ریشه درگیریهای دو کشور به مسئله ارضی در ناگورنو- قراباغ باز میگردد. سرزمینی که در معاهده گلستان از ایران جدا شد و پس از آن همواره (1905-1918-1988) دستخوش رقابت قلمروخواهانه میان نیروهای محلی بود. پیش از این، رشته درگیریهای خونینی در 1905 و 1918 در منطقه صورت گرفته بود که در نهایت به حکمیت بلشویکها و واگذاری منطقه به شکل «خودمختار»[1] به جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی منتهی شد. ساختار سیاسی شوروی شکافهای موجود را افزایش داد. زیرا سطوح متفاوتی از تقسیمات قدرت در این ساختار پیشبینی شده بود که ممکن بود درگیریهای بین قومی را افزایش دهد. جمهوری خودمختار ناگورنو-قراباغ به دلیل اکثریت ارمنی، به صورت خودمختار در ساختار جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی قرار گرفت که دارای قانون اساسی خود بود. این ساختار مشابه عروسک ماتروشکا، ساختارهای جدیدی در دل خود داشت که قدرت را به لایههای مختلف تقسیم میکرد. از سوی دیگر، قانون اساسی شوروی این اختیار را به جماهیر آن میداد که در صورت تمایل از اتحاد شوروی اعلام جدایی کنند. به هنگام انحلال اتحاد شوروی، جمهوری خودمختار ناگورنو- قراباغ نیز مانند سایر جماهیر اعلام استقلال کرد. بر اساس آخرین سرشماری اتحاد شوروی در 1988، ارامنه منطقه 145 هزار تن بودند که نزدیک به 76 درصد جمعیت است. علی حسناف استاد دانشگاه و سیاستمدار (معاون رئیسجمهور فعلی) همین رقم را تایید و تعداد ارامنه ناگورنو- قراباغ را 76.9 درصد کل جمعیت و تعداد آذربایجانیها را 21.5 درصد تا زمان آغاز جنگ اعلام میکند.[2]
واکنش باکو به اعلام استقلال بسیار سخت بود اما نتیجه دلخواه را در پی نداشت. روند جنگ تا سال 1994 موجب استقلال منطقه به همراه نوار امنیتی اطراف آن شد که به حکومت خودخوانده قراباغ اجازه میداد با کشورهای اطراف خود یعنی ایران و ارمنستان مرز زمینی داشته باشد. اگر چه تفاهمنامه آتشبس 1994 به جنگ پایان نداد ولی آن را تا حصول توافق از راه مذاکره متوقف کرد. از آن تاریخ تاکنون دو کشور در عرصههای دیگر ژئوپلیتیک به رقابت و کشمکش پرداختهاند. باکو در سیاست خارجی خود تلاش کرده است تا ارمنستان را در منطقه منزوی کند که میتوان به فشار به ترکیه جهت عدم بازگشایی مرزهای شرقی با ارمنستان اشاره کرد.
ریشه درگیری در استان طاوش که به دو قسمت تقسیم شده است، هنوز مشخص نیست و دو طرف یکدیگر را به آغاز جنگ متهم میکنند. اما به هر حال بخشی از منطق مناقشه طولانی وجود دارد. برای درک مناقشات محلی و اهمیت آن در معادلات جهانی، نظریههای متعددی مطرح شده است. نظریه بحران ژئوپلیتیکی و نظریه نوارهای شکننده از برنارد کوهن، برای ادارک نمونه اخیر مناسب به نظر میرسد. در نظریه نوارهای شکننده، جهان به لایهها و مناطق مختلف ژئوپلیتیکی تقسیم میشود. کوهن معتقد است که مناطقی در جهان وجود دارد که بحران سریعا در آن شکل میگیرد و دامنه آن به سرعت به سایر مناطق قابل انتقال است. در این نظریه خاورمیانه مهمترین نمونه بارز نوار شکننده است. از نظر وی پس از فروپاشی شوروی، قفقاز جنوبی نیز به نوار شکننده تبدیل شده است و هر لحظه امکان شعلهور شدن آتش جنگ در آن وجود دارد[3]. این منطقه به سه دولت رسمی و شناسایی شده و سه دولت دفاکتو یا شناسایی نشده تقسیم شده است که هر یک زمین بازی برای بازیگران متعدد محلی، منطقهای و جهانی است. قرار گرفتن قفقاز جنوبی در میان دو پهنه آبی بزرگ یعنی کاسپین و دریای سیاه اهمیت آن را برای بازیگران افزایش داده است. این منطقه، حایلی بین کشورهای تولدکننده انرژی و کشورهای مصرف کننده آن است و در نتیجه منافع کلانی برای قدرت های بزرگ و متوسط در این قلمرو مفروض است. در این میان مناقشات قومی و مذهبی یا احساسات ناسیونالیستی صرفا برای بازیگران محلی موضوعیت دارد ولی بازیگران منطقهای یا جهانی صرفنظر از احساسات، به دنبال تامین منافع کلان ژئوپلیتیک هستند. اما روشن شدن شعله درگیری در قفقاز جنوبی، نتایج و پیامدهای مهمی میتواند داشته باشد که در چندین سناریو قابل طرح است. درگیریهای جدید در اطراف طاوش با مرکزیت موسِس و روستاهای اطراف، نیز خارج از اصل سرایت بحران در نوارشکننده به سایر مناطق نیست. این سرایتپذیری ابتدا در داخل ناحیه خود را نشان داد. در هر حالی که مناقشه اصلی با مرکزیت ناگورنو-قراباغ بود اما هم اکنون بحران از هسته اصلی خارج شده و ابعاد دیگری یافته است و در صورت ادامه ممکن است به قفقاز شمالی، نخجوان و سایر مناطق سرایت یابد.
تحلیل مسئله در سطح محلی:
در سطح محلی دو بازیگر عمده یعنی جمهوری آذربایجان و ارمنستان، دارای مشکلات دیرینهای هستند که به نظر نمیرسد به زودی قابل حل و فصل باشد. این مشکلات که ریشه در تمایلات قلمروخواهانه در نواحی مرزی داشت به مرور به بحران تبدیل شد. ساختار جغرافیای سیاسی دو کشور به گونهای است که مرزهای موجود را به یکی از پیچیدهترین مرزهای زمینی جهان تبدیل کرده است. هر دو کشور دارای مناطق برونگان یا برونخاک در سرزمین همسایه هستند. نخجوان برونخاک جمهوری آذربایجان است که در احاطه ارمنستان قرار دارد و ناگورنو-قراباغ، برونخاک مفروض ارمنستان است که در احاطه خاک جمهوری آذربایجان قرار داشت. جنگ 1988-1994 به انزاوی ناگورنو-قراباغ پایان داد اما نخجوان همچنان از نظر زمینی برای باکو در دسترس نیست.
از سوی دیگر ناگورنو-قراباغ برای ارمنستان به منزله مکمل ژئوپلیتیکی نیز است. این دژ طبیعی بهترین خط دفاعی در برابر حملات است و کنترل آن باعث دفع حملات رقیب و قطع ارتباط آن با ترکیه میشود. این سرزمین مرز طبیعی مسلطی است که اگر در اختیار قدرت دیگری قرار گیرد ارمنستان را در موقعیت آسیبپذیر قرار میدهد. از همین رو ارمنستان بدون قراباغ، یگانگی کالبدی سرزمین خود را تحقق نیافته فرض میکند. از زاویه دید باکو نیز ناگورنو-قراباغبه منزله مکمل ژئوپلیتیکی است که سلطه بر آن باعث تسلط بر راهها، رودخانهها، ارتفاعات و از همه مهمتر دسترسی زمینی به نخجوان و در نهایت موجب اتصال به ترکیه به عنوان متحد استراتژیک خواهد شد. هر دو کشور، ناگورنو-قراباغ را به عنوان مکمل ژئوپلیتیکی خود تلقی میکنند. ترجمه عامیانه و شعارهای آن در میان مردم ناحیه، تعلق ابدی و ازلی این تکه از خاک «وطن» به آنها است؛ حسی که موجب تقویت بسیج عمومی میشود. بنابراین صرف نظر از ایدئولوژی، هر حکومتی در باکو یا ایروان خواستار تسلط بر این منطقه است.
جنگ چند روزه اخیر با این که در حوزهای از خارج از ناگورنو- قراباغ صورت گرفت، در سیاست داخلی جمهوری آذربایجان بازتابی مشابه با جنگ قراباغ داشت. زیرا بازنمایی جنگ در افکار عمومی، همان شور و احساساتی را در پی داشت که از مسئله قراباغ کوهستانی انتظار میرود. به طوری که آنچه در تبلیغات رسمی مشاهده میشود، شور و هیجان ناشی از اعاده حاکمیت بر قراباغ است اما آنچه در روی زمین وجود دارد، درگیری در ناحیهای دیگر است که ارتباطی به مسئله قراباغ کوهستانی ندارد. بنابراین به نظر میرسد روایت رسمی از جنگ اخیر، تعمدا به مسئله قراباغ ارتباط داده میشود تا حمایت افکار عمومی و بسیج تودهای به شکل حداکثری فراهم شود. در ارمنستان نیز مسئله به عنوان دفاع از قلمرو ارضی بازنمایی شده است. دولت ارمنستان مدعی دفاع از استان طاوش در برابر تهاجم قوای نظامی طرف مقابل است و نقش قراباغ در آن کمرنگ است. به این لحاظ بر پیچیدگی مسئله افزوده شده است و حتی مشخص نیست که آیا گروه مینسک که ماموریت اصلی آن در این حوزه است، صلاحیت ورود به مسئله را دارد و یا خیر.
تحلیل مسئله در سطح منطقهای:
ایران و ترکیه دو قدرت اصلی منطقهای هستند که در موضوع اخیر منافعی دارند. ایران تنها کشوری است که با همه قدرتهای محلی مناقشه مرز زمینی دارد: یعنی جمهوری آذربایجان، جمهوری خودخوانده قراباغ کوهستانی، جمهوری خودمختار نخجوان و جمهوری ارمنستان. بنابراین به لحاظ جغرافیایی کشور ایران دارای اشراف بینظیری نسبت به منطقه است. در این میان ترکیه از طریق دالان باریک آرارات کوچک و قره سو، مرز کوتاهی با جمهوری نخجوان دارد که به موجب معاهده قارص 1921 مختاریت آن از سوی اتحاد شوروی تضمین شده بود؛ هر چند ترکیه حقوق بیشتری برای خود در نخجوان قائل است. بر اساس تفسیر یک جانبه آنکارا از پیمان قارص، در صورت به خطر افتادن استقلال نخجوان مکانیسم حق مداخله برای آنکارا فعال خواهد شد. این تفسیر در مذاکرات 1921 از سوی روسها رد شده بود اما ممکن است ترکیه در مناقشه احتمالی بین ارمنستان- آذربایجان و در صورت کشیده شدن دامنه مسئله به جمهوری خودمختار نخجوان با استناد یکجانبه به آن وارد درگیری شود. هر چند به نظر میرسد، خود ترکیه بارها پیمان را نقض کرده واصولا ماهیت حقوقی این پیمان به دلیل اینکه دو طرف معاهده (بلشویکها و قوای آتاترک) حین تنظیم آن، نماینده هیچ دولت شناسایی شدهای در جهان نبودند با پرسشها و ابهامات زیادی روبرو است. ولی به هر حال رفتارهای اخیر ترکیه با معاهدات بینالمللی احتمال چنین رویهای را نشان میدهد.
اگر منافع اقتصادی ترکیه در انرژی نفت و گاز حاصل از دریای کاسپین را نیز در نظر بگیریم، این سناریو برای فشار به ارمنستان قابل چشمپوشی نیست؛ به خصوص که ترکیه در چند تابستان گذشته مانورهای نظامی در نخجوان ترتیب داده بود. در حال حاضر همه پروژههای انتقال انرژی از کاسپین از خاک ترکیه عبور میکند و منافع کلانی برای این کشور در قفقاز جنوبی ایجاد شده است تا جایی که بر اساس برخی نظریهها، ترکیه جمهوری در اصل آذربایجان را نه به عنوان شریک استراتژیک، بلکه به عنوان مکمل خود در مرکز انرژی جهانی تلقی میکند و این تفکر با زنجیرهای از ایدئولوژیها و هیجانات سیاسی – قومی در خاک جمهوری آذربایجان تقویت میشود. وجود چنین تفکرات الحاق گرایانهای که حتی گاهی خواستار تشکیل یک دولت واحد با ترکیه است، این امکان را به آنکارا داده است که احزاب جمهوری آذربایجان را به ترکیه وابسته و به نام اتحاد، منافعی اقتصادی زیادی کسب کند. از طرفی این بینش در ذات خود، به شدت ضد ایرانی و ضد روسیه است؛ به طوری که احزاب پانترکیست در اثنای جنگ با ارمنستان در خیابانهای باکو طی تجمعات هزاران نفره، ضمن مخالفت با حکومت مستقر به دلیل مدیریت جنگ، پرچمهای ترکیه را نیز حمل میکردند و با شعارهای ضد ایرانی و روسی، با کشورهای همسایه اعلام دشمنی میکردند. این خط سیاسی، دقیقا همان مشی است که ترکیه سالها برای شکلگیری آن سرمایهگذاری کرده و البته به دلیل رقابت با حکومت مستقر در ماههای گذشته مورد انتقاد علیاف قرار گرفته بود. برای نمونه الهام علیاف در ژوئن 2020 طی یک سخنرانی حملات تند تاریخی علیه رهبران جبهه خلق و حزب مساوات انجام داد و برای اولین بار چنین گفت: «جبهه خلق آذربایجان برای سرنگون کردن حاکمیت وقت و رسیدن خود به حاکمیت، شوشا را به ارامنه تحویل داد. این اشغال (شوشا و لاچین) نتیجه حرکتهای خیانتکارانه و خائنانه جبهه خلق آذربایجان است[4]. وی محمدامین رسولزاده دبیرکل حزب مساوات و رئیسجمهوری خلق آذربایجان در 1918 را مسئول واگذاری (به اصطلاح) اراضی تاریخی جمهوری آذربایجان به ارمنستان معرفی کرد[5] که در ادبیات سیاسی معنایی جز «خیانت» از آن مستفاد نمیشود.
اگر چه علیاف به شدت احزاب ترکیهگرا (مساوات و جبهه خلق) را مورد انتقاد قرارداده و خائن تلقی میکند اما همکاریهای دو کشور بیش از گذشته ادامه دارد. زیرا در شرایط فعلی ترکیه در کوتاه مدت به دنبال تقویت نظم سیاسی در باکو جهت مقابله با ارمنستان است. این رویکرد فعال ترکیه که دارای جنبه نظامی نیز هست دارای چند محور است. نخست: مقابله و رقابت با روسیه در قالبهای انرژی و منطقهای و دوم، احتمال درگیری با ارمنستان از ناحیه نخجوان که تنها چهل کیلومتر با ایروان فاصله دارد؛ این در حالی است که هر نوع تهاجم به خاک اصلی ارمنستان به ویژه از سوی ترکیه احتمالا با واکنش روسیه همراه خواهد بود زیرا بر اساس تفاهم نامههای امنیتی بین مسکو-ایروان، روسیه متعهد به حفظ امنیت ارمنستان شده است.
سومین منفعت مفروض برای ترکیه، منافع کلان ژئوپلیتیکی است که شرایط فعلی این کشور، آمادگی سیاسی و روحی برای بروز آن را دارد. از نظر ترکیه، حضور عنصر ارمنی در جنوب قفقاز، موجب قطع شدن کریدور زمینی اتصال ترکیه به قفقاز و سپس آسیای میانه شده است. بنابراین ترکیه به دنبال راهی برای اتصال به کاسپین از طریق مسیر نخجوان- قراباغ-باکو- خزر و در ادامه به دنبال توسعه به سمت خاک ایران است. نقشی که برای جمهوری آذربایجان در این سناریو تعیین شده است، ایفای نقش «پل واسطه» جهت اتصال (به اصطلاح) جهان تُرک است. به طور بدیهی در این سناریو، منافع کلان انرژی و اقتصادی برای ترکیه قابل فرض است. زیرا در صورت تحقق چنین رویایی، انرژی خزر با هزینههای کمتری به ترکیه ترانزیت شده و از آنجا به اروپا خواهد رسید. در این شرایط ترکیه هم شاهد سرمایهگذاری خارجی بیشتر خواهد بود و هم راهبرد کلان تبدیل شدن این کشور به کانون انرژی تکمیل خواهد شد. در این میان آمادگی ترکیه برای مداخله نظامی از طریق نخجوان به بهانه کشیده شدن دامنه جنگبه این منطقه یا حضور نیروهای نظامی این کشور در جنگ زمینی، یکی دیگر از احتمالات موجود است. با توجه به ویژگی «ریسک پذیری» در سیاست خارجی ترکیه، احتمال تحقق این سناریو دور از ذهن نیست.
در میان بازیگران منطقهای، ایران خواستار افزایش تنش و حضور نیروهای فرامنطقهای در قفقاز جنوبی نیست. یکی از دلایل اصلی استقبال جمهوری اسلامی از رژیم حقوقی دریای خزر در سال 2019، ترتیبات امنیتی این کنوانسیون برای جلوگیری از حضور کشتیهای نظامی بیگانه در خزر بود. بدیهی است اگر ایران از درگیری نظامی حمایت کند، این درگیری به دلیل توازن قوا به درازا خواهد کشید و در نهایت خطوط مرزی دستخوش حضور همان نیروهای نظامی برون منطقهای خواهد شد که در کنوانسیون خزر برای جلوگیری از حضور آنها تلاش به عمل آمده است. در این شرایط اجازه حضور دولتهای فرامنطقهای در جوار مرزهای زمینی ایران در قفقاز، از حساسیت بیشتری برخوردار است. از این رو ایران دارای سه کُد ژئوپلیتیک عمده در مناقشه بین ایروان-باکو است:
نخست، مناقشه به صورت صلحآمیز و از طریق مذاکرات حل و فصل شود. دوم، مناقشه بدون مداخله قدرتهای فرامنطقهای حل و فصل شود و سوم، در صورت عدم حصول نتیجه وضع موجود بر اساس تفاهمنامه آتشبس 1994 ادامه پیدا کند. همچنین ایران نشان داده است که به قطعنامههای سازمان ملل در خصوص بحران قراباغ کوهستانی وفادار است. از نظر منافع ژئوپلیتیکی ایران، قراباغ کوهستانی منطقه حایلی است که کریدور پان ترکیسم را قطع کرده است و مانع حضور ترکیه یا قدرتهای دیگر در شمالغرب مرزها شده است.
تحلیل مسئله در سطح جهانی
اهمیت قفقاز جنوبی برای غرب از اواسط دهه 2000 ارتقاء پیدا کرد که عمده آن با هدف انرژی و ترانزیت بود. پس از فروپاشی شوروی شرکت بریتیش پترولیوم به بزرگترین شرکت اکتشافی نفت خزر در جمهوری آذربایجان تبدیل شد و بیشترین سهم کنسرسیوم نفتی را از آن خود کرد؛ علاقهای که سابقه تاریخی دارد. با پیروزی متفقین در جنگ جهانی اول و استقرار نیروهای آن در شرق قفقاز، بخشی از ضررهای بریتانیا از طریق استخراج نفت خزر جبران شده بود. بهرهبرداری بریتانیا از نفت کاسپین موجب حمایتهای سیاسی این کشور از باکو در مناقشه اخیر است.
پس از 11 سپتامبر اهمیت قفقاز جنوبی و به ویژه جمهوری آذربایجان از نظر ژئواستراتژیک برای امریکا افزایش پیدا کرد و این کشور به جایگاه سرپل عملیاتی یعنی «منطقهای که نقش پایگاهی را دارد که از آنجا میتوان عملیات آفندی را تداوم بخشید یا از اراضی کلیدی در پشت سر حفاظت کرد» ارتقاء یافت.
پس از حملات تروریستی یازده سپتامبر به دلیل مسدود بودن آسیای میانه برای حضور امریکا، قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان اهمیت یافت و مورد توجه بیشتر ایالات متحد قرار گرفت. در این میان، جمهوری آذربایجان بهعنوان کشور میانجی بین ایران و روسیه لازم بود روابط حسنهای با امریکا و متحدان آن برقرار نماید و حتی ضعف نظامی خود را در برابر ارمنستان جبران کند. از سوی دیگر باکو نیز در انتظار چنین فرصتی برای قرار گرفتن در کنار غرب بود. در نتیجه با حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان و آسیای مرکزی، منطقه قفقاز بهعنوان پیوند دهنده امریکا و ناتو با مناطق عملیاتی افغانستان مطرح شد.
روسیه نیز منطقه قفقاز جنوبی را قلمرو اختصاصی خود میپندارد و با عنوان «خارج نزدیک» از آن یاد کرده و در نتیجه از حضور قدرتهای دیگر استقبال نمیکند. هنگامی که گرجستان در 2008 موازنه سیاسی بین شرق و غرب را کاملا کنار گذاشت، تانکهای روسی در ماه اوت از پایگاههای نظامی اطراف تفلیس خارج شده و به خیابانها آمدند. این تجربهای بود برای دو کشور دیگر قفقاز جنوبی تا بازی ظریف موازنه را فراموش نکنند.
روسیه و امریکا نشان دادهاند که به موازنه قدرت در منطقه پایبند هستند و اغلب جز در مواردی که منافع جدی وجود داشته باشد، خواستار درگیری نیستند. عبور چندین خط لوله انرژی از منطقه فعلی درگیری در طاوش، منافع قدرتهای جهانی و ترکیه را نیز درگیر کرده است. اروپا نگران جریان انرژی است و روسیه نیز خواستار سهم بیشتری از انرژی اروپا است که پروژه گازی خزر آن را محدود میکند. پروژه ترانس آناتولی که گاز خزر را از میدان شاه دنیز به ترکیه و سپس اروپا میرساند از منطقه طاوش عبور میکند؛ خطی که از وابستگی اروپا به گاز روسیه خواهد کاست. علاوه بر آن پروژههای باکو-تفلیس- جیهان که ایران و روسیه از آن کنار گذاشته شده بودند و باکو-تفلیس- ارزوم از نزدیکی همین ناحیه عبور میکنند. اکنون در صورت ادامه درگیری بین دو کشور، منافع کلان روسیه و غرب یکبار دیگر در تقابل قرار خواهد گرفت. روسیه خواستار حفظ نقش خود در انرژی اروپا است اما دولت ترامپ در اسناد و تدابیر امنیت جهانی خود، توجه زیادی به قفقاز جنوبی و معادلات آن ندارد. چنانچه نقش قفقاز جنوبی در اسناد اخیر سیاست خارجی این کشور دیده نمیشد. از سوی دیگر ترامپ به دلایل متعدد به ویژه حمایت پوتین از موفقیت وی در کارزار ریاست جمهوری 2016 تمایلی به تقابل جدی با روسیه نشان نمیدهد و از این رو ممکن است ترکیه در برابر روسیه تنها بماند. انفصال تدریجی ترکیه از سیاستهای ژئوپلیتیک غرب با فروپاشی شوروی آغاز شد. در طول جنگ سرد، ترکیه اهمیت زیادی برای غرب به جهت اجرای سیاست کانتین منت داشت اما با دگرگونی نظم جهانی در 1991 به تدریج از اهمیت آن برای غرب کاسته شد. امروز نیز ترکیه، در وضعیتی پیچیده بین غرب و روسیه قرار گرفته است. چنانچه مواضع آن در معادلات مختلف بسته به شرایط خود این کشور ممکن است تغییر کند. به دلیل محدودیتهای موجود در خط لوله انتقال انرژی از ایران (تا اطلاع ثانوی) ترکیه چارهای جز اتکاء به انرژی خزر ندارد؛ زیرا این کشور در سالهای گذشته تلاش زیادی برای تنوع دادن به بازار انرژی و همچنین تبدیل شدن به کانون ترانزیت داشته است. اردوغان در اظهارات خود در این خصوص در یک جمله به نقش ارمنستان در جنگ اخیر اشاره و تلویحا مسئولیت جنگ را به قدرتهای دیگر احاله کرد و اظهار داشته است: «این اقدام خارج از ظرفیت ارمنستان بود» که به نظر میرسد، انگشت اتهام به سمت روسیه است.
هنر مدیریت منازعه
منازعات سرزمینی محصول منافع یا ارزشهای جغرافیایی ناهمگون و تقسیمناپذیر است که در نهایت میتواند به بحران ژئوپلیتیکی تبدیل شود. اتفاقی که در قفقاز جنوبی رخ داده است، نمودی از همین فرایند است.
نظریهپردازان مدیریت منازعه بر این باورند که بسیاری از منازعات خشونتآمیز معاصر را نمیتوان برای همیشه حل و فصل کرد؛ زیرا آنها نتیجه یا بیانگر منافع، ارزشها و ادعاهای میان جوامع و کشورها هستند و همواره بازتولید شده و وجود دارند. این اختلافات منجر به راهاندازی نهادهای اجتماعی و توزیع قدرت از یکسو و ایجاد حافظه تاریخی و همسویی علایق پایدار از سوی دیگر شده است. بنابراین انتظار حل چنین منازعاتی غیرواقعبینانه تلقی میشود و در این شرایط بهترین کار مدیریت منازعه و محدود کردن آن و یا رسیدن به یک سازش تاریخی است. از این رو برخی دیگر از نظریهپردازان، هنر «مدیریت منازعه» را طراحی نهادهای مناسب برای هدایت درگیری به کانال های دیگر، مطلوب میداند.[6]
با توجه به صحنه حاضر، منازعه سرزمینی بین دو کشور نه تنها در میان مدت قابل حل و فصل نیست بلکه چنین انتظاری نیز واقعگرایانه به نظر نمیرسد. لذا تنها راهحل موجود مدیریت آن از سوی کشورها و جامعه جهانی است به طوری که برخورد دو کشور را به حداقل برساند. این مدیریت چه در قالب گروه مینسک که از پشتوانه سازمان ملل برخوردار است و چه در قالب پادرمیانی کشورهای منطقه از جمله ایران یا روسیه، نیازمند ظرافت و هنری است که باید مورد توجه سیاستگذاران و دیپلماتها قرار گیرد.
بهره سخن:
هر چند درگیری فعلی در مرز با گرجستان فاصله زیادی با منطقه بحران اخیر قراباغ کوهستانی دارد اما ریشه مشکلات دو کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان در بحران قراباغ است. بحرانی که موجب شد، باکو سیاست منزویسازی ارمنستان را در پیش گرفته و برای انتقال انرژی به جای ارمنستان از سرزمین گرجستان استفاده کند. سیاست باکو برای محاصره ارمستان با همکاری ترکیه تجربههای موفقی را رقم زده است. باکو خواستار مسدودماندن مرزهای غرب ارمنستان با ترکیه است به طوری که روند مذاکرات زوریخ که در سال 2009 آغاز شده بود با فشار باکو بینتیجه ماند. بنابراین تا زمانی که مناقشه قراباغ ادامه دارد، منظومهای از مشکلات بین باکو-ایروان قابل تصور است که هر لحظه میتواند در یک نقطه سر برآورد.
مناقشه قراباغ در اصل یک بحران ژئوپلیتیکی است و حل و فصل آن نیز از قاعده کلی حل این نوع بحرانها که دارای پایداری زیادی هستند پیروی می کند. در حال حاضر شرایط حل و فصل یک بحران ژئوپلیتیکی (یعنی وجود فضای حسننیت، قابل تقسیم بودن ارزشهای جغرافیایی و فقدان موازنه قدرت بین طرفهای دیگر) بین دو کشور وجود ندارد. لذا هر نوع درگیری نظامی بین دو کشور به دلیل توازن قوا بینتیجه خواهد ماند و صرفا موجب وخامت اوضاع یا سرایت آن به مناطقی چون قفقاز شمالی، نخجوان یا حتی اروپای شرقی خواهد شد. بنابراین تنها سناریو موجود، مدیریت مناقشه و انجماد آن تا زمان حصول شرایط است. انجماد درگیریهای اخیر بیش از همه به نفع بازیگران محلی است.
در سطح بازیگران منطقهای، ترکیه به دلیل سیاستهای امپراطوریگرایانه، نشان داده است که از هر نوع درگیری در مناطق اطراف استقبال میکند. اردوغان در آخرین اظهار نظر در حضور وزیر خارجه و وزارت دفاع به سیاست های عثمانی در سالهای 1918-1920 در قفقاز جنوبی ارجاع داد و گفت: «آماده هستیم تا هر رسالتی را که اجداد ما [عثمانیها] در قفقاز بر عهده داشتند ادامه دهیم».
آخرین مداخله عثمانی در قفقاز جنوبی که در خلاء قدرت ناشی از انقلاب بلشویکی صورت گرفت موجب فروپاشی فدراسیون قفقاز جنوبی متشکل از گرجستان، ارمنستان و مسلمانهای جنوب شرقی قفقاز و در نهایت جنگ داخلی در این منطقه شد. محصول این مداخله تاسیس جمهوری مستعجلی به پایتختی گنجه و رهبری محمدامین رسولزاده گردید. نام این جمهوری با مداخله عثمانیها «آذربایجان» گذاشته شد که با اعتراض ایران همراه شد؛ زیرا مشاهده اهداف سوء بلندمدت در ذیل این نام برای ایرانیها دشوار نبود. به هر حال مداخله ترکیه در این منطقه هر چه باشد، به ضرر منافع ملی ایران خواهد بود و لازم است به اشکال دیپلماتیک و بدون دامن زدن به تنش بیشتر مدیریت شود.
در سطح بازیگران جهانی، تحلیل اوضاع تا شفاف شدن وقوع درگیری در طاوش بسیار مبهم خواهد بود. بسته به این که چه کسی به خاک دیگری تعرض کرده است، موضوع متفاوت است. ترکیه پیشاپیش پذیرفته است که ارمنستان، صلح را نقض کرده و به باور آنها این اقدام احتمالا به نیابت از روسیه و ناشی از عصبانیت مسکو از تعدد شرکای گازی اروپا است. اما ارمنستان مدارکی را منتشر ساخته که نشان میدهد قوای نظامی باکو در خاک ارمنستان عملیات نظامی انجام میدهند. در این صورت سناریوهایی احتمالی مانند امنسازی مناطق اطراف خطوط انتقال انرژی مطرح خواهد شد.
اما آنچه از نظر ایران اهمیت دارد، ثبات منطقهای است. تهران ممکن است نگران سقوط حکومت فعلی جمهوری آذربایجان در نتیجه از کنترل خارج شدن اوضاع باشد. امری که پیش از این چند رئیسجمهور را قربانی کرده است. ایران روابط سیاسی- اقتصادی خوبی با باکو دارد. به طور کلی این روابط در 2020 به بهترین حد خود رسید و تهران خواستار تغییر شرایط نیست. از سوی دیگر ایران روابط بسیار خوبی با ارمنستان دارد و از طریق این کشور در بازار اوراسیا نقش اقتصادی جدی ایفاء میکند و برنامه اقتصادی بلند مدت برای این بازار طراحی کرده است. همچنین تهران خواستار یک تنش دیگر در مرزهای شمالی خود نیست. در ماههای گذشته تنشهایی در حدود افغانستان که فاقد حاکمیت موثر بر مرزها است، تجربه شد. همچنین مرزهای ترکیه و بخشی از مرزهای عراق منبع تنش هستند. ظهور یک مناقشه مرزی جدید در جدار بیرون مرزها به شدت مشکلساز خواهد شد؛ از این رو ایران خواستار آتشبس فوری و بازگشت دو طرف به میز مذاکره است.
منابع:
[1] . Nagorno-Karabakh Autonomous Oblast /Dağlıq Qarabağ Muxtar Vilayəti
[2] . Azərbaycanın Geosiyasəti: dərslik /Əli Həsənov; elmi red. E.Nəsirov; red. V.Səlimov; Azərbaycan Respublikasının Prezidenti yanında Dövlət İdarəçilik Akademiyası.- Bakı: Zərdabi LTD, 2015.- 1055 s.p: 843
[3] ژئوپلیتیک نظام جهانی، سائول برنارد کوهن،ترجمه عباس کاردان، موسسه ابرار معاصر، تهران 1387
[4].Prezident İlham Əliyev Müdafiə Nazirliyinin “N” saylı hərbi hissəsinin açılışında iştirak edib, 2020,06,25: https://azertag.az/
[5] . Sumqayıtda Qarabağ müharibəsi əlilləri və şəhid ailələri üçün tikilmiş yaşayış binasının açılış mərasimində İlham Əliyevin nitqi, dekabr 2012/: https://president.az/articles/6974/print
[6] . حسین ربیعی، مدل بهینه حل منازعات سرزمینی، در نظریههای علمی پژوهش محور در جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک (ج2)، دانشگاه تربیت مدرس- پاپلی،صص: 10-13، 1395 تهران