نحوه آغاز درگیری در سوسنگرد و عملکرد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این جبهه ، با برادر علی تجلایی مسئول گروه اعزامی از تبریز و معاون فرمانده عملیات مصاحبه ای ترتیب دادیم . وی که مدت 6 ماه در افغانستان و همراه مجاهدان افغانی نیز مبارزه کرده بود و مدت دو ماه در جبهه سوسنگرد و اهواز فعالیت داشت ، درباره وضعیت سوسنگرد پیش از درگیری توضیح داد :
موقعی که ما به سوسنگرد آمدیم ، این محل یک حالت تدافعی داشت و نیروهای ارتش که خیلی کم بودند ، در نزدیکیهای اهواز مستقر بودند و اینجا امکانات کمی در اختیارات قرار داشت و همچنین بازدهی آنان نیز به اندازه امکاناتشان کم بود .
چنانکه مشاهده می کنیم ، امروز (عاشورا) ، شهر کاملاً از مردم عادی خالی شده است . شما بفرمایید ، که مردم از چه موقعی شهر را تخلیه کرده اند ؟
موقعی که ما به اینجا اعزام شدیم ، وضع شهر عادی بود و این یک تاکتیک نیروهای عراقی است که وقتی می خواهند ، وارد شهری بشوند ، از چند روز قبل آنجا را با توپ و خمپاره می کوبند تا شهر از مردم عادی خالی شود و کوبیدن شهر سوسنگرد ، بعد از دهلاویه شروع شد که برادران ما در آن منطقه با وجودی که از نظر سلاح در مضیقه بودند ، تا آخرین حد ایستادگی کردند و نگذاشتند که دشمن از طرف ساوله به طرف سوسنگرد بیاید ، جاده اهواز به وسیله نیروهای عراقی بسته شد و دشمن نتوانست سوسنگرد را محاصره کند .
– با توجه به دلاوریهایی که برادران سپاه ، بسیج و ارتش از خود نشان دادند ، وضع جنگ را در این شهر چگونه می بینید ؟
لحظه ای که برادران ما زیر آتش توپ و تانک و خمپاره ، موشکهای تاو و کالیبر 75 دشمن جان می دادند و قطعه قطعه بدنهای این شهیدان را جمع آوری می کردیم ، برادران ارتشی اینجا نبودند و ما احساس می کنیم که با وجودی که ملت پشتیبان ماست ، در اینجا غریبانه می جنگیم و غریبانه کشته می شویم و این حرفی است که باید به ملت گفته شود و نمونه اش در خیلی از جبهه ها دیده شده است که بنظر من ، بزرگترین دلیل این مسئله عدم هماهنگی در بین نیرو هاست . یعنی مسئولین به جای اینکه با یکدیگر هماهنگی داشته باشند ، هر کس سعی می کند ، کار را به اسم خودش تمام کند . بعد از درگیری دهلاویه ، شبانه به ما خبر دادند که راه سوسنگرد – اهواز بسته شده و ما هم اگر در آن منطقه بمانیم ، طبعاً قتل عام خواهیم شد . به این جهت ما نیروهایمان را شبانه به سوسنگرد آوردیم و صبح نیروها را سازماندهی کردیم و حدود 1800 نفر مسلح در شهر بود . متأسفانه وقتی درگیری شروع شد ، بسیاری از نیروها شهر را ترک کردند و در حدود 150 نفر ماندند و من بسیاری از مهمات را منهدم کردم که به دست دشمن نیافتد .
بعد از ظهر در اطراف شهر یک سری از بچه ها پراکنده بودند که آنها را جمع کردیم و به بچه ها گفتم که: ((آیا حاضرید که امشب بهشت را بخریم ؟)) و همه تکبیر گفتند و دوباره وارد شهر شدیم و صبح بچه ها را گروه بندی کردیم و در نقاط سوق الجیشی ، نفرات را مستقر کردیم و مسجد را پایگاه قرار دادیم و همان روز از ساعت 10 صبح ، عراق شروع به کوبیدن شهر کرد ، که مقدمه پیشروی آنها به داخل شهر بود و برادران با شهامت و با دلیری که اصلاً قابل گفتن نیست ، حماسه آفریدند .
در اینجا برادر تجلایی ، بی توجه به ما و با حالتی غیر قابل وصف ، در حالی که اشک شوق چشمانش را پوشانده بود ، گفت : نمی توان قبول کرد ، مگر اینکه کسی با چشمان خود آن صحنه را ببیند . برادران بدون مهمات جلوی تانکها ایستادگی می کردند . هر نفری بیش از 100 فشنگ کلاشینکف نداشت و می بایستی با این فشنگ سه چهار روز ایستادگی کرد .
تعداد مجروحین این درگیری بسیار زیاد بود و با کمال تأسف همان روز که 27 نفر مجروح داشتیم ، دکترها زودتر از مجروحین با چمدانهای بسته شده از رودخانه گذشتند .
-گروگانهای ما و نیروهای عراقی در جبهه سوسنگرد چقدر بود ؟
ما در این درگیریها تعدادی از نیروهای عراق را دستگیر کردیم ، اما متأسفانه تعداد کمی از نیروهای خودی نیز توسط دشمن دستگیر شدند که با لباس مبدل در خانه مانده بودند ، تا در فرصت مناسبی فرار کنند .
و با وجود اینکه حتی از لحاظ آب در مضیقه بودیم و ناچار بودیم که از آبهای کثیف گودالها استفاده کنیم ، روحیه برادران در آنجا بسیار عالی بود . قابل توصیف نیست ، آن لحظه ای که سوسنگرد آزاد شد ، لحظه ای که نیروها به هم رسیدند و واقعاً روحیه بچه ها باور کردنی نبود چون ما انتظار نداشتیم که به ما کمک برسد و ما همه می گفتیم که شهید خواهیم شد .
با رسیدن نیروهای ارتش و بدلیل ترس بیش از حد نیروهای عراقی ، همانطور که با 150 نفر نیروی پیاده ، با سلاح سبک توانستیم مقادیر زیادی توپ و تانک و خمپاره و خمسه خمسه آنها [را] نابود کنیم ، یا به غنیمت بگیریم ، دشمن با رسیدن نیروهای ارتش و توپخانه ، بلافاصله عقب نشست و اگر مادارای سلاح سنگین بودیم ، خیلی زودتر می توانستیم آنها را از خاکمان بیرون کنیم .
-اگر پیامی برای برادران رزمنده در جبهه ها ، یا آنها که بعد از این درگیری موقت ؛ به خانه برگشته اند دارید ، بفرمایید ؟
من به پدر و مادرهایی که فرزندانشان شهید شده اند ، یا به خانه بر می گردند ، تبریک عرض می کنم ، که چنان فرزندانی تربیت می کنند .
اما از برادران پاسدار می خواهم که خودشان را بسازند و آماده کنند . آموزشهای خود را در سطح بالاتری ببرند ، چرا که دشمن ساز و برگی قوی دارد و اگر ما نیز ساز و برگمان قوی باشد ، با ایمان محکم می توانیم خیلی راحت می توانیم آنها را شکست بدهیم .
-در پایان چنانچه خاطراتی از صحنه های جنگ دارید ، برای خوانندگان ما بازگو نمایید .
از چه بگویم ، از لحظه های کشته شدن یا از وقت تمام شدن مهمات ، از مظلومیت های برادرانمان بگویم یا از وحشیگریهای ارتش بعث ؟
دوم یا سوم محرم بود و برادران به من فشار می آوردند که برادر علی ، کاری بکن که ما امسال تاسوعا و عاشورا در کربلا باشیم . امید ما همین بود و قول داده بودیم که دیگر نخواهیم ایستاد و ان شاالله هشتم ماه محرم حمله را شروع می کنیم و جلو خواهیم رفت . اما خدا به ما لطف خاصی داشت که تاسوعا و عاشورا را در سوسنگرد برای ما ارمغان داد وسوسنگرد ، خود کربلا شد .
به هر حال ، نمی توان منظره جسدی را بیان کرد که نمی شد بدنش را جمع کرد ، و یا کوشش برادر مجروحی را گفت که با جدیت می خواست در شهر بماند .
برادران رزمنده از من خواستند که اینها را هر طور شده به گوش ملت برسانم و بگویم که وضعیت ما در جنگ این بود نه چیز دیگر .
ملت باید بداند که در سنگر دست و پای قطع شده چه کسانی را باید جمع کنیم تا بتواند حق آنها را آنطور که باید ادا کند . حق سپاه و برادران پاسدار یا بسیج آنطور که باید ، بجا نیامده و این باعث تأسف ماست .
این برای ما که در جبهه هستیم ، به صورت سؤالی در آمده که چرا سپاه باید پیشمرگ تانک بشود . حال اینکه تانک باید پیشقراول و پیشمرگ سپاه شود . و این بسیار مایه تأسف است .
برادران میگفتند چرا ما باید با این با این همه پایگاه مردمی غریب وار کشته شویم و از بین برویم . به هر حال ما به ملت امیدواری می دهیم که تا ما هستیم و تا خون در بدن ما هست ، نمی گذاریم کوچکترین ضربه دشمن بدون تلافی بماند و در راه اسلام تا آخرین نفس مبارزه خواهیم کرد .