عباس اقبال آشتیانی (۱۲۷۷-۱۳۳۴ش/ ۱۸۹۸-۱۹۵۶م)، فرزند محمدعلی، مورخ، نویسنده، استاد دانشگاه، عضو پیوسته فرهنگستان ایران و مجمع علمی عربی دمشق بود. او تحصیلات خود را در مدرسه دارالفنون تهران گذرانده و برای تکمیل تحصیلات چندین بار به کشورهای اوپایی سفر کرد، لیسانساش را از دانشگاه فرانسه و دکترای رشته ادبیات را از دانشگاه تهران اخذ نمود. او همزمان با تحصیل، تدریس هم میکرد. اقبال یکی از پژوهشگران بزرگ معاصر ایران است که در علوم مختلف تحقیقات و آثار اصیلی به جای گذاشته است.
عباس اقبال آشتیانی را بنیانگذار مقالهنویسی به معنی فنی آن در ایران دانستهاند. وی همچنین در شمار نخستین پژوهشگرانی است که شیوه سادهنویسی و تصحیح متون در ایران بعد از مشروطیت را دایر کردند. شیوه اقبال در تاریخنویسی شیوهای التقاطی است، بدین معنی که امانت تاریخنویسان قدیم ایرانی و اسلامی را با روش انتقادی مورخان غربی توأم ساخته است. بخصوص در نوشتن تاریخ ایران، هدف اقبال به گفته خودش آگاه ساختن ایرانیان به سابقه درخشان کشور اجدادی خود و وضع جغرافیایی سرزمین ایران است.
این چهره شاخص ادبی، بنیانگذاری «مجله یادگار»، تأسیس انجمن «نشر آثار ایران»، عضویت پیوسته فرهنگستان ایران و نمایندگی فرهنگی ایران در کشورهای ترکیه و ایتالیا را نیز در کارنامه افتخارات خود دارد.
تحقیقات تاریخی مرحوم اقبال از جمله بهترین آثار فارسی در زمینه بحثهای تاریخی است. دقت نظر و وسعت اطلاع و قضاوتهای که نتیجه ممارست طولانی در کار تاریخ است از این تحقیقات او آشکار است. ایشان در تمام دوران زندگی بی وقفه کارکرد و از تحقیق باز نماند. آثار به جا مانده از وی نشاندهنده عمق اطلاعات و عشق به دانش اندوزی است.
از این ادیب پرکار و پژوهشگر خستگیناپذیر، افزون بر ۱۰۰ مقاله در موضوعات تاریخی، جغرافیایی، ادبی، کلامی، اخلاقی، اجتماعی و سیاسی، تصحیح و ویرایش بیش از ۲۵ عنوان از مهمترین آثار نویسندگان بزرگ ایران و تألیف نزدیک به ۲۰ عنوان کتاب به یادگار مانده است. در اینجا به بحثی کلی در باب آثار این استاد فقید، میپردازیم.
ماندگارترین اثر اقبال، پنج دوره مجله یادگار است و این نخستین مجله جدی تحقیقی در زمینه ادب و تاریخ و فرهنگ ایران است.
یکی از مهمترین کارهای این استاد بنام، در رشته تاریخ کتابی است که در تاریخ مغول تألیف کرد. در زمینه تاریخ ایران به حوادث ایام سلاجقه نیز علاقه داشت و کتابی در خصوص وزرا سلاجقه نوشته بود که پس از مرگش به طبع رسید. اما دو متن فارسی «عتبه الکتبه» و «سمط العلی» را که در تاریخ پادشاهی سلاجقه کرمان است، در اینباره به چاپ رسانید. قسمت دیگری از تاریخ ایران که مورد علاقه و تحقیق او بود دوران پادشاهی صفویه و قاجاریه است. درباره صفویه متن «مجمع التواریخ» را چاپ کرد. سلسله مقالاتی که درباره حوادث ایام مزبور و شرح حال رجال این دوره انتشار داد نیز گواهی بر این مدعاست. همچنین کتاب «سه سال در دربار ایران» تألیف دکتر فوریه، (طبیب مخصوص ناصرالدین شاه)، را به فارسی ترجمه کرد. ترجمه دو کتاب «یادداشتهای ژنرال تره زل» و «مأموریت ژنرال گاردان در ایران» نیز در همین زمینه است. سرگذشت «امیر کبیر» نیز از آثار خوب او در حوادث این دوران است.
رشته دیگر از تاریخ که مورد تحقیق اقبال بود تاریخهای محلی است. در این رشته چند متن قدیمی را به چاپ رسانید: یکی «تاریخ طبرستان ابن اسفندیار»، دیگر «المضاف الی بدیع الازمان فی وقایع کرمان» و سومی ترجمه فارسی «محاسن اصفهان» است.
وی با ادب فارسی نیز به خوبی آشنا بود. در این باره چند متن ادبی را به حلیه طبع آراست و از جمله آنها این چند کتاب است: «حدائق السحر رشید و طواط»، «فضایل الانام»، «انیس العشاق رامی»، «لغت فرس اسدی»، «دیوان امیرمعزی»، «سیاست نامه نظام الملک»، «سیر العباد» از اوحدی.
در مباحث کلامی و علم ادیان نیز آثاری به جای گذاشت که تصحیح دوکتاب «بیان الادیان» و «تبصره العوام» به فارسی و تألیف کتاب «خاندان نوبختی» از آن جمله است.
در رجال و علم انساب و طبقات سلاطین نیز آثاری از او به جای مانده است. ترجمه کتاب «طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول استانلی که از زبان انگلیسی به پارسی درآورده و تصحیح کتابهای «تتمه الیتیمه» و «معالم العلمای ابن شهرآشوب» و «طبقات الشعرای ابن معتز» و کتاب فارسی «تجارب السلف» نمونههای برجسته از کارهای او در این رشته است.
جز این آثار، مرحوم اقبال یک دوره سه جلدی تاریخ ایران و یک دوره سه جلدی تاریخ عمومی و یک دوره سه جلدی جغرافیای عالم و یک جلد کتاب جغرافیای اقتصادی برای تدریس در مدارس و یک جلد کتاب کلیات تاریخ تمدن و یک جلد کتاب کلیات علم جغرافیا تألیف کرده است که بعضی از آنها چندین بار به چاپ رسیده است.
اقبال در دورۀ زندگانی خود کوشش بسیار کرد و در حدود سی جلد کتاب مهم و تعداد بسیار زیادی مقالات در روزنامهها و مجلات انتشار داد.
از خدمات مهم او نشر مجلۀ یادگار بود که پنج سال از آن منتشر شد و در شمار بهترین مجلاتی بود که در زبان فارسی انتشار یافت…
یکی از بهترین کارهای او در رشتۀ تاریخ کتابی است که در تاریخ مغول تألیف کرد. در زمینۀ تاریخ ایران به حوادث مربوط به ایام سلاجقه نیز علاقه داشت و کتابی که در خصوص وزرای آن عهد نوشته بود پس از مرگش به طبع رسید. نیز دو متن فارسی عتبه الکتبه (مجموعهای است از مکاتبات دوران سلجوقی) و سمط العلی را (که در تاریخ پادشاهی سلاجقۀ کرمان است) در این موضوع به چاپ رسانید.
قسمت دیگر از تاریخ ایران که مورد علاقه و تحقیق او بود دوران پادشاهی صفویان و قاجارهاست. دربارۀ صفویه متن مجمع التواریخ را چاپ کرد. سلسله مقالاتی که دربارۀ حوادث ایام مزبور و شرح حال رجال این دوره انتشار داد نیز گواهی صادق بر این مدعاست.
در خصوص قاجاریه مقالات او حتماً و حقاً سندیت دارد. همچنین کتاب سه سال در دربار ایران تألیف دکتر فوریه، طبیب مخصوص ناصرالدّینشاه، را به فارسی ترجمه کرد. ترجمۀ دو کتاب یادداشتهای ژنرال ترهزل و مأموریت ژنرال گاردان در ایران نیز در همین مباحث است. سرگذشت امیرکبیر هم از آثار خوب او در حوادث این دوران به شمار میآید.
روزنامۀ میرزا محمّد کلانتر فارس و تاریخ نو تألیف جهانگیرمیرزای قاجار را نیز تصحیح و چاپ کرد. انتشار کتاب جنگهای ایران و انگلیس با حواشی مفیدی که بر آن افزوده نیز اطلاع و علاقۀ بسیار و تبحر قطعی او را در تاریخ قاجاریه نشان میدهد.*
***
بخشی از مقاله استاد اقبال آشتیانی درباره زبان فارسی در آذربایجان
قلیل مدتی است که باز نغمۀ ناسازی به بهانۀ تقویت و رسمیت دادن زبان ترکی در آذربایجان ایران به توسط عدۀ معدودی ماجراجو شروع شده و در گوش هر ایرانی ایرانپرستی تولید انزجار و اشمئزاز کرده است.
این جنبش مصنوعی که سلسلهجنبانان آن خوشبختانه از چند تن مغرض تجاوز نمیکند و روح عامۀ مردم از ایشان و از نهضت دروغینشان بیزار است مانند کلیۀ جنبشهایی که برای خیانت به ایران یا تجزیه یا تضعیف مرکزیت آن تا کنون به ظهور رسیده ریشه و اساسش در خارج از کشور ماست و تخمی نیست که ایرانی پاکزاد آن را کاشته باشد. هنوز عوام الناس ایران به یاد هند و هرات و بخارا آه میکشند و بر گم کردن «هفده شهر قفقاز» ندبه میکنند. قومی که شب و روز ذکر و فکرش با نقل داستانهای پهلوانی رستم و فتوحات پادشاهان هخامنشی و ساسانی و کشورگشاییهای سلطان محمود و شاه عباس و نادر تقویت شده و میشود و یاد امثال شاه سلطان حسین صفوی و فتحعلیشاه قاجار را با نفرت در خاطر دارد چگونه العیاذ بالله به خاطرش میگذرد که یک قطعۀ عزیز از پیکر وطنش به بهانۀ استقلال زبان از سایر اجزاء آن بریده شود و خود او در کار این مثله کردن عامل باشد و روحاً و جسماً احساس هیچ درد و المی نکند. تصور این حالت برای هیچ وجود زندۀ ذیحس و غیرتمندی ممکن نیست، مگر اینکه از هر گونه نجابت و اصالت و شرافت عاری باشد و در این صورت «این چنین بد زندگانی مرده به!»
باری پیش ما و پیش هرکسی که ذهنش آلوده به اغراضی خاص نباشد بدیهی و مسلم است که مایۀ اصلی این نغمۀ شوم همان خواب و خیالپردازیهای چهل سال پیش مبلغین اتحاد ترکی جوانان ترک عثمانی و گشادبازیهای سی سال قبل مساواتچیان باکو است که امروز به شکلی دیگر و به منظوری خطرناکتر ظاهر شده و شعبۀ دیگری از آن به اسم استقلال کُرد در یک گوشۀ دیگر ایران سر و صدایی برپا کرده است.
از برادران آذربایجانی و کُرد ما کسانی که مطلعند البته فریفتۀ این نواها که کوککنندگان سازهای آن در بیرون از مرزهای ایران نشستهاند نمیشوند و از ایشان کسانی که سادهدل و بیخبرند باید بدانند که این قصه عین همان قصۀ سید و ملا و عامی مثنوی است. توطئهکنندگان اول رشتۀ اتحاد بین طوایف مختلف ایرانی را به نیرنگ و افسون از هم میگسلند سپس یکیک را در کام حرص و آز خود فرومیبرند. ما وقتی ممکن است به این نیرنگ و افسون پی ببریم که کار از کار گذشته باشد و تدارک مافات امکانپذیر نگردد.**
*نادرهکاران: سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۱۴۷-۱۴۸
**زبان فارسی در آذربایجان: دربرگیرندۀ بیست و سه مقاله از نوشتههای دانشمندان و زبانشناسان، گردآوری ایرج افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۷، ص ۱۴۸-۱۴۹