سرویس تاریخ انتخاب: تقریباً دو سال بعد از شروع جنگ جهانی دوم و در سوم شهریور 1320 کشور ایران توسط قوای متفقین اشغال شد. در ششم بهمن همان سال مجلس شورای ملی ایران قرارداد سه قوا مبنی بر حفظ تمامیت ارضی ایران و تخلیه ایران از نیروهای روس و انگلیس پس از پایان شش ماه از جنگ را تصویب کرد. این قانون به امضای محمدعلی فروغی نخستوزیر و سفرای روس و انگلیس هم رسید. متعاقب آن در ۹ آذر ۱۳۲۲، در کنفرانس تهران، روزولت، چرچیل و استالین هم قرارداد قوای متفقین را امضاء کردند که در آن تضمین شد که قوای متفقین، ایران را پس از پایان جنگ جهانی دوم، ترک خواهند کرد و ایران غرامتی برای این مدت خواهد گرفت. پیشنیاز این قرارداد این بود که دولت ایران به آلمان اعلانجنگ بدهد که ایران در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ آن را انجام داد. بااینحال بعد از پایان جنگ نیروهای انگلیسی و آمریکایی از ایران خارج شدند؛ ولی شوروی که در سودای گرفتن امتیاز نفت شمال ایران بود نیروهای را ازا ایران خارج نکرد و دست به ماجراجوییهایی علیه تمامیت ارضی ایران زد که چند سال وضعیت داخلی و بینالمللی کشور را تحتتأثیر قرارداد.
استالین پس از اعلان وحدت اوکراین و بلاروس در می 1945 (اردیبهشت 1324) بر آن بود که در جنوب قفقاز هم نسبت به جمهوری سوسیالیستی باکو و آذربایجان ایران هم چنین برنامهای را پیاده کند؛ در همین راستا استالین میرجعفر باقروف دستنشانده خود در باکو را به مسکو فراخواند و در روز ششم جولای 1945 (15 تیر 1324) فرمان حزب کمونیست برای اقدام به تشکیل یک حرکت تجزیهطلبانه در آذربایجان و دیگر استانهای شمالی ایران به امضای استالین رسید. در همین چهارچوب باقروف به دستور استالین با سید جعفر پیشهوری دیدار کرد و او را مامور کرد تا دستورات استالین را در ایران اجرا کند. مشابه همین دستورات را قاضی محمد در مهاباد در همکاری با پیشهوری اجرا کرد. بر اثر دخالتهای شوروی در امور داخلی ایران حکومت تجزیهطلب و دستنشانده پیشهوری در آذر 1324 در آذربایجان اعلام موجودیت کرد. بر همین اساس ایران در بهمن 1324 از شوروی به شورای امنیت سارمان ملل شکایت کرد. تا اینکه بعد از سفر معروف احمد قوام به شوروی و دیدار با استالین، درنهایت قراردادی با سادچیکف امضا شد که به قرارداد قوام – سادچیکف معروف شد و مطابق آن نیروهای شوروی از شمال غرب ایران خارج شدند و ارتش شاهنشاهی ایران با استقبال باشکوه مردم وارد تبریز شد و با آزادسازی آذربایجان به غائله حکومت دستنشانده پیشهوری خاتمه داد. استقبال مردم تبریز از ارتش ایران به حدی بود که کریستوفر سایکس روزنامهنگار انگلیسی که خود شاهد ماجرا بوده مینویسد: «بهجز در فرانسه که سال 1944 از اشغال نازیها آزاد شدند، در هیچ جای دیگر چنین شور و شوقی را در مردم ندیده بودم». این در حالی است که بعضی پروژه بگیران ضد ایرانی در فضای مجازی برای تحریک احساسات مردم آذربایجان در تحریفی آشکار و بزرگ از کشته شدن 25000 و حتی 60000 از مردم منطقه در پی عملیات نجات آذربایجان صحبت میکنند. این در حالی است که اسناد سفارت آمریکا تعداد کشتهشدگان را 241 نفر اعلام میکند که اکثر آنها هم از نیروهای نظامی گرجی تبار بودند که فرقه پیشهوری آنها را به شکل مزدور استخدام کرده بود. همچنین مجلس شورای ملی ایران در سال 1327 تمامی کسانی که در جریان آذربایجان دخالت داشتند را عفو عمومی کرد بهجز وزیرهای دولت پیشهوری و کسانی که مرتکب قتل یا غارتشده بودند. حتی یکی از کهنه سربازان پیشهوری به نام مشهدی علی ساکن میانه در سال 1393 در گفتگو با وب سایت صدای میانه گفته است دولت ایران بعد از 24 ساعت ما را عفو کرد.
گفتنی است فرمانده ستون ارتش در عملیات آزادسازی آذربایجان تیمسار میرحسین هاشمی بود که خودش اهل تبریز و همسر ایشان نیز دختر باقرخان سالار ملی بود. قبل از حمله ارتش به آذربایجان، هنگامیکه سرتیپ هاشمی در زنجان بود، نامهای از خانمش به این مضمون به او میرسد: «… تا وقتیکه آذربایجان را نجات ندادهای، نباید نزد ما برگردی یا باید با سرافرازی به خانه خود برگردی یا دیگر هیچوقت نزد ما مراجعت نکن…»
در همان ابتدای تشکیل حکومت تجزیه طلب پیشهوری فرقه دمکرات دست به آزار مردم و مخالفانش بهخصوص افراد سرشناس ایراندوست زد و بسیاری را اعدام کرد، به همین دلیل درگیری آشکاری بین مردم میهندوست آذربایجان و فرقه وابسته پیشهوری شکل گرفت. نارضایتی به حدی بود که در طول غائلهی آذربایجان، بیش از ۱۴۷ نفر از تبریز و اردبیل برای فرار از حکومت کمونیستی پیشهوری به تهران مهاجرت کردند که بیش از ۹۴ هزار نفر از تبریز و بیش از ۵۳ هزار نیز از اردبیل در تهران ساکن شدند. در آن زمان جمعیت تبریز کمتر از 300 هزار نفر بوده است که یکسوم آن مجبور به مهاجرت شدند.
برخلاف تصور عدهای که مدعی استقبال مردم آذبایجان ار فرقه پیشهوری هستند، علیرغم حمایت شوروی از این فرقه مخالفتهای مردم شدید بود و این فرقه هرگز بهراحتی بر آذربایجان مسلط نشد. در همان ابتدای تشکیل آن ایل شاهسون در اردبیل و خوی برای جنگ با آنها به کمک ژاندارمریِ ارتش آمد؛ ولی با دخالت علنی ارتش شوروی به نفع پیشهوری شکست خوردند. بهجز تبریز مخالفتها در اردبیل، میانه، سراب، مغان، مراغه و مرند و بقیه مناطق مخالفت علیه فرقه دمکرات علنی شد. در ارسباران میهنپرستان ارسباران بدون هیچ کمکی حدود 6 ماه در جنگلهای این منطقه در مقابل مزدوران تجزیه طلب پیشهوری و قوای روسیه جانانه برای حفظ کیان ایران جنگیدند. حتی بانوان آذربایجان هم علیه فرقه دمکرات به مبارزه پرداختند که بسیاری از آنها دوشیزگان ایراندوستی مانند زیبنده امینی، آفاق پایوردی، روشنک برزگر، دوشیزه مقدم و ویکتوریا اسکندر و امثال آنان بودند که برای حفظ ایران از دست فرقه پیشهوری فداکاری کردند.
اما یکی از مهمترین مخالفتها و مبارزات علیه حکومت دستنشانده پیشهوری در زنجان در جریان بود. سردمدار این مبارزه که برای حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ایران وارد نبرد با مزدوران پیشهوری شده بود، فردی مردمدار، خوشنام و شجاع از یک خانواده ایراندوست به نام محمود خان ذوالفقاری فرزند حسین قلی خان سردار ملقب به اسعدالدوله بود. وقتی فرقه دمکرات در آذربایجان حکومت تجزیه طلبانه خود را تشکیل داد و پس از اشغال پادگانهای آذربایجان و اشغال زنجان از طرف فرقه پیشهوری، آقای محمود ذوالفقاری با برادران خود (ناصرخان و محمدخان و مصطفیخان) در روستاهای زنجان به جمعآوری نفرات پرداخت. وی با افراد خود نیمهشب از خانه خود خارج گردید و به روستای «سهرین» رفت. بهدلیل تعقیب سربازان روسی و مزدوران فرقه، فردای آن شب محمودخان خود را به روستای «خاتونکندی» در جنوب زنجان رساند و ازآنجا شروع به مبارزه و مقاومت برضد فرقه دستنشانده و تجزیه طلب پیشهوری نمود. محمودخان در واقع فرمانده نیروهای مردمی آذربایجان بود که علیه حکومت دستنشانده پیشهوری میجنگیدند. محمود ذوالفقاری علاوه بر ایراندوستی یک مبارز کارکشته و تیراندازی ماهر بود. بهطوریکه وقتی قوای فرقه چندین بار با کمک نیروهای شوروی به خاتون کندی حمله نمودند به سبب درایت و مبارزات دلیرانه ایشان و نیروهایش قوای پیشهوری به شکل مفتضحانهای شکست خوردند. این وضعیت باعث اضطراب شدید حکومت پیشهوری شد و آنها به قدرت و جدیت محمودخان ذوالفقاری پی بردند و روستای خاتون کندی را «بالا استالینگراد» یعنی «استالینگراد کوچک» نام نهادند. (اشاره به طولانی بودن و مهلک بودن نبرد سرنوشتساز استالینگراد در جنگ جهانی دوم دارد) در این نبرد سران ایلات دیگر آذربایجان مانند خانبابا خان اوریادی، عزتبیگ اوریادی، فتحاللهخان اوریادی، علیارخان سعیدی، غلام حسینخان بهادری و یمین لشکر خان افشار (هدایت الله خان یمینی) هم محمودخان را حمایت می کردند که درنهایت موجب پیروزی محمود ذوالفقاری و سران ایلات دیگر منطقه شد.
در سالهای 1234 تا 1325 آن دسته از فعالان آذربایجانی که درگیر مبارزه با متجاسرین فرقه و ارتش سرخ بودند، چه بهصورت پارتیزانی و چه بهصورت مبارزه مدنی در میان مردم به «وطنخواه» شهرت داشتند. در این کوششهای ملی محمودخان ذوالفقاری اهمیت وافری در پیروزی مردم بر فرقه تجزیه طلب پیشه وری داشت. ذوالفقاریها، از همهچیز خود گذشتند و با تمام وجود علیه فرقهایها جنگیدند. محمود ذوالفقاری هنوز در ذهن جمعی مردم اصیل زنجان بهعنوان یک سردار ملی زنده است و شعرهایی نیز به زبان آذری از رشادتهای او در دوران نبرد با فرقه دمکرات ساختهاند و بعضاً هنوز آنها را به خاطر دارند. جدا از ریشهدار بودن، متدین بودن و مردمدار بودن عمده محبوبیت ذوالفقاری در زنجان بهواسطه مقاومتی است که در غائله آذربایجان بین سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ از خود نشان داد.
بعدها محمودخان ذوالفقاری در دورههای هجدهم، نوزدهم و بیستم بارأی مردم زنجان نماینده مجلس شورای ملی ایران شد. ایشان در جریان اصلاحات ارضی اعلام کرد، درصورتیکه دولت پولی از رعیت نگیرد، خود حاضر است بهصورت رایگان، زمینهای مازاد بر نیاز خود را، به کشاورزان اهدا نماید، کاری که هیچ خان دیگری داوطلبانه انجام نداد. این مبارز ایراندوست سرانجام در سال 1366 در سن 81 سالگی در تهران درگذشت و در کنار پدرش در مقبره خانوادگی ذوالفقاریها در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. هماکنون مجموعه تاریخی عمارت ذوالفقاری در مرکز بافت قدیمی شهر زنجان واقعشده است که بازدید عموم از آن آزاد است.
و اما سید جعفر پیشهوری که با دستور استالین و تحریک میرجعفر باقروف با استفاده از وضعیت آشفته ایران اقدام به تجزیهطلبی کرده بود در جریان اعزام ارتش شاهنشاهی برای آزادسازی آذربایجان و در فوران خشم عمومی از او مجبور شد از تبریز به باکو فرار کند. برخی از رهبران فرقه پیشهوری بعداً توسط خود استالین به خیانت محکوم شدند و به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدند. به گفته نصرتالله جهانشاهلو معاون اول پیشهوری، او در آخرین ساعات حضورش در تبریز به کنسول شوروی احضار شد و در آنجا یک افسر روس به او میگوید کسی که تو را آورده است حالا میگوید برو. درنهایت خود سید جعفر پیشهوری هم بعد از ترک ایران در یک تصادف که عدهای آن را عمدی و عامل آن را میرجعفر باقروف میدانند کشته شد؛ اما آنچه برجای ماند یک ایران متحد و یکپارچه است که دوام و پایداری آن مرهون میهندوستی، رشادت و ازخودگذشتگی فرزندان جانبرکفی چون محمودخان ذوالفقاری و شهدای والامقامی است که از همهچیز خود گذشتند تا ایران، ایران بماند. یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.