محمد مطلق (رزونامه ایران):
میرهاشم اکبری سادات در ییلاق اده چمنی میگوید ما همان مردمی هستیم که در جنگ تحمیلی از جان و مال خود گذشتیم و الان هم اگر کسی به ایران چپ نگاه کند سر جایش مینشانیم: «من جانباز ۴۵ درصد هستم، دو برادر و پنج پسرعمویم در جنگ شهید شدند. پدرم و همه عموهایم جانباز و ایثارگر بودند. خدا میداند پنیر سفره را هم برداشتهایم و به جبهه فرستادهایم. این ییلاق را میبینی؟ یادم هست اینجا تا چشم کار میکرد پر از گوسفند بود. همه را جمع کردیم که برای رزمندگان قربانی کنند بفرستند جبهه. حالا هم دعای روز و شب ما این است که ایران سربلند باشد و کسی که به این مملکت خدمت میکند سربلند باشد و دشمنان ایران جز خواری و ذلت چیزی نصیبشان نشود. ما سرباز وطن هستیم و به امید خدا سرباز وطن هم میمانیم.»
در ییلاق اده چمنی کوهستان چال داغ مشگین، سری میزنم به اوبه سید رمضان. اوبه دیگری با شش هفت آلاچیق در دامنه دوردست کوه پیداست و اوبه سید رمضان هم همین قدر آلاچیق دارد. هر اوبه با چند آلاچیق چیزی شبیه یک روستاست با آغلی بزرگ برای احشام همه اهالی اوبه. اده چمنی ییلاق تیره اکبرلوهای طایفه ملی سیدلر است. شاهسونها ۳۲ طایفه هستند و هر طایفه به فراخور بزرگی، تیرههای خودش را دارد. طایفه ملی سیدلر از ۳۱ تیره تشکیل شده که یکی از آنها اکبرلوها هستند و از تیرههای دیگر این طایفه میشود به تقیزاده و سیدرضا و مشهدی محمد و… اشاره کرد و همان طور که از اسم طایفه پیداست همه ساداتی هستند که بنا به حوادث تاریخی و نقش آفرینی آنها در این حوادث، لقب «ملی» به خود گرفتهاند.
از حاج سیدرمضان اکبری سادات، بزرگ اوبه میپرسم شنیدهام آلاچیق شاهسونها به تعداد طایفههایش ۳۲ ترکه دارد. میگوید: «بله اما این آلاچیق که میبینی ۲۸ ترکه است. آلاچیق ۲۴ ترکه یا ۲۴ میله هم داریم که میشود اینها را روایتهای مختلفی از چیزی که شما میگویید دانست ولی اصل، همان ۳۲ ترکه است که نمد آلاچیق را نگه میدارد.»
ایل شاهسون هرساله با گرم شدن هوا از دشت مغان در شمال استان اردبیل به سمت ییلاق دامنههای سبلان در جنوب مشگین شهر کوچ میکنند. جلگه مغان در جنوب ارس و غرب دریای مازندران شامل ۱۰ شهر مرزی بیله سوار، پارسآباد، جعفرآباد، مغانسر، اصلاندوز، گرمی، انگوت، اسلامآباد، اولتان و بابک، قشلاق شاهسونها و محل اصلی این ایل بزرگ مرزنشین به شمار میآید. اگرچه بخشی از طوایف شاهسون نیز در زنجان و اطراف ساوه ساکن شدهاند.
هسته اصلی ایل شاهسون که از آن به اتحادیه یا فدراسیون شاهسون نیز یاد میشود، ۵۰۰ سال پیش در زمان شاه اسماعیل صفوی شکل گرفت. با زمزمه جنگ میان ایران و عثمانی، طوایفی از ترکمانان آناتولی و شمال عراق که عاشق ایران و تشیع بودند از این مناطق خارج شده و با طوایف مهرگانیان و آیینهای [آینالی]های آذربایجان و نیز طوایف ترکتبار آسیای میانه که با حکومتهای ترک زبان و ترکتبار وارد مناطقی از قفقاز جنوبی از جمله قره باغ شده بودند، درهم آمیختند و اتحادیه مدافعان ایران و تشیع را شکل دادند. همچنین برخی محققان معتقدند در این اتحادیه بزرگ طوایفی از تالشها و کردهای کرمانج ایران و آناتولی نیز وارد شده و درهم آمیختهاند. آن هم درست زمانی که سرهای زیادی در امپراطوری عثمانی به جرم ایرانخواهی بالای دار رفت و ترس از گسترش تشیع بهانه جنگ چالدران شد.
در این مقطع حساس، شاهسونها به معنی لغوی دوستداران شاه [صفوی] نوعی نیروی مردمی برای دفاع از ایران و شاه اسماعیل شکل دادند که جنبه اعتقادی، عرفانی و مذهبی هم داشت. اما زمانی این نام رایج شد که قزلباشها دچار زیاده خواهی شده و شاه عباس کبیر را تحت فشار قرار دادند. در این دوره نیز شاهسونها به یاری شاه عباس شتافتند و بار دیگر نقش مهمی در تثبیت سیاسی کشور بازی کردند. یکی از درخشانترین نقاط کارنامه تاریخی این ایل، مبارزه با فرقه دموکرات آذربایجان و دار و دسته پیشهوری است که مستقیماً از استالین، رهبر شوروی دستور میگرفت و عملاً آذربایجان را از ایران جدا کرده بود تا اینکه یک سال پس از این غائله در آذرماه ۱۳۲۵ شاهسونهای زنجان از این سو سنگر خائنان را درهم کوبیدند و راه را برای ورود ارتش ایران باز کردند و شاهسونهای اردبیل از آن سو. آنها در جنگ تحمیلی هشت ساله نیز شهدای زیادی را تقدیم کردند؛ طوری که حالا به هر اوبه و آلاچیقی در دامنههای سبلان سر بزنید، چند شهید را از برادر و پدر و پسرعمو گرفته تا هم تیرهای و هم اوبهای برایتان نام میبرند.
از کربلایی سید حسین اکبری هم پرسش تکراریام را میپرسم و همان پاسخ را میشنوم. چرا شاهسونها این همه به وطن پرستی و غیرت شهرهاند؟ میگوید: «این ارث پدری ماست.» میگویم در جنگ اخیر قره باغ چند خمپاره هم این طرف مرز افتاد و بعد هم شاهد مانور نیروهای نظامی کشور در ساحل ارس بودیم. اگر خدای ناکرده مرزهای ما هم تهدید میشد… اجازه نمیدهد حرفم تمام شود، میگوید: «ما شاهسونها نگهبان ایرانیم. فرقی نمیکند دشمن، چه کسی باشد. وطن ما ناموس ماست، ما با کسی شوخی نداریم.»
شبنشینیهای اوبه باید دلنشین و آرامبخش و تماشایی باشد. نم نم باران و زنگوله گوش نواز گله و بوی شنگ و قاضی یاغی و سیر و پیاز وحشی و عطر ناشناخته گلهای رنگ به رنگ ییلاق، برای غریبهای مثل من به رؤیا میماند. در آلاچیق کربلایی سیده گلی طباطبایی جمع میشویم که چای بنوشیم و گپ بزنیم. دو پسر کربلایی گلی در تهران زندگی میکنند و چند روز پیش برای دیدار مادر در اده چمنی بودهاند. از کار روزانه زنان میپرسم، میگوید: «خانهداری و پخت و پز و شیر دوشی و فرشبافی و جاجیمبافی… قبلاً نمد آلاچیق را هم مردان همین جا درست میکردند اما الان کارها راحت شده؛ پشم بز را میبرند محله قره درویش مشگین توی کارگاه با ماشین میکوبند و برمیگردانند. تا چند سال پیش طناب را هم خودمان درست میکردیم.»
هر گوشهای از آلاچیق میشود جلوه هنر زنان شاهسون را دید. رختخوابها دور تا دور آلاچیق چیده شده و پشت تکه فرشهای زیبایی که رختخواب را به پشتی تبدیل کرده، پنهان شده است؛ گرم و راحت و زیبا و دلنشین. میپرسم شبها که برای شبنشینی جمع میشوید چه میکنید؟ سید رمضان میگوید خاطره تعریف میکنیم و شعر میخوانیم. از او میخواهم تکهای شعر بخواند. میگوید: «شفاعت بیحسین معنا ندارد/ قیامت بیحسین غوغا ندارد/ اگر آید هزاران یوسف از راه/ حسین ابن علی همتا ندارد/ حسینی باش تا در محشر نگویند/ چرا پروندهات امضا ندارد/ اگر پروندهات امضا ندارد/ رضایتنامه زهرا ندارد/ حسین خادم اولان هیچ زامان دا خوار اولماز؛ کسی که خادم حسین شود هیچ زمان خوار نمیشود/ توجه ایلئسه مولاسی هیچ گرفتار اولماز؛ مولایش توجه کند هیچ وقت گرفتار نمیشود.»
روبهروی روستای موئیل در آن سوی جهنم دره که به تکهای از بهشت میماند، سری میزنم به اوبه کریم برزگر از طایفه مغان و تیره رضاقلی؛ اوبهای کوچک با چهار آلاچیق و گلهای بزرگ که تازه از چرا برگشته و آماده شیردوشی است. سگها دورهام میکنند که با اشاره مهدی مرادی از حمله بازمیمانند و به نشان دادن دندانهایشان رضایت میدهند. مهدی مرادی پیراهن تمیز و نو ارتش را به تن کرده. میپرسم چرا پیراهن ارتش را پوشیدهای؟ دستی به پرچم روی بازویش میکشد و میگوید: «خوشم میآید… افتخار میکنم.»
از کریم برزگر میپرسم در جنگ باکو و ایروان ارتش و سپاه برای حفاظت از مرز در ساحل ارس اردو زدند. اگر آن زمان نیازی به بسیج مردمی بود آماده بودی اسلحه دستت بگیری؟ میگوید: «این چه سؤالی است؟ ایران وطن ماست. ما که دست از وطن خود نمیکشیم. دشمن هرکسی که میخواهد باشد، باشد.»
در ییلاق اده چمنی میپرسم مهمترین مشکل شما چیست و چه درخواستی از دولت دارید؟ میگویند ما نه فرودگاه بینالمللی میخواهیم نه بیمارستان ۵۰۰ تختخوابی، عشایر باری روی دوش مملکت نیست. بماند که با دفترچه عشایری به ما یک کیلو آرد هم نمیدهند، فقط به آقایان بگویید جاده ۱۵ کیلومتری زیوه شورگول ۳۲ طایفه شاهسون را زمینگیر کرده. هشت کیلومتر این جاده زیر نظر گرمی و هفت کیلومترش زیر نظر بیله سوار است. حالا نه این زیر بار تعمیر و بازسازی میرود نه آن. از سه دولت قبل تا حالا دهها نماینده و مسئول هم قول دادهاند این ۱۵ کیلومتر را برای ما درست کنند که فعلاً نشده. جز این هیچ درخواست دیگری نداریم. در دامنههای سبلان لبریز میشوم از عطر کوهستان و عشق به ایران و گلایههای تلخ.