عصر جمعه یکم مرداد ماه نشست حلقهی اندیشهی زروان با عنوان «نژادپرستی در فرهنگ ایران» در تالار موسسه فرهنگی بهاران برگزار شد. این برنامه یکی از سلسلهنشستهای انجمن زروان بود که اکنون بیش از پنج سال است به طور منظم به شکل ماهانه برگزار میشود و در هر نوبت از آن یکی از مباحث مربوط به هویت و تمدن ایرانی با حضور استادان و صاحبنظران مورد کنکاش و بحث قرار میگیرد. انجمن زروان سازمانی مردمنهاد است که بحثهای خود را بر محور دستگاه نظری زروان (رویکرد سیستمی دکتر شروین وکیلی به سوژه و نهاد) پیش میبرد و از دل موسسهی خورشید زاده شده است. نشستهای حلقهی اندیشهی زروان طی سال جاری با همکاری موسسهی بهاران و در مکان این موسسه برگزار میشود.
در این نشست سخنرانان عبارت بودند از دکتر صادق زیباکلام، دکتر محمدجواد حقشناس، دکتر شروین وکیلی و دکتر زاگرس زند و هدفِ آن هم ارزیابی و نقد گفتارهای پیاپیِ دکتر زیباکلام بود که طی سالهای گذشته بارها مردم ایران را نژادپرست خوانده بود.
زیباکلام: ما ایرانیها به این دلایل نژادپرستیم
«عنوان بخش اول صحبتی که من میخواهم امروز با شما داشته باشیم این است آیا ما ایرانیها نژادپرست هستیم یا نه؟ پاسخ من این است که آری. بخش دوم صحبتهای من این خواهد بود که آیا ما میتوانیم ریشهیابی کنیم که چرا ما نژادپرست هستیم! علیالقاعده ما باید تعریف کنیم ولی من چند ویژگی را دیدهام و به این نتیجه رسیدهام که نژادپرستیم. اول اینکه ما خود را برتر از دیگران میبینیم، ساختاری که نظام رسمی ما پیدا میکند و وجهی رسمی که در میان مردم جاری است این را نشان میدهد. همچنین تنفر از اقوام و ملیتهای دیگر که برجستهترین آن نفرتی است که از اعراب و افاغنه داریم. ویژگی دیگر جایگاه مهمی است که در تاریخ برای ایران قائل هستیم و نگاه شکبرانگیزی که به کشورهای دیگر داریم».
نشست با گفتار دکتر زیباکلام، استاد علوم سیاسی، آغاز شد. ایشان سخن خود را با تاکید بر این نکته آغاز کردند که اغلب نیازی به آماده کردن خویش برای سخنرانی نمیبینند، ولی این بار بر خلاف روال همیشگی حرفهایشان را منظم کرده و یادداشت نمودهاند. سخنرانی ایشان سه جزء اصلی داشت. نخست آن که تصریح کردند منظورشان از نژادپرستی همان Racism است، و در نکوهش و بیمارگونه بودنِ این صفت سخنانی ایراد کردند. آنگاه مجموعهای از شواهد را برشمردند که از دید ایشان بر نژادپرستی ایرانیان در دوران پیش و پس از انقلاب اسلامی دلالت میکرد.
صادق زیباکلام در ابتدای این نشست با بیان اینکه «ما ایرانیها نژادپرست هستیم یا نه» گفت: «پاسخ من آری است. من چند ویژگی را دیدهام و به این نتیجه رسیدهام که نژادپرستیم. اول اینکه ما خود را برتر از دیگران میبینیم، ساختاری که نظام رسمی ما پیدا میکند و وجهی رسمی که در میان مردم جاری است این را نشان میدهد. همچنین تنفر از اقوام و ملیتهای دیگر که برجستهترین آن نفرتی است که از اعراب و افاغنه داریم. ویژگی دیگر جایگاه مهمی است که در تاریخ برای ایران قائل هستیم و نگاه شکبرانگیزی که به کشورهای دیگر داریم».
او افزود: «برای مثال نگاه شاه به ایران و جهان نشان میداد خود را بالاتر از دیگران میدید و همیشه از «سیاست مستقل ملی» میگفت که این سیاست فقط مختص رژیم شاهنشاهی ایران است. این سیاست بعدها تکامل پیدا کرد و از اواخر دهه ۴٠ اسم آن «ایران به دنبال رسیدن به تمدن بزرگ» شد. ادبیات حکومت هم این بود که ایران دروازه ورود به شرق است. این ادبیات میان سیاستمدارانی، مثل هویدا و رئیس مجلس آن دوران وجود داشت و این یک نگاه نژادپرستانه بود».
زیباکلام ادامه داد: «شاید این حرفها خندهدار باشد، اما در سالهای آخر حکومت پهلوی هم چه خود شاه و چه نخستوزیر و چه سرمقاله روزنامهها این ادعا را داشتند که الگویی را که برای رشد و توسعه ایران به کار بردهاند به دیگر کشورها هم بدهیم و حتی برای آنها انجام بدهیم تا آنها هم مثل ایران بزرگ و صنعتی شوند».
او با اشاره به اینکه «با آنکه خطر نظامی ایران را تهدید نمیکرد، اما ایران به سمت نظامیشدن رفت، که البته ظاهرش این بود که دیگران نباید چشم طمع به خاک ما داشته باشند. من اتفاقاً معتقدم که اصرار شاه برای بزرگ کردن بنیه نظامی ایران، منعکسکننده بزرگ دیدن و مطرح کردن ایران بود. اینکه ایران به ویژه در دو سال آخر شاه خیلی جدی تبلیغ جهانی بودن ارتش ایران میکرد، از نظر نیروی هوایی و نیروی دریایی و زمینی، در همین راستا بود. ارتش و قوای مسلح ایران در ابعاد بینالمللی دیده میشد و بالاخره فقط اصرار در نظامیگری نبود. ما به ظفار رفتیم که ظاهرش جنگ با مارکسیستها و کمک به صلح بود. ولی وقتی شما نطقهای آنها را میخوانید میبینید فقط این نیست. یعنی آنقدر خودشان را توانمند میدانستند که اصلا مارکسیستها برایشان مطرح نبود و من معتقدم که رفتن به ظفار بهخاطر بزرگ دیدن ایران بود. اگر شما دقت بکند به سخنرانیهای محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و داریوش همایون یک مقداری این چیزهای استراتژیک و ژئوپلتیک را میبینید. کاملا استراتژیک فکر میکردند و این ادبیات مصطلح آن زمان بود. جعفریان در یک جایی میگوید، ایران کشوری مهم است، استراتژیک است، نمیگوید برای صلح به ظفار رفتیم، میگوید رفتیم به دنیا بگوییم که ایران را باید جدی بگیرید. این درحالی بود که اساسا در دهه ۵٠، مردم به دنبال این حرفها نبودند. حتی در دوران پیروزی انقلاب هم دیدیم که این حرفها به تمسخر گرفته شد و مردم شعار «دروازه تمدن، با قتلعام مردم» سر میدانند».
داخل پرانتز بگویم، این اصراری که برای نابودی اسرائیل هست که ما باید اسرائیل را نابود کنیم، یک جور بازتابدهنده روحیه بزرگ دیدن ایران است. جالب است خود عربها و فلسطینیها اصراری ندارند که اسرائیل را محو کنند، و ادامه اش میشود تاکید بر جایگاه استراتژیک ایران |
این استاد علوم سیاسی افزود: «داخل پرانتز بگویم، این اصراری که برای نابودی اسرائیل هست که ما باید اسرائیل را نابود کنیم، یک جور بازتابدهنده روحیه بزرگ دیدن ایران است. جالب است خود عربها و فلسطینیها اصراری ندارند که اسرائیل را محو کنند، و ادامه اش میشود تاکید بر جایگاه استراتژیک ایران».
دکتر زیباکلام گفت: «این خودبزرگ بینی بعد از انقلاب به یک فرهنگ قوی، جاافتاده و پر رنگ تبدیل شد و دیگر مرز بین نظام و مردم عملا مخدوش شده است. در زمان شاه فقط حکومت این صحبتها را میکرد، اما مردم نه. به نظر من اتفاق مهمای که بعد از انقلاب رخ داد این بود که حداقل بخشهایی از جامعه ایران که با حکومت هم ارتباطی ندارند، دارند این کار را بازتولید میکنند. همه ما با این دست ادبیات آشنا هستیم: این ملت بزرگ، این ملت بزرگوار، شجاع، آزاده، سرافراز، این ملت فداکار، میگوییم ما هر کاری برای این ملت بکنیم کم کردیم. همه ما با این دست ادبیات آشنا هستیم به نظر من اینها نژادپرستی است. مگر هیتلر و فاشیستها در آلمان چه میگفتند؟ میگفتند که آلمانها بالاتر از همه هستند. ما که شبانهروز این را میگوییم.
صادق زیباکلام افزود: «حتی رئیس دولت اصلاحات هم در سالی که «گفتوگوی تمدنها» را اعلام کرد در نطق خود گفت: «بشریت وامدار تمدن ایران اسلامی است»، این را اگر شاه یا صدام و هیتلر بگوید مهم نیست، اما برای من این حرف از ایشان پذیرفتنی نیست و آن را آبشخور همان بزرگبینی میدانم و یا «الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت» که هیچ کشور دیگری چنین ادعایی ندارد یا «بومیسازی علم» یا تعداد مقالاتمان در جهان یا مباهات به پیشرفتهایمان در هستهای و نانوفضا که همه اینها از همان خودبزرگبینی است یا ثبت آثار ایران در یونسکو که هفتهای یکی، دو بار انجام میشود، اما اگر همین بنا از سوی شهرداری خراب شود و به جای آن برج ساخته شود، هیچکس ناراحت نمیشود».
او ادامه داد: «مشکل اصلی ما نیاز به دیدهشدن است. اگر مشاور فرماندار فلان کشور از ما تعریف کند، آن را بزرگ میکنیم، این به خاطر ارضای امیال بزرگ ماست. یا آنقدر خودبزرگپندار میشویم که احمدینژاد در سازمان ملل اعلام میکند جهان به بنبست رسیده است و از مدیریت جهانی حرف میزند» یا مثلا وقتی در مسابقات ورزشی برنده میشویم، بلند اعلام میکنیم جهان در برابر ما زانو زد. چقدر شما شنیدهاید که حق وتو توحش است، آنقدری که ایران اعتراض کرده است به حق وتو هیچ کشور دیگری به آن اعتراض نکرده است».
او با طرح این پرسش که اساسا چرا آنقدر اصرار داریم این ایران و این حس ایرانیان را به رخ بکشیم، گفت: «من این اصرار و پشت پرده آن را از بزرگتربینی خود از دیگران میدانم که معنای آن نژادپرستی است».
اینکه ایران به ویژه در دو سال آخر شاه خیلی جدی تبلیغ جهانی بودن ارتش ایران میکرد، از نظر نیروی هوایی و نیروی دریایی و زمینی، در همین راستا بود. ارتش و قوای مسلح ایران در ابعاد بینالمللی دیده میشد و بالاخره فقط اصرار در نظامیگری نبود. ما به ظفار رفتیم که ظاهرش جنگ با مارکسیستها و کمک به صلح بود. ولی وقتی شما نطقهای آنها را میخوانید میبینید فقط این نیست. یعنی آنقدر خودشان را توانمند میدانستند که اصلا مارکسیستها برایشان مطرح نبود و من معتقدم که رفتن به ظفار بهخاطر بزرگ دیدن ایران بود. اگر شما دقت بکند به سخنرانیهای محمود جعفریان، پرویز نیکخواه و داریوش همایون یک مقداری این چیزهای استراتژیک و ژئوپلتیک را میبینید. کاملا استراتژیک فکر میکردند و این ادبیات مصطلح آن زمان بود. جعفریان در یک جایی میگوید، ایران کشوری مهم است، استراتژیک است |
حقشناس: ادعاهای زیباکلام پیامدهای بینالمللی منفی دارد/ کار زیباکلام خودزنی است
دکتر حقشناس، استاد روابط بینالملل، سخنران دیگر این نشست بود. وی ابتدا تعریفی از مقوله نژادپرستی ارائه داده و گفت این تعریف برای نژادپرستی در منابع علمی ذکر شده است: «اعتقاد به برتری الهی یا ژنتیکی یک نژاد نسبت به سایر نژادها و حق بهرهکشی از سایر نژادها به عنوان تقدیر بشریت به صورتی که برای این نژاد حق ذاتی بهرهکشی از سایر نژادها را به هر صورتی که صلاح بداند قائل باشد».
محمدجواد حقشناس گفت: «چند وقت پیش مطلبی از زیباکلام در روزنامه «شرق» خواندم که درباره نژادپرستی نوشته شده بود. متأسف شدم چرا چنین حرفهایی زده شده که ممکن است برای کشور در حوزه بینالملل آثار بدی داشته باشد».
او با بیان این پرسش که «این خودزنی با چه اهدافی در دستور کار زیباکلام قرار گرفته است» افزود: «تعریف نژادپرستی در ادبیات ایشان دقیق نیست و برداشتی است که ایشان دارند و آن را مساوی با نژادپرستی میدانند؛ مثلا میگویند رفتاری که ما با افغانها داریم محکوم است، اما رفتار غربیها با ما از گونهای دیگر است. رفتار غربیها با ایرانیها آنقدر هم خوب نیست که باعث شده در کمپها اعتراض کنند و لبهای خود را بدوزند. مقایسه ایشان در این زمینه درست و واقعی نیست».
آنگاه حقشناس بر موارد مورد نظر دکتر زیباکلام پرداخت و نشان داد که شمار سه میلیون نفرهی مهاجران افغان و پانصد هزار نفرهی عربهای ایرانیتبار که از عراق به ایران آمدند و جذب سریع و بیدریغشان در جامعهی ایرانی و چرخش مالی بالایی که در این گروه مهاجر جریان دارد نشانگر مهمانپذیری ایرانیان و غیاب تبعیض دربارهی ایشان است، که با نمونههای مهاجرت ایرانیان یا دیگران به کشورهای اروپایی که به تعدادی محدود انجام میشود قابل قیاس نیست. ایشان ضمن اشاره به تجربه کاری خود در اداره ثبت به شناسنامه نداشتن بسیاری از ایرانیان اشاره کرد و همچنین از آمار 11 میلیونی ایرانیانی که دفترچه بیمه ندارند یاد کرد و تأکید نمود: برخوردار نبودن از امکانات درمانی دربارهی اتباع ایران و مهاجران خارجی کمابیش یکسان است و اگر فقر و نارساییای در این مورد هست به همگان مربوط میشود و قومیت و گروه خاصی در این زمینه مورد تبعیض قرار نگرفتهاند.
حقشناس گفت: «یکی از مشکلات ما، مشکلات مدیریتی است که مثلا در اصفهان و مشهد اجازه داده نشده افغانها به مراکز گردشی بروند. این را نمیشود به پای همه ایرانیها گذاشت و ایرانیها را نژادپرست دانست؛ در مقاله آقای زیباکلام یکسری مسائلی مطرح شده است که با واقعیتهای موجودی همخوانی ندارد مثلا اینکه ادامه تحصیل برایشان ممکن است. من خود ترم گذشته سه دانشجوی افغانی داشتم که از دانشجویان خوبم محسوب میشدند. اطلاع دارم که در دانشگاههای تهران در حدود 10 هزار دانشجوی افغان داریم. با دستور رهبری در خصوص لغو دستور الزام به پرداخت هزینه آموزش دانشآموزان افغانی در مدارس، این مشکل نیز حل شد و افغانیها که حتی بدون مجوز در ایران هستند میتوانند تحصیل کنند».
حقشناس با اشاره به یادداشت زیباکلام گفت: «در همین مقاله آقای زیباکلام اشاره کرده بودند که افغانیها همنژاد ما هستند! که به نظر میرسد نوعی تناقض است». حقشناس در دنبالهی صحبتهای خود به اشتراکات عمیق ایران و افغانستان اشاره کرده و گفت به هیچ وجه نباید، چنین تصور کنیم که برادران افغانی با ما بیگانه اند بلکه این کشور تا چندی پیش جزئی از ایران بودند و از میراثداران ایران فرهنگی محسوب میشوند، همانند کشورهایی چون تاجیکستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان.
این استاد روابط بینالملل گفت: «اگر نقدی داشته باشم به این نقد، باید بگویم تعریف نژادپرستی در ادبیات ایشان مبهم است و دقیق نیست و یک تعریف عالمانه از منظر حقوقی و به ویژه حقوق بشر در افکار ایشان نیست. بلکه یک سری برداشتهایی از رفتارها دارند که آن را مترادف با نژادپرستی میدانند».
حقشناس ادامه داد: نکته ای که من نگرانش هستم این است که این ادعاها از سوی آقای زیباکلام که شخصیت شناختهشدهای هستند میتواند آثار سوئی برای کشور در سطح بین المللی داشته باشد، میتواند برای کشور آثار سوء حقوقی داشته باشد. ممکن است فردا کشور افغانستان و یا مراجع بین المللی این اظهارات را مورد سوءاستفاده قرار دهند و بیان این کلمات اصلا شایسته نیست».
ایشان با استناد به کلام مولانا و آنسانِ آرمانی مولانا در آثارش و احادیث و آیات نشان دادند که سنت کلاسیک دینی و ادبی ایرانیان تمایزهای نژادی را به رسمیت نمیشناسد و نشانی از نژادپرستی در بینش ایرانی یافت نمیشود.
دکتر حقشناس در پایان گفت: چیزی که ما از شخصیت بزرگواری مانند آقای زیباکلام انتظار داریم این است که این صفت نژادپرستی را از تحلیلهای خود کنار بگذارند و قبول کنند که خطا کردهاند، ولی در اصلِ وجود برخی کاستیها همچون خودبزرگبینی با ایشان موافقیم.
زاگرس زند: فرهنگ ایرانزمین، سرشار از مدارا
دکتر زاگرس زند، شاهنامهپژوه، سومین سخنران این نشست بود که در خصوص مسأله وجود یا غیبت نژادپرستی در فرهنگ و تاریخ ایران، و نمود آن در شاهنامه، صحبت کرد.
وی در آغاز سخن ضمن ابراز شگفتی از این که انتظار داشت دکتر زیباکلام ادعای پیشین خود را برآمده از پژوهشی میدانی بداند و فقط به مثالها بسنده نکند، گفت: اگر ایرانیان نژادپرست باشند میبایست این ویژگی در فرهنگ ایران نهادینه شده باشد و نیز میبایست در شاهنامه نمود داشته باشد. چراکه شاهنامه بازنمایندهی همهی منشها و خوی و خیمهای ایرانیان از روزگار اسطوره تا تاریخ ساسانیان است. همچنین متنی حماسی و بسیار ایرانگرایانه است، پس بهترین جا برای نمود ویژگی نژادپرستی ما میتوانست باشد.
زاگرس زند ادامه داد: پس از بررسی شاهنامه و شاخصهای نزادپرستی در آن به این نتایج میرسیم: واژهی نژاد در شاهنامه به معانی گوناگون بکار رفته: کنایی و استعاری؛ همانندی با طبیعت یا یک بنا یا …؛ ارجمندی و بزرگی؛ اصل و نسب خانوادگی؛ دلیری؛ دانایی و برتری؛ از یک تبار و تیره بودن. اما نژادی که در نژادپرستی یا راسیسم به کار میرود مفهومی جامعهشناختی و نو است که با زیستشناختی و رنگ پوست در پیوند است.
او افزود: گوبینو در ۱۸۵۰ این ایده را در کتابی توضیح داد و به برتری ژنتیکی و عقلی و ذاتی برخی اشاره کرد که به نازیسم و پاناسلاویسم و … منجر شد، اما درباره ی شاهنامه باید گفت استناد برخی ایرانستیزان که همچون کورش و زبان فارسی شاهنامه را نیز دشمن اهداف خود میدانند، به شاهنامههای نادرست و بیتهای برافزوده است. همچنین برداشتهای نادرست از گفته و داستانها که به دلیل بی سوادی آنهاست و ناآگاهی از دانش شاهنامهشناسی نوین و نیز استناد به تحلیلهای سوگیرانهی چپها مانند حصوری و شاملو و تکرار همان خطاها.
او ضمن اشاره به برخی ابیات مشهور که همه برافزوده (الحاقی) هستند، افزود: برخی هم که از شاهنامه باشد دیدگاه شخصیت داستان است نه فردوسی یا فرهنگ ایران.
زند گفت: مورد دیگر نادیده گرفتن موارد وارونه نژادگرایی در شاهنامه است مانند: ستایش خردمندان و پهلوانان غیرایرانی بسیاری مانند مرداس عرب، پیران تورانی و… ستایش منش نیک عربها مانند سخنوری و دلیری، ستایش هند و روم و… و نکوهش و نقد جدی شاهان و پهلوانان ایرانی مانند کاووس و توس و… که بیتوجهی به آنها نادیده گرفتن پیامهای اخلاقی، جهانی و انسانی و روح شاهنامه است.
او ادامه داد: مورد دیگر شاخص ازدواج با بیگانان در شاهنامه است که موارد بسیاری دارد نزدیک ۲۰ مورد از شاهان و پهلوانان ایرانی که دخترانی از یمن، کابل، توران، روم، هاماوران، چین، غسانیها، هند و ارمنیان را به زنی میگیرند. یک جامعه ی نژادپرست هیچگاه خون و ژن خود را با دیگر اقوام و ملتها آمیخته نمیکند، به ویژه اگر شاه باشد! ولی در شاهنامه چنین تعصبی وجود ندارد.
زاگرس زند گفت: مورد دیگر نگاه سیاسی به شاهنامه است که یافتهها را مخدوش میکند و روشی سوگیرانه و غیرعلمی است. مانند نگاههای مارکسیستی، فمنیستی، قومگرایانه و دینمحورانه. این رویکردها مشکل ناهمزمانی هم ایجاد میکند چرا که شرایط و بستر تاریخی تولید حماسه را نادیده میگیرد و در نتیجه به خطا میافتد.
این شاهنامهپژوه گفت: در هیج کجای شاهنامه غیرایرانیان و رنگین پوستها حتی دشمنان و تازشگران به ایران به دلایل نژادپرستانه کشتار و مجازات نشده اند. در هیچ کجای شاهنامه به رنگ و نژاد و تبار و زبان دیگر اقوام توهین و بی احترامی نشده و آنان تحقیر نشدهاند و این شگفتانگیز است و مایهی افتخار همهی ایرانیان. در شاهنامه که رزمنامه است و سرشار از جنگ و نبرد و دشمنی، آدمی به جنگ و وحشیگری و کشتار و بردهگیری و… تشویق نشده!
وی ادامه داد: هیچگاه عربان و ترکان تنها به دلیل نژاد و تبار تحقیر نشدهاند! دلایل تاریخی و تازشها چیز دیگری است.
وکیلی: ادعای نژادپرستی ایرانیان نتیجهگفتمانی دانشگریز
دکتر شروین وکیلی، جامعهشناس و پژوهشگر تاریخ سخنران چهارم این نشست بود. وی ابتدا گفت: نژادپرستی برچسبی ننگآور و دشنامگونه مینماید که چندی است از سوی گویندگانی اغلب قومگرا در بافتی غیرعلمی به کار گرفته و به ملیگرایان منسوب میشود. بیشتر کسانی که از این کلمه در این بافت استفاده میکنند، قومگرایان افراطی هستند که خود شکلی موهوم و تازهساز از نژادپرستی را تبلیغ میکنند. با این همه گاه استادان دانشگاه نامداری نیز به این جرگه میپیوندند و در گفتارهایی که اغلب در میان همان فضای قومگرایانه با استقبال روبهرو میشود، گزارههایی مشابه را بازتولید میکنند.
او افزود: «بحثی که در اینجا بر آن تمرکز خواهم کرد، خاستگاههای پیدایش این گفتمان یا نسبت نژادپرستی با گفتمانهای قومگرایانهی پانعرب و پانترک نیست، که تنها پرداختن به این پرسش است که «آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟»، و این که چرا پاسخ سرراست و علمی و استواری که میتوان به این قضیه داد و بر همهی اهل فن هم نمایان است، در رسانههای عمومی تا این اندازه فروپوشیده و کتمان شده است… داوری دربارهی این که ایرانیان یا هر ملت دیگری نژادپرست هستند یا نه، بسیار ساده است. امروزه کلمهی نژادپرستی (Racism) یک تعریف دقیق و روشن علمی دارد و کافی است به آن بنگریم و شاخصهایش را در نظر داشته باشیم تا بتوانیم حضور یا غیابش را در یک نظام تمدنی مانند ایران زمین تشخیص دهیم».
وکیلی گفت: نژادپرستی سه لایه از پدیدارهای همنشین و همراه را در بر میگیرد که همگی هم تبارنامه و ریشه و حد و مرز روشنی دارند. این لایهها را میتوان در سطح نظری، حقوقی- اجتماعی، و رفتارهای شخصی ردگیری کرد.
این جامعهشناس افزود: پیش از هر چیز، نژادپرستی یک ایدئولوژی سیاسی و یک دستگاه فکری است که پیشفرض اصلیاش تقسیم شدنِ گونهی انسان به زیرسیستمهای نژادی است. یعنی نژادپرستان معتقدند آدمیان در گروههای نژادی متفاوتی میگنجد که با معیارهایی زیستشناختی از هم متمایز هستند. مهمترین شاخص زیستی در این میان رنگ پوست است. یعنی در همهجای دنیا تمایز ریختی و زیستی میان نژادها و به ویژه تراکم رنگیزه در پوستشان تعیینکنندهی نژاد افراد قلمداد میشود. این ایدئولوژی علاوه بر این فرض میکند که نژادهای متفاوت انسانی از استعدادهای اخلاقی و عقلانی متفاوتی هم برخوردارند و برخی برتر از برخی دیگر هستند. امروز میدانیم که این باور نادرست است. یعنی همهی آدمیان به یک گونه و یک نژاد تعلق دارند و تواناییهای عقلانی و اخلاقی یکسانی هم دارند. با این همه از قرن شانزدهم که اروپاییان برای نخستین بار با مردمی با شکل ظاهری و رنگ پوست متفاوت با خودشان روبهرو شدند تا به امروز، همواره باورهای نژادپرستانه هستهی مرکزی کشمکشهای سیاسی و بسیاری از سوگیریهای نظری در جهان غرب بوده است.
دبیر گروه جامعهشناسی تاریخی انجمن جامعهشناسان ایران گفت: نژادپرستی در ضمن یک نظام حقوقی و قواعدی اجتماعی را پدید میآورد که بر جداسازی و تفکیک فضاهای مربوط به نژادهای گوناگون مبتنی است و دسترسی ایشان به منابع و برخورداری و رفاهشان را بر اساس نژادشان به شکلی تبعیضآمیز تعیین میکند. در مرتبهی سوم، نژادپرستی مجموعهای از کردارها و الگوهای رفتاری را پدید میآورد که با ابراز نفرت و خشونت نسبت به اعضای نژادهای دیگر همراه است. نژادپرستی تاریخ تکامل روشن و مشخصی دارد و هر کس که اندکی با سیر تحول نژادپرستی و آرای جامعهشناسان و پژوهشگران این حوزه آشنایی داشته باشد، میداند که نژادپرستی پدیداری اروپایی، متأخر و سیاسی است که به بردهداری و استعمار وابسته است و به نوعی میتوان آن را موتور نظریِ پیشبرد استعمار و بردهداری طی چهار قرن گذشته دانست.
در شرایط امروزین که سخنگویان و گروههای سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل میگیرد که شاید چیزی فراتر از گزارهای ساده را پیشارویمان داشته باشیم و منظور منسوب کردن سادهی صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندنِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشناییشان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را دلیلِ آن بدانیم. |
وکیلی گفت: با این حساب، پاسخ به این پرسش که «آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟» بسیار ساده است. کافی است بنگریم و ببینیم نشانههای نژادپرستی در ایران وجود دارد یا نه؟ به نظرم آشکار و بدیهی است که هر کس این تعریف علمی و ابتدایی از نژادپرستی را بپذیرد و با چشمی دقیق و بیطرف به جامعهی ایرانی بنگرد، پاسخ منفی قاطعی به این پرسش خواهد داد. در ایرانزمین تفاوت رنگ پوست مردمان هیچگاه اهمیتی نداشته و امروز هم ندارد. هرگز در ایران بر مبنای رنگ پوست یا هر شاخص زیستشناختی دیگری میان جمعیتهای انسانی تمایزی قدرتمدارانه تعریف نشده است. یعنی نه امروز گفتمانی ایرانی بر این اساس داریم، و نه در گذشته داشتهایم. به همین ترتیب، تبعیض و انگارهپردازی دربارهی گروههای بیگانه و غیرخودی (که در تمام جوامع وجود دارد) هرگز صورتبندی زیستشناختی و نژادمدارانه نداشته است و امروز هم ندارد. اصولا در ایرانزمین مفهومی همتای race وجود نداشته است و کلیدواژههایی مانند نژاد، گوهر، چهر و تخمه که در متون قدیمیمان فراوان دیده میشود، یکسره به روابط خویشاوندی مربوط میشود و هیچ ربطی به این پیشداشتِ نژادگرایانهی مدرنِ ندارد. یعنی تخمه و نژاد و چهر در متون ایرانی همواره بر اساس تقسیم شدن جامعه بر واحدهای خانوادگی استوار بوده، و نه تقسیم جمعیتهای انسانی بر اساس صفتهای زیستشناختی متفاوتِ والا یا پست.
او تصریح کرد: بر این مبنا اصولا در ایرانزمین مفهوم امروزین نژاد و پیشداشتهایی که نژادپرستی را ممکن میکند وجود نداشته است. در همهی جوامع متون حماسی و منابع دینی نقاطی کلیدی هستند که تمایز خودی و بیگانه را رمزگذاری میکنند و بر خودبرتربینی و خوارشماری بیگانگان تاکید دارند. تحلیل متون مهمی مانند اوستا و شاهنامه و ادبیات عظیم ملی و دینی و عرفانی ایرانی به روشنی نشان میدهد که همواره در سنتهای دینی و فکری گوناگونی که گاه قرنها با هم فاصله دارند، شاخصهایی اخلاقی مانند راستی و پارسایی و نیکوکاری معیار برتری و پستی مردمان شمرده شده است و مخاطب فرهنگ ایرانی «انسان» در معنای عام آن بوده، بیآنکه اصولا ارجاعی به نژاد در معنی مدرناش دیده شود. در ایرانزمین هرگز نه دین نژادگرا داشتهایم، نه زیباییشناسی و ادبیات مبتنی بر نژاد شکل گرفته، و نه نظریهای علمی، دستگاهی سیاسی، فهمی اخلاقی یا ایدئولوژیای فراگیر مبتنی بر مفهوم نژاد (race) وجود داشته است.
این جامعهشناس گفت: ایرانیان به خاطر موقعیت جغرافیایی ویژهی سرزمینشان از دیرباز در چهارراه آمد و شد گروههای جمعیتی گوناگون بودهاند و به همین خاطر در سراسر تاریخ کشورمان تأکید بر بازرگانی و ارتباط دوستانه با بیگانگان را میبینیم و انگارهسازیهایی که از اقوام و تیرههای گوناگون میبینیم همواره محترمانه و پر ارج و مهربانانه بوده است. نخستین آمیختگی بزرگ جمعیتهای انسانی بیست و شش قرن پیش در ایرانزمین با تشکیل دولت هخامنشی رخ نمود و نقش اقوام گوناگون تابع هخامنشیان که در تختجمشید و سایر جاها به یادگار مانده، نشان میدهد که اقوامی با شکل ظاهری متفاوت (از مصریانِ گندمگون و نوبهایهای سیاهپوست گرفته تا یونانیان و خوارزمیان و هندیان) همگی در یک قالب و یک چارچوب ترسیم شدهاند و قد و قواره و زیبایی و پوشاک و آرایههایشان همسان است و از نظر زیباییشناسی و احترامی که در بازنماییشان صرف شده، با پارسیان و مادیان و ایلامیان که فاتحان دنیای آن روزگار بودند تفاوتی ندارند.
شروین وکیلی ادامه داد: این ماجرا به دورانهای دوردست گذشته منحصر نیست، بلکه در برشهای تاریخی متفاوت میتوان متون ادبی و اسناد حقوقی و مدارک تاریخی را مرور کرد و دید که ایران همواره پناهگاه جنگزدگان و پناهجویانی از تیرههای گوناگون بوده است. چندان که کشورمان طی قرن گذشته طیفی شگفتانگیز و رنگارنگ از مهاجران را (از لهستانیهای فراری از روسیه گرفته تا عراقیها و کویتیهایی که چندی پیش با ایران میجنگیدند!) در خود جای داده است. برخورد مردم ایران با مهاجرانی بیرونی مانند لهستانیها و پناهجویانی که از بخشهای جدا شدهی ایرانزمین (مثل افغانستان و کویت و عراق) به کشورمان پناه میآوردهاند، همواره یکسان بوده و با پذیرندگی و جذبی آسانگیر همراه بوده که هیچ شباهتی به مرزبندیهای حقوقی و کمپسازیهای کشورهای دیگر ندارد و هرگز هم به رفتارهای خشونتآمیزِ پردامنه و سازمانیافته نسبت به پناهجویان منتهی نشده است.
دکتر وکیلی گفت: به این ترتیب، این پرسش پیش میآید که چرا برخی از سخنگویان امروز ایرانیان را به نژادپرستی متهم میکنند؟ نژادپرستی معنایی دقیق و روشن دارد و نمودهایش هم شفاف و تیز و مشخص است. چطور ممکن است جامعهای که اهمیتی به رنگ پوست افراد نمیدهد و اصولا ردهبندی و سلسلهمراتبی بر اساس رنگ پوست را نداشته و ندارد، نژادپرست خوانده شود؟ بر چه مبنایی تمدنی که هیچ متن باستانی یا جدید مهمی در آن به تفاوت زیستشناختی نژادهای انسانی تاکید نکرده، نژادپرست قلمداد میشود؟ چطور ممکن است نمودهای رفتاری مشخص و تعریف شده و مشهوری که نژادپرستان را از غیرنژادپرستان متمایز میکند (لینچ، تحقیر ویژگیهای ریختشناختی و زیستی، و به ویژه رنگ پوست) در جامعهای به کلی غایب باشد، و باز انگ نژادپرستی به آن جامعه چسبانده شود؟
او افزود: در شرایط امروزین که سخنگویان و گروههای سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل میگیرد که شاید چیزی فراتر از گزارهای ساده را پیشارویمان داشته باشیم و منظور منسوب کردن سادهی صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندنِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشناییشان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را دلیلِ آن بدانیم.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: گویی در اینجا با گفتمانی روبهرو باشیم که با قصد و غرضی روشن و با خودآگاهی کامل «اشتباه میکند» و عینیت و شواهد و گواهان تجربی را نادیده میگیرد و مفاهیم جا افتاده و روشن علمی و روششناسی عقلانی مرسوم را نقض میکند. نژاد و نژادپرستی همواره تعبیرهایی سیاستزده و سلطهمدار بودهاند. امروز نیز همین کلمهها دستمایهی خطاهای مهندسی شده و دروغهایی مکرر در مکرر شدهاند، تا همچون مادهی خامی مفهومی خارج از بستر درست خویش به کار گرفته شوند و در بافتی دروغآمیز برای تولید مدارهایی تازه از سیطره و استیلا به کار گرفته شوند.
وکیلی گفت: آنچه امروز کشور ایران را از آسیب و آشوب حفظ کرده، و آنچه که میتوانست سرزمینهای جنگزده و رو به ویرانی جدا شده از ایرانزمین را از بلا حفظ کند، هویت مشترک تاریخی و خودانگارهی ارجمندِ «ایرانی بودن» است، و این همان است که مورد تاختوتاز هواداران این گفتمانِ «خودنژادپرستگرا» قرار گرفته است. نژادپرستی برچسبی ناخوشایند و نازیباست که نادرستی علمیاش و پیشینهی خونیناش در قرن گذشته به قدر کافی سنگین و اثرگذار بوده، تا توسط گروههای ایرانستیز همچون انگی و برچسبی برای حمله به هویت ملی ایرانیان به کار گرفته شود. این نکته که نژادپرستی هیچ ارتباطی با نمودهای مورد ادعای سخنگویان این جبهه ندارد، یا این حقیقت که کلمات در این گفتمان به عمد اشتباه به کار برده میشوند و گواهان آشکار و عیان با قصد و غرض تحریف میشوند، هیچ تأثیری در این میان ندارند، چرا که قصد گفتمانهایی فریبکارانه از این دست، تولید مدارهای سلطه به هر قیمتی است، و نه زایش قدرتی استوار و حقیقتمدار. قدرت استوار و هویتِ جمعیِ نیرومند تنها از تبارنامههای تاریخی دیرپا و همجوشیهای ژرف هویتها بر میخیزد. از این روست که هویتهای ساختگی و نوپا و مهاجم ناگزیر به جعل و دروغ و فریب روی میآورند، تا خود را با رقیبان کهنسالتر و نیرومندتر خود همتا بنمایند، و چه بسا با همین مکر بر آنان غلبه یابند.
دکتر وکیلی در بخش پایانی سخن خود گفت: در این بستر پرسش از نژادپرستی ایرانیان یک گزارهی بیاثر و خنثای علمی نیست. که کلیدی است بر دروازهی هویت ایرانی و خشتی است از دیوار کجی که در کنار این دروازه بنا کردهاند. آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟ پاسخ علمی، عقلانی، رسیدگیپذیر، مستند و آشکار این پرسش برای هر کسی که اندکی تاریخ و جامعهشناسی بداند، یک «نه»ی قاطع است. اما ضرورت دارد که پس از اعلام این پاسخ منفی، این پرسش طرح شود که «چرا اصرار دارید مفهومی چنین پرت را به ملتی چنین پاکیزه از آن منسوب کنید؟».
سیفالدینی: پیشفرضهای زیباکلام مستند و مسئولانه نیست
در آغاز بخش دوم نشست و پیش از پرسش و پاسخ سالار سیفالدینی، پژوهشگر حوزهی اقوامو مطالعات هویت، دقایقی را به صحبت پیرامون مباحث و ادعای نژادپرستی پرداخت.
او گفت: «علاقه دارم در ادامه صحبتهای شروین وکیلی به یک ویژگی مهم تمدن ایرانی اشاره بکنم و آن اینکه تمدن ایرانی، سرزمینمحور بود نه خونمحور. ایرانیان هویت خود غالباً بر مبنای «خاک» تعریف میکردند نه بر محور خود که در بین قبایل عرب مرسوم بود. بنابراین ما یک سرزمین داشتیم که دو دستی به آن چسبیده بودیم و همیشه اصل برای ما حفظ سرزمین بود».
سیفالدینی در خصوص پییشنه بحث استناد به نژادپرستی ایرانیها گفت: «پیشینه این مساله پیش از هر چیز از سنت سیاسی چپ پیروی میکند. اول بار حزب کمونیست ایران در کنگره ارومیه خود ادعاهایی از این دست را مطرح کرد. در دهه 40 و 50 خورشیدی سازمانهای چپ مانند چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق ادبیات کلانی در این حوزه تولید کردند که به اظهار نظرهایی آقای زیباکلام نزدیک بود. به ویژه در سالهای نخستین پس از انقلاب اسلامی، دعوا سر ارتش بود، چپها هم میگفتند ایران چرا ارتش دارد یا چرا باید قدرت نظامی باشد؟! همانطور که آقای زیباکلام در خصوص ارتش و نیروهای نظامی ایران دیروز و امروز انتقاد میکند. جریانهای جدید چپ مانند حکمتیستها هنوز هم این مساله را فراموش نکرده اند. مثلا آنها هم از «عظمتطلبی» ایرانیها انتقاد میکنند. نقطه مقابل عظمتطلبی ذلتطلبی و پستیجویی است. آیا اینکه یک ملتی به سمت توسعه، پیشرفت و عظمت حرکت کند قابل نکوهش است؟ گویا از نظر آقای زیباکلام، پاسخ مثبت است! اما عظمتطلبی به هیچ وجه بد نیست، اگر پرسش این باشد که آیا ما باید عظمتطلب باشیم یا خیر، باز هم پاسخ مثبت است».
این پژوهشگر حوزهی اقوام در ادامه به برخی از رئوس مقالات و یادداشتهای زیباکلام در چند سال اخیر با محوریت همین موضوع اشاره کرد و گفت: «جناب زیباکلام در یادداشتها و مقالات متعدد این مضمونها را مطرح کرده اند: ایرانیها نژادپرستاند (صبح آزادی 1390)؛ تأکید بر نام خلیج فارس شونیستی است (سایت الف)؛ ایران اشغالگر جزایر سه گانه است و باید باید ابوموسی را به امارات پس بدهد، جزایر سهگانه هیچ ارزشی ندارند (هفتهنامه آسمان، موجود در سایت زیباکلام 1391)؛ نژادپرستی ایرانیها در ماه محرم (سایت زیباکلام، 1388)، دوست ندارم تیم ملی ایران پیروز شود (ایسنا، 1393)، انتقاد از سفر ایرانیان به عتبات عالیات و نژادپرستانه توصیف کردن توجه ایرانیها به تشیع (قانون، 1394).
وی گفت: یکی از ویژگیها اظهاراتی از این دست که بعضاً در صحبتهای جناب زیباکلام دیده میشود بیدقتی تاریخی و نادرست بود صغرا و کبرا است که به نتیجه منتج میشود. البته این مساله ممکن است برای هر تحلیلگری رخ بدهد. اما ویژگی زیباکلام این است که هر بار پس از روشن شدن نادرستی مفروضات تاریخیاش، این مسأله را نادیده میگیرد و به شیوه خودش ادامه میدهد.
سیفالدینی افزود: از آن جمله این ادعای جدید بود که ابوموسی ارزش استراتژیک ندارد و خالی از سکنه است. حال اگر اثبات شود ابوموسی جمعیتی قابل ملاحظه ای دارد و ارزش استراتژیک دارد، کمترین واکنش گوینده عذرخواهی باید باشد. و یا ایشان در ادعایی جدید، مطرح کرده اند که رضاشاه برای سرکوب کردها اسم کردستان را به استان «آذربایجان غربی» تغییر داد. در حالی در قانون تقسیمات کشوری زمان رضاشاه در 1313 استانها ما اصولا شماره داشتند نه اسم. در قانون تقسیمات کشوری مشروطه مصوب 1289 هم چهار ایالت داشتیم و 12 ولایت که شمالغرب ایران کلا آذربایجان بود و در جنوبش ولایت کردستان واقع شده بود. حال اگر یک جوان کُرد بر اساس این اظهارت نادقیق و نادرست آقای زیباکلام، تحریک بشود، مسولیت آن با کیست؟ آیا آقای زیباکلام مسئولیت میپذیرند؟»
سیفالدینی ادامه داد: «اگر در ایران نژادپرستی به معنای واقعی وجود میداشت انتظار میرود که یک خروجیای بر آن مترتب باشد. همه ملتهایی که در اطراف ما قرار دارند، یک دوره از نسلکشی چه به عنوان عامل و چه به عنوان قربانی تجربه کردهاند. ترکها نسلکشی ارامنه را داشتند، عربها نسلکشی کردها را، جالب اینجاست که ایرانیهای نژادپرست به زعم آقای زیباکلام نه تنها به چنین توحشی دست نزدند، بلکه قربانیهای نسلکشی دیگران نیز به سرزمین ما پناه آوردند. آشوریها و ارمنی پس از نسل کشی عثمانی، و کردها پس از نسل کشی صدام به ایران پناهنده شدند! خود عربها نیز پناهگاهشان همیشه ایران بود. عراق و کویت یک دورهای متحد هم بودند. کویت حامی مالی صدام در جنگ با ایران بود. اما وقتی صدام به کویت حمله کرد، کویتیها به ایران پناهنده شدند، وقتی امریکا واکنش نشان داد و به عراق حمله کرد، مجددا بخشی از عراقیها در جنگ اول خلیج فارس آواره ایران شدند. هم عراقی و هم کویتی به ایران پناه آوردند! جالب است. براستی ایران چه عظمت و بزرگی دارد که همه به آن پناه میآورند! پس این موجودیت یک پدیده ساده و بسیط نیست و پیچیدگیها و عمق بیشتر دارد».
سیفالدینی گفت: «در خصوص افغانهایی که جناب زیباکلام همواره روی به اصطلاح مظلومیت آنها تاکید دارند، فقط این نکته را میگوییم، که کشوری مثل پاکستان برای مهاجران افغان کمپ درست کرد و آنها را به کمپ فرستاد. اما در ایران افغانیها یک روز هم در کمپ نبودند. موسسات خیریه ای مثل محک به کودکان سرطانی بدون توجه به ملیتشان کمک میکنند، موسسههای خیریه همچون امام علی ع هم همینطور. این پولها را مردم ما میدهند».
سیفالدینی در پایان سخن گفت: «اینکه یک خط مشخصی وجود دارد و علاقهمند است مسائل و مشکلات کشور را با امر نژادپرستی توضیح دهد پیامدهایی دارد. به نظر من موضوع فقط نژادپرستی نیست، بلکه لابلای سطور این پارادایم نسبتاً جدید مهم است. پیامدهای این بحث این است که مکانیسم دفاعی که از ما، ما میسازد، در نقدهایی شبیه نقدهای آقای زیباکلام مورد تهاجم قرار میگیرد. میخواهند مکانیسم دفاعی ملت ایران را حذف کنند، مثل همین موضوع نیروی ارتش و مهمتر از آن یکسری ارزشهای مهم هزاران ساله. دفاع طبیعیترین حقوق یک فرد و یک ملت است. نمیتوان دفاع مشروع، یا شجاعت را به اسم نژادپرستی تعطیل کرد تا تهدیدات عینی که در اطراف و اکناف کشور ما وجود دارد، بر ما مستولی شوند. تحت عنوان نژادپرستی به ارزشهای جامعه ما حمله میشود. ارزشهایی که باید برای ما مهم باشند، اینها ارزشهای محافظهکاری هستند که ما برای بقا به آن نیاز داریم مثل خانواده، وطن، دولت و هویت ملی. این کشور توسط این ارزشها حفظ شدهاند. تهدیدات جدی و مستمری بر علیه کشور ما وجود دارد و این دعوی نژادپرستی با غوغاسالاری قصد دارد این حق دفاع و حق بقای یک کشور با به تعطیلی بکشاند».
پیامدهای این بحث این است که مکانیسم دفاعی که از ما، ما میسازد، در نقدهایی شبیه نقدهای آقای زیباکلام مورد تهاجم قرار میگیرد. میخواهند مکانیسم دفاعی ملت ایران را حذف کنند، مثل همین موضوع نیروی ارتش و مهمتر از آن یکسری ارزشهای مهم هزاران ساله. دفاع طبیعیترین حقوق یک فرد و یک ملت است. نمیتوان دفاع مشروع، یا شجاعت را به اسم نژادپرستی تعطیل کرد تا تهدیدات عینی که در اطراف و اکناف کشور ما وجود دارد، بر ما مستولی شوند |
احسان هوشمند: ادعای نژادپرستی آکادمیک نیست/زیباکلام از عنوان استادی دانشگاه سوءاستفاده میکند
احسان هوشمند پژوهشگر حوزه مطالعات قومی در ادامه بخش پرسش و پاسخ گفت: آقای زیبا کلام قبل از اینکه به بسط نظرات خود در خصوص نژادپرستی ایرانیان بپردازاد باید مقصود و تعریف دقیق خود از نژادپرستی را ارائه دهد.در حالیکه تاکنون زیباکلام از این امربدیهی در گفتارهای علمی و اکادمیک طفره رفته است و تعریفی مبتنی بر رویکردهای علمی و دانشگاهی از موضوع مورد بحث ارائه نداده است.یعنی مشخص نیست که نژادپرستی مورد ادعای اقای زیباکلام چه نسبتی و ارتباطی با متون کلاسیک و نیز متون علمی جدید مطالعات نژادی در جهان معاصر دارد؟
هوشمند در ادامه افزود: امروز در جامعه ایران در خصوص برخی گروه های مذهبی از جمله جامعه اهل سنت یا جامعه اهل حق یا گروه های تصوف و سایر گروه های مذهبی با مسائلی روبرو هستیم اما این مسائل موجب نمی شود که چنین مشکلاتی را به نژادپرستی تعبیر کنیم چراکه نژادپرستی اصطلاحی علمی با ادبیات خاص خود است و بکارگیری مفاهیم در علوم اجتماعی دچار چنان هرج و مرجی نیست که بتوان هر پدیده ای را در حیطه ای متفاوت با سلیقه شخصی در قالب واژه هایی با حیطه معنایی خاص بکار برد.
اگر مقصود اقای زیباکلام وجود برخی نابسامانی ها در باره میهمانان ارجمند افغانستانی در کشور است باید گفت که بسیاری از ایرانیان با میهمانان افغانستانی همدل هستند و نسبت به برخی رفتارهای رسمی یا غیر رسمی نسبت به این عزیزان معترض.
هوشمند در بخش دیگری از سخنان خود افزود:اگر مفروض بگیریم که خود بزرگ بینی یا حتی برتری طلبی معادل نژادپرستی است و می توان در زبانی علمی خودبزرگ بینی ایرانیان را همان نژادپرستی خواند ابهام علمی دیگری در سخنان زیباکلام نمودار می شود و فقر مطالعاتی و پژوهشی این رویکردرا برجسته می سازد.جناب زیباکلام چنین مدعایی که ایرانیان یعنی اکثریت ایرانیان نژادپرست هستند یا برتری طلب هستند را از کجا اورده است؟ایا ایشان مطالعه و پیشمایش و کارمیدانی خاصی در این خصوص انجام داده و پس از بررسی های مطالعاتی واحصا امار و تحلیل اماری بدین نکته واقف شده است که ایرانیان نژادپرستند؟یعنی فرضیه نژادپرست بودن ایرانیان را چگونه آزموده است و چگونه به اثبات رسانده است؟به سخن دیگر ملاک صدق گزاره نژادپرست ایرانیان بر اساس کدام پژوهش میدانی و چگونه برای اقای زیباکلام تأیید و اثبات شده است؟مشخص است که هیچ مطالعه میدانی و جامعه شناختی چنین گزاره ای را تأیید نمی کند.پس باید نتیجه گرفت اعتبار گزاره ایرانیان نژادپرست هستند نه یافته های علمی و میدانی بلکه ملاک صدق گزاره فوق تنها ادعایی آزمون نشده ،مبهم و برامده از ذهن گوینده است و هیچ مطالعه میدانی و پیمایشی آن را تأیید نمی کند .یعنی اقای زیباکلام به عنوان شخصیتی سیاسی و رسانه ای که در دانشگاه تهران تدریس می کندداعیه ای را طرح کرده و ملاک صدق یا کذبش را امار و ارقام و مطالعه ای میدانی و یا مبتنی بر پژوهش های دیگران قرار نداده است بلکه چنین گزاره ای صدقش را از جایگاه شغلی و رسانه ای گوینده می گیرد.هوشمند در پایان تاکید کردحدود و ثغور مفهوم نژادپرستی و مفهوم خودبزرگ بینی و سایر مفاهیم بکاررفته توسط اقای زیباکلام مشخص نیست و از نظر مفهومی بکارگیری چنین واژه هایی به دانش ما ایرانیان در باره اسیب های موجود جامعه ایرانی نه تنها چیزی اضافه نمی کند بلکه خود آسیب های تازه ای را بر پیکره اجتماعی مان وارد می سازد.ضمن آنکه زیباکلام برای داعیه هایش هیچ مستند علمی و داده های موثقی ارائه نمی کند و بدون مطالعه میدانی وگزاره ای قابل ابطال تنها بر اساس رویکردی ژورنالیستی مفروض خود را منتشر کرده است .بنابراین ادعای نژادپرست بودن ایرانیان نه اکادمیک است نه قابل قبول.مگر اینکه اقای زیباکلام برای اثبات مدعایش مستندات پژوهشی و جامعه شناختی ارائه دهد!