محمد مطلق: «آی کاکای کشاورز! شخمت دلخواه و بذرت رازیانه و خرمنت پربرکت/ برادرم، کاکای من! راهم کوهستانی است، میروم بوکان/ همان جا که گلستان ایران است/ کاکای کشاورز! شخم را رها کن، میهمان از راه میرسد خسته/ بیا برویم سمت خانه، من که راه را بلد نیستم/ تا همین…