
منابع کهن که نظر مساعدی درباره محمود داشتهاند، و میخواستند که دامن او را از گناه حقناشناسی درباره حکیم طوس بشویند، تفتین درباریان را از موجبات خشم محمود شمردهاند. بدیهی است که بدگویان میبایست مسائلی را بهانه بدگویی قرار دهند تا به نتیجه برسند و بحث ما در چگونگی آن مسائل است.
این مسائل ممکن است با تغییر سیاست فرهنگی دستگاه محمود، بعد از عزل فضل بن احمد اسفراینی وزیر ایراندوست، و نشستن احمدبن حسن میمندی برجای او ارتباط داشته باشد. اسفراینی از پروردگان دستگاه سامانیان و از حامیان فرهنگ ایرانی بود که مکاتبات دیوانی را از تازی به پارسی برگردانید. در مقابل، احمدبن حسن میمندی با اینکه مورخان او را به شایستگی و کاردانی و شاعرنوازی ستودهاند اما توجه لازم را به زبان و فرهنگ ایرانی نداشت و همه علاقهاش به زبان عربی بود. دلیل روشنش این است که زبان رسمی دیوان را از سر نو از پارسی به تازی برگردانید و با این وصف طبیعی است که نمیتوانسته به شاهنامه علاقهای داشته باشد….
بعضیها هم شیعه بودن فردوسی و تعصب محمود را در مذهب اهل سنت علت خشم او پنداشتهاند. در اینجا باید این نکته را بگویم که شیعه بودن فردوسی مسلم نیست. حکیم طوس به علت اختناق ناشی از سیاست خلافت بغداد نمیتوانسته است عقاید خود را صریحاً بگوید. هیچیک از آنچه هم که نویسندگان قدیم یا محققان متأخر درباره عقاید دینی او نوشتهاند، متکی به دلائل قوی و عاری از تأثیر عقیده و احساس نویسنده نبوده؛ نتیجه اینکه داوریها از دایره حدس و گمان فراتر نمیرود. قاضی نورالله شوشتری دو قصیده از سرودههای عصر صفوی را مؤید تشیع فردوسی قرار داده و پرفسور محمود شیرانی هم ابیاتی از مقدمه شاهنامه را که امروز در الحاقی بودن آنها تردیدی نیست، قرینه زیدی بودن او شمرده است. گمان من این است که آیندگان بهجای کنجکاوی در عقاید مذهبی دانای طوس در جهانبینی و اندیشههای فلسفی او بحث خواهند کرد.
تازه بفرض اگر هم شیعه بودن فردوسی مسلم شود، این بتنهایی نمیتوانسته است موجب اصلی ماجرا باشد زیرا اصولاً در آن دوره، و تا پیش از تشکیل دولت صفوی، تضاد و تناقض میان شیعه و سنی در آن حد نبوده و اختلاف آنها از بحثهای کلامی میان فقیهانشان تجاوز نمیکرده است. وانگهی، محمود دین و ایمان درستی نداشت. او تنها به فکر پیشرفت کار خویش بود و ملاک کفر و ایمان را مخالفت با خود یا اطاعت از خود میدانست و شاعرانش این تمایل او را صریحاً بیان میکردند.
عنصری خلاف او را چونان خلاف ایزد و عین کفر میدانست و کافران موافق او را مؤمن میشمرد:
ایـا مـخـالـف شـاه عـجم بـترس از کفر خـلاف او را چـونـان خـلاف ایــزددان
***
کافری را که موافق شد به دل مؤمن شود مؤمنی را کو مخالف شد بهدل کافر شود!
فرخی در فتحنامه ری میگوید: هر کس با او عصیان ورزد، اگر از اولیا هم باشد کافر است!
هـر کــه تــو را عـصـیـان آرد پـدیــد کـافــر گــردد، اگــر از اولـیــاســت!
محمود یکی از دختران خود را به منوچهربن قابوس از امرای آل زیار که شیعه بودند داده بود و شرح خواستگاری و بردن عروس را در تاریخ طبرستان (ج۲صص ۱۴-۱۵) در دست داریم. گفتیم که برای غضائری رازی شاعر شیعه صلات گرانی از غزنه به ری فرستاد. از کسایی مروزی، شاعر دیگر شیعه نیز اشعاری در مدح او موجود است.
بنابراین، برخلاف آنچه تصور شده است، مسئله تمایل فردوسی به تشیع و تعصب محمود در تسنن تأثیر ناچیزی میتوانسته در روابط آنها داشته باشد. اصولاً مسئله، مسئله تضاد شخص محمود با شخص فردوسی نبوده، سئله تضاد «ایران» و «انیران» بوده است. دشمنی محمود با فردوسی و شاهنامه، انعکاس سیاست خلافت عربی بغداد در دشمنی با ایران و فرهنگ ایرانی و استقلال ایران بوده است.
فردوسی کاخ بلند شاهنامه را بهعنوان مجموعهای از زبان و فرهنگ و تاریخ و آداب و رسوم و سنن ملی و خاطرات روزگاران سرافرازی ایران و ایرانیان، و بهصورت سدی ناشکستنی در برابر سیل بلای انیران برافراشت. دستگاه خلافت عربی چشم دیدن آن را نداشت و با تعبیرات خاص خود چون رفض و الحاد و قرمطیگری و مدح گبرکان آن را میکوبید. محمود و سایر دستنشاندگان بغداد نیز همان ساز را کوک میکردند.
در دشمنی با فردوسی، محمود تنها نبود. سایر متعصبان و فریفتگان خلافت بغداد هم چه در عصر فردوسی و چه بعدها به بهانههای گوناگون با او و سخنش کینه میورزیدند.
تا کابوس خلافت عربی بغداد بر این سرزمین سایه افکنده بود، حکام بظاهر مستقل دستنشانده آن روی خوشی به شاهنامه نشان نمیدادند. از یکطرف در قصاید شاعران مدحپیشه جای جای تعریضات و کنایاتی به شاهنامه و پهلوانان آن فراوان است که نمونههایی از آنها را دیدیم. از طرف دیگر گفتیم در متونی که به نام آن امیران تألیف شده برخلاف انتظار نام و یادی از فردوسی و شعری از شاهنامه نیست.
به همان نسبت که دستگاه خلافت ضعیفتر و به زوال نزدیکتر میشد، و نفوذ آن در اطراف و اکناف کاهش مییافت، اندکاندک کینهها و تعصبهای ضد ایرانی هم کاستی میگرفت، و شاهنامه که در میان عامه مردم ایران جایگاه خود را داشت اما خوشایند طبقه حاکم بر ایران نبود، از فشار دیوان و مدرسه رهایی مییافت.
بعد از سقوط خلافت
با درهم ریختن بساط خلافت عربی بغداد و حکومتهای مجری سیاست آن، و فروکش کردن امواج تعصبات، شاهنامه زندگی نوی آغاز کرد و فردوسی بهعنوان بزرگترین شاعر ایران و شاهنامه بهصورت عزیزترین کتاب فارسی جای خود را بازیافتند.
با وجود آنهمه غرضها و کینهها، و سیاستهای ضد ایرانی حکام و اهل مدرسه، کاخ بلند حماسه حکیم طوس از باد و باران حوادث و اغراض گزندی نیافت و چون کوه البرز استوار و سربلند برجای ماند. حتی قرنبهقرن چیزهایی بر آن افزوده شد. درحالیکه صدها دیوان گویندگان عصر او و پیش و پس از او از میان رفت و از هر شاعری بیتهای معدودی برجای ماند و از شاعران بسیاری فقط نامی ماند چون سیمرغ و کیمیا.
میبینید از نخستین شاعر بزرگ ایران، آن تیره چشم شاعر روشنبین، رودکی کمتر از هزار بیت در دست است، درحالی که تا قرن ششم دیوان صد هزار بیتی او موجود بوده و همشهریش رشیدی سمرقندی گفته است: «شعر او را برشمردم سیزده ره صدهزار» و پیش از آن اسدی طوسی در قصیده مناظره تفضیل عجم بر عرب آن را بیش از صدوهشتاد هزار بیت دانسته بود….
ممکن است گفته شود که آن دیوانها بیشتر متضمن مدح فرمانروایان بوده و شعر مدیحه دلنشین و نگهداشتنی نیست، پس بقای شاهنامه مرهون داستانهای آن است. مقدمه این سخن درست است اما نتیجهگیری درست نیست. زیرا آنهمه مثنویهای داستانی شاعران قرن چهارم و پنجم نیز همه از میان رفته است. از مثنوی وَرَقه و گُلشاه عیوقی فقط یک نسخه مانده، از وامق و عذرای عنصری ملکالشعرای عصر تنها یازده برگ، آن هم به طفیل تجلید کتابی دیگر (بهعنوان مقوای جلد) به عصر ما رسیده است. از مثنوی یوسف و زلیخا که قرنها آن را به نام فردوسی بسته بودند نسخ معدودی (در سایه نام فردوسی) مانده، ولی تردید دارم که کسانی باشند که اندک ذوقی داشته باشند و آن را با میل و رغبت خوانده باشند.
حتی آثار شاعران بزرگ دیگری هم که از راهی دیگر با ستم و بیداد حاکم ستیزه میکردند، رواج سخن فردوسی را نیافته است. دیوان ناصرخسرو لبریز از نکوهش خلیفگان عباسی بغداد است و علیرغم آنها به ستایش خلیفگان فاطمی مصر پرداخته، و با اینکه اسماعیلیان به حفظ آن کوشیدهاند، چندان مورد رغبت نبوده، و نسخ معدودی از آن مانده است. کسایی مروزی هم نکوهشهای کوبندهای درباره عباسیان داشته که از آنهمه فقط دو قصیده را من از جنگهای کهنه یافتم و منتشر کرد.
با اینکه با گذشت زمان و دگرگشت زبان، طبیعی این بود که میان شاهنامه و نسلهای بعدی فاصله افتد، بههمانسان که سایر متون عصر فردوسی بتدریج رو به فراموششدگی نهاد، اما برعکس شاهکار حکیم طوس قرن به قرن شهرت و عظمت بیشتر یافت.
اگر در عصر تعصبات، رواج شاهنامه چنانکه گفتیم بیشتر در میان تودههای مردم بود و شناخت او از راه افسانههای شفاهی بود که کاتبان آنها را در مقدمه شاهنامه ثبت میکردند، اینک در محافل بالای اجتماع هم شاهنامه جایگاه رفیع خود را باز مییابد و ستایش فردوسی متون ادبی و تذکرهها را تسخیر میکند. مضامین برگرفته از شاهنامه و نام و یاد پهلوانان و پادشاهان ایران سخن شاعران را رونقی تازه میبخشد. بهترین نمونه شعر حافظ است که در جای دیگر درباره آن سخن گفتهام۱۴ و اینجا به همین اشاره اکتفا میکنم.
دیدیم که در متون قرنهای نزدیک به فردوسی بندرت نامی و نمونهای از شعر او به میان میآمد، اما این بار حکیم بزرگ و شاهکار جاویدان او در اوج عزت و عظمت جای میگیرد، و در ورق زدن هر تذکرهای میبینیم که میان او و دیگر شاعران فاصله بسیاری است. این معنی را مثلاً در بررسی مجمل فصیحی و مجالسالمؤمنین یا هر تذکره دیگر از قرن هشتم به بعد در مقایسه حجم مطالب مربوط به فردوسی و شاعران دیگر آشکارا میتوان دید.
در اوایل قرن هشتم حمد مستوفی دستنویسهای فراوانی از شاهنامه را مقابله و نسخهای تدوین و تصحیح میکند که آن را امروز در حاشیه ظفرنامه او در دست داریم. البته نباید توقع داشته باشیم حاصل کاری که شش قرن و نیم پیش بدون کمترین آشنایی بهفن نقد و تصحیح متون و با هدف تلفیق نسخهها و رساندن شمار ابیات شاهنامه به شصت هزار انجام گرفته نسخهای صحیح و قابل قبول از آب درآمده باشد. با اینهمه چون نسخ کهنتری مبنای کار او بوده که امروز دیگر در دست نیست، در نسخه او گاهی ضبطهای کهنی هست که مورد استفاده مصححان شاهنامه میتواند باشد. اما مهمتر اینکه کار مستوفی نشانهای از تحول در وضع شاهنامه و سرآغاز توجه محافل بالای اجتماع به حماسه ملی است.
صد سال پس از او، در دستگاه بایسنغر میرزا شاهزاده تیموری، با جمعآوری و مقابله دستنویسهای متعدد، نسخهای از شاهنامه فراهم میشود و مقدمه مفصلی (با تلفیق محتویات مقدمههای پیشین و آنچه در کتب مختلف درباره فردوسی آمده بوده) تحریر میشود. آنگاه نسخ نفیس آراستهای از آن بهدست خوشنویسان و نقاشان و هنرمندان دستگاه سلطنتی تکثیر میشود.
این را باید بگوییم که شاهنامه بایسنغری از نظر کثرت غلطها و داشتن اشعار الحاقی، به هیچ روی قابل مراجعه و استفاده و استناد نیست، و وجود مقدمه بایسنغری در ابتدای هر دستنویسی دلیل کافی بر بیاعتباری آن از نظر علمی است. اما حقی که فراهمآورندگان این نسخه برگردن فرهنگ ایرانی دارند این است که تدوین آن موجب رواج و رونق بیشتر شاهنامه در ایران و جهان گردید.
در قرن بعد با روی کار آمدن صفویان و اعتقاد آنان به اینکه فردوسی شیعه بوده، شاهنامه اعتبار تام و تمام یافت. پادشاهان صفوی در هر صورت خود را پادشاهان ایران میدانستند، پس دیگر بهانهای برای تحریم تاریخ باستانی ایران و افتخارات ایرانیان باقی نمانده بود.
دشمنی با فردوسی و شاهنامه پایان یافت. با اینهمه در هر قرن در گوشه و کنار هنوز خشکمغزان و کوردلانی پیدا میشدند که با دشمنی با شاهکار جاودانی ملی ایران با ایران دشمنی میورزیدند، ولی ملت ایران داوری نهایی خود را کرده بود و شاهنامه را بهعنوان عزیزترین و عظیمترین کتاب به زبان ملی خود شناخته بود.
در دو قرن اخیر
با رواج صنعت چاپ و انتشار چاپهای متعدد شاهنامه و تحقیقات دانشمندان به زبانهای مختلف، بتدریج ارزش واقعی شاهنامه آشکار گردید.
با معمول شدن روش نقد و تصحیح متون، ابتدا در خارج و بعد در ایران عدهای از دانشمندان خارجی و ایرانی عمرها در راه تصحیح شاهنامه صرف کردند و با مقابله دستنویسهای کهن و تحقیق در آنها برای تهیه متن بالنسبه صحیحی از شاهکار عظیم فردوسی کوشیدند….
نخستین دوره کامل شاهنامه که براساس چندین نسخه موجود در هند مقابله و تدوین شده به توسط ترنر ماکان انگلیسی در سال ۱۸۲۹ میلادی در چهار جلد در کلکته منتشر شد و اساس چاپهای متعدد سنگی هند و ایران قرار گرفت و بعدها به کوشش آقای دکتر محمد دبیرسیاقی دو بار در سالهای ۱۳۳۵ و ۱۳۴۴ (در ۶ جلد) در تهران تجدید چاپ گردید.
اندکی بعد چاپ عالی و ممتاز ژول مُل که حاصل کار چهل ساله آن دانشمند فرانسوی آلمانیتبار است و به امر پادشاه فرانسه فراهم آمده در هفت مجلد به قطع سلطانی بزرگ بهمدت چهل سال از ۱۸۳۸ تا ۱۸۷۸ در پاریس منتشر شد.
امتیاز دیگر چاپ مل این است که ترجمه کامل فرانسوی کتاب را همراه دارد. متن فارسی در صفحات دست راست و ترجمه فرانسوی روبروی آن در صفحات چپ جای دارد.
در سالهای بعد همسر آن دانشمند ترجمه فرانسوی کتاب را جداگانه منتشر کرد. این ترجمه که کاملترین و دقیقترین ترجمه شاهنامه به یک زبان خارجی است و هنوز اعتبار خود را حفظ کرده اساس کار کلیه ایرانشناسانی است که درباره شاهنامه بحث و تحقیق کردهاند و ولف آلمانی که سی سال صرف تألیف فرهنگ شاهنامه کرده از این ترجمه بهره برده است.
ژول مل مقدمهای هم بر چاپ خود متضمن شرح حال فردوسی و تدوین شاهنامه نوشته که با تحقیقات بعدی اینک دیگر ارزش زیادی ندارد.
چاپ مل (متن و ترجمه) دومین بار در سال ۱۳۵۶ شمسی به تشویق و کمک بنیاد شاهنامه فردوسی به قطع وزیری به تعداد محدودی در پاریس بهصورت افست منتشر شد.
شاهنامه مصحح مل که هنوز اهمیت و اعتبار دارد، در ایران دوبار در سالهای ۱۳۴۴ و ۱۳۵۳ به قطع جیبی جزو انتشارات سازمان کتابهای جیبی، و نیز دوبار به قطع وزیری در ۱۳۶۹ به همت انتشارات علمی و یک مؤسسه دیگر به چاپ افست رسید.
ولرس زبانشناس آلمانی با مقابله چاپهای ترنر ماکان و ژول مل در سالهای ۱۸۷۷ تا ۱۸۸۴ کمتر از نیمی از شاهنامه را (در ۳جلد) در لیدن به چاپ رسانید و کار او ناتمام ماند.
ولف ایرانشناس آلمانی فرهنگ شاهنامه خود را بر مبنای سه چاپ ماکان، مل، ولرس تدوین کرد. فرهنگ او جایگاه رفیعی در شاهنامهشناسی و تحقیق در زبان شاهنامه دارد.
به مناسبت جشنهای هزاره فردوسی، چاپ دیگری از شاهنامه براساس کار ولرس به همت کتابفروشی بروخیم از سرگرفته شد و به کوشش زندهیادان مجتبی مینوی، عباس اقبال، سلیمان حییم و سعید نفیسی متن کامل شاهنامه در ده جلد (که جلد آخر ملحقات است) در ۱۳۱۵ انتشار یافت. (جلدهای اولی از متن ولرس و بقیه حاصل مقابله مجدد چاپهای ماکان و مل بود).
یک دوره ۹ جلدی از شاهنامه هم در سالهای ۱۹۷۱-۱۹۶۰ از طرف انستیتوی خاورشناسی آکادمی علوم شوروی در مسکو بهچاپ رسید و جلدهای اول و دوم آن با تجدیدنظر اساسی در تهران انتشار یافت. ارزش این چاپ با اینکه شهرتی یافته و مورد مراجعه بعضی پژوهندگان است کمتر از شهرت آن است.
در اینجا از چاپهای مزین شاهنامه معروف به امیر بهادری و چاپ عکسی و ممتاز نسخه نفیس بایسنغری هم باید نام ببریم و نیز چاپ نفیسی که به همت انتشارات امیرکبیر در ۱۳۵۰ انتشار یافته است.
گذشته از تصحیح و چاپ متن شاهنامه، در صدوپنجاه سال اخیر تحقیقات فراوانی درباره فردوسی و شاهنامه نخست در اروپا و بعد در ایران انجام گرفته است. نخستین کار قابل ذکر، مقدمه مفصل ژول مل بر شاهنامه است. اگرچه آن زندهیاد بر مندرجات تذکرهها و مقدمه بایسنغری اعتماد کرده و به نتایج ناصحیحی رسیده و امروز با پیشرفت شاهنامهشناسی ارزش بسیاری از استنباطهای او کاستی گرفته، اما فضل تقدم او همواره مورد احترام خواهد بود.
حماسه ملی ایران تألیف نولدکه که حاصل دانش وسیع و روش علمی صحیح و دقتنظر خاص محققان آلمانی است نکتههای دقیق مهمی دارد که تا سالیان دراز ارزش خود را حفظ خواهد کرد، با اینهمه از خطاهایی خالی نیست.
تحقیقات پروفسور محمودخان شیرانی (در گذشته ۱۹۴۶) به زبان اردو متأسفانه در ایران ناشناخته مانده است. مقاله یوسف و زلیخای او ارزش بسیار دارد. آن محقق هوشمند با تسلط حیرتانگیز خود بر دقایق زبان فارسی و سبک سخن فردوسی، بهدلیل سستی اشعار یوسف و زلیخا و سبک و زبان و تعبیرات، انتساب آن را به فردوسی مردود شمرده است. سالها بعد از او عبدالعظیم قریب و مجتبی مینوی هم با دسترسی به نسخ کهنتر آن مثنوی به دلائل تاریخی بطلان انتساب آن را به فردوسی ثابت کردند.
نخستین تحقیق مهم به زبان فارسی سلسله مقالات سیدحسن تقیزاده است که در سالهای ۲۱-۱۹۲۰ در مجله کاوه در برلن به چاپ رسیده و در ۱۳۴۹ به اهتمام حبیب یغمایی در مجموعه فردوسی و شاهنامه او تجدید چاپ شده است. تقیزاده دنباله کار نلدکه را گرفته و برخی خطاهای نلدکه و مهمتر از همه اعتماد بر اصالت انتساب یوسف و زلیخا به فردوسی در نوشته او تکرار شده، و اضافه بر آن این تصور است که دومین تدوین شاهنامه در ۳۸۹ پایان گرفته و استنباطهای ناصحیح بر آن اساس(۱)؛ با اینهمه، تحقیق تقیزاده از مزایای ارزنده خالی نیست و برخی حدسها و استنباطهای او راهگشای محققان میتواند باشد. علامه محمد قزوینی با تصحیح مقدمه کهن شاهنامه ابومنصوری و تحقیق عالمانه خود آن را کهنترین نثر فارسی اعلام کرد.
مقدمهای که استاریکف بر ترجمه روسی شاهنامه نوشته و به فارسی هم ترجمه شده(۲) با وجود تعهد نویسنده به مکتبی خاص از نکتههای سودمند خالی نیست.
ساختمان آرامگاه فردوسی و برگزاری جشنهای هزاره فردوسی در ۱۳۱۳ و آیینهای هزاره تدوین شاهنامه در ۱۳۶۹ و برنامههایی که در فاصله این دو رویداد مهم فرهنگی و علمی برگزار گردیده، فردوسی و شاهنامه را حیاتی تازه بخشیده و نه تنها محققان بلکه همه ایرانیان را با عظمت مقام فردوسی و شاهنامه او آشنا کرده است.
در هفتاد سال اخیر دهها کتاب و صدها مقاله در این زمینه به چاپ رسیده که علاقهمندان به کموکیف آنها میتوانند به کتاب بسیار سودمند «کتابشناسی فردوسی»(۳) گردآوری آقای ایرج افشار مراجعه نمایند.
آنچه در این زمینه گفتنی است این است که بیشتر آثار ارزنده محققان در زمینههای تاریخی و زبانشناسی است، و آثار اصیل در زمینه نقد هنری شاهنامه و آفرینندگی فردوسی محدود است. مایه شادمانی است که در این سالها نسل جوان به شاهنامه روی آورده است و مقالاتی در نقد و تحلیل داستانهای شاهنامه به قلم نویسندگان جوان منتشر میشود. اما دریغا که در این میان آثار قابل قبول فراوان نیست. نقد هنری و ادبی شاهکارها کار آسانی نیست و چنین مینماید که بیشتر نویسندگان توان لازم را برای انجام چنین کاری ندارند. در بررسی برخی از این نوشتهها چنین احساس میشود که نویسنده خود را جای فردوسی و شخصیتهای داستانهای او گذاشته، و تصورات خود را بهعنوان اندیشه و هنر فردوسی و نفسانیات قهرمانان شاهنامه به روی کاغذ آورده است.
برای توفیق در این راه، از یک سو تسلط کافی بر زبان و ادب و فرهنگ اصیل ایرانی و انس و الفت دائم با شاهنامه (با سراسر شاهنامه) لازم است، و از دگر سو وقوف کامل بر اصول و شیوههای نقد هنری جهانی و آشنایی هرچه نزدیکتر با آثار فرنگیان در نقد شاهکارهای معروف جهانی، تا بتوان راهی برای سازگار کردن شیوههای نقد فرنگی با ادب اصیل ایران یافت.
تصحیح شاهنامه
لازمترین و اساسیترین کار درباره شاهنامه تحقیق و تصحیح آن با روش علمی و با استفاده از همه امکانات و چاپ متن صحیحی است که مورد قبول همه محققان باشد. از ترنر ماکان و ژول مل تا امروز محققانی در ایران و خارج از ایران در این راه کوشیدهاند، اما هنوز در نیمه راهیم.
کتابی است با پنجاه و چند هزار بیت که نزدیک به هزار سال از آفرینش آن میگذرد و بیش از هزار نسخه از آن در گوشه و کنار کتابخانههای عالم و مجموعههای خصوصی موجود است که هیچ دو نسخه از آنها در ترتیب ابیات و سیاق سخن نظیر هم نیست. پیداست که در حیات شاعر بهدست خود او و بعدها با خطای کاتبان یا تعمد آنها تغییراتی در نسخهها راه یافته است. فراهم آوردن نسخهای حتیالمقدور نزدیک بدانچه از طبع و اندیشه حکیم طوس تراویده، ارادهای استوار و همکاری گروهی از محققان شایسته و صرف وقت و دقت بسیار و سرمایهای کافی میخواهد.
برای انجام این منظور در ۱۳۵۱ بنیاد شاهنامه فردوسی به سرپرستی علمی شادروان استاد مینوی بهوجود آمد. آن بنیاد عکسهای کهنترین دستنویسهای شناخته شده شاهنامه را گرد آورد و پژوهشگران جوان با هدایت مستمر علمی آن بزرگمرد به مقابله نسخهها پرداختند. بخشهای مقابله شده در هیئتی مرکب از چهار تن از استادان و پژوهشگر مقابلهکننده و خود استاد مینوی بررسی و آماده چاپ میشد و بدینترتیب داستانهای رستم و سهراب و فرود در حیات آن مرحوم منتشر شد.
بعد از وفات آن زندهیاد نیز که این جانب افتخار خدمت تمام وقت در بنیاد را یافتم کار جلسات بررسی نهایی با شرکت استادان بزرگوار دکتر عباس زریاب خویی، دکتر سیدجعفر شهیدی، دکتر احمد تفضلی و اینجانب بهطور منظم ادامه یافت و داستان سیاوش که بررسی نهایی آن به نیمه رسیده بود بعد از تحقیق و تأیید نهایی هیئت برای چاپ تحویل چاپخانه دانشگاه تهران شد که بعدها انتشار یافت.
و نیز با بررسی فهرستهای نسخ خطی کتابخانههای مهم داخل و خارج و انتخاب نسخ و سفارش میکروفیلمهای آنها تعداد قابل ملاحظهای عکس از دستنویسهای قرون هشتم و نهم و آنچه به دلیل نداشتن مقدمه بایسنغری و قرائن دیگر حدس زده میشد که از اصل کهنتری رونویس شده باشند جمعآوری گردید که در ادامه کار مورد بررسی و استفاده قرار گیرد اما مُقدر نبود که این کار خیر به انجام رسد.
اینک جای شکر و شادمانی است که شاهنامهشناس ارجمند دکتر جلال خالقیمطلق با همت بلند خود و بدون توقع کمک از دستگاهی شاهنامه را با مقابله ۱۲ دستنویس اصلی و ۳ دستنویس فرعی آماده چاپ کرده، و مجلدات اول و دوم آن که نمونه روش صحیح تحقیق و حاکی از دقت و دانش و هوشیاری محقق است به همت استاد دکتر یار شاطر در خارج از ایران منتشر گردیده و اخیراً نیز تجدید چاپ آن (اگرچه به تعداد محدود) در ایران آغاز شده است.
چاپ دکتر خالقی با ثبت اختلافات نسخ کهن متعدد، تا سالها مورد استفاده محققان خواهد بود و دوستداران شاهنامه سپاسگزار مصحح و ناشر خواهند بود. ولی قطعاً خود ایشان نیز قبول دارند که تا تهیه متن نهایی آرمانی شاهنامه هنوز باید راه درازی پیموده شود.
تحقیق همهجانبه درباره حماسه ملی ایران، و تصحیح نهایی آن بهعنوان مقدمه لازم برای همه کارهای اساسی در این زمینه، باید یک برنامه ملی اعلام شود و از کوشش و صرف وقت و سرمایه در این راه دریغ نگردد.
از همین حالا، بدون فوت وقت و پیش از آنکه دست روزگار آنچه را که امروز هست تا فردا نابود کند، باید میکروفیلمهای نسخ معتبر و بالنسبه معتبر از هر گوشه جهان در مؤسسه خاصی جمعآوری شود تا بموقع با بررسی کافی نسخ معتبر از میان آنها انتخاب گردد.
در کاربرد نسخ برای مقابله شاهنامه، توجه دقیق به این نکته لازم است که آن نسخ از اصلهای مختلف باشند و به اصل مشترک واحدی برنگردند، و پیش از آغاز کار درجه خویشاوندی دستنویسها شناخته شده باشد و این مشکل اصلی کار است.
بطوری که گفتهایم خود فردوسی شاهنامه را چند بار تدوین کرده و کاتبان تدوینهای چندگانه را بهم آمیختهاند. از طرف دیگر حدس زدیم که شاهنامه ابتدا در هفت مجلد و بعدها با تحول خط و کتابت بترتیب در چهار مجلد و دو مجلد و سرانجام در یک مجلد کتابت میشده است.
چنین مینماید که گاهی کاتبان سراسر کتاب را نه از یک نسخه واحد بلکه اجزاء و داستانهای آن را از مجلدات پراکنده رونویس کردهاند. در نتیجه بطوریکه دکتر خالقی هم نوشته است گاهی دیده میشود که نسخهای در اوایل کتاب با یک نسخه خویشاوند است و در اواسط با نسخهای دیگر، و در اواخر با نسخهای دیگر. این است که طبقهبندی دستنویسها از اول تا آخر بهطور کامل در داخل گروههای معینی امکانپذیر نیست. چاره کار در این است که پژوهنده، هر داستان یا هر بخش را در دستنویسها جداگانه با هم بسنجد و در جستجوی خویشاوندی میان اجزاء شاهنامه باشد.
از جستجو و کشف نسخههای کهن معتبر نومید نباید بود. جسته گریخته خبر از نسخههای کهنی داریم که هفتاد هشتاد سال پیش در دست بوده، و امروز دریغ فقدان آنها را میخوریم. در اینجا چند نمونه را ذکر میکنیم:
۱ـ در ۱۳۰۴ شمسی قدیمترین نسخه شاهنامه در دست یک عتیقهفروش فرانسوی بوده که به حدس علامه قزوینی در حدود ۵۵۰ تا ۶۵۰ کتابت شده بوده و آن مرحوم دو دوره از عکسهای ۵ برگ از آن را به زحمت تهیه کرده و یک دوره را برای مرحوم ذکاءالملک فروغی فرستاده و یک دوره را برای خود نگه داشته بوده است.(۴) قزوینی در نامه دیگری درباره آن اوراق مینویسد «بطور قطع در حدود ۵۰۰ تا ۵۵۰ هجری نوشته شده است، چنانکه از وضع خط و املا و کهنگی کاغذ و غیره واضحاً مشهود است»(۵).
من بعد از سالها تکاپو، نشانی و اثری از آن نسخه و ۵ برگ عکس آن نیافتم:
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم یا مـن خبـر نـدارم یا او نشان ندارد
۲ـ شاهنامه معروف به دموت که به حدس و تحقیق قزوینی در حدود سال ۷۰۰ کتابت شده، معروف است. این نسخه از ایران به خارج رفته و یکی از عتیقهفروشان پاریس یکی دو سال پیش از جنگ جهانی اول آن را خریده و اوراق مینیاتوردار آن را به این و آن فروخته و بقیه اوراق را گموگور کرده است. دموت در ۱۹۲۴ در هنگام شکار به تیر یکی از دوستانش کشته شد و مرحوم قزوینی آن عالم بزرگ با دلسوختگی و خشم مقدسی مینویسد که آن تیر غیبی بوده و مجازات اینکه آن شاهنامه نفیس را مثله کرده و اصل نسخه را به هیچ کس نشان نداده است.(۶)
برگهای مصور شاهنامه دموت در موزهها پراکنده است و من میکروفیلم ۷۷ برگ از آنها را برای بنیاد شاهنامه تهیه کردم.
۳ـ مقارن با برگزاری کنگره هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳، نسخه کهنی از شاهنامه مربوط به قرن هشتم در تهران در اختیار شخصی بهنام دکتر سعید کردستانی بوده که استاد محیط طباطبایی آن را دیده و در مقالات خود از آن نقل میکند. اما امروز خبری از آن هم نیست.
۴ـ مرحوم حبیب یغمائی میگفت نسخه کهنی در تصرف شخصی به نام خاکپور (ساکن چهار راه آب سردار) بوده و آن را نسخه پدر مینامیدند و در صندوقی نگهداری میکردند و وقتی که مرحوم محمدعلی فروغی سرگرم تهیه منتخب شاهنامه بود با همه جلالت قدر به منزل مالک نسخه میرفت و مشکلات کار را به کمک آن نسخه حل میکرد.
تا سال ۱۳۵۶، این نسخه هنوز در اختیار وراث مرحوم خاکپور بود و برای خرید یا تهیه میکروفیلمی از آن برای بنیاد شاهنامه اقدام شد اما روزگار فرصت نداد.
این چند نمونه را برای این ذکر کردم که دوستداران شاهنامه در جستجوی این نسخهها باشند و نیز این احتمال را از نظر دور ندارند که ممکن است هنوز در گوشه و کنار دستنویسهای کهن ناشناخته دیگری از شاهنامه موجود باشد و عالم علم از وجود آنها بیخبر مانده باشد بههمانسان که نسخه مورخ ۶۱۴ فلورانس با اینکه در یک کتابخانه دولتی نگهداری میشد تا این اواخر مورد توجه شاهنامهشناسان و شاهنامهجویان قرار نگرفته بود.(۷)
و باز تکرار میکنم که تا دیر نشده است برای جمعآوری میکروفیلمهای نسخ مهم شاهنامه جستجو و کوشش مستمر باید انجام گیرد، وگرنه سالها بعد افسوس و دریغ سودی نخواهد داشت و آیندگان ما را سرزنش خواهند کرد.
در گردآوری منابع تصحیح شاهنامه، از قطعات و ابیات منقول از آن در جنگها و کتابهای دیگری هم که نسخ کهنی از آنها در دست است غافل نباید بود.
مرحوم جلال همایی در شهریارنامه عثمان مختاری (نسخه ناقص در موزه بریتانیا) قسمتی از داستان رستم و اسفندیار شاهنامه را نشان داده و نوشته است که «۱۳۷ بیت از داستان اسفندیار در شهریارنامه آمده که ۵۱ بیت که آن هم علیالتحقیق از خود فردوسی است بر نسخ متداول شاهنامه علاوه دارد»(۸)
نمونه دیگر فرائدالسلوک تألیف شمس سُجاسی است(۹) که به سال ۶۰۹ در آذربایجان تألیف شده، و در نسخه کهنی مورخ ۶۴۱ از این کتاب که مدتی به امانت نزد من بود(۱۰) ابیات فراوانی به بحر متقارب هست که ۶۵ بیت از آنها را من در شاهنامه یافتم. در آن میان، ضبطهای کهن و درستی از برخی ابیات هست که بر صورت معروف آنها ترجیح دارد. مثلاً مصراع دوم بیت معروف:
مــیــازار مــوری کـه دانـهکـش است که جان دارد و جان شیرین خوش است
بدینصورت است «که او نیز جان دارد و جان خوش است» و برتری مسلم این ضبط بر آنچه از نسخ دیگر بر سر زبانها افتاده نیازی به توضیح ندارد.
از نسخ کهن شاهنامه که بگذریم، مهمترین منابع برای تصحیح شاهکار فردوسی سایر منظومههای حماسی و داستانهای کهن ایرانی است چون: گرشاسبنامه، فرامرزنامه، بهمننامه، برزونامه، کوشنامه، بیژننامه، آذربرزین نامه، بانوگشسبنامه، شهریارنامه، لهراسبنامه، جهانگیرنامه و نیز داستان کک کوهزاد که به قول مؤلف مجملالتواریخ و القصص «شاهنامه فردوسی اصلی است و کتابهای دیگر که دیگر حکما نظم کردهاند… همه شعبههای آن اصل».
درباره این منظومهها، استاد دکتر ذبیحاله صفا در کتاب گرانقدر خود «حماسهسرایی در ایران» بحثهای لازم را کرده است و علاقهمندان به آنجا رجوع میکنند. آنچه با بحث ما مربوط است اینکه وجود چاپهای منقحی از این منظومهها برای تصحیح متن شاهنامه و تحقیق در داستانهای آن ضرورت تام دارد. در سال ۱۳۵۶ بنیاد شاهنامه فردوسی قراردادهایی برای تصحیح و نشر تعدادی از آنها براساس نسخ موجود در لندن و پاریس با محققان ایرانی بست و افسوس میخورم که این کار به سامان نرسید.
وجود ابیات اصیل گمشده شاهنامه را در شهریارنامه از نوشته مرحوم جلال همایی نقل کردیم. عکس مسئله هم مهم است که به گمان من منشأ بیشتر ابیات سست الحاقی به شاهنامه را در همان مثنویها باید جست.
از طرف دیگر سرایندگان این مثنویها پیروان و مقلدان فردوسی هستند و زبان آنها به زبان شاهنامه بسیار نزدیک است و با دقت و تأمل در تعبیرات آنها شاید بتوان تعدادی از مشکلات شاهنامه را حل کرد.
شور و شوق و رغبت مردم ایران به شاهنامه، در طی قرون موجب فراموششدگی سایر داستانهای منظوم شده، ولی امروز وجود آنها مددکار محققان در احیاء شاهنامه میتواند باشد.
پینوشتها:
۱٫ در این باره پیش از این توضیح دادهایم.
۲٫ فردوسی و شاهنامه، نوشته استاریکف، ترجمه رضا آذرخشی، ۱۳۴۱
۳٫ کتابشناسی فردوسی، ایرج افشار، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۵
۴٫ نامههای قزوینی به تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، ۱۳۵۳، صص۲۰۴-۲۰۲
۵٫ همانجا: ص۱۸۹
۶٫ همانجا: صص ۱۹۰ـ۱۸۷
۷٫ درحالی که آخرین نمونه حروفچینی کتاب را میخوانم با خوشحالی اطلاع یافتم نسخه کهن ممتازی از اواخر قرن هشتم که در اختیار خانواده سعدلو بوده، به تملک بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی درآمده است (مجله آینده، س ۱۸، ش مهر ـ اسفند ۱۳۷۱، صص۴۶۶-۴۶۵)
۸٫ دیوان عثمان مختاری، به اهتمام جلالالدین همایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۱، ص ۷۸۲
۹٫ این کتاب به تصحیح آقای دکتر نورانی وصال جزو انتشارات پاژنگ در ۱۳۶۸ به چاپ رسید.
۱۰٫ این نسخه اخیراً به کتابخانه آیتالله نجفی مرعشی در قم انتقال یافته است.