به مناسبت چاپ دوم کتاب آذربایجان و شاهنامه نوشته سجاد آیدنلو، مصاحبه سال گذشته دکتر ابوالفضل خطیبی درباره این کتاب را باز نشر میخوانیم.
ابوالفضل خطیبی در مصاحبه با موسسه ندای مهر آذربایجان سخنانش را با موضوع پیوستگی ابدی آذربایجان و ایران آغاز کرد و گفت: «درباره پیوند آذربایجان و هویت ملی ایرانی باید از شاعری هراتی به نام صدرالدین هروی -که در قرن هشتم هجری به اصفهان آمده و درباره آذربایجان شعر سروده است- نقل قول کنم. او اصفهان را به بهشت تشبیه میکند و آذربایجان را دستی از پیکر ایرانزمین میداند. این سرزمین هیچگاه از ایران جدا نبوده است و در آینده هم نخواهد بود.»
او در ادامه به تکریم این سرزمین توسط تاریخنگاران پرداخت و گفت: «ما میدانیم که خاستگاه دین زردتشی و کتاب اوستا شرق ایران است. بعدها بهویژه در زمان مادها، زمانی که بر شرق مسلط میشوند، مرکزیت این دین به غرب منتقل میشود. همین مسئله باعث میشود بسیاری از نامها در اوستا به مکانهای جدید اطلاق شوند. مثلا دریاچه چیچست به دریاچه ارومیه منسوب میشود. به همین دلیل است که نویسندگان دوره اسلامی متصور بودهاند که محل تولد زردشت نیز آذربایجان بوده است. این محل همواره مورد احترام تاریخ نگاران بوده است.»
هویت ملی و هویت ایرانی
ابوالفضل خطیبی با اشاره به شکلگیری ناسیونالیسم در غرب و تاثیراتش در ایران بیان کرد: «مکاتبی که در غرب تکوین پیدا میکنند، بر اساس اطلاعات و دادههایی از سرزمینهای غربی است. یکی از این مکتبها همین ملیگرایی و ناسیونالیسم است. این مفاهیم و مکتبها به طور کامل قابلانطباق با مفاهیم کهن بومی شرقی، خصوصا ایرانی نیستند و سعی در تطبیق این دو موجب سوءتفاهمهایی میشود؛ به طوری که در جنگهای جهانی هم شاهد آن بودیم. انسانی که بدون هویت باشد، ریشهای ندارد. در دنیایی که ازخودبیگانگی یکی از مسائل مبتلابه بشر است، هویت و ریشه، ارزش بالایی مییابد.
در این میان هویت ملی و هویت فرهنگی میراث بشری مدرن است. بعضی از محققان معتقد هستند که ایرانیان پیش از دوران صفوی هویت ملی نداشتهاند و هیچگاه خود را ایرانی نمینامیدند و خود را اهل شهرها میدانستند؛ البته شواهد بسیار و ابیات گوناگونی وجود دارد که این ادعا را رد میکند.»
خطیبی سپس به تعریف هویت پرداخت و گفت: «اما این هویت چیست؟ تعاریف متعددی درباره هویت ملی وجود دارد. به نظر من بهترین این تعریفها همان روح جمعی است که میان مردمانی که در مرزها و سرزمینی مشترک با فرهنگ و اساطیر و آیینها و خاطرات مشترک زندگی میکنند، وجود دارد. این هویت از اجزای مختلف تشکیل شده است باید بدانیم که نیاز نیست تمام عناصر متعلق به هویت ملی در تمام مناطق یک کشور وجود داشته باشد. مثلا در منطقه آذربایجان زبان رایج زبان ترکی آذربایجانی است و فارسی زبان رایج نیست. این مسئله باعث نمیشود که آذربایجان را فاقد هویت ملی بدانیم. آنچه اهمیت دارد، میراث فرهنگی مشترک اقوام ایرانی است.
مسئله دیگری که باید درباره آن صحبت کرد، مسئله نژاد است که نمیتوان آن را از هویت ملی جدا کرد. امروزه آمیزش ملل مختلف و اقوام مختلف با یکدیگر این موضوع را زیر سوال میبرد. آنچه مهم است خود را زیر لوای یک کشور دانستن است، نه تعصب ورزیدن بر متعلقبودن به قومی و ستیزکردن درباره آن.»
کتاب آذربایجان وشاهنامه
ابوالفضل خطیبی با اشاره به فعالیتهای شاهنامهشناسان ایرانی به نقش پررنگ آنان در شناساندن شاهنامه به جهانیان اشاره کرد و سخنانش را با نقد کوتاهی بر کتاب «آذربایجان و شاهنامه» پایان داد و گفت: «بعد از انقلاب اسلامی و با شروع فعالیتهای جلال خالقی مطلق ایرانیان پژوهشهای ارزشمندی در حوزه شاهنامهشناسی داشتهاند. اگر بخواهم چند نفر از شاهنامهشناسان برتر را نام ببرم، سجاد آیدنلو یکی از آنان است. او در تالیف به منابع پایبند است. وقتی که به کتاب «آذربایجان و شاهنامه» نگاه میکنیم متوجه میشویم که این کتاب بسیار مستند است و میتوان به آن ارجاع داد. البته باید گفت الگویی که در این کتاب به کار گرفته شده است، قابلاستفاده برای مناطق دیگر ایران نیست. این کتاب پاسخی به نیاز زمانه است و بر همین اساس نوشته شده است. بنابراین برای بررسی و مطالعه دیگر مناطق ایران از این منظر باید روشهای دیگری به کار برد.
خوشبختانه نقدهای بسیاری بر این کتاب نوشته شده است که نشان از اقبال به این اثر دارد. یکی از این نقدها که جالبتوجه است، نقد محمود جعفری قنواتی است. امیدوارم دیگر نقدهایی که در آینده به این کتاب میشود هم نقدهای علمی و دقیقی باشد.»