میشد، منفجر کردهاند.
اما در واپسین سالهای عمر در زندان اذعان کرد که اعتقادی به دین مسیح ندارد و خودش را بیشتر مسلمان میداند تا مسیحی. گفت علت اینکه رسما تغییر دین نداده هم این بوده که یک بار صدام حسین گفته بوده اگر او مسلمان بود، حتما نخست وزیرش میکرد و برای اینکه تغییر دیانتش تعبیر به جاهطلبی نشود، هیچگاه رسما دین خود را تغییر نداده است.
با این که از قومیتی غیرعرب بود، خود را عرب ملیگرا و عراقی میهنپرست معرفی میکرد. هنگامی هم که صدام حسین نام او را به طارق عزیز تغییر داد، از این تغییر نام استقبال کرد. از وفادارترین یاران صدام حسین بود و در حلقه پیرامون او، شخصیتی متمایز و متفاوت بود. همین تمایز و تفاوت هم از او چهرهای مناسب برای پیشبرد دیپلماسی صدام در جهان ساخت.
در میان نزدیکان صدام حسین که خود طارق عزیز هم آنان را افرادی بیمایه و بیسواد و فاقد رای میدانست، او شخصی باسواد با پیشینهای فرهنگی و دارای حسن شهرت بود که حتی بعد از سقوط نظام صدام هم کینهای نسبت به او میان مردم عراق وجود نداشت. همه این اوصاف در کنار تسلط او به زبان انگلیسی، تعلقش به دیانت مسیحی و حتی چهره ظاهریاش، از او شخصی مناسب و منحصر به فرد برای کارگزاری دستگاه دیپلماسی صدام حسین ساخته بود.
سابقه آشناییاش با صدام حسین به کنگره حزب بعث در سوریه باز میگشت که سران این حزب همراه با ناصریستها در عراق در تدارک کودتایی برای سرنگون کردن حکومت عبدالکریم قاسم بودند. این دوستی تا یک هفته پیش از سقوط بغداد که برای واپسین بار صدام حسین را دید، دوام یافت. خودش میگفت که در اولین برخورد، صدام حسین را فردی باهوش و باسواد و با کفایت یافت که همفکریاش با او دوستیشان را رقم زد و این دوستی اسباب ترقی طارق عزیز شد.
دوست صدام و جلال طالبانی
تا پیش از آن که صدام حسین به منصب معاونت ریاست جمهوری عراق برسد، طارق عزیز عضوی ساده در دفتر فرهنگی حزب بعث بود که با روزنامهنگاری و تدریس زبان انگلیسی گذران میکرد اما مدت کوتاهی پس از کودتای حزب بعث در سال ۱۹۶۸ که صدام حسین معاون احمد حسن البکر، رئیس جمهور وقت شد، سردبیری روزنامه ثوره، ارگان حزب بعث به طارق عزیز سپرده شد. با افزایش قدرت صدام حسین، طارق عزیز در سال ۱۹۷۴ وزیر اطلاع رسانی و عضو شورای رهبری حزب بعث شد و از آن پس تا پایان عمر نظام صدام حسین، عضو ثابت دولت بود.
نخستین ماموریت دیپلماتیکش در سال ۱۹۷۷ بود که جهت تنش زدایی از روابط عراق و سوریه، برای مذاکره به دمشق فرستاده شد و تا دو سال بعد که صدام حسین به ریاست جمهوری رسید میان بغداد و دمشق رفت و آمد داشت. صدام حسین او را معاون نخست وزیر کرد و وزارتخانه های آموزش عالی، آموزش و پرورش، گردشگری، امور جوانان و اطلاع رسانی را زیر نظرش قرار داد. در سال ۱۹۸۳ وزارت امورخارجه نیز به این مجموعه اضافه شد که هشت سالی خودش مستقیما آن را اداره میکرد و پس از آن تا پایان عمر نظام صدام حسین، چهره اصلی سیاست خارجی این نظام باقی ماند.
پس از سقوط بغداد، آمریکاییها در فهرستی که برای تعقیب سران فراری عراق تهیه و در قالب برگههای بازی ورق رتبهبندی کرده بودند، برای طارق عزیزجایگاهی بالاتر از خال هشت پیک قائل نشدند. جستجویش هم زیاد طول نکشید و دو هفته پس از سقوط پایتخت، با پای خود نزد آمریکاییها رفت و خودش را تسلیم کرد.
در دادگاه، با تکیه بر اینکه هیچ یک از مناصبش ارتباطی با اقدامات نظامی و امنیتی صدام حسین نداشته، هر گونه اتهامی علیه خود را رد کرد. در عین حال حاضر نشد علیه صدام حسین شهادت بدهد و حتی از اقدامات او دفاع هم کرد. با این حال دادگاه بر اساس برخی شهادتها و با استناد به این که او عضو شورای رهبری حزب بعث، عالیترین مرجع تصمیمگیری در عراق بوده، برایش حکم اعدام صادر کرد. ولی جلال طالبانی رئیس جمهور وقت عراق حاضر به امضای حکم اعدام نشد و این حکم به اجرا نرسید. طارق عزیز بعدها گفت که با جلال طالبانی دوستی شخصی داشته و آقای طالبانی هم در گفتگویی که عرفان قانعی فرد با او انجام داده، بارها به ارتباط دوستان خود با طارق عزیز و نقشی که در جلوگیری از اعدام او داشته اشاره کرده است (پس از شصت سال، عرفان قانعی فرد، نشر علم). طارق عزیز همچنین گفته که با مسعود بارزانی نیز رابطه دوستانهای داشته و تاکید کرده که آقای بارزانی همپیمان نظام بوده اما جلال طالبانی بوده که به دنبال خودمختاری برای کردها بوده است.
• حمله به کویت
چهار سال پیش، علی دباغ سخنگوی وقت دولت عراق گفتگویی مفصل با طارق عزیز در زندان انجام داد و پس از کنارهگیریاش از این سمت، این گفتگو را در اختیار تلویزیون العربیه قرار داد که دو سال پیش پخش شد. در این گفتگو، طارق عزیز همچنان از صدام حسین دفاع میکند و او را رهبری توانا میداند که با وجود جنگ، برای سازندگی کشورش کوشید اما در عین حال، به اشتباهات او از جمله حمله به کویت هم اشاره میکند و برخی اقدامات خشونتبار و سرکوبگرانه او را هم در عین توجیه، زیاده روی قلمداد میکند.
طارق عزیز میگوید صدام حسین گرچه خود رای بود و در نهایت تصمیمها را خودش میگرفت و کسی نمیتوانست نظرش را عوض کند اما به نظر مخالف هم گوش میداد و هیچگاه در جلسات به مقامات توهین نمیکرد و مانع از حرف زدن و نظردادن کسی نمیشد. با این حال، اطرافیانش معمولا جز تایید نظریات او کاری نمیکردند و او تنها کسی بوده که گاه با تصمیمهای صدام حسین ابراز مخالفت میکرده است.
مصاحبه کننده روایاتی از رفتار خشونتبار صدام حسین با مقامهایی که با او ابراز مخالفت کردند ذکر میکند، اما طارق عزیز همه این روایات را کذب میداند و میگوید صدام حسین همیشه با مقامات با احترام رفتار میکرده و خود او نیز هیچگاه به خاطر ابراز نظر مخالف با صدام حسین احساس ترس و نا امنی نکرده است.
طارق عزیز در این مصاحبه میگوید صدام حسین هنگامی که تصمیم گرفت به کویت حمله کند، از لحاظ روحی و جسمی بیمار بود و این بیماری روحی در گرفتن تصمیمی این چنین غیرعادی نقش داشت. میگوید در جلسهای که صدام حسین تصمیم خود را برای حمله کویت ابراز کرد، همه به جز عزت ابراهیم معاون صدام حسین که سکوت کرد، این تصمیم را تایید کردند و فقط او بود که مخالفت کرد و گفت این حمله به جنگ با آمریکا میانجامد. او عامل بسیاری از چنین تصمیمهای نادرستی را حسین کامل، داماد و پسرعموی صدام حسین عنوان میکند و میگوید: “عراق به بلایی به نام حسین کامل دچار شد که غدهای سرطانی داخل نظام بود و بر همه امور سلطه داشت. فردی قوی بود که نظرش را اعمال میکرد. هیچکس هم جز صدام جلودارش نبود. صدام دوستش داشت و به عنوان وزیر صنایع نظامی همه نوع امکاناتی در اختیارش گذاشت”.
حسین کامل بعدها علیه صدام حسین توطئه کرد و در سال ۱۹۹۵ از عراق خارج شد و برای سرنگونی او کوشید اما صدام حسین با خدعهای او را به عراق بازگرداند و دستور به اعدامش داد.
• جنگ ایران و عراق
طارق عزیز در زمانی که از مقامهای بلندپایه عراقی بود به علاقهاش به سیگار برگ شهرت داشت.
طارق عزیز جنگ با ایران را اجتناب ناپذیر میدانست اما میگفت بعدها به این نتیجه رسیده که صدام بهتر بود به جای حمله به ایران، به “ضربهای تادیبی” بسنده میکرد و وارد جنگی تمام عیار نمیشد. او اصرار داشت که این ایران بود که عراق را بسوی جنگ کشاند: “به عراق ظلم شد. این ایران بود که به عراق تجاوز کرد. ایران از لحاظ رسانهای و سیاسی به عراق تجاوز کرد و سعی کرد عراق را به هم بریزد. [امام] خمینی میخواست عراق را اشغال کند. به شکل نظامی اقدام نکرد چون نیرویش را نداشت. [امام] خمینی خودش را امام مسلمین میدانست و کسی که خودش را امام مسلمین و بخصوص شیعه میداند باید بر نجف و کربلا و سامرا مسلط شود. [امام] خمینی میخواست بر اینها مسلط شود و عراق از خودش دفاع کرد و گرنه صدام به هیچ وجه نفعی در حمله به ایران نمیدید. تا قبل از چهارم سپتامبر ۱۹۸۰ هم در هر جلسهای اگر صحبت از این میشد که به ایران حمله کنیم یا نه، پاسخ منفی بود”.
طارق عزیز همچنین در گفتگو با علی دباغ میگوید که نه آمریکا و نه عربستان سعودی هیچکدام عراق را به حمله به ایران تحریک نکردند اما همه دولتها حتی لیبی و سوریه از ایران بدشان میآمد: “کشورهایی مثل عربستان سعودی هم که میانجی شدند، به هیچ وجه در میانجیگری جدی نبودند بلکه میخواستند از شر [امام] خمینی راحت شوند. اروپاییها هم از [امام] خمینی بدشان میآمد و سرمایهگذاری زیادی [روی جنگ] کردند. آمریکاییها و اروپاییها هیچگاه از عراق نخواستند که جنگ را متوقف کند. شوروی هم به ایران و هم به عراق سلاح میفروخت و از هر دو طرف جنگ سود میبرد. هیچ تلاشی هم برای پایان دادن به جنگ نکردند”.
طارق عزیز اذعان کرده که عراقیها تصور نمیکردند جنگ با ایران آن قدر طول بکشد و تصور میکردند که جنگ بزودی به آتشبس و قرارداد صلح بینجامد، خود او هم تلاش زیادی برای یافتن راه حل سیاسی برای جنگ کرده و صدام هم به دنبال راه حلی سیاسی بوده که مشکلات ایران و عراق را برای همیشه حل کند اما ایرانیها بودند که نمیخواستند جنگ به پایان برسد.
طارق عزیز تایید کرده که شرکتهای فرانسوی، آلمانی و اسپانیایی با تایید دولتهایشان به عراق سلاح شیمایی میفروختهاند اما گفته که استفاده از سلاح شیمایی برای صدام تنها جنبه تاکتیکی برای تضعیف ایران داشته و نه این که سیاست جنگی او باشد و در صورتی که راه نظامی دیگری داشته، حتما به جای سلاح شیمایی بدان متوسل میشده است. در مورد حلبچه هم، طارق عزیز گفته نه بر اساس دادهها و اطلاعات، بلکه بر اساس تحلیل شخصی اعتقاد دارد که این شهر را ایران بمباران کرد تا گناه آن را به گردن عراق بیندازد.
به گفته طارق عزیز، پس از پایان جنگ ایران و عراق هم صدام حسین زرادخانه ای عظیم از سلاحهای شیمیایی و میکروبی داشته اما پس از صدور قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد همه آنها را نابود میکند.
• خشونت زاییده محرومیت
طارق عزیز گفته که در سالهای پایانی نظام صدام حسین، بارها از او خواسته بوده که به قطعنامههای شورای امنیت گردن بنهد “تا عراق همچنان آباد بماند” اما کسی نمیتوانسته نظر صدام را عوض کند و خود او نیز به همین سبب در آن سالها همیشه دچار درگیری و تشویش ذهنی بوده است.
او در واپسین گفتگویش همچنان از صدام ستایش کرده و اعمال خشونتبار او را ناشی از اوضاع دشواری دانسته که وی در آن قرار داشته اما در عین حال اذعان کرده که در شخصیت صدام حسین از همان آغاز نوعی تمایل به خشونت دیده است. وی این خشونت را ناشی از دهقانزادگی صدام حسین و دشواریها و محرومیتهایی دانسته که او در کودکی کشیده است. محرومیتهایی که به گفته او، مانند هر فرد محرومیت کشیدهای که به امکانات و تنعم برسد، خود را در قالب زنبارگی هم نشان داده است.
علی دباغ در مصاحبهاش به طارق عزیز میگوید که صدام حسین علاوه بر زنان متعددی که با آنها رابطه داشته، با دو زن دیگر نیز علاوه بر همسر اصلیاش، ازدواج رسمی کرده است. طارق عزیز میگوید تنها از یکی از این ازدواجها خبر دارد که با زنی به نام سمیره شاه بندر بوده، اما هیچ اطلاعات دیگری از این زن ندارد. طارق عزیز همچنین تاکید میکند که صدام حسین علاقه چندانی به مشروبات الکلی نداشته و فقط گهگاه قدری آبجو یا کنیاک مینوشیده است.
در طول دوازده سالی که طارق عزیز در زندان به سر میبرد، خانوادهاش که در اردن زندگی میکنند بارها از وضعیت بد جسمی او سخن گفتند و این که او شکنجه شده و مسئولان زندان دارو و امکانات پزشکی در اختیارش نگذاشتهاند. خود طارق عزیز اما در این مصاحبه جز این که میگوید زندان بر وضعیت جسمی او اثر سوء گذاشته، شکایتی نکرده است.
طارق عزیز در زمانی که از مقامهای بلندپایه عراقی بود به علاقهاش به سیگار برگ شهرت داشت. سیگار برگ تجملی، جای خود را در زندان به سیگار معمولی داد و او در طول مصاحبه که سه ساعتی به طول میانجامد، پیوسته سیگار میکشد.
توضیح: متن حاضر گزارشی از مصاحبه علی دباغ با طارق عزیز است که در زمان حبس وی انجام شده و بنابر وصیت طارق عزیز می بایست پس از مرگش منتشر می شد. مصاحبه دباغ با عزیز در شبکه العربیه پخش شده است و این متن صرفا راوی مصاحبه اصلی و ترجمه بخش های مهم آن به فارسی است.