مفاهیم اساسی چون کشور و مرز که در ادبیات مشروطه بیشتر به “وطن” تعبیر می شد در همین دوره وارد گفتمان سیاسی ایران شد. وطن یکی از عمده ترین مولفه های گفتمان ملی است که از آن به اندیشه مملکت[1] تیز تعبیر می شود. که پایه آن احساس تعلق به یک ملت واحد است.
وجود ملتی با یک مرزهای سیاسی مشخص که دارای گذشته ای شکوهمند و تجربه هایی تاریخی باشد،از مبانی ناسیونالیسم است. بر این اساس «ملی گرایی ها» به دو دسته تقسیم می شوند. نخست ملت های تاریخی که می توانند اصالت خود را در معنای داشتن مملکتی در گذشته اثبات کنند و دوم آن هایی که فاقد پیشینه قابل مقایسه از جهت نهادهای ملی یا تداوم تاریخی اند. در تفکر نیروهای اجتماعی حاضر در مشروطه، هم ملت به معنای مردمی که دارای حس همبستگی هستند و هم فرایافت «ملیت گرایی» در معنای وحدت سیاسی و حاکمیت ملی، دارای اهمیت بود که اولی امری فرهنگی-تاریخی و دومی امری سیاسی محسوب می شد. در همین دوران بود که گفتمان ملت [2]و اندیشه مملکت در میان روشنفکران،نخبگان شکل گرفت و وارد گفتارهای سیاسی شد. مفاهیم دیگری چون ملت نیز به عنوان عنصری مشروعیت بخش برای
استقرار حاکمیت از همین دوره مورد توجه قرار گرفت. ایران ملتی کهن بود که فرآیند شگل گیری هویت و آگاهی ملی در آن آرام و نامحسوس بود و اراده هیچ قدرت حاکمی در آن دخیل نبود.
اگر چه از آغاز دوره ناصری مرزهای ملی در ایران تثبیت شده بود و ماهیتی به نام کشور ایران -که میراث دار امپراتوری فروپاشیده ای بود- واقعیت عینی داشت ولی هنوز در این ادوار دغدغه نیروهای اجتماعی عبارت بود «استقلال ملی» که می بایست از دخالت های دو قدرت بزرگ جهانی یعنی روس و انگلیس محفوظ می ماند و سیاستی که منافع ایران را در رقابت با دشمن دیرین منطقه ای یعنی عثمانی تامین می نمود.
روشنفکران مشروطه هر یک در آثار خود به نوعی براین مفهوم تاکید می کردند و سیاستمدارانی چون امیرکبیر و قائم مقام فراهانی سیاست خارجی و داخلی خود را حول محور این مولفه مهم شکل دادند. برخی معتقدند که این دغدغه با شکست در جنگ های ایران و روس که از آن به “وهن بزرگ ملت ایران” یاد می شد در دارالسلطنه تبریز شکل گرفت و نطفه آگاهی ملی پس از این تجربه تلخ تاریخی بسته شد[3].
دست اندازی ها و قراردادهای دول استعماری که هر یک سعی می کردند حوزه نفود خود را در ایران گسترش دهند از یک طرف مفهوم استقلال ملی و حاکمیت را در ذهن مشروطه خواهان پررنگ می کرد و تجربه تاریخی ناشی از تجزیه و تصرف مناطق مهم امپراتوری، احساس نیاز مبرم به وحدت ملی را تشدید می نمود. واهمه آنان از تکرار این تجربه به صور دیگر باعث می شد هر چه بیشتر به مقوله وحدت جغرافیایی بیاندیشند. در واقع در این دوران ایران نیازمند یک جنبش «استقلال ملی» نبود اما استقلال آن بشدت در حال تهدید بود. نهضت مشروطه در عین پاسخی بود باین نیاز.
· مشروطه به مثابه یک جنبش ملی
اما چگونه می توان انقلاب مشروطه را در ساحت تحولات ملی معناشناسی کرد و آن را از افق تاریخ ملی تفسیر نمود؟
ناسیونالیسم گفتمانی است که ملت را در مرکز علایق خود قرار می دهد و به دنبال ارتقای “بهزیستی” یک ملت است. مقدمه تحقق این هدف نیز اهدافی پیشینی چون استقلال،وحدت ملی و آگاهی ملی است که گاهی از آن بعنوان هویت ملی نیز یاد می شود. سه هدف بالا هر یک به نوعی در انگیزه های انقلاب مشروطه دخیل بودند. یعنی استقلال سیاسی و قطع دخالت های قوای بیگانه،تشکیل یک دولت متمرکز که به ملوک الطوایفی پایان دهد و رشد آگاهی ملی در میان مردم تا بتوانند در تعیین سرنوشت خود نقش فعالی را ایفاء نمایند. ناسیونالیسم از طریق بازتعریف مفاهیم و یا ابداعات فرهنگی به معرفتی جدید از جهان می رسد و به دسته بندی ارزش ها،احساسات و چارچوب های شناختی دست می زند و می تواند بخش های مختلف و نامنسجم یک جامعه سیاسی را به صورت سازمان یافته بسیج نماید تا به تعقیب عقلانی منافع عمومی اقدام ورزند. در دوران شکل گیری ناسیونالیسم یک ملت،برقرار ساختندولت ملی مدرن غایی هدف غایی است.ایجاد نهادهای جدیدی چون ارتش منظم و اصلاحات دیوانی در دورهی عباسمیرزا، تاسیس دارالفنون و تاکید بر منافع ملی در سیاست خارجی امیرکبیر،نسبت نزدیکی با کارکردهای دولت ملی داشت، اما تجربه این دو ناکام ماند تا گذار از «حکومت سنتی» به «دولت مدرن» به آغازه های سده 1300 خورشیدی موکول شود.
· مشروطه و آذربایجان
جنبش مشروطه در چنین بستری شکل گرفت. مطالبات این نهضت در درجه اول حول مسائلی چون بازسازی ایران،رهایی از سلطه خارجی و امنیت و ثبات سیاسی می گشت. همه این آمال چیزی نبودند که بتوان بدون وجود و حضور دولت ملی متمرکز و مدرن محقق شوند. حسین بشیریه[4] معتقد است قانون اساسی مشروطه عمدتا تبلور آرمان ها و اندیشه های روشنفکران ملی گرا در زمینه حاکمیت ملی،آزادی و برابری بود. باین ترتیب نهضت مشروطه مفاهیم ملی را در عرصه سیاست عملی کرد و بدان ها عینبت بخشید و مقدمه تاسیس دولت ملی مدرن را آماده نمود. هسته مرکزی اندیشه ملی در ایران از میان روشنفکرانی برخاست که ریشه در آذربایجان داشتند. نخبگان آذربایجانی که از نزدیک روند اضمحلال ایران را در جنگهای ایران و روس لمس کرده بودند،با گردآمدن در دارالسلطنه تبریز و و حول مک
تبی که عباس میرزا در راس آن بود بیش از همگان به رسالت ملی خود آگاهی داشتند. این رسالت تاریخی بعدها میراثی شد برای بسیاری از روشنفکران این خطه تا در برابر استبداد و تهاجم به حریم کشور ایستادگی کنند. نامه نمایندگان دور نخست مجلس شورای ملی به محمدعلی شاه به قلم مستشارالدوله (نماینده آذربایجان) به خوبی روح ملی این دوران را نشان می دهد: «…در حالی که ایران به اسفل مراتب سقوط کرده بود، چون مشیت خداوندی منشور اضمحلال آن را امضا نفرموده بود، ندای غیبی اسلامیت و ایرانیت افراد، اهالی را از خواب بیدار و به راهی هدایت فرموده که هادی عقل و تجربه در طی مراحل تاریخی اختیار کرده و متنبه به این اصل استقلال قومیت شد که: قوای مملکت ناشی از ملت است». همچنین نگاهی به نشریات آذربایجان و تشکل های سیاسی آذربایجانی که در نهضت مشروطه فعالیت می کردند مانند انجمن اتحادیه آذربایجان نشانگر خصلت ملی فعالان آذری در دوره مشروطه است.
· کدام ناسیونالیسم
اما پرسش اساسی که وجود دارد این است که آیا گفتمان ناسیونالیسم ایرانی در دوران مشروطه از چه الگویی پیروی می کرد و در جهان «ناسیونالیسم ها» چه رویکردی را انتخاب کرده بود؟
به نظر می رسد رفتار سیاسی نخبگان مشروطه، با لیبرالیسم نسبت نزدیکی داشت. یعنی پراتیک سیاسی این طیف را می توان در چهارچوب ناسیونال لیبرالیسم دسته بندی کرد. تکیه ناسیونالیسم این دوره بر اقشار متوسط شهرید بود.
میل وافر به توسعه و رسیدن به قافله تمدن جهانی،تاکید بر حقوق شهروند،پرسش از سنت و تاسیس دولت ملی مدرن از جمله خواسته ها و آمال اولیه این مشروطه خواهان بود که در نسبت نزدیک با لیبرالیسم قرار داشت. اما به دلیل شرایط خاصی که در ایران بعد از انقلاب مشروطه به وجود آمد همان ناسیونال لیبرال هایی که مغز متفکر مشروطه بودند ناچار شدند به دلیل موقعیت زمانی و شرایط اجتماعی از بخش آزادیخواهی آرمان های خود موقتا چشم بپوشند و تن به استبداد مشعشعی دهند که از نظر آنان ضرورت به نظر میرسید.
دیوید براون استاد مدرسه علوم سیاسی دانشگاه مردک در کتاب خود «ناسیونالیسم معاصر» معتقد است که ویژگی سیاسی ملی گرایی یعنی لیبرال یا ضدلیبرال بودن آن مربوط به اساس مدنی یا قومی-فرهنگی آن نیست. بلکه مربوط به موقعیت، جایگاه و شرایط فاعلانی است آن را به کار میبرند[5]. صحبت از شرایط و موقعیت نخبگان ناسیونالیست (فاعلان تاریخی) همان سرنوشتی را توضیح میدهد که ملی گرایی در ایران بدان دچار شد. یعنی اعراض از برخی مولفه های اجتماعی خود به ضرورت زمان و اضطرار.
حمید احمدی نیز معتقد است،ناسیونالیسم ایرانی از همان آغاز ماهیت لیبرال داشت، اما پس از فراز و فرودهای جنبش مشروطه و فشارهای خارجی بر ایران در سال های ۱۹۲۱-۱۹۰۷ برخی از ناسیونالیستها بر ضرورت نظم و ثبات و مبارزه با سلطه خارجی و برپایی یک دولت قدرتمند،بیشتر تاکید داشتند تا جنبه آزادیخواهانه داخلی. به نظر آنها بدون نظم و ثبات و استقلال، آزادی و دموکراسی معنی و مفهومی برای ملت ایران ندارد و امکان رسیدن به آن نیز نیست.
· برآمد:
حس ملی بدون شک در جنبش مشروطیت نقش عمده ای ایفاء می کرد. این انقلاب دمیدن روح ملی تازه ای در کالبد کشور بود و به نظر می رسد بخش عمده ای از این حس ملی را می توان در میان مشروطه خواهان آذربایجان جستجو کرد. در ایران بیشتر مفاهیم گفتمان ملی در آغاز فرآیند شکل گیری نهضت مشروطه از اندیشه ایرانشهری استخراج و بازیابی شد،از این جهت نسل اول ملی گرایان ایران نیازمند ابداع یا برساخت مفاهیم جدید نبود و قادر شدند با بازتولید برخی مولفه های اندیشه ایرانشهری گفتمان ملی را احیاء کنند. بر این اساس می توان ادعا کرد که حس ملی که از دست کم از دوران ساسانی در میان این ملت حضور داشت از بدو مشروطه به بهترین شکل خود با ملی گرایی که مفهومی مدرن و نوین بود آمیخت و ترکیبی از روح ملی و جهان بینی سیاسی نوین ناسیونالیسم ایرانی را بوجود آورد.
منبع- روزنامه شرق 14 مرداد 1391
[1] – state idea
[2] – Discourse of Nation
[3] – جواد طباطبایی،مکتب تبریز
[4] -جامعه شناسی سیاسی،258
[5] – Contemporary Nationalism