در باب تغافل از بدیهیات مشروطه و الگوسازی از فتحعلی آخوندزاده به عنوان روشنفکر آذربایجانی!

۲۹ مرداد, ۱۴۰۲
در باب تغافل از بدیهیات مشروطه و الگوسازی از فتحعلی آخوندزاده به عنوان روشنفکر آذربایجانی!
اخیرا مشاهده شده که جواد میری طی چند سخنرانی در تبریز و حومه، در مورد مشروطه، تبریز و فتحعلی آخوندزاده نیز صحبت هایی کرده است. شاید برای افراد معدودی مثل ما که به قول فرامرز ابن خداد «تفحص احوال طراران» میکنند، جالب بود که او که انگشت در جهان کرده و «باستان گرا و ضد اسلام» می جوید، نگاه مثبتی بر به فتحعلی آخوندزاده دارد. اما به کسانی مانند عباس اقبال آشتیانی (که در حرم شاه عبدالعظیم دفن شده) برچسب ضد اسلام میزند. این نعل وارونه که از شگردهای «پان ترکیسم تکفیری» است، گرچه از سوی مخاطب جدی گرفته نمیشود و نباید هم جدی تلقی کرد، اما نشانه ای از سوقصد به واقعیت ها است که شوروی ها و به تبع آن توده ای ها در آن استاد بودند.
***
جرقه‌های آغازین مشروطه در تبریز و دربار عباس‌میرزا پدید آمد، یعنی هنگامی‌که عباس‌میرزا در جنگ‌های ایران و روس ناکام مانده و وهن ترکمانچای، وجدان ایرانی را به درد آورده بود. او در این حین، به‌دنبال پاسخی برای پرسش هایش می‌گشت و در این‌باره از فرستاده ناپلئون سوالی پیرامون «تدبیرها»ی آن‌ها پرسید. در حالی که پیش از آن، سوالاتی اساسی از این دست، در چارچوب «تقدیر» معنا می‌شد، عباس میرزا از تدبیرهای جدید سوال کرد. پرسشی که پاسخ آن در نظام سنت قدمایی نبود و برای نخستین بار طرح می‌شد و در نهایت به اصلاحات چندباره و شکل‌گیری فکر مشروطه انجامید.
پس از آن نیز نخستین آشنایی ایرانیان با مشروطه در «هندوستان» اتفاق افتاد؛ نه در ارتباط با اروپا! ایرانیانی که به هند رفتند، به‌درستی به‌جای این‌که ابتدا با مسئله استعمار برخورد کنند (زیرا استعمار مسئله ما نبود) نظم و قانون هند را مشاهده کردند و به نظام مشروطه‌ای که در انگلیس بود، پی بردند.
بنابراین مشروطه در ایران هیچ ربطی به مجاورت تبریز با اروپا (کدام اروپا؟ آیا خلافت عثمانی اروپا بود یا روسیه مستبد تزاری حکومت قانون بود؟) نداشت.
کسانیکه به دنبال این ایده اند، تصور میکنند با این مقدمات، میتوانند به افسانه «مشروطه از راه عثمانی آمد» برسند.
از سوی دیگر فکر آزادی و مشروطه ربطی به آخوندزاده (شاگرد میرزا بنویس تفلیسی) نداشت. آخوندزاده در آن دوره نویسنده‌ای درجه دوم بود و در میان متفکران مشروطه ناشناخته بود، و آنها نیز که او می شناختند جدی نمی گرفتد.
ولی  آثار او در ایران با فریدون آدمیت (دهه چهل خورشیدی) به عموم معرفی شد.
 ایرانیان عصر مشروطه برخلاف جامعه شناسان کم‌سواد امروز آن‌قدر عقل و درایت داشتند که از کارمند دون پایه حکومت مستبد تزاری که هرگز به ایران نیامد، درس آزادی نگیرند و آن‌چه را که در مورد خط، تاریخ و سیاست می‌نویسد را جدی نیانگارند.
اندیشمندی که پیش از همه بر مشروطه تاثیر گذاشت میرزا یوسف خان تبریزی یا مستشارالدوله تبریزی در رساله «یک کلمه» بود نه ملکم خان که به اندازه فتحعلی آخوندزاده فردی مشکوک است.
اما مشکوک‌تر از ملکم خان و آخوندزاده، کسی است که سعی می‌کند «میرزا فتحعلی آخوندزاده» را به هر مناسبتی به‌عنوان الگوی روشنفکر آذربایجانی مطرح کند. جالب این‌که، کسی‌که طبل و دهل برداشته به همه انگ باستان گرایی می‌زند و حتی محمودافشار یزدی و اقبال آشتیانی را با چماق تکفیر «ضد اسلام» معرفی می‌کند، وقتی به آخوندزاده‌ای می‌رسد که واقعا ضداسلام بود و جز در قلمرو موهومات گام برنداشت، از او به کیفیتی یاد می‌کند که گویی امام‌زاده ای فقیه بود.
اگر سوال این باشد که چه کسی برای نخستین بار مذهب شیعه و ملیت را در مقابل هم قرار داد و با تفسیرهای موهن از تاریخ که نسبتی با واقعیت نداشت در جناح راست تفکر ایرانی، تفرقه انداخت؛ آخوندزاده اولین و آخرین جواب است. اما جواد میری که حتی در خواب هم دنبال «باستانگرایان میلیتانت» میگردد، از آخوندزاده با هیبت لباس نظامی تزار الگوسازی و محمود افشار و اقبال را تکفیر می‌کند!
 شاید علتش این باشد که آخوندزاده در اواخر عمر مقداری ترک گرا شده بود و نمایشنامه‌هایی نیز به این زبان نوشت و اگر بیشتر عمر میکرد شاید به سرنوشت آقایف دچار میشد.
مسئله آخوندزاده «ایران» نبود، بلکه تجدد و مدرنتیسم بود و برای این هدف با سواستفاده از تاریخ باستان، قصد جبهه گیری در برابر سنت دینی را داشت یعنی میخواست با نیروی تاریخ باستان، به جنگ مذهب و دین برود تا در نهایت مدرنیسم مدنظر خود را پیروز میدان سازد. او اولین کسی است که سودای تغییر خط پروراند و با این کار در راس سلسله کسانی است که ملیت را در برابر دین قرار داد و مباحثی واهی در این باب گشود. نپرداختن به این موضوع، برای کسی که انتظار میرود بنابر سوابق سراغش برود، قدری مشکوک است.