گروه از دهه 1950 به بعد از نظر سیاسی فعال بوده اند. 70 مورد از این گروه ها ، درگیر فعالیت ها و سیاست های خشونت آمیز و مسلحانه در سراسر جهان شدند.این گروه های مسلحانه سالیان متمادی به صورت سرسختانه در برابر استقرار صلح مقاومت کردند و از این تعداد فقط شش مورد به سطح مبارزه مدنی و غیر خوشنت آمیز روی آوردند(1).
منطقه قفقاز به دلیل وجود حدود 50 گروه قومی-فرقهای با تمایزهای فراوان و مذاهب مختلف از اهمیت زیادی برای بحث قومیتها برخوردار می باشد.اختلافات قومی یکی از دلایل اصلی بروز مناقشات و بحرانها در قفقاز پس از فروپاشی شوروی بود است.بسیاری از اندیشمندان معتقدند که قرن 21 همانند قرن گذشته عرصه تعارضات و تنازعات قومی خواهد بود و احتمالا در آینده بحرانهای قومی و هویتی گسترش خواهد یافت و نظام بین الملل با منازعات و تحولات سیاسی-امنیتی بیشتری مواجه خواهد شد(2).
با فروپاشی شوروی جهان شاهد دور جدیدی از رشد و شکل گیری گفتمان قومیت و ملت سازی ها بود. هر چند پس از قرار داد وستفالی و تثبت نظام دولت-ملت در بسیاری از کشورهای جهان به ویژه پس از جنگ جهانی اول ملت سازی ها متعددی انجام یافته بود و دولت های ملی جدید با فروپاشی امپراتوری ها ظهور و بروز یافته بودند اما با انتقال قدرت و جغرافیای امپراتوری تزاری به اتحاد جماهیر شوروی عملا این روند در جغرافیایی به وسعت امپراتوری روسیه تجربه نشد و یا نیمه کاره باقی ماند.
با فروپاشی شوروی ملیت های پانزده گانه آن که بر اساس قانون اساسی مشخص شده بودند با مرزهای تعیین شده ای شوروی روبرو شدند که منطبق با سیاست های جمعیتی این دولت بود و الزاما از واقعیت های جمعیتی و هویتی پیروی نمی کرد. علاوه بر آن در مناطقی مانند قفقاز هویت های قومی متکثری زندگی می کردند که گاه واجد مرزهای کاملا مشخصی نبودند.
مسئله منازعات هویتی و ناسیونالیسم قومی در این منطقه از فاکتورهای عمده ای است که سرنوشت سیاسی کشورهای حوزه قفقاز به ویژه در جنوب را رقم می زند. در این منطقه مهمترین مناقشات قومی میان آذری ها و ارمنی ها در جنوب قفقاز ،مناقشه آبخازها و گرجی ها و همین طور چچن ها و روس ها در شمال رقم خورد.
پیروی این منازعات از مدل ناسیونالیسم قومی ethno-cultural Nationalism، این گفتار را به یکی از چالش برانگیز ترین و جنجالی ترین گفتارهای سیاسی سده اخیر تبدیل کرد که از شرق آسیای میانه تا غرب قفقاز گسترش یافته و پیامدهای سر ریز آن به کشورهای همسایه شوروی سابق قابل مشاهده بود.
با وجود تشکیل دولت در مناطقی از جغرافیای مورد منازعه مانند جمهوری آذربایجان و ارمنستان، هنوز قرائت رسمی از ناسیونالیسم بر اساس وفاداری های خونی و ناسیونالیسم قومی (غیر شهروندی) بنیان شده است. دولت های مستقر در منطقه به ویژه در نواحی مسلمان نشین شمال رود ارس، با تکیه بر رویکرد و فهم قومیت محورانه از دولت-ملت سازی، سعی می کنند روحیه منازعه طلبی قومی را در منطقه بیدار نگه دارند. از این رو گفتمان قومیت و ملی گرایی قومی-فرهنگی به عنوان عاملی تنشزا برای نظام بین الملل مطرح گردید که صلح و امنیت جهانی را به خطر می اندازد.
واژگان کلیدی: ناسیونالیسم قومی+منازعات قومی در قره باغ+قفقاز جنوبی+موضع ایران در مناقشه قره باغ
تبیین رخداد:
منازعه قومی ارمنی – آذری پس از فروپاشی شوروی ریشه ای تاریخی در منازعاتی مشابه در اوایل قرن بیستم داشت. علایق مذهبی،گسترش گفتمان سیاسی ترکان جوان و سرگشتگی هویتی بعد از جنگ های ایران و روس از جمله دلایلی است که می توان برای شکل گیری بسیج های قومی ای از این دست برشمرد. این درگیری ها خشونت بار که ریشه های تاریخی دستکم یک صد ساله دارد در سال های پایانی عمر اتحاد شوروی به اوج خود رسید و بعد از فروپاشی نیز به صورت جنگ قره باغ ادامه یافت.
درگیری های قومی آذری-ارمنی در این منطقه هم اکنون نیز یکی از درگیری های بالقوه و در آماده اشتعال در قفقاز جنوبی به شمار می رود.
– زمینه های تاریخی:
درگیریهای قومی در ناقورنو قرهباغ ، یکی از فرورفتگیهای enclave جمهوری ارمنستان در خاک آذربایجان، و نخجوان ، یکی از فرورفتگیهای جمهوری آذربایجان در خاک ارمنستان، شروع شد. اگرچه دامنه وسیعی از عوامل در این امر دخیل بودند ـ که از میان آنها میتوان تاریخچه، تفاوتهای فرهنگی، محرومیتهای اقتصادی را نام برد ـ مهمترین عامل درگیری خطری بود که در اثر فقدان مزیت فراوانی جمعیت، یک گروه قومی را در سرزمین خاصی بیپناه میکرد. جنگ در ناقورنو – قرهباغ به سبب مفاهیم متقابلاً آشتیناپذیری بود که طرفهای درگیر در مورد سرزمین ملی متصور بودند، که منجر به درگیری مسلحانه بین دو گروه شد و در نتیجه آن تمامی آذریها از ارمنستان و بسیاری از ارمنیها از آذربایجان اخراج شدند. در اوایل سال 1990 وضعیت چنان وخامت یافت که دولت مجبور شد باقیمانده ارمنیها را حتی از شهرهای بزرگ جمهوری باکو بیرون کند.
ارمنیها در سه جمهوری توزیع شده بودند: جمهوری سوسیالیستی شوروی ارمنستان، منطقه ناقورنو- قرهباغ در آذربایجان، و جنوب گرجستان، کاهش چشمگیر جمعیت ارمنیها و ازدیاد بیسابقه آذریها، این خطر را برای آنها به وجود آورده بود که در وطن خویش به اقلیت تبدیل شوند. تقاضا برای وحدت سرزمینهای ارمنینشین بهصورت یک وطن واحد به تدریج تبلور یافت. از سوی دیگر، آذریهای ناقورنو قرهباغ نیز این تکه سرزمین را وطن خود میدانند چرا که به همان شدت و بهرغم واقعیتهای جمعیتی، این منطقه به خاطر موقعیت مکانی خود، بخشی از نواحی داخلی باکو محسوب میشود.
این حقیقت که ارمنیها غالباً مسیحی و آذریها تقریباً همگی مسلمان هستند، اغلب برای «توضیح» این درگیریها مطرح میشود، دولت باکو سعی دارد در بین کشورها و مجامع بین المللی اسلامی نزاع آذری-ارمنی را به عنوان منازعه مسلمان –مسیحی بازنمایی کند. امااز آنجایی که مسلمان کُرد تقریباً بدون هیچ مزاحمتی، حتی بعد از اخراج خشمگینانه آذری ها از ارمنستان، به زندگی در این جمهوری ادامه میدهند، نشان میدهد که مذهب به نفسه در این زمینه عاملی مرتبط نیست. درواقع به قول تیشکوف خونینترین درگیریها تا به این تاریخ در آسیای مرکزی، بین گروههای اتفاق افتاده است که مذهب مشترکی داشتهاند.
دیدگاههای متقابلی در زمینه این درگیری وجود دارد که یکی از آنها ادعای ارمنیها را بر ناقورنو قرهباغ حمایت و دیگری آن را رد میکند. اگرچه هر دو دیدگاه برای اثبات استدلال خود به “تاریخ” متوسل شدهاند، اما دامنه زمانی که از سوی هر یک از آن مطرح میشود با دیگری تفاوت چشمگیری دارد. هاتنباخ[1] در اوایل دهه نود، عمدتاً با اشاره به تاریخ معاصر، یعنی تاریخ قرن بیستم، استدلال میکرد که ناقورنو قرهباغ باید به ارمنستان بپیوندد . مهمترین نکاتی که او به آنها اشاره میکرد به ترتیب زیر هستند.
اول اینکه، ارمنیها اکثریت غالب جمعیت را در منطقه ناقورنو قرهباغ تشکیل میدهند؛ در دهه 1970، 80 درصد از جمعیت ناقورنو قرهباغ را ارمنیها تشکیل میدادند.
او از استدلال ارمنیها مبنی بر اینکه با توجه به پیشرفت تکنولوژی، موقعیت مکانی در عصر حاضر اهمیت کمتری دارد، حمایت میکند. دوم اینکه، یک جنبش عظیم مردمی به طرفداری اتحاد این منطقه با ارمنستان وجود دارد. این جنبش از همه سو و همه اقشار ارمنی و با هر عقیده چه در داخل و چه در خارج از ناقورنو قرهباغ حمایت میشود.
سوم اینکه، جنبش اتحاد در طول دوره استبدادی شوروی، بهویژه در زمان رژیمهای استالین و برژنف که توجهی به ارمنیها نداشتند، بهصورت نهفته به زندگی خود ادامه داد. اما در دهه 1950 و در زمان خروشچف که آزادیهای سیاسی محدودی وجود داشت، ارمنیها موضع خود را به روشنی اعلام کردند و در زمان اجرای سیاسیت پروسترویکا[2] از سوی گورباچف، موضع خود را علناَ و به وضوح ابراز داشتند.
در مقابل، یامسکوف (1991)، که او نیز با توسل به تاریخ، ادعای خود را مطرح میکند، به نظر میرسد که طرفدار آذریهاست. استدلال او به شرح زیر است. ابتدا اینکه، در سال 1845 جمعیت قرهباغ تاریخی شامل 30000 ارمنی و 62000 آذری میشدم، دوم اینکه، ارمنیهای شرق ارمنستان و شمال آذربایجان که ناقورنو فرهباغ را نیز دربرمیگیرد، مهاجرانی هستند که در قرن نوزدهم از ترکیه و ایران به این مناطق مهاجرت کردند و به طور قابل توجهی، جمعیت ارمنیها را افزایش دادند. سوم اینکه، ارمنیها عمدتاً مردمی ماندگار[3] هستند درحالیکه آذریها غالباً چادرنشین و شبانی[4] هستند. چهارم اینکه، شبانکاران[5] آذری تابستانهای خود را در قرهباغ، که آن را سرزمین خود تلقی میکنند، میگذرانند.
پنجم اینکه، سرشماری معمولاً زمانی انجام میگرفت که چادرنشینان در ییلاق بودند که منجر به کمشماری[6] آذریها میگردید و این استدلال به آن معنی است که آذریها حق تمام دارند که این سرزمین را وطن نیاکانی بدانند.
به خاطر بیتوجهی به این حقایق، و استفاده نابهجا از مذهب بهعنوان اساس ملت و ملیت، مردمان یک وطن مشترک به واحدهای متفاوت سیاسی ـ اجرایی گروهبندی شدند. همین امر موجب بیگانهستیزی و درگیری قومی نیز شد و در نتیجه آن بخشهایی از جمعیت ارمنی و آذری از وطن خود رانده شدند که به “قومی شدن” آنها منتهی گردید(3).
چشم انداز آینده:
همانطور که آمد منازعات در گرفته در قفقاز جنوبی که منجر به جنگی حدودا دو ساله بین جمهوری ارمنستان و آذربایجان شد یکی از عمده ترین الگوهای درگیری های میان- قومی محسوب می شد که تا کنون به نتیجه ای مشخص نیانجامیده است. جمهوری آذربایجان با شکست از چریک های ارمنی که از سوی جمهوری ارمنستان حمایت می شدند مدعی است که بیست درصد از قلمرواش (قره باغ) تحت اشغال قرار دارد. میانجیگیری های انجام شده در این مقطع از سوی ایران، کشورهای غربی و مجامع بین المللی نیز به صلحی پایدار و توافق میان طرفین منازعه منجر نشد.
الف-موضع ایران:
موضع ایران در این منازعه طولانی حمایت از تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و اظهار امیدواری برای حل مسالمت آمیز منازعه و تا اندازه زیادی حمایت معنوی و سیاسی از جمهوری آذربایجان بوده است.
موضع رسمی وزارت خارجه ایران و همین طور مقامات رسمی ایران به همین نحو دفاع از مردم مسلمان قره باغ بوده و حمایت های مالی و اقتصادی ایران از آوارگان جنگ قره باغ نشانه ای قوی بر این ادعا است.
در این میان به نظر می رسد که انتظار جمهوری آذربایجان از ایران چیزی فراتر از آن چه که انجام گرفت بوده است به همین دلیل سال ها است که نارضایتی های متعددی از سوی جامعه سیاسی و مطبوعاتی این کشور به انحاء مختلف بیان می گردد. در مورد موضع ایران در این خصوص باید اظهار داشت که رویکرد وزارت خارجه در مناقشه قره باغ مبتنی بر تامین منافع ملی ایران در منطقه و بر اساس واقع گرایی در سیاست خارجی و حفظ منافع ملی بوده است. از طرف دیگر حکومت های مستقر در جمهوری آذربایجان بعد از استقلال به ویژه در دوران ریاست جمهوری ایلچی بیک رویکردهایی به شدت ضد ایرانی اتخاذ کردند، هر چند پس از به قدرت رسیدن حیدر علی اف تا اندازه زیادی از حجم تبلیغات ضد ایرانی به وسیله تریبون های رسمی کاسته شد ولی در حوزه های غیر رسمی و نیمه رسمی تبلیغات متعددی علیه ایران و امنیت ملی آن ادامه پیدا کرد.
با وجود تهدیدات پی در پی جمهوری آذربایجان علیه ایران، این دولت انتظار کمک های نظامی، سیاسی و مالی از سوی ایران و اتخاذ سیاست جانبدارانه را نیز داشت که به طور مشخص تا کنون انتظاری نابه جا و مبتنی بر زیاده خواهی ارزیابی شده است. به علاوه یک “دولت” state مستقل زمانی تشکیل می شود که احساس کند توانایی نسبی حفظ استقلال و دفاع از قلمرو سیاسی را دارا است. بنابراین به هنگام تشکیل دولت و اعلام استقلال فرض بر این است که دولت تازه استقلال یافته توانایی حداقلی برای حفظ کشور را دارا بوده باشد. در حالی که به نظر می رسد تشکیل دولت مستقل در منطقه مسلمان نشین شمال ارس و تبلیغات گسترده در خصوص استقلال آن فاقد این ویژگی بود. به هر حال روشن است که با وجود تهدید بقا و امنیت یک دولت از سوی دولتی دیگر، انتظار کمک های مالی و نظامی یک پارادوکس معنادار به شمار می رود.
ب- موضع متحدان غربی دولت باکو
اسرائیل، امریکا و ترکیه در زمره عمده ترین متحدان و شرکای سیاسی دولت باکو به شمار می روند که در خصوص منازعه ارمنی-آذری بر خلاف مصالح و منافع ملی تعریف شده از سوی باکو عمل کرده اند. دولت اسرائیل و برخی دیگر از لابی های یهودی در مسیری غیر از منافع ملی متحد استراتژیک خود یعنی جمهوری اذربایجان عمل کرده اند. اعزام ناظران انتخاباتی از سوی اسرائیل جهت شرکت در انتخابات ناقورنو-قره باغ در بهار گذشته یکی از جدیدترین این اقدامات علیه تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و مشروعیت بخشیدن به دولت خود-خوانده قره باغ محسوب می شد.
همچنین تلاش برای عادی سازی روابط ترکیه-ارمنستان در چند سال گذشته، به رسمیت نشناختن تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان از سوی کشورهایی مانند امریکا و برخی از کشور های عضو اتحادیه اروپا و سو گیری علنی به سود ارمنستان از دیگر وجوه رعایت نشدن منافع ملی آذربایجان از سوی متحدان غربی اش به شمار می رود.
هر چند حکومت باکو از چندین سال گذشته سعی کرده اند است خصلت مذهبی (مسیحی-مسلمان) منازعه قره باغ را در مجامع غربی و اروپایی برای گرفتن حمایت های سیاسی بیشتر پنهان نماید اما همین حکومت در مجامع اسلامی خاورمیانه سعی کرده است که منازعه دو قطبی مسلمان- مسیحی را در مسئله قره باغ برجسته نماید.
با توجه به شکست های پیاپی گروه مینسک در خصوص حل این مسئله عملا گزینه های چندان زیادی در اختیار جمهوری آذربایجان در ارتباط با مسئله قره باغ باقی نمی ماند. برگزاری همه پرسی برای تعیین سرنوشت مردم در منطقه یکی دیگر از راهکارهایی است که همواره از سوی دولت باکو رد شده است. از سوی دیگر با اصرار طرفین به ویژه دولت باکو بر گفتمان ناسیونالیسم قومی و مشتعل نگه داشتن اختلافات قومی به نظر می رسد این مسئله تا سالها به عنوان یکی از مسائل حساس و تنش زا در منطقه باقی خواهد ماند.
در این میان دست کشیدن یا کم رنگ کردن گفتمان مسلط بر ساختار دولت باکو و ایروان یعنی “ناسیونالیسم قومی- فرهنگی” ممکن است بتواند بر روند ستیزه جویانه این منازعه قومی پایان دهد، به ویژه اینکه طرفی ارمنی با تسلط فیزیکی و صلاحیت حقوقی- سیاسی عملی بر منطقه مورد اختلاف دست بالا را در این بین ایفاء می کند.
منابع:
(1) در آمدی بر تنوع جامعه شناسی قومی،علی کریمی مله،صفحه 69، سمت ، تهران، 1390
(2) مناقشه قره باغ: میراثی از چالش های قومی شوروی،محمود واعظی،مجله مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، شماره 42، 1382
(3) در این خصوص رجوع شود به :
– Oomeen. T.K(1997),Citizenship, Nationality and Ethnicity, polity press
[1]. Huhtnbach
[2]. Perestroika
[3]. Settld
[4]. Pastral
[5]. Paqotoralists
[6].Undercounting