در هر جای این دیار که پای فرزند آدمی باز شده باشد پهلوانان فردوسی نیز راه یافتهاند. بر فراز دروازههای شهر، بر در گرمابههای روستا، بر در زورخانهها، بر فراز قلعهها و حصارها رستم و دیو سفید و یا رستم و سهراب و یا رستم و اسفندیار و یا رستم و اشکبوس را نقش بستهاند. روی قالیها و قلمکارها یا روی ظروف سیمین و مسین و زرّین همهجا فردوسی اثری از خویش گذاشته است. در معماری، در حجاری، در نقاشی، در موسیقی ایران، فردوسی مانند پهلوان باستانی خویش یکهتازی و کشورستانی میکند. در هر خانهای اگر یک نسخه از شاهنامۀ او نباشد نقشی از پهلوانان او است. از قدیمترین زمان همواره معمول بوده است که برای شهنامۀ او مجالس و تصاویر میساختهاند و این تصاویر چنان با روح ملّت ایران توأم شده است که هرجا لازم آید که چیزی را نقش کنند صورت رستم و دیگر پهلوانان فردوسی لازم آن است. به همین جهت است که فردوسی در میان ملّت ایران مقامی دارد که هنوز هیچ سرایندهای را در میان قوم خویش آن مقام فراهم نشده است و شاید فراهم نگردد. هیچ گویندهای نتوانسته است مانند وی روحیّات ملّتی را سخرۀ خویش کند و هیچ شاعری چون وی نتوانسته است تمام آرزوهای چندین هزار سالۀ ملتی را در میان سخنان خود بپروراند. فردوسی تنها شاعر نیست، بلکه هزار سال است که فرمانروای روح ایرانی است. هزار سال است که در دلهای مردم ایران از شهری و بیابانگرد، از پیر و از جوان، از زن و از مرد، از خردسال و سالخورده پادشاهی میکند.
مقالات سعید نفیسی، به کوشش محمدرسول دریاگشت، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ج۲، ص ۹۳-۹۴