در این سخنرانی گفت:
سه نکته برای فهم مسائل استراتژیک منطقه ای حایز اهمیت است: نخست- شیفت از سیاست مبتنی بر هویت (identity politics) به سیاست امنیت کشورها (state’s security) است. در یک نگاه کلی به تحولات استراتژیک در منطقه خاورمیانه باید گفت که تغییر اصلی در ماهیت “دولت” به خصوص در جهان عرب و نگاه به مساله منافع کشورها اتفاق می افتد. البته این تغییر از یک دولت به دولت دیگر از لحاظ ویژگی های تاریخی و هویتی، روابط سنتی منطقه ای و خواسته های سیاست داخلی کشورهای منطقه متفاوت است.
تغییرات در ماهیت دولت در جهان عرب، پویایی های جدیدی را وارد روابط استراتژیک ایران و ترکیه کرده است: خطر به هم ریختن مرزهای سیاسی، ظهور پدیده داعش دولت اسلامی) و افزایش فضای خشونت و ترور که همگی به نوعی به مسائل ثبات منطقه ای و اقتصاد و توسعه سیاسی مربوط می شوند، خود نوعی دولت گرایی (statism) جدید مبتنی بر همکاری های منطقه ای را شکل داده اند که ویژگی اصلی آن بازگشت به اصول دولت از جمله ضرورت برقراری ثبات و امنیت است.
در اینجا، کشورهایی موفق ترند که دولت (state ) و نهادهای بروکراتیک قوی تری دارند- مثل ایران و ترکیه- این کشورها به همان اندازه نقش بیشتری در تحولات استراتژیک منطقه ایفا خواهند کرد. بنابراین شاید لازم باشد که روش تحلیل مسائل منطقه ای از شکل سنتی سیاست هویتی مثلا رقابت شیعه و سنی به تحلیل مبتنی بر منافع state تغییر یابد که روش مطمئن تری از رفتار دولت ها در منطقه می دهد.
مثلا: حضور ایران در عراق در اثر ظهور داعش بیشتر ناشی از نگرانی از فروپاشی state عراق است تا حمایت از شیعیان یا کردها. یا عملکرد ترکیه در کوبانی ناشی از نگاه امنیت ملی ترکیه به مساله است تا مساله و سیاست هویتی. این تحول خود ایران و ترکیه را وارد همکاری های دوجانبه و چندجانبه منطقه ای خواهد کرد.
دوم- مساله تداوم (consistency) در سیاست منطقه ای ایران و ترکیه است. مساله تداوم در سیاست خارجی کشورها تا حد زیادی به تقاضاها و ظرفیت های سیاست داخلی کشورها در ورود به مسائل منطقه ای مربوط می شود. ایران و ترکیه هم از این امر مستثنی نیستند. اما در مورد این دو کشور این مساله تا حدودی فرق می کند. حضور فعال سیاسی ایران در مسائل منطقه ای در عراق، سوریه، یمن بیشتر به این دلیل است که سیاست داخلی ایران به نوعی طرفدار حضور فعال ایران در مسائل منطقه ای به دلایل مربوط به تامین امنیت ملی، منافع ژئوپولتیک یا افزایش نقش است. یعنی موضوع نه از زاویه صرف ائتلاف سازی با دوستان منطقه ای، مسائل ایدئولوژیک، یا اهمیت قدرت بازدارندگی ایران، یا مهار قدرت های بیگانه و غیره بلکه از زاویه ظرفیت های داخلی در ایران هم است که منجر به تداوم در سیاست خارجی و منطقه ای ایران می شود.
مثلا حضور در عراق برای حفظ امنیت ملی، حضور در سوریه برای حفظ منافع ژئوپولتیک و در یمن برای تقویت رویکردهای مستقل در جهان عرب است که می تواند مبنایی برای گسترش همکاری های منطقه ای باشد. اما در مورد ترکیه این اصل تا حدودی متفاوت است، یعنی سیاست داخلی ترکیه خود محدودیت های زیادی برای حضور فعال دولت ترکیه در مسائل منطقه ای و به تبع آن تداوم در سیاست منطقه ای ترکیه به همراه می آورد. نهادهای بروکراتیک ترکیه چندان خواهان حضور آشکار این کشور در مسائل منطقه ای نیستند. چون با اصل میانجیگری سنتی ترکیه در مسائل خاورمیانه، ثبات و رشد اقتصادی این کشور و غیره در تضاد است. یعنی تداوم در سیاست خارجی ترکیه به نوعی به تقاضاهای سیاست داخلی ارتباط می یابد.
به عبارت دیگر، عدم تداوم سیاست ترکیه در نزدیکی به ایران- مثل سیاست اخیر اردوغان در مورد یمن که به نفع عربستان در ابتدا عمل کرد- الزاما استراتژیک نیست و کوتاه مدت است. این گونه هم دیدیم که با حضور وی در ایران و ملاقات صمیمانه با دکتر روحانی و تاکید بر ضرورت همکاری منطقه ای عوض شد.
سوم- اهمیت استراتژی فزاینده “همکاری منطقه ای” در سیاست منطقه ای ایران است. ایران ثبات استراتژیک را در تقویت همکاری های نزدیک منطقه ای می بیند، نه الزاما همکاری نزدیک با امریکا و غرب. این خود زمینه خوبی برای همکاری ایران و ترکیه است. استراتژی همکاری منطقه ای ایران در درجه اول مبتنی بر: پیروی از رویکردهای مستقل و حمایت از دولت های “فراگیر” است که بر اساس واقعیت های سیاست داخلی کشورها و تقاضاهای مردمی- ملی شکل می گیرد. چون ماهیت دولت همان گونه که در ابتدا گفتم در حال تغییر است. مثلا بر خلاف بحث غالب، رویکرد ایران در یمن الزاما بر مبنای توازن قدرت عربستان در منطقه نیست. بلکه حمایت از یک حکومت مستقل و فراگیر است که بتواند به نفع همکاری های منطقه ای عمل کند و همزمان منافع عربستان را هم در نظر بگیرد. بر این اساس است که ایران به دنبال راه حل عراقی/ راه حل یمنی/ راه حل سوری/ راه حل مصری است.
در درجه دوم، ایران سعی دارد به گونه ای عمل کند که بین منطقه و غرب قرار نگیرد. یعنی نزدیکی با غرب به بهای روابط منطقه ای یا ترکیه نیست یا برعکس، هر دو جایگاه خود را دارند. شاید مفهوم تعادل در سیاست منطقه ای ایران (دولت روحانی) دقیقا بر همین مبنا است که چگونه ایران با غرب و منطقه همزمان روابط داشته باشد. غرب از جنبه ماتریالیستی و تکنولوژی و سرمایه مهم است. همزمان منطقه از لحاظ هویتی- تاریخی و سیاسی و امنیتی به اصطلاح خاص گرایی دولت در ایران برای افزایش نقش و مهار تهدیدات (یعنی برقراری ثبات استراتژیک) مهم است.
در درجه سوم، اینکه ایران خواهان پرهیز از ورود به ائتلاف های جاری است که می تواند بین دولت ها و ملت های منطقه قرار گیرد. مثل ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا علیه داعش، یا ائتلاف به اصطلاح سنی ده کشور عربی در یمن. چون مفهوم اینگونه ائتلاف سازی در منطقه دچار چالش جدی است. اگر اینگونه به مسائل استراتژیک در منطقه نگاه کنیم، پویایی های استراتژیک در منطقه، ایران و ترکیه را به سمت رویکردهای مستقل و همکاری های منطقه ای سوق می دهد. ادغام اقتصادی دو کشور تنها این همکاری را تکمیل می کند.
نکته آخر اینکه: روابط ایران و ترکیه هرگز نباید از زاویه اصل توازن قوا (یعنی ۴٠٠ سال توازن قدرت) سنجیده شود که یک مدل تحلیل قدیمی است، بلکه باید از زاویه همکاری و دستیابی به امنیت جامع در منطقه بررسی شود که خود از امنیت دولت می گذرد و با موضوع ضرورت برقراری ثبات در منطقه ارتباط می یابد. این مساله برای رشد اقتصادی و سیاسی این دو قدرت منطقه ای کلیدی است. تنها در این صورت است که روابط استراتژیک ایران و ترکیه در پرتو تحولات منطقه ای به خوبی می تواند ارزیابی شود.