دکتر منوچهر مرتضوی در اول تیرماه ۱۳۰۸ شمسی در محله ششگلان تبریز چشم به جهان گشود. ایشان مقدمات علوم را در تبریز کسب کرد و مقطع متوسطه را در دبیرستان فیروز بهرام تهران گذرانید. پس از اتمام تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیلات عالیه وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد و از محضر بزرگوارانی چون ملکالشعرا بهار، بدیعالزمان فروزانفر، سعید نفیسی، مدرس رضوی و… کسب علم کرد. در سال ۱۳۳۷ شمسی با دفاع از رسالۀ دکتری خود با موضوع «اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان» به راهنمایی بدیعالزمان فروزانفر به درجه دکتری زبان و ادبیات فارسی نایل آمد. او از سال ۱۳۳۷ تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز را آغاز کرد، و سالها ریاست دانشکده ادبیات آن دانشگاه را به عهده داشت. در سال ۱۳۴۳ شمسی به موجب ابلاغ وزارت فرهنگ به درجه استادی نائل آمد. در سال ۱۳۵۶ به ریاست دانشگاه تبریز رسید، اما پس از انقلاب اسلامی خانهنشین شد.
حافظپژوهی از برجستهترین عرصههای مطالعاتی دکتر مرتضوی است. او ابتدا بخشهایی از تحقیقات خود درباره حافظ را با عنوان جام جم یا تحقیق در دیوان حافظ در سال ۱۳۳۴ به چاپ رسانید و مدتی بعد با انتشار کتاب مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظشناسی را منتشر کرد، دریچه تازهای را به روی دوستداران شعر حافظ و حافظپژوهان گشود.
از دیگر زمینههای پژوهشی دکتر مرتضوی، مطالعات گسترده وی در زمینه زبان دیرین آذربایجان است که ابتدا به صورت رشته مقالات در دانشکده تبریز منتشر میشد و بعدها به درخواست دکتر محمود افشار با همین نام، در جامه کتابی مستقل به چاپ رسید.
یکی از ابعاد هُنری و ناشناخته استاد مرتضوی جنبه شاعری ایشان بود. “چراغ نیممرده” عنوان مجموعهای از اشعار ایشان است که در سال ۱۳۳۳ به زیور طبع آراسته شد.
زبان شعری استاد مرتضوی بسیار استوار بود و از اشعار به یاد ماندنی ایشان قصیده سرود سرنوشت، قصیده شهریارا بگشا پنجره، قصیده مقام بدیعالزمان و… است.
بالاخره استاد دکتر مرتضوی در روز چهارشنبه نهم تیرماه سال ۸۹ دعوت حق را لبیک گفت و به دیار باقی شتافت. ایراندوستی و میهنپرستی از خصوصیّات برجسته استاد مرتضوی بود.
***
زندهیاد ایرج افشار، محقق، کتابشناس، نسخه پژوه و ایرانشناس برجسته در بخشی از نوشتاری که به یاد دوست دیرینش دکتر منوچهر مرتضوی به قلم آورده مینویسد: «مرتضوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران را به پایان رسانید و به مرتبت دکتری در ادبیات رسید، از شاگردان دلبسته به فروزانفر بود، بمانند اغلب متخصصان واقعی قلمرو ادبیات که تبحر و تشخص علمی آنها از فضل کم مانند فروزانفر و آموختگی خاص از او جوهر گرفته و بالیدگی از او یافته بودند. مرتضوی در سال ۱۳۳۷ از رساله خود با عنوان اوضاع ادبی آذربایجان در عهد ایلخانان که فروزانفر راهنماییاش کرده بود، دفاع کرد. پس از آن مطالعات خود را در آن رشته به ژرفایی ادامه داد و به تدریج در نشریه دانشکده ادبیات تبریز مقالاتی در آن قلمرو منتشر میساخت. چون مرتضوی جوان به تبریز باز رفت به مرتبت دانشیاری در دانشکده ادبیات استقرار یافت.
سلسله مطالعات او چندان به درازا کشید که از گرد آمدن آنها کتاب مستقل مسائل ایلخانان مسائل عصر ایلخانی تنظیم و نشر شد. خدمات دانشگاهی مرتضوی منحصر به تدریس معمولی و مرسوم دانشگاهها نبود. زمانی که تصدی ریاست دانشکده ادبیات بهطور انتخابی بر عهدهاش قرار گرفت، مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران را ایجاد کرد و به اعتبار فرهنگی رسانید و تا در آن مقام بود. شاید ۱۵ کتاب توسط آن مؤسسه به چاپ رسید و تا آن موسسه برپا بود به سراسر کار آن اشراف داشت و دلسوزانه وقت صرف میکرد. نیز باید اشاره کنیم که چون کنگره رشیدالدین فضلالله همدانی در تهران برگزار شد و گوشهاش به تبریز کشید و قرار شد که تألیفات رشیدالدین در یک سلسله چاپ شود، او جزو چند نفری برگزیده شد که کار را به سرانجام برسانند.
مجمع علمی و تحقیقی رشیدالدین فضلالله همدانی طی روزهای ۱۱ الی ۱۵ آبان ماه ۱۳۴۸ با حضور جمعی از بزرگترین دانشمندان و صاحبنظران ایران و جهان که بیاغراق نام هریک به تنهایی اعتباری برای هر محفل علمی و دانشگاهی تلقی میشود، به میزبانی دانشگاههای تهران و تبریز برگزار شد، سرشناسترین دانشمندان و محققان حاضر در این مجمع علمی عبارت بودند از بدیعالزمان فروزانفر، مجتبی مینوی، عباس زریاب خویی ، محمدتقی دانشپژوه، ایرج افشار، سید محمد محیط طباطبائی، سید جعفر شهیدی، محمد ابراهیم باستانی پاریزی، منوچهر مرتضوی، مهدی محقق، محمد جواد مشکور، غلامحسین یوسفی و… از ایران و کارلیان از دانشگاه لیدن، جان بویل از دانشگاه منچستر، عثمان توران از دانشگاه آنکارا، احمد زکی ولیدی طوغان از دانشگاه استانبول، کنت لوتر از دانشگاه میشیگان و… دو روز پایانی این مجمع علمی در دانشگاه تبریز برگزار شد و یکی از ویژگیهای گردهمایی تبریز معرفی نسخه اصلی وقف نامه ربع رشیدی به شرکتکنندگان در این همایش به همت و پایمردی استاد دکتر منوچهر مرتضوی بود. استاد فقید ایرج افشار در این باره مینویسد:
«موقعی که یکی از جلسات مجمع علمی و تحقیقی درباره خواجه رشیدالدین فضلالله طبیب همدانی در تبریز تشکیل شد، به اهتمام قابلتقدیر منوچهر مرتضوی رئیس دانشمند دانشکده ادبیات تبریز نسخه اصیل و بینظیر وقف نامه خواجه که اغلب قسمتهای آن به خط شخص اوست به معرض دیدار شرکتکنندگان قرار گرفت و به مناسبت اهمیتی که این نسخه مهم تاریخی دارد، در پیشنهادهای نهایی مجمع گنجانده شد که یکی از دستگاههای ملی و عمومی کشور آن را خریداری کند تا از تصرفات دائمی روزگار در امان بماند.»
عین عبارت مندرج در ماده نهم بیانیه پایانی مجمع علمی و تحقیقی خواجه رشیدالدین فضلالله بدین شرح بوده است: «نسخه وقف نامه بسیار مهم او که از تصاریف بیامان روزگار در امان مانده است و خط عصر هموست خریداری شد و فوراً بهصورت عکسی زیر نظر مجمع چاپ آثار او به چاپ برسد.»
در تاریخ دوم اسفندماه سال ۱۳۴۸ زندهیاد سید محمد تقی مصطفوی به نمایندگی از انجمن آثار ملی عازم تبریز شد. پس از مذاکره با بازماندگان شادروان حاجی میرزا سعید خان ذکاء الدوله سراج میر در این شهر که نسخه وقف نامه را در تصرف داشتند، موافقت بازماندگان آن مرحوم بدین صورت جلب شد که نسخه خطی وقفنامه را در اختیار انجمن آثار ملی بگذارند و انجمن مبلغ مناسبی در خور چنین هدفی بهعنوان حق الحفاظه و پاداش نگهداری این سند ملی به نماینده بازماندگان بپردازد و انجمن آثار ملی هم پس از انجام هدفهای علمی از نظر عکسبرداری و چاپ نسخه نامبرده عین نسخه اصلی را به کتابخانه ملی تبریز اهدا کند تا بدینوسیله این اثر تاریخی و سند ملی منحصربهفرد در شهر تبریز که محل اولیه آن بوده است برای فرزندان آینده ایران محفوظ بماند. نسخه اصلی وقف نامه ربع رشیدی از سوی زندهیاد سید محمدتقی مصطفوی به تهران منتقل شد تا براساس تصمیمات قبلی بهصورت چاپ عکسی و متن تصحیح شده، منتشر شود.
این مهم به همت دو تن از دانشمندان بزرگ، اساتید زندهیاد مجتبی مینوی و ایرج افشار و نیز همکاری شادروان عبدالعلی کارنگ در تصحیح قسمت مربوط به آذربایجان، به بهترین وجه ممکن انجام پذیرفت و پس از آن نسخه اصلی وقف نامه به کتابخانه ملی تبریز (کتابخانه مرکزی کنونی) اهدا شد و هماینک در این کتابخانه نگهداری میشود.
وقف نامه بهصورت کتابی مجلد است و نام آن در صفحه اول به خط ثلث و به طلا الوقفیه الرشیدیه بخط واقف فی بیان شرایط امور الوقف و المصارف است. این اثر ارزشمند و بینظیر در سال ۱۳۸۶ در برنامه حافظه جهانی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد یونسکو، بهعنوان اولین اثر از کشور عزیزمان ایران به ثبت رسیده است.
***
محمدعلی موحد (عرفانپژوه، تاریخنگار و حقوقدان، متولد ۱۳۰۲) بر این عقیده است که «مرتضوی گذشته از مقام علمی که استادی دانشمند بود، از فضایل اخلاقی، تقوا و وارستگی ممتازی برخوردار بود» و فتحالله مجتبایی (متولد ۱۳۰۶، عرفانپژوه) از مقابلهاش «با آنچه با ایراندوستی منافات داشت» حکایت میکند. البته حسن انوری (استاد زبان و ادب فارسی، متولد ۱۳۱۲)، هرکلاس او را «خطابهای تمامعیار» دانست و اینکه «به هرکاری که دست میزد، در آن زمینه کاری تمامعیار و درجه اول انجام میداد» و توفیق سبحانی (استاد زبان و ادب فارسی، متولد ۱۳۱۷) هم جز آنکه از «باانصاف»بودنش یاد میکند، گفته است «درسهایی که تدریس میکرد، کاملا مسلط بود. او در کلاس طوری تدریس میکرد که حتی برای شاگردان متوسط و ضعیف هم جای اشکال باقی نمیماند».
این تنها بخشی از توصیفات دوستان و شاگردان منوچهر مرتضوی است. او که در سال ۱۳۲۵ وارد دانشگاه تهران شد، پس از پایان مقطع دکتری در سال ۱۳۳۷، از همان سال تدریس در دانشگاه تبریز را آغاز کرد. او در دهه ۴۰ موسسه تاریخ و فرهنگ ایران، وابسته به دانشگاه تبریز را تاسیس کرد. سالها رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز بود و چندی هم ریاست دانشگاه تبریز را تجربه کرد اما در اعتراض به هجوم نظامیان شاهنشاهی به دانشگاه در اردیبهشت ۱۳۵۷ از سمت خود کناره گرفت. با وجود این، در سالهای پس از انقلاب، کسی سراغی از او نگرفت و به قول توفیق سبحانی، «استاد قریب ۳۰سال خانهنشین بود و در آن سالها خود استاد هیچ ضرری نکرد و این ما و دانشجویان بودیم که از ایشان بیبهره ماندیم.»
مرتضوی را اگرچه حافظشناس میدانند و البته جایگاه پژوهشهای او در این عرصه بر همگان هویداست، او را باید یک استاد تاریخ و ادبیات دوره ایلخانی هم دانست. چنانکه وقتی در سال ۱۳۳۷، از پایاننامه دکترای خود با موضوع اوضاع ادبی آذربایجان در عصر ایلخانان در رشته زبان و ادبیات فارسی دفاع کرد، بدیعالزمان فروزانفر (مولویپژوه، ۱۲۷۶ تا ۱۳۴۶) در وصفش گفت: امسال از دانشکده ادبیات، نوابغی بیرون میآیند، یکی از آنها منوچهر مرتضوی است و چنین هم شد. او خروجی آن سالِ دانشگاه تهران بود و چه خوش درخشید.
نصرالله امامی (استاد دانشگاه شهید چمران اهواز، متولد ۱۳۲۸) اگرچه طی مقالهای با عنوان استاد منوچهر مرتضوی و مسائل عصر ایلخانان در کتاب ارمغان منوچهر مرتضوی (بهکوشش توفیق هاشمپور سبحانی، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۳) به تفصیل در اینباره نوشته است، شاید مرور برخی مواضع استاد در اطراف تاریخ و ادبیات دوره ایلخانی بد نباشد. او در نوشتار دین و مذهب در عهد ایلخانان ایران، در نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز (شماره ۴۵، بهار ۱۳۳۷)، آورده است: «مهمترین مساله اجتماعی دوره ایلخانان که از هر لحاظ تاثیر عمیقی در تاریخ ایران داشته است مساله دین و مذهب در این عصر است.
این موضوع یعنی دین و مذهب در عهد ایلخانان ایران تاکنون با همه اهمیتی که دارد در هیچ منبعی به تفصیل مورد بحث انتقادی قرار نگرفته… در حالی که… مهمترین و موثرترین مساله و موضوع قابل بحث دوره ایلخانی همین مساله و موضوع است و حتی اگر حمل به افراط در مهم پنداشتن موضوع نشود گمان میکند با توجه به اینکه تاثیر مسائل اجتماعی و مذهبی در تاریخ و سیاست یک قوم بیش از هر موضوع و مساله دیگر است اهمیت تاثیر مغول در دین و مذهب مردم ایران و فراهم آوردن مقدمات از بین رفتن تعصبات مذهبی و آزادی نسبی مذاهب اسلام و پیریزی شالوده تشیع در این دوره از هر لحاظ مهمتر از موضوع ادبیات در دوره مورد بحث میباشد.» او طی ۴۰ صفحه، این آزادی نسبی را باز میکند و به رفتارهای تکتک سلاطین ایلخان مغول و وزرای آنان میپردازد و حتی از این دوران با عنوان تجدید حیات اسلام نام میبرد. او وجود این بزرگان و افاضل در دربار ایلخانان مسلمان و ایلخانان غیرمسلمان را بسیار مهم میداند.
از میان نکات این مقاله شاید ذکر این مورد خالی از اشکال باشد که «مباحثات و مناظرات بین علمای مذاهب مختلف اسلام در دربار ایلخانان مغول از مظاهر مهم آزادی مذهب و تخفیف تعصب در دوره مورد بحث محسوب میشود. مباحثات پسر صدر جهان بخاراییِ حنفی و علمای حنفی با مولانا نظامالدین عبدالملک مراغهایِ شافعی و مناظرات و مجادلات سیدتاجالدین آوجی و ائمه شیعه با مولانای مذکور و مناظرات علامه جمالالدین حسنبن مطهر حلی به شرحی که گذشت همه حاکی از تحول اجتماعی و دینیِ عمیق و از رونق افتادن بازار تعصب و سیاست خشن مذهبی است.»
همچنین در مطلبی با عنوان «تصوف در دوره ایلخانیان» در نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز (شماره ۴۳، پاییز ۱۳۳۶) نوشت که «مدارک مهمی که از این دوره [ایلخانان مغول] در دست است حاکی از وسعت زمینه تصوف و کثرت صوفیان در اکناف قلمرو ایلخانی و وجود خانقاههای بیشمار در شهرهای مختلف ایران و حمایت خاص فرمانروایان عصر از اهل خانقاه و متصوفه و توجه خاص و اظهار ارادت وزرای ایرانی ایلخانان نسبت به مشایخ و بزرگان تصوف میباشد…»
در مقدمه ۶۱صفحهایِ جامع التواریخ و مولف واقعی آن در نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز (شماره ۵۷، بهار ۱۳۴۰) به حوزه ادبیات و تاریخنگاری هم نقبی زد که «تاریخنویسی به اتفاق آراء محققین و دانشمندان بزرگترین خصیصه ادبی عهد ایلخانی محسوب میشود و در هیچ دورهای از ادوار ادبی ایران فنّ تاریخنویسی تا این حد پیشرفت نکرده و آثاری به عظمت و اهمیت کتابهای تاریخ روزگار ایلخانان بهوجود نیامده است… دوره بحث این امتیاز را دارد که در زمانی کوتاه عظیمترین و مهمترین آثار تاریخی را به عالم ادبیات تقدیم کرده است که از آن جمله چهار کتاب تاریخ جهانگشای جوینی و جامعالتواریخ رشیدی و کتاب تجزیهالامصار و تزجیهالاعصار معروف به تاریخ وصاف و تاریخ گزیده حمدالله مستوفی و بهخصوص دو کتاب اول و دوم دارای ممیزات منحصربهفرد میباشند».
با این همه، هیچ نمیتوان از تحقیقات ادبی دیگر او ازجمله دو کتاب منبع و مرجعِ مکتب حافظ یا مقدمه بر حافظشناسی و فردوسی و شاهنامه او گذشت. هنوز هم نوشتههایش در باب تمثیلات مثنوی محل استناد است. او روی یادداشتهای علامه محمد قزوینی هم کار و آثاری منتشر کرد.
آخرین عنوانِ منوچهر مرتضوی، عضویت تولیت منصوص موقوفات دکتر محمود افشار، به پیشنهاد یحیی مهدوی، از ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۵ تا ۱۴ اسفند ۱۳۷۹ بود.
***
از جمله اشعار میهنخواهانه او شعر «اینک وطن» است:
صد مرد گر از پای فتد، کار همان است
در پهنه این معرکه، پیکار همان است
هر چند نه بغداد همان است و نه دجله
منصور همان، حرف همان، دار همان است
اسکندر و یأجوج نماندند ولیکن
بین حق و ناحقّ، در و دیوار همان است
از رودکی امروز خبر ماند و اثر نیست
اندیشه همان، شیوه گفتار همان است
شد سوری و قبطی عربی، لیک در این ملک
از فیض دری، تابش انوار همان است
از طوس وز تبریز وز شیراز و سمرقند
گفتار همان، نکته اشعار همان است
از غزنه و از گنجه و شروان و نشابور
وز بلخ، همه شیوه اشعار همان است
بر تخت جم و طاق مداین گذری کن
آیینه همان، عبرت ابصار همان است
اطلال به تبریز و به شیراز و صفاهان
هر گوشه سر افراشته معمار همان است
صد گونه پیام است ز صد هند به صد رنگ
بند و قفس و طوطی و منقار همان است
جز بیشه سرسبز وطن یاد نیارد
این فیل ـ چه سرمست و چه هشیار ـ همان است
آمویه و اروند و ارس تالب سیحون
لب تشنه اسطوره اعصار همان است
عَمان و خزر هر دو کتابی است که هر موج
از قصه صد خاطره، سرشار همان است
فرهنگ و زبان ضامن این بوم کهن بود
و امروز پس از سی سده، ناچار همان است
ایران و دو صد فتنه و صد خصم ز هر سو
هم مرکز و هم گردش پرگار همان است
هر لحظه به شکلی دگر این دیو عیان گشت
هم رستم و هم اژدر خونخوار همان است
فرسوده اگر چرم و، شکسته است اگر پتک
آهنگر بیدار دلافگار همان است
گفتند که شد یکسره این کار، ولی کار
تا کور شود دیده پندار، همان است
هر بار قفس بود دگر، دام دگر، مخمصه دیگر
جانسختی این مرغ گرفتار همان است
صد بار بخستند تن و پیکر ما را
جانداری سیمرغ فسونکار همان است
دانند زبان پایه این کاخ بلند است
این تیشه بدین ریشه، به اصرار همان است
دانند که فرهنگ و زبان رمزِ حیات است
در سرّ و علن این همه انکار هماون است
وحشی شده اهلی و غم حمزه فراموش
دوز و کلک هند جگرخوار همان است
خواهند که هر قطعه به یک گرگ سپارند
از پیکر ما، مایه ادبار همان است
این زمزمه شوم گر از جهل و گر از عمد
ناموس و شرف هدیه به اغیار همان است
ره دور و هوا تار و افق تیره و کولاک
این کوله و این پشت گرانبار همان است
سوسوی چراغی است از آن دور پدیدار
همواره قلاووز شب تار همان است
امید مبرّید از آن پرتو لرزان
در عرصه این دشت، پدیدار همان است
بیتوشه و بیراحله مردانه بتازید
آهنگ وطن، مرکب رهوار همان است
هر منزل از این قافله کم شد نفری چند
خیزید ز جا، بانگ علمدار همان است
ایرانی و افغانی و تاجیک شریکاند
در گنج سخن، حاصل اسفار همان است
با هم چو نشینند، بگویند و بفهمند
این است وطن، وعده دیدار همان است
ره بسته، جگر خسته و شب تار و گران بار
لالایی آن دولت بیدار همان است
هر جا که علمدار هم از پای درآید
یک مرد دگر خیزد و کردار همان است
این قافله باید که ز رفتار نماند
رنج و تعب و کوشش بسیار همان است
یک مقصد و یک راه و حرامی و خطرها
بانگ سحر و کوچ دگر بار همان است
گر عاقل و دیوانه، همینیم که هستیم
ماییم و ملامتگر بیکار همان است
توران شد و صقلاب بیامد، خطری نیست
هم آمل و هم مرو و کماندار همان است
از غزنه به تبریز وز آمویه به شروان
اسطوره آن تیر زباندار همان است
جز قند دری و شکر پارسی این درد
درمان نپذیرد که سزاوار همان است
فرخنده طبیبا که چنین گفت و چنین کرد
چون درد همان، داروی بیمار همان است
شکّرشکنان قند مکرر بپسندند
یک معنی و صد لفظ به تکرار همان است