عملیات تپه۳۴۳ تجمع نیروهای دو کشور در دو سوی مرز بارها به مبادله آتش میان آنها منجر شده که مهمترین این رویدادها برخورد روز ۲۱ و ۲۲ بهمنماه سال ۱۳۵۲ میباشد، که در این نبرد از تجهیزات سنگین استفاده شد و تعدادی از نیروهای دو طرف کشته و زخمی شدند.رویداد واقعه از این قرار بود: در منطقه مرزی مهران از توابع استان ایلام، رودخانهای وجود دارد به نام رودخانه کنجانچم، که قسمتی از مرز بین دو کشور ایران و عراق را تشکیل میدهد. این رودخانه از ارتفاعات داخل خاک ایران در استان ایلام سرچشمه گرفته و پس از عبور از منطقه صالحآباد و دامنه ارتفاعات کانیسخت و تنگ کنجانچم و دامنه تپه۳۴۳، در تنگ زالوآب از بین پاسگاه مرزی زالوآب مستقر در خاک عراق و پاسگاه مرزی رضاآباد مربوط به مرزبانی ایران، نوار مرزی دو کشور را تشکیل میدهد و پس از طی مسافتی در غرب مهران، در جنوبغربی این شهر مقاوم، حوالی پاسگاه بهرام آباد وارد خاک عراق میگردد.
روایت تیمسار کریم پیروزان از ماجرای تپه ۳۴۳: آب رودخانه کنجانچم از نظر کشاورزی برای هر دو کشور دارای اهمیت خاص میباشد و بر همین مبنا، دولت ایران تصمیم گرفته بود روی این رودخانه در تنگ کنجانچم سدی بنا نماید تا بتواند با کانالکشیهای لازم، آب مورد نیاز کشاورزان را به دشت مهران منتقل نماید و کشاورزی را در آن منطقه رونق داده و زندگی مردم سر و سامانی بگیرد.
این کار عملی شد و سد کنجانچم توسط مهندسان ایرانی بنا گردید و همزمان با آن، کانالهای آبرسانی احداث گردید و آبهای رودخانه کنجانچم به دشت مهران هدایت شد و از جریان آب به داخل خاک عراق ممانعت به عمل آمد.
موقعیت جغرافیایی تپه۳۴۳، که قبلاً نامی از آن به میان آمد، طوری میباشد که کاملاً مشرف بر منطقه سد و جاده ارتباطی بین مهران و ایلام میباشد و علاوه بر آن، دید بسیار خوبی بر دشت بدره که در خاک عراق و مقابل دشت مهران میباشد دارد.
این تپه در دست هر یک از طرفین که باشد مزیت قابل ملاحظهای از نظر کنترل عبور و مرور و مسائل نظامی دارد.
عراق با توجه به این موضوع، به منظور تسلط بر سد کنجانچم و دستیابی به آب آن، شامگاه روز ۲۱ بهمنماه ۱۳۵۲ به تپه۳۴۳، در حالی که تنها تعداد معدودی از چریکهای کرد و لر ایرانی به عنوان جوانمرد دلاور زیر نظر ژاندارمری مهران روی آن مستقر بودند، تک نموده و آن تپه را به اشغال خود درآوردند.
در آن زمان، فعالیتهای مرزی توسط مرزبانی کشور که از قسمتهای سازمانی ژاندارمری کل کشور بود، انجام میشد. روی این اصل، برای اینکه دولت ایران عملیات نظامی خود را در مجامع بینالمللی و سیاسی توجیه نماید، نیروهای ارتشی خود را در منطقه عملیاتی مهران زیر امر مرزبانی ژاندارمری قرار داده و هر نوع عملیات نظامی خود را از آن طریق طراحی، کنترل و عمل مینمود.
در منطقه مهران، یک ستاد عملیاتی تشکیل شده بود که محل استقرار آن در کنار سد کنجانچم بود و عناصر آن را پرسنل و افسران ژاندارمری تشکیل میدادند و فرماندهی منطقه به عهده تیمسار سرتیپ مقصودی از ژاندارمری کل کشور بود و ریاست ستاد آن را هم سرهنگ اقصی عهدهدار بود.
پس از حمله عراق، ستاد عملیاتی فوقالذکر دستور پاتک را به یگانهای زیر امر و تحت کنترل خود صادر نموده و متعاقب آن گردانهای پیاده۱۰۵ از تیپ۲ دزفول و ۱۸۲ از تیپ۸۴ خرمآباد و گروهان ژاندارمری مهران به همراه چریکهای جوانمرد در حالی که با آتش پشتیبانی و سنگین توپخانههای موجود در منطقه حمایت میشدند، در ساعت ۰۲۰۰ بامداد روز ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۲ از طریق تپه امید، واقع در شمالشرقی تپه۳۴۳ حمله کرده و در مدت دو ساعت در نبردی تن به تن و نزدیک، مجدداً تپه۳۴۳ را از دشمن متجاوز بازپس گرفتند.
در این عملیات، تعداد زیادی از نیروهای طرفین کشته و یا زخمی شدند. از جمله پرسنل ایرانی که در این عملیات به درجه رفیع شهادت رسیدند، ستوانسوم پیاده ژاندارمری سالاری فرمانده دسته گروهان ژاندارمری بود. از آن به بعد، نام ستوان سالاری روی تپه۳۴۳ باقی ماند و این تپه بدین نام معروف گردید.
پس از حمله عراق، ستاد عملیاتی فوقالذکر دستور پاتک را به یگانهای زیر امر و تحت کنترل خود صادر نموده و متعاقب آن گردانهای پیاده۱۰۵ از تیپ۲ دزفول و ۱۸۲ از تیپ۸۴ خرمآباد و گروهان ژاندارمری مهران به همراه چریکهای جوانمرد در حالی که با آتش پشتیبانی و سنگین توپخانههای موجود در منطقه حمایت میشدند، در ساعت ۰۲۰۰ بامداد روز ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۲ از طریق تپه امید، واقع در شمالشرقی تپه۳۴۳ حمله کرده و در مدت دو ساعت در نبردی تن به تن و نزدیک، مجدداً تپه۳۴۳ را از دشمن متجاوز بازپس گرفتند.
لازم است در اینجا یادآور شوم در اثر تک اولیه نیروهای عراقی به تپه۳۴۳، سروان شجاعی فرمانده گروهان ژاندارمری مهران به دستور تیمسار ارتشبد غلامعلی اویسی، که در آن زمان فرماندهی ژاندارمری کل کشور را بر عهده داشت، به یک درجه تنزیل درجه تنبیه گردید، ولی با وجود این، در عملیات پاتک اخیر، رشادتهای زیادی از خود نشان داده بود تا بلکه بتواند جبران گذشته را نموده و درجه از دست رفته را بازپس بگیرد، که خوشبختانه موفق شد، ولی نه به آن زودی و در آن عملیات، بلکه چند ماه بعد.
در رابطه با ستوان سالاری و فرمانده گروهان ژاندارمری مهران «سروان شجاعی» شایعهای وجود داشت که هنگام پیشروی یگانها، دسته ستوان سالاری در اثر مقاومت دشمن، قادر به پیشروی نبوده و این موضوع را با بیسیم به فرمانده گروهان گزارش مینماید و چارهجویی میکند. فرمانده گروهان بیچاره هم که قبلاً در رابطه با از دست دادن هدف، مورد غضب قرار گرفته و تنبیه شده بوده، خیال میکند ستوان جوان بهانهجویی و تمارض نموده و قصد پیشروی ندارد؛ لذا پس از اینکه چندین مرتبه فرمان پیشروی میدهد، در پاسخ به پیامهای ستوان سالاری اظهار میدارد «ستوان! میترسی؟ پیش! نمیترسی؟ پیش!! بنا بر این در هر دو صورت پیش!!». بالأخره به هر صورتی بود، ستوان سالاری همراه با دسته تحت کنترل خود در زیر آتشهای شدید دشمن به پیش میرود و با دادن جان خود و سایر رزمندگان، هدف از دست رفته را بازپس گرفته و به مام میهن عزیز پیوند میزند و با صدای رسا، پیام هر ایرانی وطنپرست را به این دشمن متجاوز میرساند که:
چو ایـران نباشـد تن من مبـاد |
|
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد |
هنـر نزد ایـرانیان اسـت و بس |
|
ندارند شـیر ژیان را به کـس |
جهان پر ز بدخواه و پر دشمن است |
|
همه مرز ما پُر ز اهریمن است |
نبایـد نشـستن بـه آرام و ناز |
|
کز این ره ندارم نشـیب و فراز |
دریغ است ایران که ویران شود |
|
کُنام پلنـگان و شـیران شـود |
نگـه کن بر این لشکر نامـدار |
|
جـوانـان شـایسـته کارزار |
ز بهر بر و بوم و فـرزند خویـش |
|
زن وکودک و مِهر و پیوند خویش |
همه سربه سر تن بـه کشتن دهیم |
|
از آن به که کشور به دشمن دهیم |
دلیـران ایـران گشـاده دلند |
|
تو گویی که آهن همی بُگسَلَند |
چو جوشـَن بپوشند روز نبـرد |
|
ز چرخ برین بگذرانند گَرد |
همه نیزه بر دست و باره به زین |
|
نبشته همـه نامشـان بَر نگین |
همه نیک چِهـر و همه ماه روی |
|
همه راست بالا، همه راستگوی |
همانطور که گفتم، قبل از عملیات تپه۳۴۳، یگانهای گردان۲۸۳ سوارزرهی به صورت متفرق در مأموریت بودند و در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۲، به یگانهای لشکر۹۲ زرهی خوزستان آمادهباش داده شد و گروهان دوم و گروهان ارکان گردان۲۸۳ سوارزرهی که در پادگان اهواز مستقر بودند دستور حرکت به طرف شهر مهران را دادند.
ستوان سالاری همراه با دسته تحت کنترل خود در زیر آتشهای شدید دشمن به پیش میرود و با دادن جان خود و سایر رزمندگان، هدف از دست رفته را بازپس گرفته و به مام میهن عزیز پیوند میزند و با صدای رسا، پیام هر ایرانی وطنپرست را به این دشمن متجاوز میرساند.
در آن موقع، یگانهای سوارزرهی مجهز به تانکهای ام۴۷ نوسازیشده توسط کارخانجات تانکسازی مسجد سلیمان و از قدرت آتش و تحرک خوبی برخوردار بودند و معمولاً بـه علت سنگینی وزن و وضعیت شنی تانک، برای اینکه بـه روکش آسفالت جادهها آسیب چندانی وارد نشود و علاوه بر آن، به منظور نگهداری بیشتر تانکها، دستور داده بودند هنگام جابجایی و راهپیماییهای طولانی، خودروهای شنیدار توسط تریلیهای کمرشکن یا ماز حمل گردند و چون فاصله مسافت بین اهواز تا مهران حدود ۴۰۰ کیلومتر بود، میبایستی یگان ترابری سنگین لشکر خودروهای شنیدار گردان۲۸۳ سوارزرهی را ترابری نماید و چون در آن شرایط حساس و زمان کم، امکان رسیدن تریلی کمرشکن و ماز وجود نداشت، حدود ساعت ۰۴۰۰ صبح روز ۲۲ بهمنماه۱۳۵۲، یگانهای گردان۲۸۳ سوارزرهی به صورت راهپیمایی اداری از پادگان اهواز خارج شده و به طرف سهراه دهلران ـ اندیمشک و در نتیجه شهر مهران حرکت نمودند.
لازم به یادآوریست که یکی از دستورات صادره برای نگهداری تانکها و صرفهجویی در مصرف سوخت آنها این بود که هرکدام نباید در طول یک سال بیش از ۸۰۰ کیلومتر روی شنی راهپیمایی نمایند.
تقریباً ساعت ۱۹۰۰ روز ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۲ روی باند فرودگاه اضطراری پای پل نادری بودیم که یگان ماز از پشتیبانی لشکر به فرماندهی ستواندوم ترابری اسماعیل غفاریپور جهت حمل تانکها به ما ملحق شد، ولی از بارگیری آنها خودداری نموده و اظهار داشت به من دستور ترابری تا فرودگاه اضطراری را دادهاند و شما هم در حال حاضر، به مقصد رسیدهاید.
علت صدور چنین دستوری این بود که پل نادری از نوع فلزی پیشساخته روی رود کرخه نصب و ظرفیت تناژ آن برای وسایل سبک پیشبینی شده و قادر نبود وزن تانک همراه با تناژ تریلی یا کمرشکن را تحمل نماید. علاوه بر آن، جاده بین پل نادری تا شهر مهران خاکی بوده و پلهای روی رودخانههای بین راه مانند دویرج، چنگوله و… آمادگی عبور مازها را نداشتند.
در هر صورت، دنباله راه را مجدداً به صورت راهپیمایی شبانه ادامه دادیم و حدود ساعت ۲۲۰۰ روز ۲۲ بهمن۱۳۵۲ بود که به مواضع عینخوش رسیدیم.
هوا ابری و باران در حال باریدن بود. گروهانسوم سوارزرهی قبل از رسیدن ما به عینخوش مواضع خود را به یگانهای اعزامی از تیپ۲ دزفول تحویل داده و آماده حرکت و ملحق شدن به گردان۲۸۳ سوارزرهی بود.
سـروان اسدالله فیضبلاتی فرمانده گروهان یادشده طی گزارش کوتاهی که به عرض فرمانده گردان رسانید، اظهار داشت: «برابر اطلاع واصله در روی تپه۳۴۳، بین نیروهای ایران و عراق درگیری شده و نیروهایی هم از تیپ۲ دزفول به منطقه اعزام شده و بقیه تیپ هم آماده استقرار در مواضع عینخوش می باشند که اولین گردان آن به مواضع عینخوش آمدهاند.»
پرسنل گردان۲۸۳ سوارزرهی شام را در هوای بارانی و مطلوب منطقه عینخوش صرف کرده و مجدداً آماده حرکت شدند. حدود ساعت ۲۴۰۰ روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۲بود که گردان (-) سوارزرهی از عینخوش به طرف دهلران و مهران حرکت کردیم. هنگام حرکت سریال راهپیمایی طوری در نظر گرفته شده بود که گروهان سوم به عنوان جلودار، گروه فرماندهی گردان دنبال یگان جلودار، گروهان ارکان گردان به عنوان عمده قوا و بالأخره گروهان دوم به عنوان عقبدار حرکت میکردند. تأمین عقبه گروهان عقبدار به عهده دسته دوم گروهان دوم و به فرماندهی من واگذار شده بود.
از رودخانه دویرج که گذشتیم، هر از گاهی یک دستگاه جیپ لندرور با یک یا دو نفر سرنشین از کنار ما میگذشت و این عمل تا شهر مهران همچنان ادامه داشت. در ابتدا، من متوجه این موضوع نشده بودم و فکر میکردم از خودروهای عبوری مسیر میباشند، زیرا برای اولین بار بود که من در این مسیر به مأموریت میرفتم، تا اینکه راننده یکی از تانکها که من در آن بودم، مرا در جریان گذاشت و وقتی آن موضوع را با رکن۲ گردان در میان گذاشتم، به من گفتند که آنها از عناصر گروه اطلاعات وابسته به لشکر میباشند و پایگاهشان در شهر دهلران قرار دارد و جهت همکاری با ما آمدهاند و مسئولیت این گروه به عهده سروان ذاکری میباشد.
حدود ساعت ۰۵۰۰ روز ۲۳ بهمن۱۳۵۲ از دهلران خارج شده و حوالی ساعت ۰۹۰۰ همان روز به سواحل رودخانه چنگوله رسیدیم. آب رودخانه چنگوله گوگردی بوده و بوی بسیار تندی دارد و پس از طی مسافتی در خاک ایران و در میان ارتفاعات مرزی، مانند رودخانه دویرج، به داخل خاک عراق سرازیر میشود. هوای بارانی شب قبل، صاف و آفتابی شده بود، ولی در اثر بارندگی اخیر، آب رودخانه بالا آمده بود. در آن زمان، روی رودخانه برای عبور و مرور عابرین پیاده هم پلی نصب نشده بود؛ لذا مجبور بودیم بـه منظور یافتن گدار قابل عبور، عرض رودخانه را شناسایی نموده تا بتوانیم خودروها و پرسنل را به ساحل دور رودخانه ببریم.
عبور از رودخانه با این وضعیتی که شرح دادم، حدود سه الی چهار ساعت طول کشید و پس از آن، در ساحل دور رودخانه، منطقه پراکندگی انتخاب گردید و به بازسازی خودروها و همچنین استراحت پرسنل مشغول شدیم.
علت اینکه پس از عبور از رودخانه چنگوله به پیشروی ادامه ندادیم این بود که از رودخانه چنگوله تا شهر مهران دشت صافی وجود دارد و نیروهای عراقی از پاسگاه مرزی دوراجی که در داخل خاک عراق است، دید و تیر بسیار خوبی بر منطقه داشته و هرگونه حرکت ایرانیان را کنترل میکردند. به همین جهت، مجبور بودیم تا زمان تاریکی شب، در منطقه تجمع انتخابی باقی بمانیم.
همزمان با ما، یگانهایـی از توپخانـههای سنگین ارتش، مانند توپخانـه۱۷۵ مم،۱۳۰مم، ۲۰۳مم، در حال تردد و حرکت به سمت شهر مهران بودند.
بالأخره در ساعت ۱۸۰۰ روز ۲۳ بهمنماه ۱۳۵۲، یگانهای گردان۲۸۳ سوارزرهـی با راهپیمایی تاکتیکی و به صورت نفوذی، منطقه تجمع را ترک نموده و به سمت شهر مهران حرکت کردیم.
دسته دوم گروهان دوم که فرماندهی آن را من به عهده داشتم، به عنوان جلودار گردان، با چراغ خاموش و همراه سکوت رادیویی مطلق در حرکت بود و فقط در پاسخ به فرماندهی گردان با جملات کوتاهی وضعیت منطقه را گزارش میداد.
در حدود ۲۰ کیلومتری شهر مهران، در سمت راست جاده، کانال آبرسانی که قبلاً وصف آن رفته و برای انتقال آب سد کنجانچم به دشت مهران برای کشاورزی تهیه و ساخته شده است، با ارتفاع بیش از دو متر از سطح زمین ساخته و جادهای در ضلع شرقی آن کشیده شده بود، که چنانچه روی این جاده رفت و آمدی انجام میگرفت، از نظر دیدهبانهای عراقی مخفی میماند؛ به ویژه در تاریکی شب. به همین دلیل، رکن سوم گردان، ستون راهپیمایی را به آن سمت حرکت داده و به طرف پاسگاه رضاآباد و سد کنجانچم هدایت کردند. بالأخره هرطور بود گردان۲۸۳ سوارزرهی نیمهشب روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۲، در پشت ارتفاعات پاسگاه رضاآباد موضع گرفت و منتظر دستور از قرارگاه عملیاتی مستقر در سد کنجانچم شد.
در آن شب، هیچ حادثه و اتفاقی ـ هرچند کوچک ـ روی نداد و یگانها با استقرار در مواضع و هوشیاری کامل، آماده پدافند از مواضع خود در مقابل تک و یا اقدامات احتمالی عراق، شب را سپری کردند و حتی نیروهای عراقی هم هیچگونه واکنشی از خود بروز ندادند. درحالی که معلوم نبود این عدم واکنش عراق از بیخبری ورود نیروهای ایران به منطقه بود یا نگران پاسخ رزمندگان نیروهای مسلح ارتش؟ زیرا قبلاً ضرب شصت این دلاوران را چشیده بود.
تا آنجا که من اطلاع دارم، یگانهایی که در منطقه عمومی مهران و سد کنجانچم حضور داشتند، عبارت بودند از:
– گردان ۱۰۵ پیاده تیپ۲ دزفول.
– گردان ۱۸۲ پیاده تیپ ۸۴ مستقل خرمآباد.
– گردان۲۸۳ سوارزرهی لشکر۹۲ زرهی خوزستان.
– گردان توپخانه ۱۰۵مم کششی از تیپ۸۴ مستقل خرمآباد.
– گردان توپخانه ۱۳۰مم از گروه۲۲ توپخانه کازرون.
– گردان توپخانه ۱۷۵ م م از گروه ۲۲ توپخانه کازرون .
– گروه۲۲ توپخانه کازرون که چند سال بعد از کازرون به شهرضا انتقال یافت و به گروه۲۲ توپخانه شهرضا معروف گردید و تا این تاریخ، در همان محل باقی مانده است.
– یگان مرزبانی ژاندارمری کل کشور مستقر در شهر مهران.
– گروهان ژاندارمری مهران.
– نیروهای مردمی به نام چریکهای جوانمرد زیر امر گروهان ژاندارمری مهران.
– احتمالاً یگانهای دیگری هم در منطقه وجود داشتهاند، که اینجانب نامهایشان را فراموش کرده و یا چون در رده دسته انجام وظیفه میکردم نیازی به اطلاع من از ماهیت آنها نبوده است.
در آن شب، هیچ حادثه و اتفاقی ـ هرچند کوچک ـ روی نداد و یگانها با استقرار در مواضع و هوشیاری کامل، آماده پدافند از مواضع خود در مقابل تک و یا اقدامات احتمالی عراق، شب را سپری کردند و حتی نیروهای عراقی هم هیچگونه واکنشی از خود بروز ندادند. درحالی که معلوم نبود این عدم واکنش عراق از بیخبری ورود نیروهای ایران به منطقه بود یا نگران پاسخ رزمندگان نیروهای مسلح ارتش؟ زیرا قبلاً ضرب شصت این دلاوران را چشیده بود.
روز ۲۴ بهمنماه ۱۳۵۲ نحوه استقرار یگانهای سوارزرهی و سایر یگانهای عملکننده از طریق ستاد عملیاتی مهران ابلاغ شد و گروهان سوم سوارزرهی به جنوب شهر مهـران در پشتیبانی نیروهای مستقر در پاسگاه بهـرامآباد نقل مکان نمود و گروهان دوم سـوارزرهـی مأموریت یافت عملیات نیـروهای مستقر در تپـه۳۴۳ و پاسگاه رضاآباد را پشتیبانی کرده و هرگونه پیشروی یگانهای موتوریزه و پشتیبانیکننده دشمن به طرف تپه۳۴۳ و پاسگاه زالوآب را خنثی نماید.
گردان۱۰۵ پیاده که در عملیات تصرف تپه۳۴۳ شرکت فعال داشت، پس از خاتمه مأموریت و برقراری آرامش در منطقه، مواضع متصرفی روی تپه۳۴۳ را به یگان ژاندارمری مهران و چریکهای جوانمرد تحت کنترل آنها داده و خود به پشت ارتفاعات شرق سد کنجانچم تغییر مکان داده و در آنجا استقرار یافت.
گردان۱۸۲ پیاده خرمآباد همانند واحد مشابه خود (گردان۱۰۵پیاده) عمل نموده و در دامنه ارتفاعات کانیسخت و تپه امید در غرب سد کنجانچم مستقر گردید.
گردانهای توپخانه موجود در منطقه عملیات، هرکدام نسبت به بردی که داشتند، در حوالی رودخانه گاوی، در شرق شهر مهران مواضع خود را انتخاب و ضمن استقرار، توپها را به سمت هدفهای از پیش تعیینشده در خاک عراق روانه نموده و آماده اجرای عملیات آینده شدند.
در ابتدا، آماد و تدارکات و پشتیبانی از یگانهای عملیاتی در منطقه مهران به عهده پشتیبانی منطقه کرمانشاه بود، که یک نقطه آماد در صالحآباد ایجاد کرده بود و این وظیفه را انجام میداد؛ اما پس از مدتی، این مأموریت به پشتیبانی منطقه۲، که مرکز آن در شیراز و قرارگاه مقدم آن در دزفول بود، واگذار گردید.
چون پرسنل یگانهای ارتش در منطقه عملیاتی مهران زیاد شده و برای برطرف کردن نیازهای روزانـه خود، از جمله خرید وسایل مورد نیاز، رفتن به حمام، اصلاح سر، شستشوی لباس و… به شهر رفت و آمد میکردند و در نهایت، برای اهالی مهران و مسئولین شهر مشکلاتی به وجود آورده بودند، به پیشنهاد کلیه فرماندهان یگانها و مسئولین شـهری و تصمیم فرماندهی منطقـه عملیات، گروه کوچکی را بـه عنوان دژبان تشکیل داده و محل استقرار آن را در ساختمان گروهان ژاندارمری مهران در نظر گرفتند و مسئولیت آن را به من واگذار نمودند. در ابتدای امر، اجرای این کار مشکلات و درگیریهایی را بین مأمورین و پرسنل یگانها در پی داشت، ولی چون با حمایت فرماندهان و مسئولین شهر به خوبی کنترل میشد، مورد رضایت مردم شهر قرار گرفت. اگر این تدبیر بکار گرفته نمیشد، بیتردید رفتار نظامیان در شهر، عواقب ناگواری را به بار میآورد و با توجه به مرزی بودن شهر مهران و مستعد بودن چنین محلهایی برای تبلیغات منفی دشمن، جبران اتفاقات به وجود آمده احتمالی به راحتی ممکن نبود و چه بسا کار را در محل مشکلتر میساخت.
لازم به ذکر است که یک فروند بالگرد۲۰۵ از گروه هوانیروز اصفهان به خلبانی ستوانیکم ایرانمنش برای جابهجایی مسئولین و همچنین اجرای شناسایی و دیدهبانی هوایی در اختیار ستاد عملیاتی مهران قرار داشت.
متعاقب عملیات تپه۳۴۳ دولت عراق به شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت کرد و تقاضای نشست فوری شورا را نمود. دولت ایران نیز از دبیر کل سازمان ملل تقاضا نمود تا نماینده خود را برای بازدید از منطقه اعزام دارد تا بیاساس بودن ادعای عراق ثابت شود. نماینده سازمان ملل به اتفاق گروه کارشناسان و متخصصین نظامی در ابتدا وارد خاک عراق شده و مدت سه روز با سه فروند بالگرد عراقی از منطقه عملیات داخل خاک عراق دیدن نموده و پس از شناساییهای زمینی و هوایی، از طریق بغداد به تهران و از آنجا به شهر مهران آمدند.
درست خاطرم هست که شب قبل از ورود نماینده سازمان ملل متحد و گروه همراهان وی به شهر مهران، کلیه نقشههای نظامی منطقه عملیات را با مقیاس ۵۰۰۰۰ :۱ و ۲۵۰۰۰۰ :۱ که در اختیار واحدها بود، جمعآوری کرده و سریعاً نقشههای جدیدی در اختیار گذاشتند که موقعیت تپه۳۴۳ و نوار مرزی را به خوبی مشخص مینمود. به محض اینکه نماینده سازمان ملل متحد در ستاد عملیاتی کنار سد کنجانچم از بالگرد پیاده شد، از مسئولین مربوطه تقاضای واگذاری نقشه منطقه عملیات به آنها را نمود، که بلافاصله نقشههای جدید در اختیار وی قرار داده شد.
نماینده دبیر کل سازمان ملل متحد بیش از یک روز در منطقه عملیاتی مهران توقف نکرد و با توجه به اینکه سه روز از طریق خاک عراق شناساییهای لازم را انجام داده بود، به اتفاق چند نفر از فرماندهان یگانهای شرکتکننده در عملیات و به وسیله چند رأس قاطر روانه تپه۳۴۳ شدند تا وضعیت منطقه درگیری و زد و خورد را از نزدیک مشاهده و بررسی نمایند. فرماندهان ایرانی روی تپه۳۴۳ آثار حمله نیروهای عراقی، از جمله جنازههای افسران و سربازان که گویای تهاجم آنها به خاک ایران بود، را به نماینده سازمان ملل متحد نشان دادند و به این طریق، تجاوز عراق به خاک ایران ثابت گردید و به مردم و سازمانهای جهانی اعلام داشتند که ایرانیان از حق قانونی و سرزمین اجدادی خود دفاع کرده و هیچگونه چشمداشتی به سرزمین دیگران ندارند.
راه ارتباطی تپه۳۴۳ بسیار مشکل و صعبالعبور بود، به طوری که برای تدارکات آنجا از قبیل رساندن آب، یخ، غذا، مهمات، مواد سوختی و… فرماندهان مجبور بودند از حیوانات، مخصوصاً قاطر استفاده کنند. امروزه هم در مناطق کوهستانی و صعبالعبور و همچنین یگانهای کوهستانی از این نوع وسیله استفاده میکنند و وجود آنها برای یگانها خیلی مهم و حیاتی است. کما اینکه یک روز در نقطه تقسیم آماد طبقه۱ صالحآباد بر سر مقدار و کیفیت جیره پرسنل، بین نمایندگان و فرماندهان یگانها با مسئولین نقطه آماد بحث شدیدی در گرفته بود و یکی از فرماندهان یگان پیاده که یگانش روی تپه۳۴۳ مستقر بود و برای دریافت آماد طبقه۱ خود به نقطه آماد آمده بود، پس از اینکه دید بحثهایشان با مسئولین آمادی نتیجه نخواهد داشت، با حال تمسخر اظهار داشت: «عَلیق قاطرهای مرا که زبان ندارند و نمیتوانند از حق خود دفاع کنند بدهید!! پرسنل خودشان میدانند و شما!! آنها از حقشان دفاع خواهند کرد!!»
لازم به یادآوری است که اصولاً آماد طبقه۱ شامل انواع جیره غذایی پرسنل و علیق حیوانات میباشد و به همین خاطر، موضوع فوقالذکر در آنجا پیش کشیده شد و مدتها بر سر زبانها بود.
با این همه مشکلات، موقعی که غذای پرسنل را بر دوش این حیوان میگذاشتند و روانه مواضع تپه۳۴۳ مینمودند، در بین راه یا زمانی که به مقصد میرسیدند، ناگهان این چهارپای چموش در اثر کوچکترین ناملایماتی لگد انداخته و تمام زحمات مسئولین را به باد داده و مواد حملشده را بر زمین میریخت و مشکلات جدیدی برای پرسنل و فرماندهان به وجود میآورد.
ملاحظه میشود که معضل یگانهای قاطریزه دست کمی از یگانهای موتوریزه ندارد؛ اگر یگانهای موتوریزه مسئله سوخت و روغن و جوش آوردن آب رادیاتور را دارند، یگان قاطریزه هم مشکلات آنچنانی خود ـ که شمهای از آن ذکر شد ـ را دارند.
پس از انجام بازدید نماینده سازمان ملل متحد از ایران و عراق و انجام مذاکراتی چند، شورای امنیت سازمان ملل متحد بر اساس گزارش نماینده اعزامی دبیرکل، قطعنامه۳۴۸ را به شرح زیر صادر نمود:
– رعایت اکید قرارداد آتشبس هفتم مارس ۱۹۷۴ برابر با ۱۷ اسفندماه ۱۳۵۲.
– عقبنشینی سریع و همزمان نیروهای دو کشور از نواحی مرزی.
– اجتناب از به کار بستن هر نوع اعمال خصمانه علیه یکدیگر.
– از سرگیری مذاکرات دو کشور بدون هیچگونه قید و شرط.
به منظور حل همه مسائل دوجانبه، کشورهای ایران و عراق موافقت کردند که نیروهای خود را در طول مرز عقب بکشند و برای حل اختلافات مرزی، از طریق مذاکره اقدام نمایند.
پس از اینکه قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد ایران و عراق در رسانههای عمومی دو کشور و منطقه منتشر گردید و مورد توجه محافل سیاسی جهان قرار گرفت، من دریافتم که اختلافات بین دولتها، به خصوص کشورهای همسایه، تنها از راه توسل به زور و نیروهای نظامی حل و فصل نخواهد شد، بلکه باید همزمان با آن، از طریق فعالیتهای سیاسی، نظر سازمانها و محافل سیاسی منطقه و جهان را به منظور حمایت و پشتیبانی از نظرات و اهداف خود جلب نمایند.
همزمان با بازدید نماینده دبیر کل سازمان ملل متحد از منطقه عملیاتی مهران، گروهان یکم سوارزرهی که در منطقه عمومی جفیر مستقر شده بود، به مهران آمده و به گردان ملحق گردید و در باغات و نخلستانهایی که در پشت پاسگاه فرخآباد و ابتدای ورودی دروازه شمالی شهر قرار داشت، موضع گرفته و مستقر شد و بدین ترتیب گردان سوارزرهی به طور یکدست در منطقه مهران متمرکز گردید.
یکی از دلایل عقبنشینی و نرمش دولت عراق در برابر ایران، شورش کردهای شمال عراق و گرفتاری روزافزون نیروهای عراقی در مقابله با این شورش بود و دولت ایران از آغاز این شورش به کردهای عراق و رهبر آنها ملامصطفی بارزانی کمک میکرد و حتی توپخانههای ایران از داخل خاک ایران نیروهای کرد را پشتیبانی آتش میکردند و یک ستاد عملیاتی در کردستان تشکیل شده بود و افسران ایرانی در آنجا حضور فعال داشتند.
با وجود اینکه به دنبال توافق طرفین درباره فراخواندن نیروها از مرز دو کشور، آرامش نسبی در مرزها برقرار گردیده بود، اما جنگ تبلیغاتی بین ایران و عراق همچنان ادامه داشت و ارسال اسلحه، مهمات، مواد غذایی و دارویی برای شورشیان کرد عراقی از ایران قطع و متوقف نشد و همچنان ادامه داشت. شورش کردهای عراقی به رهبری ملامصطفی بارزانی در اواخر زمستان ۱۳۵۴ برابر با اوایل سال ۱۹۷۵، به اوج خود رسید و سرانجام دولت عراق تصمیم گرفت بر سر این موضوع با ایران مذاکره و معامله نماید.
یکی از دلایل عقبنشینی و نرمش دولت عراق در برابر ایران، شورش کردهای شمال عراق و گرفتاری روزافزون نیروهای عراقی در مقابله با این شورش بود و دولت ایران از آغاز این شورش به کردهای عراق و رهبر آنها ملامصطفی بارزانی کمک میکرد و حتی توپخانههای ایران از داخل خاک ایران نیروهای کرد را پشتیبانی آتش میکردند و یک ستاد عملیاتی در کردستان تشکیل شده بود و افسران ایرانی در آنجا حضور فعال داشتند.
در رابطه با عقبنشینی نیروها از نوارهای مرزی، تعدادی از یگانهای توپخانه، منطقه عملیاتی را ترک کرده و به گروههای خود پیوستند. یگانهای پیاده و سوارزرهی که درمنطقه عملیات بودند، همچنان در عقب جبهه، منطقه پراکندگی انتخاب و تا اواخر مردادماه۱۳۵۳ تعویض نشدند. پرسنل مستقر در منطقه، ایام نوروز را در سنگرها و مواضع خود جشن گرفتند و تقریباً پس از ۴۵ روز که از شروع عملیات تپه۳۴۳ گذشته بود، بنا به اصرار پرسنل و پیشنهاد فرماندهان یگانها و تصمیم ستاد عملیاتی، مقررگردید از هر گروهان، یکدهم پرسنل کادر برای مدت سه روز به مرخصی اعزام گشته و پس از مراجعت تعداد دیگری روانه شوند. این عمل روال جاری یگانها قرار گرفت و بقیه پرسنل که در منطقه عملیاتی حضور داشتند، به امور آموزش، تعمیر و نگهداری مشغول بودند. این برنامه تا نیمه مرداد ۱۳۵۳ ادامه داشت و کمکم چون هوا رو به گرمی گذاشته و باد سام که مخصوص منطقه بود، وزیدن گرفته و شروع شده بود، پرسنل برای رهایی از این معضل، شروع به ساختن آلونکهایی کرده و خود را از زندگی در زیر چادر نجات داده و به آلونکنشینی روی آوردند.
فوقالعادهای که روزانه برای پرسنل در نظر گرفته و از طریق دارایی و افسر عامل پرداخت میگردید بدین میزان بود:
– کلیه درجهداران کادر و وظیفه مبلغ ۶۰ ریال.
– افسران ستوانسوم و ستواندوم کادر و وظیفه مبلغ ۱۰۰ ریال.
– افسران ستوانیکم کادر و وظیفه و سروان مبلغ ۳۰۰ ریال.
– افسران ارشد از سرگرد تا سرهنگ تمام داخل مبلغ ۴۰۰ ریال.
– امرای ارشد هر کدام مبلغ ۶۰۰ ریال.
جالب اینجاست که در همان زمان، قیمت یک کیلوگرم پرتقال در شهر مهران، مبلغ ۱۱۰ ریال بود. بدین ترتیب، مشاهده مینمایید که به افراد با درجات پایین چه فشاری وارد میشده است!! البته به نظر من باید بین پرسنل با توجه به میزان تحصیلات و شغل واگذاری، اختلاف حقوقی وجود داشته باشد، ولی نه به این اندازه!! باید حقوق و مزایا را طوری در نظر گرفت که پایینترین طبقه حقوقی، بتواند نیازمندیهای روزانه خود را به راحتی تهیه نماید و هیچگونه عقدهای برایش به وجود نیاید.
مشکل دیگری که در این رابطه برای پرسنل مأمور پیش میآمد، این بود که اگر افرادی به صورت انفرادی و جدا از یگان سازمانی خود به مأموریت اعزام میشدند، حق مأموریت آنها را به صورت انفرادی پرداخت مینمودند، ولی دیگر جیره غذایی و مکان زیست و خواب در اختیار آنها قرار نمیدادند و این کارها به طور کلی بر عهده فرد اعزامشونده به مأموریت بود. کما اینکه خلبانان هوانیروز اعزامی به منطقه عملیاتی مهران به این مشکل دچار شده بودند و در شهر کوچکی مثل مهران، تهیه غذا برای آنها مشکل بود و با آمدن گردان سوارزرهی به منطقه، این موضوع حل شد و غذای آنها را تأمین میکردیم.
مأموریت گردان سوارزرهی و سایر یگانهای یادشده در مهران بدین نحو تا آخر مردادماه سال۱۳۵۳ ادامه داشت، تا اینکه به علت طولانی شدن مدت مأموریت و خسته شدن پرسنل، دستور تعویض یگانها صادر و مقرر گردید. گردان۱۰۰ پیاده و گروهان سوم گردان۲۳۲ تانک جمعی تیپ۳ زرهی لشکر۹۲ خوزستان، تشکیل گروه رزمی پیاده را داده و گردان۲۸۳ سوارزرهی را تعویض نمایند. گردانهای۱۰۵ پیاده دزفول و ۱۸۲ پیاده خرمآباد بلاعوض تعویض شده و کلیه یگانها نیز به عقب کشیده و به پادگانها روانه شدند.
بدین ترتیب مشاهده میشود که نیروهای موجود در منطقه، به طور چشمگیری تقلیل یافتند و این عمل نشانگر آن است که آرامش در منطقه برقرار گشته و نیروهای عراقی قادر نخواهند بود عکسالعملی از خود نشان دهند.
مدت سه ماه از زمان تعویض یگانها تا نیمه دوم آبانماه سال۱۳۵۳ را در پادگان اهواز گذراندیم و روز پانزدهم آبانماه بود که به گروهان دوم سوارزرهی دستور داده شد به سمت شهر مهران حرکت کرده و گروهان سوم تانک گردان۲۳۲ را نیز تعویض نماید. تعویض اخیر همراه با شروع مأموریت جدید برای گروهان دوم سوارزرهی تا آخر بهمنماه سال ۱۳۵۳ طول کشید و این مرتبه مأموریت را به طور مستقل از گردان انجام دادیم.
خاطره جالبی از مأموریت مهران دارم که بسیار جالب و شیرین و از نظر مذهبی آموزنده است: من و دو نفر از افسران همدورهام که در گردان سوارزرهی خدمت میکردیم، قرار بود اول مهرماه۱۳۵۳ به درجه ستوانیکمی مفتخر گردیم. در اردیبهشتماه سال۱۳۵۳ جهت انجام تست ورزش ترفیعاتی باید به مرکز پیاده شیراز اعزام میشدیم؛ هنگام سوار شدن به خودرو، یک نفر از افسران شیرازی جمعی گردان۱۰۵ پیاده دزفول به نام سرگرد فولادی نزد من آمد و اظهار داشت: «شما که به شیراز میروید ممکن است کاری برای من بکنید؟» جواب دادم «البته!!» ادامه داد: «پس از اینکه کارهایتان را کردید و خواستید به منطقه برگردید، سری به شاهچراغ بزنید و داخل حرم که شدید در فلان نقطه بایستید (مشخصات محل مورد نظر را داد) و بدون اینکه جلوتر بروید، رو به شاه چراغ کرده از قول من به او بگویید فلانی گفت چطور شد؟» من چون از حرفهای او چیزی سر در نیاوردم، سؤال کردم: «خوب بعد!!؟ دیگه چه کنم؟» در جوابم گفت: «دیگر هیچ!! شما فقط این را بگویید و بیائید. اگر این کار را برای من بکنید، بیاندازه ممنون و متشکر خواهم شد.»
در هر صورت، در شیراز این کار را انجام دادم و به مهران برگشتم و نتیجه را برایش بیان کردم. جناب سرگرد هم از من تشکر کرد و رفت! یک هفته بعد، درحالی که بیاندازه خوشحال به نظر میرسید و یک جعبه شیرینی در دست داشت، به چادر ما آمد و گفت: «میدانی سؤالی که توسط شما از شاه چراغ کردم چه بود؟ قبلاًمن از او خواسته بودم ترتیبی دهد تا پس از چند سال دربهدری به شیراز منتقل شوم، ولی هرچه انتظار کشیدم، این خواسته انجام نشد و فکر کردم موضوع را فراموش کرده است؛ لذا از طریق شما موضوع را یادآوری و پیگیری نمودم و امروز حاجتم برآورده شد و من منتقل شدهام.» واقعاً بنازم به این اعتقاد و ایمان!!
از آن تاریخ به بعد، من هم همین کار را پیش گرفتم و هر موقع کار یا خواستهای دارم، از روی خلوص نیت روی به آنها کرده و با همان زبان بیزبانی یاری میطلبم و تاکنون هم موفق شدهام.
تعویض یگانها و تقلیل یافتن آنها همچنان تا زمستان سال۱۳۵۴ مطابق با ژانویه ۱۹۷۵، که قرارداد۱۹۷۵ الجزایر به امضاء دو کشور ایران و عراق رسید، ادامه داشت.
منبع: کریم پیروزان، نبرد دلیران و شیران ایران زمین، تهران: ایران سبز، ۱۳۹۵