هفته گذشته رسانههای باکو با حمله به گفتوگوی محمد مطلق، دبیر گروه گزارش روزنامه ایران با شبکه برونمرزی سحر آذری، تلاش کردند جملهای از تمامی این گفتگو را که در آن تأکید میشود به لحاظ تاریخی لاچین زمانی متعلق به ارمنستان بزرگ بوده، این واقعیت تاریخی را سیاست امروز ایران در قبال قفقاز جنوبی جا بزنند و با عنوان «نوبت تخریب» و «شوک خبری» در گزارشهای مکتوب و ویدئویی متعددی بازتاب دهند و از روزنامهنگار ایرانی با عناوین جا افتادهای در رسانههای باکو مثل کارشناس فارسپرست و آذری ارمنیپرست یاد کنند. تا اینجای کار البته که طبیعی است و اگر اتفاقی غیر از این میافتاد جای تعجب داشت، اما موضوع مهم نحوه واکنش شبکه سحر آذری به هجمه رسانهای باکو است که متأسفانه با تکرار موارد مشابه نشان میدهد مثل مورد اجازه ندادن به پخش مستند «حیدر علیاوف» که در آن ثابت شده وی کرد ایزدی است نه آذری، دستها و لابیهای پنهانی این شبکه را تحت فشار قرار میدهد و از سوی دیگر برخی عوامل خود این شبکه نیز تمایلات پنهانی نسبت به سیاستهای رایج باکو دارند که گاه به شکل غیرقابل کتمانی بیرون میزند. به عنوان مثال تقریباً در همه گزارشهای باکو این جمله تکراری مشاهده میشود: «علی رغم تذکر مجری و تصحیح اشتباه او، کارشناس برنامه به افکار دیوانهوار خود ادامه داد.»
حال میتوان پرسید اگر مجری برنامه نماینده تلویزیون دولتی ایران است و تذکر لازم را هم داده، چطور سخن میهمان تبدیل به سیاست ایران در قبال قفقاز جنوبی میشود؟ اگر مجری و تلویزیون دولتی ایران بیگناه است، چه لزومی دارد مجری آن برنامه را به برنامه دیگری دعوت کنند تا مفصل توضیح دهد این خطا، خطای او و تلویزیون سحر آذری نیست بلکه به بیاطلاعی گفتگو شونده نسبت به جغرافیای قفقاز جنوبی برمیگردد؟
آنچه در این برنامه گفته شد
محمد مطلق در این گفتگو چه گفت؟ این روزنامهنگار ابتدا با اشاره به اقوام جدا شده از ایران عنوان کرد، مشکلات آنها درست از زمانی آغاز شده که سایه ایران از روی سرشان برداشته شده است. جمهوری باکو ۲۰۰ سال است که از ایران جدا شده و کردستان عراق ۵۰۰ سال، اما کردستان عراق پس از پنج سده هنوز هم آرام نگرفته و مشکلات آن همچنان ادامه دارد تا جایی که درست در زمان جنگ اول باکو ایروان جنگ بزرگی بین سلیمانیه و اربیل اتفاق افتاد که در جریان این نبرد معروف به «شر براکوژی» یا جنگ برادرکشی حدود ۱۰ هزار نفر از طرفین کشته شدند و امروز از احتمال جدایی دو اقلیم در کردستان عراق یعنی اقلیم سلیمانیه و اقلیم اربیل سخن گفته میشود؛ بنابراین مرور زمان، نه تنها زخمها را درمان نمیکند بلکه به شدت جراحت آن نیز میافزاید. درحالی که در جغرافیای امروز ایران، ارمنی و آذری باهم و برادرانه زندگی میکنند و هیچ زمان، هیچ اختلافی میانشان نبوده است.
وی با اشاره به سخن رهبری و خط قرمز ایران در زمینه تغییر مرزهای تاریخی عنوان کرد: «این گفته تکرار نخواهد شد و اگر علیاوف به ناتو پشتگرم است، بهتر است بداند پهپادهای ما ناتو را در قلب اروپا زمینگیر کرد.»اما مناقشه اصلی از اینجا آغاز شد که مطلق اشاره کرد مانور ترکیه و علیاوف در جوار مرز بیلهسوار ایران چه ارتباطی به ارمنستان دارد، مگر آنجا مرز ارمنستان است؟ مگر جاده لاچین که ارتش باکو در لباس معترضان محیطزیستی مسدودش کرده و دو هفته است که مردم قرهباغ کوهستانی در محاصرهاند، خاک آذربایجان است؟ در واقع کارشناس برنامه داشت به این سمت پیش میرفت که بهانه اصلی نه قرهباغ بلکه ایران و ارمنستان است. چنانکه علیاوف در آخرین گفته خود نیز کل خاک ارمنستان را «آذربایجان غربی» خواند و بنیانگذاران جمهوری باکو را به خیانت متهم کرد، چرا که به زعم او آنها نتوانستهاند ایروان را به خاک تاریخی خود یعنی باکو الحاق کنند که مطلق در مقابل این گفته علیاوف و تأکید مجری بر اینکه در سندی به نام ارمنستان به عنوان آذربایجان غربی تأکید شده، گفت: «ارمنستان هم میتواند بگوید، زمان تشکیل ارمنستان بزرگ، باکو هم یکی از شهرهای ما بوده است.»
مطلق همچنین تأکید کرد علیاوف راست میگوید و محمد امین رسولزاده، بنیانگذار جمهوری باکو خائن و دروغگوست و بزرگترین خیانت او هم این است که نام آلبانیای قفقاز را گذاشت آذربایجان. پیش از او هیچ کس به قفقاز جنوبی آذربایجان نگفته است. همچنان که نمیتوانیم حاکمیت شوروی را قبول کنیم، اما لنین و استالین و تروتسکی را به خیانت متهم کنیم، نمیتوانیم محمد امین رسولزاده را هم خائن و دروغگو بنامیم، اما ارث دروغین او «جمهوری آذربایجان» را بپذیریم.
چه کسی راست میگوید؟
واقعیت این است که اساساً در این مناطق کمتر کسی اطلاعی از تاریخ و جغرافیای خود دارد و اگر فرغون فرغون اسنادی که از آن سخن میگویند پنج منات ارزش داشت، امروز شاهد جنگ نبودیم.
یکی قرهباغ را بر اساس فلان سند که فلان افسر ک. گ. ب در زمان شوروی با رشوه جفت و جور کرده، مال خود میداند و آن یکی طبق سند دیگری که نماینده مجلس دوما با رشوه چربتری دست و پا کرده مال خود. خود اهالی قرهباغ میگویند طبق فلان سند ما خودمختاریم و نه مال باکو هستیم نه ایروان. سند دیگری میگوید لاچین ارمنستان به باکو واگذار شده، اما قرهباغ حق دارد از آنجا جادهای به ایروان داشته باشد و از آنجایی که قرهباغ مال آذربایجان نیست، قاعدتاً آن جاده هم ربطی به باکو ندارد. طرف مقابل میگوید حالا که لاچین را گرفتهام جاده هم مال من است و هر وقت خواستم میبندم و اهالی قرهباغ کوهستانی را در محاصره قرار میدهم. راستی مگر قرهباغ آزاد نشده؟ خیر. شهر شیشه یا شوشی که زمانی مرکز خانات قرهباغ بوده به دست باکو افتاده و قرهباغ کوهستانی سرجای خود است و نیروهای صلحبان روسیه مراقبش هستند.
خب اگر باکو قرهباغ را نگرفته چرا در بیلهسوار یعنی در جوار مرز ایران مانور برگزار میکند و خاک اصلی ارمنستان را آذربایجان غربی مینامد و برای پیوند زدن خاک خود به نخجوان برای استان سیونیک ارمنستان نقشه میچیند؟ برای اینکه از روز اول هم قرهباغ بهانه بود و هدف اصلی ایران و ارمنستان بودند. بالاخره لاچین سرگردان به لحاظ تاریخی ارمنینشین است یا آذرینشین و متعلق به کدام کشور است؟ در سال ۱۹۲۰ در این مناطق کشوری وجود داشت به نام کردستان سرخ یا «کردستانی سور» که داستان تأسیس و برچیده شدنش مفصل است. اما واقعیت این است که در این مناطق کردها زندگی میکردند و ایالت خود را دارا بودند که با نابودی کشورشان به ایروان، مسکو و نخجوان پناهنده شدند. این آخری هنوز هم جمعیت زیادی از کردهای ایزدی دارد که هویت خود را پنهان میکنند و یکی از معروفترینشان همان حیدر علیاوف معروف، پدر الهام است که به دلیل تمایلات شدید کردی در اوج جنگ ترکیه با کردهای هوادار پ. ک. ک نیز کمکهای فراوانی به پ. ک. ک کرد. جا دارد شبکه سحر آذری به جای اعلام برائت از کارشناسان و میهمانان خود این مستند را روی آتن بفرستد.