراتی خود را به ترکیه به شکل چشمگیری افزایش و قیمت را به گذشته نیز تعمیم داد، بهطوریکه موجب ضرر میلیاردی ترکیه میشد. باکو در ادامه، طرحی را در دستورکار قرار داد که متضمن دورزدن ترکیه از مسیر خط لوله جدید گاز بود؛ همچنین چند مسجد مهم ترکیه تعطیل و پرچمهای این کشور نیز در برخی مناطق برچیده شد. پس از این فشارها بود که روند زوریخ متوقف شد و با سفر اردوغان به باکو، ترکیه عملاً در برابر فشار برادر کوچکتر تسلیم و حتی خواستار قیمت عادلانه برای گاز شد. این تجربۀ فراموششده، شاهدی دیگر است بر روبنابودن ایدئولوژی در سیاست خارجی و اهمیت زیربناهای ژئوپلیتیک مسائل منطقهای.
صرفنظر از ایدئولوژی، زیربنایاین سیاست کاملاً ژئوپلیتیک است. این ایدئولوژیها صرفاً در فضاهای جغرافیایی به کار میافتد که برنامهای توسعهطلبانه مبتنی بر قلمروسازی ژئوپلیتیکی در مورد آنها وجود داشته باشد؛ لیبی مثال خوبی برای تشریح مصداقیِ این برنامه است. حفظ قدرت حکومت وفاق ملی سراج در لیبی ازآنرو برای ترکیه اهمیت دارد که قرارداد تعیین منطقه انحصاری-اقتصادی و فلات قاره «مدیترانه شرقی» میان دو کشور، ابزاری برای مدیریت ترانزیت جریان انرژی است. صدها نیروی نظامی و امنیتی ترکیه در لیبی مأموریت دارند تا حکومت سراج را علیه خلیفه حفتر تقویت کنند. ظاهر مسئله اگرچه با توجیهاتی ایدئولوژیک مانند کمک به مظلومان یا پیوندهای لیبی و عثمانی در گذشته آرایش میشود، اما باطن آن مبتنی بر کنترل منابع و کریدورهای دریایی است
سیاست خارجی ترکیه پس از داووداغلو
پس از خروج داووداغلو از سیاست خارجی ترکیه، دکترین عمق استراتژیک با تغییراتی ادامه پیدا کرد، با این تفاوت که در زمان وی متکی به «قدرت نرم» بود، ولی این اصل در سالهای اخیر تبدیل به «قدرت سخت» شده است. تغییر در لحن و رفتار ترکیه در چند سال گذشته کاملاً آشکار است و وزیر خارجۀ این کشور با تأکید بر اینکه «ترکیۀ سابق دیگر وجود ندارد»، خبر از تجدیدنظر اساسی از سیاست خارجی ترکیه میدهد.
این سیاست جدید مانند بسیاری از نمونههای مشابه خود دارای دو وجه زیربنای و روبنایی است. روبنای این سیاست ایدئولوژی است؛ در مواردی پانترکیسم، در مواردی نوعثمانی گری و گاهی اندیشه اُمتگرایی مبتنی بر خلافت سُنی. اما صرفنظر از ایدئولوژی، زیربنای آن کاملاً ژئوپلیتیک است. این ایدئولوژیها صرفاً در فضاهای جغرافیایی به کار میافتد که برنامهای توسعهطلبانه مبتنی بر قلمروسازی ژئوپلیتیکی در مورد آنها وجود داشته باشد؛ لیبی مثال خوبی برای تشریح مصداقیِ این برنامه است. حفظ قدرت حکومت وفاق ملی سراج در لیبی ازآنرو برای ترکیه اهمیت دارد که قرارداد تعیین منطقه انحصاری-اقتصادی و فلات قاره «مدیترانه شرقی» میان دو کشور، ابزاری برای مدیریت ترانزیت جریان انرژی است. صدها نیروی نظامی و امنیتی ترکیه در لیبی مأموریت دارند تا حکومت سراج را علیه خلیفه حفتر تقویت کنند. ظاهر مسئله اگرچه با توجیهاتی ایدئولوژیک مانند کمک به مظلومان یا پیوندهای لیبی و عثمانی در گذشته آرایش میشود، اما باطن آن مبتنی بر کنترل منابع و کریدورهای دریایی است. در شمال عراق، به بهانه سرکوب پ.ک.ک بیش از چهل پایگاه نظامی و اطلاعاتی از سوی ترکیه مستقر شدهاند. مقابله با پ.ک.ک هدف نزدیک و اعلامی ترکیه است، هدف دور و استراتژیک، ایجاد کنترل بر دو شهر مهم یعنی موصل و کرکوک و انضمام دفاکتو آنها در آینده به ترکیه است؛ رویایی که تورگوت اوزال قمار بزرگی را برای تحقق آن آغاز کرده بود.
حرکت ترکیه به سمت شرق و جنوب قفقاز نیز جدای از چارچوب این قاعده خارج نیست. نگاهی به معاهدات و روابط استراتژیک بین آنکارا و باکو نشان میدهد که حجم سرمایهگذاریهای باکو در ترکیه و مراودات مالی دو طرف به اندازهای بزرگ بود که ترکیه را به ورود مستقیم به جنگ و در نتیجه برهمزدن موازنه قوا به نفع باکو ترغیب کند؛ بهویژه که روابط آشکار و پنهان آنکارا-مسکو به دلیل چربش جناح اوراسیاگرا در آنکارا شرایط بینالمللی را برای این مداخله مهیا میکرد؛ ولی این تغییر در وزن مناسبات و آرایش قدرت از سوی «ایروان» بهدرستی تحلیل و تفسیر نشد.
حکومت ترکیه انتظار دارد رسانههای رسمیاش روزانه و بهصورت سیستماتیک علیه ایران فعالیت کنند و حتی مزدورانی داخلی برای این جنس از فعالیتها به استخدام ارگانهای رسانهای اش دربیایند اما در مقابل حتی رسانههای غیررسمی ایران نیز حق مقابلهبهمثل نداشته باشند! اگر چنین تلقیای در ترکیه وجود دارد باید آن را انتظار برای برقراری کاپیتالاسیون رسانهای دانست.
در همکُنشی سیاست داخلی و خارجی
به نظر میرسد تفکیک روندهای مهم سیاست خارجی و داخلی ترکیه بهسختی ممکن است. سیاست خارجی در بیست سال گذشته همواره اهرمی برای حزب حاکم جهت رقابت یا تضعیف رقبا بوده است. آغاز تلاشهای جدی ترکیه برای ورود به اتحادیه اروپا و اعلام پذیرش اصول کپنهاگ (Copenhagen Principles) که به دموکراتیکشدن جامعه میانجامید، خواسته یا ناخواسته موجب کاهش قدرت ارتش و نهادهای قضائی شد. اگر عدالت و توسعه به شکل دیگری خواستار تضعیف ارتش و بوروکراسی نظامی میبود، سرنوشتی مانند اربکان و اتهامِ فعالیت ارتجاعی در انتظارش بود. ورود به اتحادیه اروپا و آمادهسازی زیرساختهای سیاسی، اداری و آموزشی زمینه خوبی برای توزیع عادلانهتر قدرت به شمار میرفت و نشانی از انحراف از سیاست خارجی سُنتی (گرایش به غرب) را در خود نداشت. در این چشمانداز هوشمندانه، روندهای کلان سیاست خارجی فرصتی برای سیاستورزی در داخل حساب میشوند. درست در همین نقطه بود که جناح اوراسیاگرا که هنوز کنترل نظم سنتی نهاد دولت را در اختیار داشت، علیه حکومت آک پارتی فعال شد و به مخالفت با غربگرایی (اعم از ناتو، عضویت در اتحادیه اروپا و…) پرداخت؛ ولی با سد محکمی از اتحاد شبکه گولن و حکومت روبهرو شد.
همکاری با شبکه آتلانتیسگرای گولن در دهه نخست حکومت آک پارتی، منطبق با سیاست عضویت در اتحادیه اروپا بود، همانگونه که پس از ناامیدی از این روند نیازی به این شریک مزاحم -که در کودتای ارتش علیه اربکان (1997) نیز همراهی کرده بود- احساس نمیشد.
امروز نیز سیاست خارجی و داخلی ترکیه کاملاً درهمتنیده هستند. برخی از مهمترین تحلیلگران سیاست خارجی ترکیه ازجمله «باسکین اوران» در توضیح رفتارهای جدید ترکیه در جهان خارج، به سیاست داخلی اشاره میکنند. از این منظر، سیاست خارجی ترکیه با دستیابی به اهدافی در داخل مرتبط است و هدف آن استمرار بقای حزب حاکم است. نزدیکی به روسیه و پوتین مشکل حقوق بشر را تا اندازه زیادی برای اردوغان حل میکند. اردوغان علاقه ندارد از سوی متحدان غربی خود به نقض حقوق بشر متهم شود، درحالیکه متحد دیگر یعنی پوتین اصولا چنین دغدغهای ندارد.
از سوی دیگر، حزب عدالت و توسعه با ریزش شدید آرا روبهروست. تبلیغات ملیگرایانه در سیاست خارجی مانند کمک به جهان تُرک و گشودن یک کریدور ترکی از نخجوان که گویا ترکیه را به خزر وصل خواهد کرد، زمینه خوبی برای ربودن آرای دو حزب پانترکیست حاضر در مجلس، یعنی حزب حرکت ملی و حزب نیک در انتخابات 2023 فراهم میکند.
احزاب راست و محافظهکار ترکیه آبشخورهای اجتماعی مشترکی دارند. سبد رأی اسلامگرایان محافظهکار فاصله زیادی با ملیگرایان تندرو و «محافظهکار» که احزاب نزدیک به آنها بیش از هشتاد کرسی پارلمان را در اختیار گرفتهاند، ندارد؛ ازاینرو، اردوغان فعلاً به سیاستهایی ازایندست نیاز دارد تا بتواند ضعفهای اقتصادی و دموکراسی داخل را جبران کند و به مخاطبین این دو حزب بگوید که ادامۀ «وضع موجود»، آمال ملیگرایانه را تأمین خواهد کرد.
لذا از نظر «اوران»، تمام ماجراجوییهای ترکیه برای شعلهورکردن شور ملیگرایانه در داخل است؛ ولی این سیاست گاهی بهقدری افراطی میشود که حتی کشورهای دوست مانند باکو نیز از آن پرهیز میکنند. برای مثال، اظهارات سخنگوی وزرات خارجه ترکیه که علناً گفته بود «در صحنه عملیاتی جنگ قراباغ در کنار باکو قرار داریم»، با اظهارات الهام علیاُف که ترکیه را کشوری دانسته بود که «صرفاً حمایت معنوی» از باکو به عمل میآورد، تصویری متناقض از رویه دو حکومت دستکم در هفتههای نخست جنگ ارائه میدهد.
اگر کسانی تصور میکنند که میتوان از جایی مانند باکو به ایران پیام دو پهلو بدهند و این پیام واکنش مناسب خود را پیدا نکند، تصور اشتباهی است. تکثر رسانهای در ایران بهقدری زیاد است که هیچکس نمیتواند رسانهها را بهآسانی کنترل کند، بهویژه آنجایی که پای کیان ملی آن هم از منظر «ترکمانچای» در میان باشد.
ایران و ترکیه
ایران و ترکیه پیشینه دور و درازی از روابط سیاسی پشت سر گذاشتهاند؛ مرزهای دو کشور قدمتی بیشتر از عمر بسیاری از کشورهای منطقه دارند، روابط محترمانه و مبتنی بر اصولی مشخص در هر دورهای حتی عصر صفوی و اوج اختلافات کمابیش حفظ شده است. با گسترش رسانه و تبدیلشدن آن به ابزاری برای دیپلماسی غیررسمی، فضای روابط تحتتأثیر این عنصر قرار گرفته است، ولی حکومت ترکیه انتظار دارد رسانههای رسمیاش روزانه و بهصورت سیستماتیک علیه ایران فعالیت کنند و حتی مزدورانی داخلی برای این جنس از فعالیتها به استخدام ارگانهای رسانهای اش دربیایند اما در مقابل حتی رسانههای غیررسمی ایران نیز حق مقابلهبهمثل نداشته باشند! اگر چنین تلقیای در ترکیه وجود دارد باید آن را انتظار برای برقراری کاپیتالاسیون رسانهای دانست.
مثالی در سیاست وجود دارد که گفته میشود، ایرانیها برای مقابلهبهمثل صبورند و منتظر بهترین فرصت و زمان میمانند. این فرصت را خود اردوغان با خواندن شعری اشتباه، در زمان و مکانی اشتباهتر به ایرانیها داد تا بسیاری از رفتارهای قبلی را یکجا پاسخ دهند. اگر کسانی تصور میکنند که میتوان از جایی مانند باکو به ایران پیام دو پهلو بدهند و این پیام واکنش مناسب خود را پیدا نکند، تصور اشتباهی است. تکثر رسانهای در ایران بهقدری زیاد است که هیچکس نمیتواند رسانهها را بهآسانی کنترل کند، بهویژه آنجایی که پای کیان ملی آن هم از منظر «ترکمانچای» در میان باشد.
معاهدات ننگین ترکمانچای و گلستان جایگاه مشخصی در ادارک ژئوپلیتیک ایرانیها دارد، هنوز پس از سالها در ایران، هر قرارداد اشتباه یا خفتباری با عنوان ترکمانچای توصیف میشود. طبیعی است اگر حاکمی در باکو بایستد و نیروهای نظامیاش در میدان شهر بدون رضایت ایران رژه بروند و به ترکمانچای هم اشاره طعنهآمیزی بکند، نباید منتظر واکنش دیگری باشد.
اما ترکیه میتواند در روابط خود با ایران به چشمانداز بزرگتری مانند پیمان سعدآباد بنگرد. آنگونه که پیداست اردوغان و حزب عدالت و توسعه تا سالها در سیاست ترکیه ماندگار هستند؛ پس بهتر است یک بار دیگر بهجای تنش مذهبی، قومی، ایدئولوژیک، همان قواعد سابق باشد. یعنی: رفاقت و رقابت.
رقابت برای دو کشوری که منافع متعارضی در منطقه دارند طبیعی است، اما این رقابت نباید از نوع نزاعهای نازلی که در بین دولتهای نوپدید جاری است، باشد. اکنون محافلی در ترکیه وجود دارند که علاقهمندند سطح رقابت را به کمشکشهای نازل بکشانند. سیاست ترکیه در خصوص ایران فعلاً گروگانی در دست این محافل است که آمیزهای از اتاقهای فکر، رسانههای بیخِرد و مزدوران سیاسی و خبریِ گریخته از ایران است که مانند گانگسترها هر روز به دنبال ماجرایی جدید برای تنشآلودکردن روابط هستند.
ترکیه نیاز دارد رفرمی جدید در سیاست خود در خصوص ایران صورت دهد و جهان ایرانی را از چشم انسانهای فرهنگمدار و تحصیلکرده بنگرد نه افرادی که منافع شخصی آنها در تخریب رابطه است.
مجله فرهنگ امروز شماره سی و یکم 1399