هفته گذشته، علیاشرف نوبتی متخلص به پرتو کرمانشاهی شاعر برجسته ایرانی درگذشت. پرتو در ۶ مهر ۱۳۱۰ در کرمانشاه زاده شد و بامداد ۵ بهمن ۱۴۰۰ براثر کهولت سن در شمیران درگذشت. از او چند جلد کتاب شعر منتشر شده و اغلب اشعار او به فارسی و تعدادی نیز به کردی بوده است.
نکته جالب توجه درباره مرحوم پرتو کرمانشاهی آگاهی عمیق او از اهمیت فرهنگ و زبان فارسی و ایران است که او را میتوان در شمار شاعران برجسته معاصر مانند شهریار تبریزی، در شمار آن دسته از پارسیگویان و سخنسرایان معاصر ایرانشهر دانست که با مرعوب تهاجم قومگرایانه و سوءاستفادهگران از زبان مادری نشده و همواره زبان ملّی ایرانیان یعنی فارسی را در صدر مینشانده.
با این حال، همچنانکه انتظار میرود، جریان قومگرای پانکردی که از هیچ رویدادی برای تهاجم به زبان فارسی و هویت ایرانی و مصادره مفاخر ایرانزمین به سود ایدئولوژی ضدایرانی خود نمیگذرند، در روزهای اخیر سعی در ارائه تصویری قومگرا از مرحوم پرتو کرمانشاهی کردهاند و بهانهای برای حمله به فرهنگ و ادب پارسی یافتهاند. سخن به درازا نمیبریم و در زیر پاسخ خود آن مرحوم را به این جریان موهن میآوریم که مدتی پیش از درگذشت آن شاعر برجسته در کتابی تحت عنوان پرتو مهر: ارجنامۀ استاد پرتو کرمانشاهی به کوشش ابراهیم رحیمی زنگنه و خلیل کهریزی، با مقدمۀ محمدعلی سلطانی توسط نشر سها منتشر شد.
مصاحبهکننده (خلیل کیریزی): یکی از مسائل خطرناک زمان ما سوء استفاده از زبان مادری برای بحث جداییطلبانه و ایرانستیزانه است، به نظرتان در مناطق ما هم چنین خطری می تواند تهدیدگر باشد؟
پرتو: مجسمه فردوسی را در میدان فردوسی تهران دیدهای؟ تا ستون زرین او هست، تا این گلستان هست [اتفاق بدی نمی افتد]. حالا ما خودمان کُردیم. خب هر کس پسر پدر خودش است و هر زبانی ریشهای دارد، ولی قابل قیاس نیست و باید با بچهها فارسی حرف زد و البته در مدرسه فارسی هست و به هر حال جذب می شوند. البته تک و توکی هستند که آخر وقتی حقیقتی در میان نیست آدم نباید وقت خودش را صرف چیزهای بیهوده کند.
مصاحبهکننده: در آن روزگار شما هم این ماجراها بود؟
پرتو: نه اصلا، اصلا ما قاطی بودیم در شهر و محل کار و بازار و هیچ کس حساسیتی به این مسائل نداشت و فاصلهای در بین نبود به هر حال اینها هم می گذرد، این یم طوفانی بود که ابعاد مختلفی دارد.
مجسمه فردوسی را در میدان فردوسی تهران دیدهای؟ تا ستون زرین او هست، تا این گلستان هست [اتفاق بدی نمی افتد]. حالا ما خودمان کُردیم. خب هر کس پسر پدر خودش است و هر زبانی ریشهای دارد، ولی قابل قیاس نیست و باید با بچهها فارسی حرف زد و البته در مدرسه فارسی هست و به هر حال جذب می شوند. البته تک و توکی هستند که آخر وقتی حقیقتی در میان نیست آدم نباید وقت خودش را صرف چیزهای بیهوده کند
مصاحبهکننده: امیدوارم این مسأله آسیبی به زبان فارسی و ایران ما نزند.
پرتو: نخیر، شما مثلا کتابخانهای داری، من خودم تعدادی کتاب دارم که سه چهارتاش به زبان کُردی است. من بدم که نمی آید، من خودم به پا کُرد بودم، کار هم کردیم این همه شاعر کُرد داریم، تمام نامههاشان به ماموستاهاشان دیدی؟ همهاش فارسی است، یا آنها که قدیم بغداد رفته بودند، به عربی است شعرایشان وهم اکثر فارسی گو هستند، مثل شیخ رضا کرکوکی که هزلیات هم دارد، اینها همه فارسی گو بودند. تاریخ کردستان چهار پنج تا تاریخ همه فارسی است، تاریخ مردوخ، تاریخ میزرا شکرالله همه فارسیاند. اینها تعصب ندارد به هر حال مملکت زبان زازا دارد، گیلکی دارد، ترکی دارد، اینها هم به هر حال، فرض کن گیلکی هم مثلا جا افتاده، اگر آنها هم بخواهند بگویند فقط ما هستیم و نه اینها اشتباه می کنند، البته یک تبی هم هست که زود به عرق مینشیند، گذراست.
مصاحبهکننده: از چه زمانی شروع به سرودن شعر کُردی کردید؟ آیا از همان آغاز همدوش با فارسی به زبان کُردی هم شعر میسرودید؟
پرتو: نه، من شعر کُردی را از سال ۶۰ حدودا شروع کردم. خب ما کُردی زیاد حرف زدیم توی خانه، پدرِ مادرِ ما کُردی با ما حرف میزد و ما فارسی جوابش میدادیم. کتاب کُردی برایش میخواندیم توی خانه فارسی حرف میزدیم. پدر و مادر و خواهر توی خانه فارسی حرف میزدیم. ولی پدر مادر با ما کُردی حرف میزد و سر کوره هم که رفتیم همه کُردی حرف می زدند. مثلا چراغ خان خیلی از او [در حوزه واژگان] استفاده کردم، شعر کُردی وقتی می گفتم گاهی به واژهای برمی خوردم در ذهنم میگشتم ببینم چراغخان این را به زبان آورده که برای من مستند باشد؟ بار اول من توی پارک فردوسی شعر کُردی خواندم آقای بهزاد تعجب کرد، چون من کُردی هم حرف نمیزدم در آنجا تا آن زمان هم حدود ۲۵ سال با آقای بهزاد حشر و نشر داشتیم. آقای بهزاد با آقای جیحونی و دیگران کُردی حرف میزدند، اما من با هیچ کدام کُردی حرف نمیزدم. آقای بهزاد فکر می کرد کُردی اصلا بلد نیستم.