در مراحل نخست جنگ دوم جهانی، در حالی که درگیری های نظامی به نحوی کم و بیش روشن بین طرفین اصلی جنگ – قوای محور و متفقین – جریان داشت با حملۀ غیرمترقبۀ آلمان به اتحاد شوروی در 23 ژوئن 1941/ اول تیر 1320، این رویارویی صورتی پیچیده به خود گرفت؛ برای پارهای از کشورها مانند ایران و ترکیه که در این هنگامه سیاست بیطرفی اتخاذ کرده بودند و تا پیش کشیدهشدن پای روسیه به جنگ نیز حفظ این بیطرفی کار فوقالعاده دشواری به نظر نمیآمد، به ناگاه وضع دگرگون شد؛ اهمیت فزایندۀ حوزههای نفتی جنوب، جلوگیری از هرگونه تحریکات و تحرکات عناصر هوادار محور در ایران و بالاخره موقعیت کلیدی ایران در مقام یک مسیر ارتباطی و تدارکاتی با روسیه شوروی برای ما فرصت چندان جهت حفظ بیطرفی برجای نگذاشت و با حملۀ متفقین به ایران در شهریور 1320 تحولات کشور، سمت و سوی دیگری یافت.
اگر چه ترکیه بنا به وضعیت متفاوتش در حفظ آن بیطرفی موفق شد ولی با توجه به تحولاتی که در حوزههای اطراف جریان داشت این مهم – حفظ بیطرفی – به هیچوجه کار آسانی نبود. علاوه بر سعی و تلاش طرفینِ درگیر جهت کشاندن ترکیه به سمت و سوی خودشان که جنبهای خارجی داشت، از نقطهنظر داخلی نیز تحولاتی آغاز شد که آن نیز بیطرفی مورد بحث را زیر سوال میبرد؛ یکی از مهمترین این تحولات پیشامد احتمال فروپاشی اتحاد شوروی بود و امکان بهرهبرداری از این فرصت برای توسعۀ نفوذ ترکیه به حوزههای ترکزبان امپراطوری شوروی؛ امید و آرزویی که در سالهای پایانی جنگ اول جهانی و در چارچوب تمایلات پانترکیستی جناح حاکم بر عثمانی در آن ایام نیز شاهد برآمدن آن بودیم.
در سالهای بین دو جنگ اول و دوم جهانی، با توجه به رویکرد انتقادی کمالیون نسبت به سیاستهای نسنجیدۀ دولت عثمانی در مراحل پایانی کار، مانند اتحاد اسلام و پانترکیسم که فروپاشی عثمانی را تسریع کرد، تمرکز اصلی جمهوری ترکیه بر شکلگیری نوعی ناسیونالیسم محدود و مقید به قلمرو جمهوری بود و تحدید پانترکیسم. ولی در سالهای آخر دهۀ 1930، با ظهور نسل جدیدی از فعالین سیاسی تُرک، در این حوزه رشته تحرکات جدیدی آغاز شد. «ناسیونالیسم ترک در آستانۀ جنگ دوم جهانی فعالیتهای خود را تشدید کرد. در حالی که با دولتمردانِ همدل، دانشجویان دانشگاهها و افسران جوان ارتباطهای نزدیکتری برقرار شد نشریات جدید و فراوانی هم از سال 1938 به بعد منتشر شدند»[1] نشریاتی چون ارگِنِکون، بوزقورت، اورخون، قُپُوز، تانری داغ و گوک بورو که بر تبلیغ و ترویج پانترکیسم تأکید داشتند. «یکی از دلایل اصلی این تحرک ناگهانی را میتوان بازتاب روابط نزدیکتر با آلمان نازی در صحنۀ تحولات داخلی تعبیر کرد. این فرایند که مخصوصاً از جانب متفکران ستیزهجوی ترکگرا و ملیگرایان افراطی در سطوح عالی دولتی پشتیبانی میشد پس از اعلان جنگ آلمان به اتحاد شوروی در سال 1941 شتابی بیشتر هم یافت.»[2]
به نوشتۀ جیکوب لاندو، پژوهشگر اصلی این حوزه «به دنبال حملۀ آلمان نازی به اتحاد شوروی در ژوئن 1941 / تیر 1320 نشریات پانترکی به جنبۀ تهاجمی خود افزودند. شدت این تهاجم با پیشروی آلمانها در شوروی ارتباط مستقیم داشت و همراه آن احساسات ضدروسی نیز به طور آشکار افزایش مییافت […] عقیده بر این بود که با شکست قابل انتظار اتحاد شوروی و فروپاشیاش، رؤیای پانترکیسم به زودی به تحقق خواهد پیوست. پانترکیستها نیز با نادیده گرفتن سیاست رسمی دولت ترکیه یعنی بیطرفی، درخواستهای جسورانهای و البته نه همیشه به طور آشکار، بلکه تلویحی برای پیوستن ترکیه به جنگ (مسلماً بر علیه اتحاد شوروی) مطرح میساختند».[3] البته طرف آلمانی جنگ نیز همانگونه که در خلال جنگ اول جهانی در این زمینه وارد کار شده بود در این دوره نیز بر آن شد از طریق دامن زدن به «تورانیگری به دو هدف توأمِ به شورش واداشتن اتباع ترک اتحاد شوروی و کشاندن پای ترکها به جنگ، دست یابد. ملیگرایان افراطی ترک نیز بدون کوچکترین تردیدی نقش خود را در این سناریوی سیساله پذیرفتند.»[4]
هنوز هم مهمترین دادههای ما در این زمینه مجموعه اسنادی است که «بخش آرشیو وزارت امور خارجۀ اتحاد جماهیر شوروی» تحت عنوان اصلی اسناد وزارت امور خارجۀ آلمان و عنوان فرعی سیاست آلمان در ترکیه (1943 – 1941)، در سال 1948 منتشر کرد.[5] این اسناد که در چارچوب کارزارهای تبلیغاتی جنگ سرد و در مقام نوعی انتقاد از ترکیه، همپیمان اصلی غرب در خاور نزدیک منتشر شدند قاعدتاً از مجموعه اسنادی انتخاب شده بودند که پس از فتح برلن توسط ارتش سرخ به دست روسها افتاده بود. در این یادداشت پس از مروری بر اهمّ نکات مطرح شده در این اسناد – در مجموع 36 فقره سند – نمونهای چند از آنها نیز ترجمه و پیوست میشود.
چهرههای اصلی این رشته تحرکات عبارت بودند از فرانتس فون پاپن سفیر آلمان در ترکیه و پارهای از کهنه کارهای آلمانی در این حوزه چون فونهنتیگ، نیدرمایر که هر دو از عوامل فعال آلمان در ایرانِ سالهای جنگ اول جهانی بودند در یک سو و پارهای از فعالین ترک و ترکگرا در ترکیه که اکثر آنها نیز همانند همتایانِ آلمانیشان از سالهای جنگ اول جهانی در این عرصه فعال بودند؛ افرادی چون نوری کیلیگیل – نوری پاشای سابق برادر انور پاشا که اینک از صاحبان صنعت بود، شوکرو ینیباغچه از اعضای مجلس، احمد جعفراوغلو از مهاجران تاتار، پرفسور زکی ولیدیطوغان و رها اوغوزتورکان مدیر نشریه بوزقورت. در کنار این طیف «مدنی» گروهی از نظامیان ترک نیز از ارکان اصلی این حرکت بودند. پیوندهای نظامی با آلمان که از سالهای نخست قرن نوزدهم آغاز و در سالهای جنگ اول جهانی به نقطۀ اوج خود رسیده بود در سالهای بین دو جنگ نیز کماکان ادامه داشت و کلنل هانس رودا وابستۀ نظامی آلمان در آنکارا نیز حفظ اینگونه ارتباطها را از وظایف اصلی خود میدانست. این افسران تحت هدایت ژنرال حسنوامیر ارکیلت و علیفواد اردِم قرار داشتند.[6]
آندو در فاصلۀ 15 اکتبر تا 5 نوامبر 1941 / 23 مهر تا 14 آبان 1320 بنا به دعوت سرفرماندهی ارتش آلمان از جبهۀ شرق بازدید کردند. سلیم درینگیل یکی از پژوهشگران ترکیه از امیر ارکیلِت به عنوان «رابط» غیررسمی ترکیه با عناصر ترکِ اتحاد شوروی یاد کرده است. به نوشته او «آندو ژنرال پس از مراجعت سعی کردند اینونو، سراج اوغلو و چخماق رئیس ستاد را متقاعد سازند که جنگ در جبهۀ شرق [به نفع آلمان] برده شده است. به نظر میآید که در این سعی و تلاش با سراجاوغلو و چخماق موفقیت چشمگیری داشتند اما اینونو چندان هم متقاعد به نظر نمیرسید؛ ملاحظات اینونو در این باب نقش تعیینکننده داشت: «مقاومت اینونو در مقابل افکار ماجراجویانه یا الحاقگرا، نفوذ حرکت پان تورانی را در این مقطع به نحوی اساسی تحدید کرد.»[7]
به نظر میآید که این احتیاط و ملاحظه جنبهای متقابل داشت. در یکی از نخستین مکاتبات این مجموعه، نامهای از ریبنتروپ وزیر خارجۀ آلمان به فون پاپن در تاریخ 17 مه 1941 / 27 اردیبهشت 1320 یعنی حدود یک ماه قبل از حملۀ آلمان به شوروی، در مقابل ترغیب ترکیه به انعقاد یک قرارداد محرمانه همکاری بین دو کشور برای اجازۀ انتقال تدارکات نظامی از طریق قلمرو ترکیه، فقط از اعطای امتیازاتی در اصلاح خطوط مرزی در آدریاناپول و اعطای یکی دو جزیره کوچک به ترکیه در دریای اژه سخن در میان بود.[8] حال آن در این دوره به گونهای که از نامۀ بعدی ریبنتروپ به فون پاپن برمیآید – مورخ 19 مه /29 اردیبهشت – حصول به تفاهمی در این زمینه ضرورت عاجل داشت، به ویژه برای رساندن کمک به عراق – صحنه شورش رشید عالی گیلانی به نفع محور و ایران ]متحد بالقوۀ آلمان در آینده؟[.[9]
در ادامۀ این بحث و در پاسخ به تأکید فون پاپن بر لزوم توجه و ارائه مواعیدی مبنی بر «تحقق آمال ترکیه در حوزههای همسایۀ جنوبی و شرقی» ریبنتروپ هنوز بر این باور بود که عجالتاً وعدۀ صریح و روشنی در این زمینه داده نشود و به صرف قول مساعی سیاسی و دیپلماتیک آلمان برای تجدیدنظر در معاهدۀ لوزان اکتفا گردد.[10]
ولی بعد از حملۀ غیرمترقبۀ آلمان به اتحاد شوروی در سحرگاه 22 ژوئن 1941 / اول تیر 1320 همانگونه که خاطرنشان گشت، تحولات سیاسی و نظامی جهان، دچار یک دگرگونی اساسی شد. یکی از این دگرگونیها پیشآمد یک دوره جدید از وسوسههای پانتورانی در ترکیه بود. گزارشی که فون پاپن در 5 اوت 1941 / 14 مرداد 1320 «دربارۀ جنبش پانتورانی» برای وزارت امور خارجۀ آلمان فرستاد[11] شرحی است در توصیف ابعاد مختلف این حرکت که ترجمۀ متن کامل آن به قرار ذیل میباشد:
فون پاپن به وزارت امور خارجه
سفارت آلمان محرمانه
شماره A 41/3018 تراپیا، 5 اوت 1941 ]14 مرداد 1320[
وزارت امور خارجه، برلن
دربارۀ جنبش پانتورانی
یک مأمور مخفی مطلع موارد ذیل ر ا ابراز داشته است:
با توجه به موفقیتهای آلمان در روسیه محافل حکومتی ترکیه نسبت به سرنوشت همنژادان خود در فراسوی مرزهای روسیه و ترکیه به ویژه ترکهای آذربایجان توجه فزایندهای نشان میدهند.
به نظر میآید این محافل بیمیل نیستند به رخدادهای سال 1918 بازگشته و این حوزه و علیالخصوص منطقه نفتی ارزشمند باکو را ملحق کنند. برای این منظور نوعی کمیتۀ صاحبنظران تشکیل شده که تعدادی از [اعضای] آن را کسانی تشکیل میدهند که در دورۀ [سلطان] عبدالحمید نیز خدمات مشابهی ارائه میدادند؛ هدف ]این کمیته[ آن است که به منظور ایجاد یک اتحاد جدید میان ترکیه و مناطق ترکنشین مرزهای شرقیاش تا دریای کاسپی، تمامی دادههای ذیربط را گرد آورده و برای جلب هواداران، هم در داخل و هم در میان مهاجران آن سوی مرزها و خارج و به ویژه در آذربایجان ایران تلاش کند.
رهبر این گروه، شوکرو ینیباغچه نمایندۀ استانبول است (او مدعی است که تاتارتبار میباشد هر چند بیش از چند نسل است که خانوادهاش در ترکیه سکنی گرفتهاند.) دیگر ]اعضاء کمیته[ عبارتند از:
نوری پاشا (برادر انور پاشا که روزگاری در به اصطلاح اردوی اسلامی نقش تعیینکنندهای داشت و به همین جهت شهرت دارد که با برنامههای پانترکی برادرش همدلی خاصی داشته است)
پرفسور زکی ولیدی [طوغان] (باشقیر) پیشتر در دانشگاه استانبول تدریس میکرد ولی به دلیل مجادلهای با آتاتورک مجبور شد آنجا را ترک گوید و موقتاً در وین، هالِ و بُن اقامت گزید.
احمد جعفر (همچنین مشهور به احمد سعید جعفر) از ترکهای کریمه. گفته میشود غیرقابل اعتماد است، برای دولت جاسوسی میکند و هنوز در خدمت تشکیلات پرومتهئوس ژنرال شیکورسکی در لندن است. تحت نام جعفر اوغلو به عنوان یک ترکشناس شهرت دارد.
ممدوح شوکت سفیر ترکیه در کابل که اخیراً برای مذاکرات در آنکارا حضور داشت نیز احتمالاً جزو این گروه است. اگرچه در چارچوب منصب رسمیاش نمیتواند خط مشیای متفاوت از دولت اتخاذ کند و نباید با افراد فوقالذکر همسو انگاشته شود ولی از دوستان صدیق ترکان شرقی محسوب میشود.
طرح فعلی محافل دولتی ترک در قبال ترکهای شرقی به استثناء آذربایجان – به عبارت دیگر ترکهای وُلگا، تاتارها، ترکمنها و غیره – ترکیب آنها در یک دولت ترک شرقیِ به ظاهر مستقل است که ترکهای غربی در آن در مقام «مشاور» یک نقش سیاسی و فرهنگی مسلط ایفاء خواهند کرد.
ولی این طرحها به هیچوجه با آمال خود ترکان شرقی همخوانی ندارد. به عقیدۀ آنها ترکهایی که در ترکیه زندگی میکنند به طور قطع از دامن خلق واقعی ترک رخت بربستهاند و نه فقط در سالهای اخیر که از سالهای بسیار دور در باکو صرفاً به چشم لوانتیهای[12] ترک زبان بدانها نگریسته میشود که بهتر است حتیالامکان از آنها کناره گرفت. این دگرگونی به صدها سال پیش بازمیگردد. زیرا در طی سدههای اخیر از تاریخ عثمانی تنها تعداد اندکی از مقامات ارشد دربار و امپراتوری را ترکها تشکیل دادهاند. آنها هیچگاه ترک نبوده بلکه به ترتیب مجار تبار، آلبانیایی و بالاخره در دورۀ عبدالحمید، چرکس و عرب بودهاند (این برداشت تاریخی و موضوع سیاسی معمولاً در خلال گفتگوهای سیاسی با محافل ذیعلاقه در تبریز بیان میشود در آن جا به ویژه این آراء رواج بسیار دارد زیرا اهالی تبریز نیز ترک آذربایجانی هستند و خود را از لحاظ خونی خویشاوند خونی مردمان باکو میدانند. درخور توجه است که یکی از چهرههای شاخص این حرکت در تبریز شخص استاندار است)
تا بدین لحظه رهبر این حرکت محمد امین رسولزاده (بنیانگذار حزب مساوات) محسوب میشود که به جنبش پرومتهئوس لهستان پیوست که جز یکی از دوائر زیر مجموعۀ ستاد کل ]ارتش[ لهستان چیز دیگر نبود. زندگی «ر» -]رسولزاده[- از پول ستاد ارتش ]لهستان[ (به اصطلاح صندوق پیلسودسکی) تأمین میشود که به سوئیس منتقل شد. حتی پس از سقوط لهستان در 1939، در سال 1940 برای یک مأموریت سیاسی به ملاقات شیکورسکی در لندن رفت و از آن پس نیز در کنار دیگر پناهندگان لهستانی در بوخارست زندگی میکند. اگر وجه مالی کار را نادیده انگاریم او را میتوان نوعی سیاستمدار محسوب داشت (از آنجائی که دیگر ترکهای عضو تشکیلات پرومتهئوس اخیراً در ترکیه گرایشاتی غیردوستانه نسبت به آلمان ابراز داشتهاند، توصیه میشود که در قبال «ر» ]رسولزاده[ احتیاط شود.)
نمایندۀ «ر» در ترکیه، معاون او میرزا بالا است که در حال حاضر در ترکیه به خدمت نظام فراخوانده شده است (و در حوالی استانبول در مقام یک سرباز ساده خدمت میکند در مورد او همین بس که شاگرد وفادار استاد بزرگش است.)
به عقیدۀ مأمور مخفی کارکردن با هر دوی آنها ارزش دارد (به عقیدۀ یکی دیگر از مأموران مخفی ترکان شرقی بهتر آن است که با این قدیمیها هیچ کاری نداشته باشیم زیرا به دلیل سوابق و ارتباطهای مالیشان نمیتوان اعتماد داشت که در یک دولت جدید آذربایجانی نقش قابل اطمینانی ایفا کنند)
این دولت جدید آذربایجانی نمیخواهد دیگر ترکان شرقی وبال گردنش باشند و بیشتر بر این باور است که ترکهای ولگا، تاتارها، ترکمنها و غیره به دلیل نوع پراکندگی و توزیعشان – یعنی ]به این دلیل[ که جامعۀ منسجمی را تشکیل نمیدهند – و از همه مهمتر به دلیل عقبافتادگی اقتصادیشان حتی مدعی استقلال حکومتی نیز نمیتوانند باشند و هنوز باید یک دورۀ طولانی از تکامل را تجربه کنند. نهضت انقلابی آذربایجان آماده ساختن آنها را جهت نیلِ به حکومت وظیفۀ خود نمیداند معهذا مأمور مخفی توصیه میکند این مهم به روسها واگذار نشود، بلکه ترتیبی داده شود که سازماندهی و تجربۀ آلمان در تحولات آتی آنها نقش تعیینکنندهای ایفا کند.
آلمان باید برای تشکیل یک دولت حتیالامکان هر چه قویتر در جنوب شرق اهمیت خاصی قائل شود زیرا از این طریق غیرمستقیم است که میتواند در موقعیتی قرار گیرد که روسها را دائماً تحت کنترل داشته باشد. اوکراین آنچنان از عهدۀ این امر برنمیآید. اوکراینیها اسلاو هستند و مانند بلغارها و صربها ممکن است در هر آن پیشینۀ مشترک خود را با روسها به یاد آورند. در مورد ترکها یک چنین ]تغییری[ به هیچ وجه محتمل نیست!
هنگامی که خاطرنشان کردم دولت ایران نیز ]نسبت به موضوع[ ترکهای آذربایجانی فوقالعاده علاقمند است، مأمور مخفی به من پاسخ داد که این امر کاملاً قابل درک است. امروزه در ایران به اندازۀ فارسها، ترک زندگی میکنند. خود شاه نیز از یک خاندان ترک است. از این رو در صورتی که مزایای یک چنین دگرگونی برای او روشن شود و ببیند که از این طریق میتواند استقلال سیاسی خود را حفظ کند و به آسانی – صرفاً با یک اشارۀ قلم – میتواند دولت ایرانی – عرب خود را به دولتی از ملل مختلط تبدیل کند. این نکته نقش استاندار آذربایجان را نیز در این نهضت توضیح میدهد.
پاپن
بعد از تحریر: یکی از مأموران دولت در مسئله ترکهای شرقی در آنکارا، ژنرال حسین حسنو امیر اِرکیِلتِ تاتار تبار است.
این سند در کنار ارائه تصویری از ویژگیهای فکری و تشکیلاتی این دوره جدید از گرایشهای پانترکی در ترکیه – اهداف اصلی و فعالان عمدۀ آن- از پارهای از تفاوتها و حتی تعارضهای حاکم بر این حرکت کلی نیز شِمائی به دست میدهد که به نوبت خود درخور توجه میباشد.
در سالهای بین دو جنگ با توجه به تأکید مصطفی کمال پاشا بر شکل دادن به یک ناسیونالیسم ترکی معطوف بر دولت – ملت جدید ترکیه که مستلزم نوعی مرزبندی با پانترکیسم بود، بسیاری از فعالین این عرصه جذب دیگر حوزههای ذیعلاقه شدند؛ یکی از این حوزهها تشکیلات موسوم به «پرومتهئوس» بود که در این گزارش نیز بدان اشاره شده است.
در حالی که بسیاری از قدرتها و کشورهایی که میتوانستند در حمایت و پشتیبانی از تحرکات استقلالطلبانۀ ملل و اقوام گرفتار در امپراطوری شوروی نفعی داشته باشند، در سالهای بین دو جنگ بنا به ملاحظات سیاسی پس کشیده بودند، لهستان که از بدو اعادۀ استقلالش در سال 1918 با مخاطراتی جدّی از سوی همسایگان نیرومندش و به ویژه اتحاد شوروی روبرو شده بود چنین ملاحظاتی نداشت. سازمان پرومتهئوس را دوائر اطلاعاتی ارتش لهستان برای حمایت از این ملل و اقوام تأسیس کرده بودند[13] و بیاعتمادی آلمانیها به اعضاء سابق و به ظنّ آنها حتی لاحقّ آن مانند محمد امین رسولزاده بر یک چنین زمینهای استوار بود.
بیاعتقادی پارهای از تحرکات پانترکی به ترکها یا به عبارت دقیقتر ترکیهایها، نیز از جمله دیگر نکات درخور توجه این گزارش است. میدانیم که در امپراتوری عثمانی واژه «ترک» نوعی اصطلاح موهن بود که بیشتر در توصیف روستائیان زمخت آناتولی و مضافات به کار میرفت. در جریان شکلگیری و برآمدن ناسیونالیسم ترک که اصولاً واکنشی بود در برابر ناتوانی طبقۀ حاکمۀ عثمانی که در این گزارش نیز آنها به عنوان «مجار تبار، آلبانیایی و بالاخره چرکس و عرب» یاد میشود، در پاسداری از امپراتوری، این نگاه نیز تغییر کرد. در این دورۀ اولیه از شکلگیری ترکگرایی قرار شد پایههای هویتی این موجودیت جدید از دوش «مجار تبار، آلبانیایی و بالاخره چرکس و عرب» مستقر در استانبول برداشته و برعهدۀ «ترک خالص» آناتولی گذاشته شود. طبیعتاً پارهای از گرایشهای پانترک از ماحصل کار یعنی تقلیل کلّ آن تلاش و تکاپو به جمهوری ترکیه و ترکگرایی محدود و مقید آن به قلمرو جمهوری، رضایت نداشتند و گوشههایی از این نارضایی را در این گزارش نیز میتوان ملاحظه کرد.
در این گزارش، در ادامۀ بحث دیدگاههای متفاوتی که در میان ترکگرایان وجود داشت از نوعی ترکگرائی در بین «محافل ذیعلاقه در تبریز» هم یاد شده است که با توجه به تأکیدی که بر نقش استاندار ملاحظه میشود ظاهراً این گرایش در محافل حکومتی آن حوزه رواج داشته است.
قاعدتاً آگاهی بیشتر در این زمینه منوط به ملاحظه اسناد و گزارشهای نمایندگان سیاسی و اطلاعاتی آلمان در تبریز است ولی هیچ بعید نیست از نوعی وسوسۀ دیرینۀ ایرانی برای اعادۀ «هفده شهر قفقاز» سخن در میان بوده باشد که معمولاً در اینگونه مواقع به هنگام پیشامد احتمال فروپاشی روسیه – به ایرانیان دست میدهد. اظهارات حاج عزالممالک اردلان استاندار کُردتبار آذربایجان شرقی در آن ایام که در خلال جنگ اول جهانی و نهضت مهاجرت نیز با آلمانیها و متحد عثمانی آنها همسو شده بود قاعدتاً میباید در یک چنان چارچوبی مورد ارزیابی قرار گیرد.
نظر «مأمور مخفی» فون پاپن نیز در انتهای این گزارش در باب ترکتبار بودن رضاشاه و امکان دگرگونی هویتی ایران از یک هویت ایرانی به یک هویت ترکی آن هم «صرفاً با یک اشارۀ قلم» خواندنی است.[14] امکان دستکاری پدیدههایی چون هویت ملی و تاریخی آن هم «صرفاً با یک اشاره قلم» از نشانههای سبکسری و سهلانگاری نهفته در پانترکیسم و نوع نگاه اینگونه تحرکات ماجراجویانه است.
در این دوره برخی از دیگر گزارشهای گردآوری شده در این مجموعه نیز از مضامین مشابهی حکایت دارند. از جمله گزارشی به قلم وایزاکر معاون وزارت خارجۀ آلمان از دیداری که در اوائل اوت 1941 / اواسط مرداد 1310 با خسرو بیگ گِرِدِ سفیر ترکیه در آلمان[15] داشت (خسروبیگ گِردِ در یک دوره نیز سفارت ترکیه را در ایران بر عهده داشت). وی ضمن اشاره به موضوع مردمان ترکتبار حوزههای مرزی شوروی و امکان ترتیب تبلیغات ضد شوروی در میان آنها به صورتی صریح از امکان متحد ساختن مردمان قفقاز به صورت یک دولت حائل سخن گفت و همچنین اشارهای به امکان تشکیل یک دولت مستقل تورانی در شرق دریای کاسپین.[16]
پارهای از دیگر گزارشهای این دوره نیز مضمونی مشابه داشتند، مانند گزارش فونپاپن به وزارت خارجۀ آلمان، مورخ 10 نوامبر 1941/19 آبان1320 که از رضایت ژنرال علی فواد پاشا از دیدارش از جبهۀ شرق و امکان حضور در ستاد فرماندهی ارتش آلمان حکایت داشت. وی در این سفر با هیتلر نیز دیداری داشت و هیتلر از تلاشهای آلمان برای رسیدن به قفقاز و دریای کاسپین با او سخن گفته بود.[17] و یا گزارشی از هنتیگ در همین ایام از ملاقات با دکتر هارون نامی که در یکی از مدارس فنی برلین تدریس میکرد. وی ظاهراً به نمایندگی از خسرو بیگ گِرده و مارشال فوزی چخماق برای همکاری بیشتر آلمان و ترکیه در مسائل مربوط به «توران» فعال بود.[18]
در کنار مباحثی از این دست که جنبهای حاشیهای داشتند مسائل مطرح در سطح روابط رسمی آلمان و ترکیه نیز در این اسناد و گزارشها منعکس شده است. برخی از مهمترین این اسناد عبارتند از گزارشی به قلم فونپاپن به وزارت امور خارجه (5 ژانویه 1942 / 15 دی 1320) و یادداشتی از ارنست وُرمان، مدیر اداره سیاسی وزارت خارجۀ آلمان در مورد مواضع ترکیه (2 دسامبر 1941 / 11 آذر 1320) که در ادامۀ این یادداشت به گوشههایی از هر یک اشاره میشود.
فون پاپن در گزارش (5 ژانویه / 15 دی) خود در کنار اشاراتی کلی به تحولات حاصل از ورود ایالات متحده به جنگ و تلقی این امر به مثابه سنگینی کفه به نفع متفقین در ترکیه از آن نوشت که به رئیس جمهور ترکیه گفته بود «… اگر در بهار در سمت قفقاز دست به تهاجم بزنیم، تمرکز نیرومند قوای ترکیه در مرزهای روسیه برای ما ارزش فراوانی خواهد داشت.»[19] فون پاپن در ادامۀ این گزارش خاطرنشان میکند که از گزارشهای بعدی چنین مستفاد گردید که سرفرماندهی ارتش ترکیه خود این موضوع را در دست بررسی داشته و بر یک چنان تمرکزی تصمیم گرفته است.[20]
فحوای گزارش بعدی – یادداشت ارنست وُرمان – از تردیدهای ترکیه در انتخاب یک گزینه از مجموعه گزینههای موجود حکایت دارد؛ «دولت ترکیه در حالی که میخواهد کشور را ازجنگ دور نگه دارد در عین حال نیز به نحو فزایندهای مقاومت را در برابر وسوسۀ بهرهبرداری از ترتیب جدیدی که در حال شکلگیری است دشوار مییابد. تبلیغاتی که ژنرال ارکیلت با چشم فروبستن ]دولت ترکیه[ برای احیاء توجه عمومی به نژاد ترک به راه انداخته، بیانگر جهت جدیدی است که]دولت ترکیه[در امتداد آن گام برداشته است و یا اجازه داده که بدان سمت هدایت شود».[21]
با این حال همانگونه که در یادداشت وُرمان نیز خاطرنشان شده است برای ترکیه گام نهادن در آن جهت، کار سهل و آسانی نبود. دلایل این دشواری نیز از این قرار بود؛ نخست آن که «ترکیه آتاتورک بر یک اصل ناسیونالیستی محض بنا شده است و در آن ملاحظات اسلامی یا ترکی که در دورۀ ترکهای جوان موضوع توجه بود دیگر محلی از اعراب ندارد. اینکه ترکیه خواستار توسعۀ قلمروی باشد هنوز برداشت نشده است. نشانههایی چند از این حکایت دارند که شاید از یک جنبش انقلابی در میان آذربایجانیهای شمال ایران برای زمینهای جهت مدعیات ارضی یا لااقل ایجاد یک حوزه نفوذ بهرهبرداری شود. با این حال اندیشهای که ترویج میشود بر تشکیل موجودیتهای دولتیِ ترکی مستقل یا به ظاهر مستقل در کریمه، شمال قفقاز و آذربایجان روسیه – این دو نمونه آخر به عنوان بخشی از یک دولت قفقازی – و موجودیتهای مشابه در شرق کاسپین حکایت دارند»[22]
در این دوره به رغم حزم و احتیاط ترکها – به نظر وُرمان – تحولات جاری هنوز هم کم و بیش به نفع آلمان جریان دارد. آثار ناشی از پیشرفتهای برقآسا و اولیه آلمان در جبهۀ شرق به رغم وقفهای که در اثر سرمای زمستانی پیش آمده بود کماکان حس میشد: «در خلال لشکرکشی روسیه، سیاست ترکیه در قبال آلمان به نحو فزایندهای دوستانهتر شده است…» اگر چه «… رخدادهایی چون عملیات ما در لیبی و دشواریهایی که در جبهه روسیه پیشآمد باعث شده است که موقتاً تمایل به حفظ بیطرفی تقویت شود …» [23] اما «… از ظواهر امر چنین برنمیآید که این امر مانع از چرخش ترکیه به سمت آلمان و یا بازگشت آن -]ترکیه[- به حوزۀ نفوذ بریتانیا گردد زیرا ارتش بریتانیا در شمال آفریقا یا مناطق عربی ایرانی به هر حال در اثر عملیات لیبی به نحوی اساسی فرسوده شده است …». [24]
– به نوشتۀ وُرمان «بریتانیا از لحاظ ارضی یا هر جنبۀ دیگر، چیزی برای ارائه ندارد. سوریه در مقولۀ دولتهای دموکراتیک آزاد قرار گرفته و به علاوه وعدههایی نیز به دیگر دولتهای عرب داده شده است. خط مشیای که هر از گاه به نفع یک قفقاز مستقل مطرح میشود نیز جدّی گرفته نمیشود زیرا به یک تقابل آشکار با متحد روس منجر میشود.» علاوه بر این، «تبلیغ به نفع یک دولت مستقل کُرد» ـ به گونهای که در همان ایام در ارتباط با تحولات حوزههای کردنشین ایران و عراق پیش آمده بود – «حساسیت زیادی را در ترکیه برانگیخته و سوءظنی اساسی را موجب شده است».[25]
امیدواری به پیشرفت همکاریهای آلمان و ترکیه در حوزۀ «توران» را در گزارش اول ژوئن 1942/11 خرداد 1321 هنتیگ از دیدارش با دکتر هارون نیز میتوان مشاهده کرد.[26] متن کامل گزارش این دیدار که در خلال آن دکتر هارون سعی داشت، هنتیگ را به رغم گزارشهای احتمالی دیگر، از عزم راسخ مارشال فوزی چخماق در حوزه علائق پانتورانی طرفین مطمئن سازد به قرار ذیل است:
شماره 23
گفت و گوی هنتیگ و هارون ]1 ژوئن 1942 / 11 خرداد 1321[
محرمانه
یادداشت
دکتر هارون که از طریق یکی از اعضاء کمیتۀ هند که به صورت تصادفی با او ملاقات کردم، مطلع شده بود، امروز به دیدارم آمد و مرا از آخرین ملاحظات خود در ترکیه مطلع داشت. دکتر هارون مدعی است که مأمور مخفی مارشال چخماق است. او حداقل در پنج نوبت مسئله ورود ترکیه را به جنگ با او مورد بحث قرار داده است. چخماق بر این باور است که ورود ترکیه به جنگ به سختی قابل اجتناب است. هر لحظه میتواند پیش آید و هر چه زودتر که ارتش ترکیه به تسلیحات مکفی دست یابد نیز پیش خواهد آمد. ترکها از طریق قسمت علیای ایران به سمت باکو پیشروی خواهند کرد. حدس میزنند که در ایران از جانب انگلیسیها با مقاومت چندان روبرو نشوند ولی از سوی روسها … [27]
در ارتباط با مسئله «توران» نیز به من اطمینان داد که از تجربۀ خود و براساس یافتههایش از محافل پارلمانی ترکیه و همچنین از مارشال ]چخماق[، برخلاف بیانیههای رسمی و احتمالاً گزارشهای سفیر ]آلمان[ در آنکارا، یک حرکت ترکیه بزرگتر نه فقط موجود است، بلکه به نحو مستمری اهمیت و قدرت بیشتری نیز کسب میکند. اینکه رئیس جمهور دستور بر حذف واژههای خارجی از قانون اساسی داده است، آن هم نه فقط با در نظر داشتن ترکیه بلکه به طور قطع دیگر مردمان ترک نیز خود در کنار دیگر نشانهها، گویای این وضعیت است. دکتر هارون در پاسخ به این پرسش که تحولات آتی را چگونه میبیند به من گفت آن چه در نظر میباشد فتح این مناطق توسط ترکیه نیست بلکه بیشتر ایجاد نوعی دولت فدرال است همانند رایش بیسمارک که میباید علاوه بر آناتولی، قفقاز و مردمان ترکِ شرقِ ولگا را نیز شامل شود.
ولی ایدهآل دولتمردان ترک این بوده و هست که دقیقاً به خاطر مورد شناسایی قرار دادن خطر زرد، بین آلمان و بریتانیا یک نقش میانجی ایفا کنند. وی اظهار داشت که «آلمان و ترکیه باید بر ضد خطر زرد دیواری احداث کنند». افزودم: «و همچنین انگلستان» که فوراً تائید کرد. در پاسخ به اشارهای مبنی بر آنکه ترکها پیشتر نیز در دورۀ بایزید با مغولها رو در رو شده بودند، اظهار داشت که آن یک موضوع کاملاً متفاوت بود. این بیانگر یک تغییر کامل موقعیت ترکیه از یک قدرت آسیایی به یک ]قدرت[ اروپایی است.
هنتیگ
برلن، اول ژوئن 1942
این مقطع – زمستان و بهار 1942 – را میتوان دورۀ اوج طرح و بحث موضوع توران در روابط ترکیه و آلمان به شمار آورد؛ همانگونه که انتظار میرفت و در یکی از گزارشهای قبلی نیز بدان اشاره شد، در بهار 1942 / 1321 یعنی همزمان با شروع دور جدیدی از تعرضات ارتش آلمان در جبهۀ روسیه، بخشی از قوای ترکیه نیز در امتداد مرزهای قفقاز متمرکز شدند. (اواسط ژوئیه / اواخر تیر). به مقامات بریتانیا گفته شد که این نقل و انتقال نظامی «… در مقام مقابله با چیرگی آلمانها بر کریمه صورت گرفته است ولی وابستۀ نظامی ]حکومت[ ویشی در آنکارا گزارش کرد که به فرانتس فون پاپن سفیر آلمان، اطلاع داده شده است که این تحرکات سمتوسویی ضد روسیه دارند.» به عقیدۀ مقامات بریتانیا دامن زدن به شایعاتی پیرامون جهت ضد روسِ این نقل و انتقالات نظامی تلاشی بود از سوی دولت آلمان برای ایجاد تنش در مناسبات ترکیه و شوروی و به همین دلیل نیز سفیر بریتانیا در آنکارا به کاردار سفارت شوروی هشدار داده بود که تبلیغات آلمانیها را در این زمین باور نکند. [28]
با این حال برخی از دیگر تحولات این دوره از ادامۀ خیالات پانتورانی حکایت داشت از جمله به گونهای که آنتونی ایدن به سفیر بریتانیا در ترکیه اطلاع داد – آخرین اظهارات رئوف اوربای سفیر جدید ترکیه در لندن در مورد قفقاز؛ وی گفته بود «… این نیست که مردمان قفقاز همگی (مواضعی) دوستانه در قبال روسیه داشته باشند و اگر چه ترکیه به هیچوجه کاری نخواهد کرد که موجب دردسر روسیه شود ولی دولت متبوع وی واقع امر را از نظر دور نمیدارد» [29]
علاوه بر این، مأمورین اطلاعاتی بریتانیا در ترکیه نیز از بالا گرفتن گرایشهای پانتورانی در تابستان آن سال گزارش دادند و حتی هاجس، سفیر بریتانیا اظهار داشت که «دولت ترکیه از برپایی برخی تشکیلات قفقازی با کمک غیررسمی ترکها، ناراضی نخواهد بود»[30]
اگر چه زمستان و بهار 1942، نقطۀ اوج طرح و بحث توران بود ولی با گذشت ایام و به نتیجه نرسیدن آن دور مجددِ تحرکات نظامی آلمان در جبهۀ شرق، تابستان آن سال را میتوان سرآغاز کمرنگ شدن این موضوع نیز دانست.
به تدریج روشن شد که پیشروی پیروزمندانۀ ارتش آلمان، آنقدر هم که در مراحل نخست بیچون و چرا به نظر میآمد، قطعی و کارساز نیست به ویژه آنکه تحولات جاری در جنگهای شمال آفریقا نیز حال اگر نگوئیم از توقف پیشرویهای آلمان، لااقل از کند شدن آن حکایت داشت.
اما در کنار این عامل که در تقویت تردیدهای مقامات ترک نسبت به عاقلانه بودن ورود به جنگ به نفع آلمان تأثیر داشت، از عامل دیگری نیز میتوان یاد کرد که جوانبی از آن در این مجموعه اسناد منعکس شده است؛ بیمیلی کامل مقامات نظامی و سیاسی آلمان به اعطای هرگونه امتیازی – ولو به صورت یک وعده و وعید مبهم – در حوزهای که خود برای آن برنامههای دیگر داشتند.
گوشههایی از این «برنامههای دگر» در گزارش هـ . دیتمان یکی از مقامات وزارت خارجه آلمان که پیشتر در سفارت آلمان در تهران نیز مستشار بود توصیف شده است. به دلیل اهمیت این برنامهها از لحاظ شناخت سیاستهای ماهیتاً جنایتبار آلمان نازی در قبال حوزههای تحت اشغال آنها و دیگر حوزههایی که امیدوار بودند تحت اشغالشان درآید، ترجمه متن کامل آن را میآوریم:
شماره 25
دیتمان به تیپِلسکِرش[31]
کمیتۀ روسیه
مشاور هیئت، دیتمان
در اشاره به مسائل مطرح شده در گزارش 1-42/3835 A مورخ 24 ژوئیه جناب سفیر فون پاپن، مایلم آراء ذیل را ابراز داریم.
1- براساس گفت و گوهای مکرر در وزارتِ حوزههای تحت اشغال شرقی چنین برداشت کردهام که وزیر رایش، روزنبرگ با برنامۀ تأسیس حکومتهای مستقل قفقازی تحت حمایت آلمان همراه نیست. البته حقیقت دارد که حتی در وزارت حوزههای تحت اشغال شرقی نیز به تدریج متوجه شدهاند که وضعیت قفقاز با ]وضعیت[ دیگر حوزههای اتحاد شوروی که هم اینک تحت اشغال قرار دارند تفاوتی اساسی دارد و از این رو ولو به صورت ظاهری هم که باشد باید در قفقاز یک ترتیب اداری متفاوت از مثلاً اوکراین اتخاذ شود. اما به صورتی کاملاً محرمانه اطلاع یافتهام که در روزهای اخیر وزیر رایش روزنبرگ، شخصاً یک یادداشت جامع در مورد ساختار سیاسی آتی منطقه قفقاز تدوین کرده که به حضور پیشوا تقدیم شود؛ جزئیات این طرح حتی بر مقامات ذیربط وزارت حوزههای تحت اشغال شرقی نیز پوشیده است ولی بر این اساس استوار میباشد یک نظام کشوری آلمان در قفقاز برپا گردد. معهذا قرار بر این است که قدرت کشوری آلمان در قفقاز در مجموع برخلاف آنچه که پیشتر در نظر بود «رایش کُمیسار» خوانده نشد. بلکه فرماندار[32] نام گیرد و نمایندگانش در مناطق واحد (گرجستان، آذربایجان، ارمنستان و قفقاز شمالی) نماینده مختار[33] خوانده شوند.
2) در مورد تاتارهای کریمه، تا جایی که اطلاع دارم هم اینک تصمیم بر آن است که بدانها خودمختاری اعطاء نشود. تا حدود سه هفته پیش حتی در نظر بود که تاتارهای کریمه از کریمه منتقل شده و آن ]حوزه[ به یک منطقۀ سراسر آلمانی تبدیل شود. ولی در حال حاضر این برنامه بیشتر به دلیل دشواریهای فنی که برای تحقق آن وجود دارد، کنار گذاشته شده است. کریمه به علاوۀ بخشهایی از قلمرو اوکراین در شمال پِرِکوپ قرار است تحت ادارۀ یک کمیساریای کل، تحت هدایت فرمانده حزبی[34] فراوِنفِلد، اداره شود.
3) نارضایی نمایندگان اصلی مهاجران قفقازی در برلن که سفیرکبیر فونپاپن در گزارش خود بدان اشاره کرده است در روزهای اخیر به نحو چشمگیری افزایش پیدا کرده است. دلیل ناراحتی را در این میتوان جست که درخواست کنت فون شولنبرگ به فرمانده حزبی مایر مبنی بر آنکه وزارت خارجه مهاجرین قفقازی را به شیوهای متناسب با شئون آنها به خدمت بگیرد از سوی وزیر رایش روزنبرگ رد شده است. وزیر رایش روزنبرگ برخلاف توصیۀ مقامات ]تحت فرمان[ خودش تصمیم گرفته که فقط تعداد اندکی از این مهاجران برای برعهده گرفتن مناصب مشورتی که هم اینک نیز محلی در وزارت حوزههای تحت اشغال شرقی برایش منظور میباشد استخدام شوند.
مهاجران این پیشنهاد را قبول نکردند زیرا نمیخواهند به گونهای که پذیرش این پیشنهاد عملاً بدان منجر خواهد شد، در استخدام وزارت حوزههای تحت اشغال شرقی درآیند. در خلال گفتوگوهای مختلفی که با نمایندگان ]مهاجران[، به ویژه مهاجران آذربایجانی داشتم متوجه شدم که فوقالعاده مأیوس شدهاند و به سختی توانستم آنها را از این باور برگردانم که مأموریتشان به آلمان هم اینک با شکست کامل توأم شده است.
با تلاش فراوان توانستم آنها را از قصد مراجعت فوری به ترکیه براساس این برداشت که دیگر زمینه مناسبی برای فعالیت در آلمان وجود ندارد، منصرف سازم. تردید نیست که مراجعت مهاجران در این مقطع موجب تشدید نارضایتی محافل ترک خواهد شد.
به عقیدۀ من باید گزارش سفیر کبیر فون پاپن را بهانهای قرار داد جهت ارسال نامهای از وزارت خارجه به وزارت حوزههای تحت اشغال شرقی (شاید به صورت نامهای از وزیر امور خارجه به فرمانده حزبی مایر)- که در آن ضمن اشاره به مذاکرات سفیر کبیر کنت فون شولنبرگ و فرمانده حزبی مایر، بار دیگر خاطرنشان شود که با توجه به الزامات روابط آلمان و ترکیه، یافتن یک راه حل مطلوب برای مسئله مهاجران، ضرورت تام دارد. این نکته را نیز به صورت محرمانه خاطرنشان شوم که دو روز پیش پروفسور فون مِندِ متخصص امور قفقاز وزارت حوزههای تحت اشغال شرقی، صریحاً از من درخواست کرد که یک چنین مکاتبهای از طرف وزارت خارجه صورت گیرد، زیرا وی امیدوار بود که به کمک ]این مکاتبه[ شاید هنوز بتوان وزیر رایش روزنبرگ را به تغییر دیدگاهش متقاعد ساخت.
دیتمان
برای توجه آقای مستشار فون تیپِلسکِرش عطفِ به مذاکرات شفاهی
برلین، 5 اوت 1942
در واقع یکی از جالبترین بخشهای این سند به طرح آلمانیها برای نفی بلد تاتارها مربوط می شود که صرفاً به دلایل دشواریهای فنی، طرح جابجایی آنها از کریمه برای تبدیل آن حوزه به یک «منطقه سراسر آلمانی» میسر نشد و اجرای این طرح به دیگر همتای جنایتکار هیتلر، استالین محول شد که چندی بعد دراواسط مه 1944 / اواخر اردیبهشت 1323 به بهانه خدمت تعدادی از اسرای تاتار تبار ارتش شوروی در صفوف آلمانیها، دستور داد کل جمعیت تاتار کریمه به آسیای میانه منتقل شود. حدود نیمی از این تاتارها در جریان این جابجایی تلف شدند.
با توجه به طرح و بحث چنین مواردی به رغم نظر متفاوتی که امثال فونپاپن و برخی از دیگر مقامات نظامی و سیاسی آلمان در مورد سرنوشت حوزههای تحت اشغال شرقی داشتند، ترکها نیز به تدریج متوجه شدند که بدنۀ اصلی رایش سوم – نازیها – در این باره فکر و خیالی دیگر دارند و تنها چیزی که در این فکر و خیال جای ندارد «توران» مورد نظر آنهاست.
البته نگاه جنایتکارانه نسبت به حوزههایی از این دست فقط به آلمان نازی یا روسیه شوروی محدود و منحصر نبود. آنچنان که از یکی از گزارشهای بعدی این مجموعه برمیآید به نظر میآید مقامات ترک نیز در رویکردشان نسبت به اینگونه مسائل نگاه مشابهی داشتند. فونپاپن در گزارشی که در 27 اوت 1942 / 5 شهریور 1321 از دیدارش با شکرو سراج اوغلو برای برلن ارسال کرد از توصیه دوستانه و غیررسمی وی «در مقام یک ترک» برای حل و فصل «مسئله روسیه» نوشت: از نظر سراج اوغلو «آلمان تنها در صورتی میتواند مسئله روسیه را حل کند که حداقل نیمی از تمامی روسهای زنده را به دم تیغ بسپرد …» [35] که قطعاً از تجربۀ پیشین آنها در حل «مسئله ارمنی» نشأت گرفته بود. تجربهای که آلمانیها به دلیل اتحاد نظامیشان با عثمانی در خلال جنگ اول جهانی خود به رأیالعین شاهد آن بودند و حتی به روایتی شریک و سهیم در پیشبرد و تحققش.[36] حتی به گونهای که در محاکمات نورنبرگ مطرح شد گفته میشود که آدولف هیتلر نیز در توضیح و توجیه امحاء تام و تمام دشمنان، با اشاره به نسلکشی ارمنیها در سال 1915 به کرات اظهار داشته بود که «مگر امروزه کسی ارمنیها را به یاد میآورد».[37]
بعد از این مرحله – به دم تیغ سپردن نیمی از روسها – به عقیدۀ سراج اوغلو، نوبت به گام بعدی میرسد که عبارت بود از اتخاذ رشته اقداماتی جهت آن که «اقلیتهای روسی شدۀ مناطق مختلف را یک بار و برای همیشه از نفوذ روسیه نجات دهیم و آنها را بروی پای خودشان قرار داده و به نحوی آموزش دهد که همراه داوطلب محور و دشمن حکمروایی اسلاوها گردند.» و این جا بود که به عقیدۀ سراج اوغلو ترکیه میتوانست سهم خود را ادا کند؛ زیرا «… اکثر قریب به اتفاق مردمان این نواحی به نژاد ترک تعلق داشته و در نتیجه حق مشروع ترکیه است که نسبت به حل و فصل این مسئله توجه داشته باشد».[38]
سراج اوغلو در چارچوب همین بحث به فونپاپن یادآور شد که در یک مقطع وی -]فون پاپن[- بر اساس فرمان پیشوا به رئیس جمهور ]ترکیه[ اعلام داشته بود که در اروپای نوین نیز ترکیه کماکان در مقام یک دژ نیرومند در جنوب شرق عمل خواهد کرد و در نتیجه عناصر نژادی ترک در این سرزمین فعلاً روسی شده میبایست مورد توجه قرار گیرند. به عقیدۀ سراج اوغلو «اگرچه حقیقت داشت که روشنفکران آن سامان – تا جایی که وجود داشتند – یا تسلیم بلشویسم شده و یا به دست آنها قتل عام شده بودند، در نتیجه بخشی از نسل جوانتر این سرزمینها میبایست به دانشگاههای آلمان اعزام میشدند و بخشی نیز به دانشگاههای ترکیه تا این نسل جدید بتواند در آینده همکاری مؤثر بین این دو عامل را تضمین کند».[39]
از فحوای گزارش فون پاپن چنین برمیآید که ترکها در اصل با برنامههای آلمان در این حوزه مشکلی نداشتند، فقط خواهان نقشی کمکی بودند؛ «ترکها بر این عقیده هستند – و من هم کاملاً موافقم – که یک راه حل پایدار برای مسئله روسیه فقط در صورتی میسر خواهد شد که ما بتوانیم همکاری فعالانۀ اقلیتهای نقاط مختلف این سرزمین را جلب کرده و آنها را با نوعی احساس استقلال – طبیعتاً در چارچوب رهبری معنوی، اقتصادی و نظامی آلمان – آموزش دهیم. با تأسی از نمونههای مناسب (مانند ژاپن در برمه) باید سعی کنیم که در هر یک از کشورهای قفقاز و ماوراء قفقاز شخص مناسبی را پیدا کنیم که از بیرون به مثابه نمایندۀ بومی تشکلات ]تأسیس شده[ به نظر آید و در کنار این سرپرست، یک مدیر مسئول آلمانی هم به عنوان مشاور لازم است؛ به ظاهر در مقام یک مشاور ولی عملاً در مقام شخص راهبر، تصمیمگیرنده و مسئول».[40]
ولی همانگونه که پیشتر نیز خاطرنشان گردید اکنون روشن شده بود که برنامههای دولت آلمان برای سرزمینهای تحت اشغال شوروی که بخشی از «توران» را نیز شامل میشد با آن چه ترکها در نظر داشتند همخوانی نداشت. کما این که در همین دیدار نیز سراج اوغلو تردیدهایش را دراین موضوع با سفیر آلمان در میان گذاشت:
«آلمان تعدادی از مهاجران این سرزمینها را برای آگاهی از آراء آنها یا استفاده از خدماتشان به رایش دعوت کرده بود. برخی از آنها با این اعتقاد مراجعت کردهاند که قرار نیست به این کشورها که اقلیتی ترک دارند موجودیتی مستقل اعطاء شود بلکه در نظر است آن حدود را به حکومتهای تحت اداره و هدایت پلیس آلمان تبدیل کنند. وی -]سراج اوغلو[- نمیتوانست باور کند که این مطابق آراء پیشوا باشد».[41]
تا این جای کار آنچه مورد گفتوگو قرار گرفت بیشتر در چارچوب آراء سراج اوغلو در مقام «یک ترک» بود؛ وی در ادامه بحث و در توضیح سیاست بیطرفی ترکیه گوشزد کرد که «در مقام نخستوزیر باید مواظب باشد که در این موقعیت کوچکترین چیزی رخ ندهد که بتواند به روسها بهانهای بدهد که به کشتار اقلیتهای ترک مبادرت کنند. هراس روسها از دیگر نژادها مشهور است […]. همین اواخر بود که ترکهای آذربایجانی در ایران که همدلی خود را با ترکیه نشان داده بودند، به همراه با روستاهایشان، کاملاً امحاء شدند. لزوم اتخاذ یک موضع سراسر بیطرفانه نیز بر همین اساس استوار بود». [42]
به نظر میآید که سراج اوغلو به وقایع ارومیه در زمستان 1320 و بهار سال بعد اشاره داشت که در خلال تلاش روسها برای بسیج یک نیروی عشایری کرد و آسوری – «کمیته نجات»- آشوب گستردهای در آن حوزه برپا شد و تعداد زیادی از روستاهای آن حدود مورد نهب و غارت قرار گرفت، که البته نه ربطی به ابراز «همدلی» با ترکیه داشت و نه آنچه بر آنها گذشت با توصیف اغراقآمیزی چون امحاء کامل خودشان و روستاهایشان همخوانی پیدا میکرد.[43]
براساس اسناد و گزارشهایی که در این مجموعه گردآوری و منتشر شدهاند، مذاکرات پیشگفتۀ فونپاپن و سراج اوغلو، آخرین گفتوگوهای مهمی بود که در این زمینه میان ترکها و آلمانها صورت گرفت؛ بهرغم همدلی فون پاپن با مقامات ترک در این زمینه، مقامات آلمانی به هیچوجه مایل نبودند در مورد چنین مباحثی با ترکها وارد مذاکره شوند. در یادداشتی که در این زمینه، در 12 سپتامبر 1942 / 21 شهریور 1321 میان ریبنتروپ و هِوِل وِهروُلف[44] رئیس دفتر او ردّ و بدل شد از نارضایی هیتلر از گزارش مذاکرات فون پاپن و سراج اوغلو سخن به میان آمد و تصمیم اولیۀ پیشوا برای احضار وی به آلمان و ابلاغ صریح اجتناب از طرح و بحث این موضوع، اما ریبنتروپ مصلحت دید به صرف ارسال یک دستورالعمل صریح در این زمینه اکتفا شود.[45]
در این دستورالعمل آمده بود «در حال حاضر علاقهای نداریم که در مورد این مسائل با دولت ترکیه وارد هیچ گفتوگویی شده و فرایند [تحولات جاریِ] آنها را تحتالشعاع ]این مذاکرات[ قرار دهیم.» و در ادامه نیز آمده بود «چیزی هم موجب نمیشود که بخواهیم به ترکها تضمین داده و یا بدانها فرصتی اعطاء کنیم که امیال و خواستههایشان را در ارتباط با این مسائل با ما در میان بگذارند زیرا روشن است که منافع ترکیه در این موارد هنوز به آن اندازه نیست که ترکیه را وادار سازد مواضع سیاسی کلیاش را در قبال قدرتهای متحارب به نفع ما تغییر دهد. از این رو از شما میخواهم در مورد این مسائل به هیچوجه وارد گفتگوهای دیگر نشده و اگر هم ترکها مجدداً مسئله مردمان ترک اتحاد شوروی را پیش کشیدند، نهایت خودداری را مبذول دارید».[46]
دیگر مقامات آلمانیِ درگیر اینگونه مسائل نیز کم و بیش آراء مشابهی داشتند؛ آخرین سند این مجموعه به نامهای اختصاص دارد که فیلد مارشال مانشتاین فرمانده سپاه جنوب آلمان در جبهۀ روسیه در 9 مه 1943 / 19 اردیبهشت 1322 در پاسخ به نامهای از هربرت دیرکسِن (یکی از مقامات وزارت خارجه) نوشته بود. ظاهراً دیرکسِن در این نامه از دیدارش با نیدر مایر نوشته بود که در آن سالها –(لابد در تلاشِ تحقق آمال و آرزوهای ایام جوانی در ایران و افغانستان)- درگیر بسیج نیروهای داوطلب از میان اسرای جنگی شوروی بود.
مانشتاین در پاسخ دیرکسِن نوشت «برداشت شما از دیداری که با نیدرمایر داشتید برایم خیلی جالب بود. ای کاش این مردمان کمکی میتوانستند برای ما به سربازانی مفید تبدیل شوند! تا به حال که در مقابل هرگونه حملۀ جدی روسها بیشتر فرار کردهاند. طبیعتاً موهبت بزرگی خواهد بود که بتوان روسها و مردمان بیگانه را در مقیاس گسترده برضد بلشویکها به کار گرفت. ولی دشواری اصلی در آن است که چه هدفی را پیش روی آنها قرار دهیم زیرا منافع آنها در نقطۀ مقابل قرار دارد و در دراز مدت با ]منافع[ ما مغایرت پیدا میکند …». [47]
انتخاب و انتشار مجموعه اسناد سیاست آلمان در ترکیه 1943 – 1941 از طرف بخش آرشیو وزارت امور خارجه شوروی در سال 1948 که در این یادداشت به جوانبی از آن اشاره شد، بیش از آن که بیانگر اصل مضامین و مباحث مطرح در روابط آن دو کشور باشد، اقدامی تبلیغاتی بود در چارچوب کارزارهای جنگ سرد در آن دوره و انتقاد و حمله به ترکیه، همپیمانِ اصلی غرب در خاور نزدیک. مباحث اصلی مطرح در این دوره و اصولاً در کل سالهای جنگ به مسائلی چون نگرانیهای ترکیه از توسعۀ دامنۀ جنگ؛ بر هم خوردن موازنه قوا در منطقه به دلیل قدرت گرفتن نامتناسب هر یک از طرفین درگیر، از آلمان گرفته تا شوروی و به ویژه ایتالیا متحد جنگی آلمان؛ و یا حفظ آزادی عملش در صدور مواد خام، محدود و منحصر میشد.[48] به همین دلیل گرایشات پانتورانی که در این دوره به صورتی کوتاه و گذرا مجال طرح و بحث پیدا کرده بود بعد از تثبیت وضعیت جبهههای جنگ در شرق و عقبنشینی تدریجی قوای آلمان از شوروی، از نو به حاشیه رانده شد.
برکناری مارشال فوزی چخماق از ریاست ستاد در زمستان 1944 / 1322 و توقیف نشریه اورخون از نشانههای اولیۀ این تغییر مشی بودند که در نهایت با دستگیری تعداد چشمگیری از فعالان این حوزه و تأکید مجدد دولت بر اصول کمالیسم، در اواخر بهار 1944 /1323 صورتی اساسی به خود گرفت.[49]
ولی با این حال و به رغم موقعیت حاشیهای پانتورانیسم در سیاستهای داخلی و خارجی ترکیه، این مقوله در رگ و ریشۀ ناسیونالیسم ترک جای دارد و بنا به پیشامدهای زمانه، هر گاه مجالی پیدا کند، خودی نشان میدهد. کما این که بعد از فروپاشی اخیر اتحاد شوروی و بازگشایی مجدد راهِ «توران»، از نو سر برآورده است. این اسناد و اصولاً اسنادی از این دست نیز از لحاظ شناسایی پیشینۀ تاریخی این موضوع که خواهینخواهی تحولات بخشهایی از ایران و حوزههای پیرامون آن را تحتالشعاع دارد، اهمیت دارند.
یادداشتها:
[1] . Mehmet Ali Ağaoğullari. “the Ultranationalist Right” in Irvin C.Schick and Ertuğrul Ahmet Tonak (eds.), Turkey in Transition, New Perspectives, Oxford University Press, 1987, P.187
[2] . I bid.,
[3] . جیکوب لاندو، پانترکیسم، یک قرن در تکاپوی الحاقگری، ترجمۀ دکتر حمید احمدی، تهران، نشر نی، 1382، ص 188
[4] . همچنین بنگرید به:
Ağaoğullari, op.cit., p.187
Selim Deringil, Turkish Foreign Policy During the Second World War, An Active Neutrality, Cambridge University Press, 1989, P.130
[5] . Ministry of Foreign Affairs of the U.S.S.R. Archive Division. German Foreign Office Documents. German Policy in Turkey (1941 – 1943). Foreign Languages Publishing House Moscow, 1948 (G.F.O.P. از این پس)
[6] . Ağaoğullari, op.cit., P.188
[7] . Deringil, op.cit., P.131
[8] . G.F.O.D., op.cit., PP. 10 – 11
[9] . Ibid., P.14
[10] . رینتروپ، پاپن، 26 مه / 5 خرداد G.F.O.D., Ibid., P.18
[11] . Ibid., PP. 34 – 38
[12] . Levantines [مردمان بخش جنوبی مدیترانه]
[13] . برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به اتیین کوپو «جنبش پرومته» ترجمۀ عاطفه طاهایی در محمدامین رسولزاده، ملیّت و بلشویسم، تهران: شرکت نشر و پژوهش شیرازۀ کتاب با همکاری پردیس دانش، 1389، صص سیزده تا شصت و هفت.
[14] . طرح نکاتی از این دست در ادبیات پانترکی پیشینهای دیرینه دارد روایتی اولیه از امکان این تغییر و تحول «سهل و آسان» را در یکی از نخستین رسائل پانترکی که در سال 1330 هـ . ق. در استانبول منتشر شد نیز میتوان دید. بنگرید به م . قوهن. تورکلر بو محاربه ده تن نه قازان بیلیرلر؟ -] ترکها از این جنگ چه دستاوردی میتوانند داشته باشند؟[ – تورک یوردی کتابخانه سی، استانبول 1330
[15] . خسرو بیگ گِردِه در فاصله سالهای 1309 تا 1313 شمسی سفارت ترکیه را در تهران بر عهده داشت. پیش از او نیز ممدوح شوکت بیگ (اسندل) که در یکی ا گزارشهای پیشین نیز از وی به عنوان یکی از فعالان پانترک یاد شده بود، عهدهدار سفارت ترکیه در ایران بود. بنگرید به ممدوح شوکت بیگ، خاطرات تهران، یادداشتهای سفیر ترکیه از ماجرای تغییر سلطنت، آبان – مهر 1304، ترجمۀ حسن اسدی، تهران، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب با همکاری پردیس دانش، 1390، ص 28
[16]. وایزکر به ریبنتروپ، 15 اوت / 13 مرداد 1320 G.G.O.D. , op.cit., P.39
[17] . Ibid., PP. 40 – 42
[18] . هنتیگ به اردمانسدورف و وُرمان، 24 نوامبر 1941 / 3 آذر 1320 Ibid., P.46
[19] . Ibid., P.55
[20] . Ibid.,
[21] . Ibid., P.62
[22] . Ibid., P.64 3r2120
[23] . احتمالاً اشارهای است به توفیق کوتاه مدت قوای بریتانیا در جلوگیری از پیشرویهای مارشال رومل در جنوب طُبروق در فاصلۀ نوامبر 1942 – ژانویه 1943 / آبان – دی 1320. بنگرید به
Roger Parkinson. Encyelopaedia of Modern War, Paladin, 1979, P. 112
[24] . G.F.O.D, op.cit., P.63
[25] . Ibid., P.62
[26] . Ibid., PP. 76-77
[27] . بخشی از این یادداشت که به وضعیت جبهۀ روس و آلمان مربوط میشود، حذف شده است. ]توضیح بخش آرشیو وزارت خارجۀ شوروی[
[28] . Nicholas Tamkin, Britain, Turkey and the Soviet Union, 1940 – 1945. Strategy, Diolomacy and Intelligence in the Eastern Mediteranean, Pelgrave MacMilan, 2009. P.71
[29] . Ibid
[30] . Ibid
[31] . Tipplelskirch
در توضیحات مسئولین آرشیو وزارت خارجه شوروی او یک دیپلمات و از مقامات وزارت خارجه آلمان معرفی شده است.
G.F.O.D., op.cit, P.126
[32] . Statthater
[33]. General – bevollmachtigte
[34] . Gauleeiter
[35] . G.F.O.D., op.cit., P.88
[36] . برای آگاهی بیشتر از نقش افسران آلمانی در شکلگیری نسلکشی ارامنه در عثمانی در سالهای جنگ اول جهانی بنگرید به
Vahakn N. Dadrian, German Responsibility in the Armenian Genocide, A Review of the Historical Evidence of German Complicity. Blue Crane Books, 1996
[37]. به نقل از گزارش مینورسکی به وزارت امور خارجه بریتانیا در
Chistopher J.Walker, Armenia the Survival of A Nation. Croom Helm London, 1983, P.362
[38] . G.F.O.D., op.cit., P.88
[39] . Ibid
[40] . – Ibid,. P.92
[41] . – Ibid,. P.88
[42] . – Ibid,. P.91
[43] . ویراستار شوروی این مجموعه اسناد نیز در ارتباط با این گفته سراج اوغلو لازم دید توضیحی به شرح ذیل پاورقی کند: «این ادعای سراج اوغلو از اول تا آخر نادرست است. در آذربایجان یک چنین اتفاقی هرگز رخ نداد. برای «همدلی» ترکهای آذربایجانی با ترکیه بنگرید و سند شماره 10، صص 38-33» ]که متن کامل آن نیز در این مجموعه آمده است.[
[44] . Hewel. Wehrwolf
[45] . G.F.O.D., op.cit., P.102
[46] . Ibid.,
[47]. . Ibid., P.120
[48]. در پاورقیهای این یادداشت، پیشتر به در بررسی علیحده راجع به سیاست خارجی ترکیه در این دوره اشاره شد (Diringil and Tomkins) که از مضامین و مسائل اصلی این دوره تصویری به دست میدهند. آن بخش از خاطرات فون پاپن نیز که به دوران سفارت وی در ترکیه مربوط میشود از این لحاظ گویاست؛ او نیز در این خاطرات بیشتر به مضامین اصلی روابط دو کشور میپردازد و به بحث «توران» اشارهای ندارد.
Franz Von Papen, Memoirs, Translated by Brian Connell, Andre Deutsch, London, 1952, PP. 440 – 528
[49] . Ağaoğullari, op.cit., P.188 لاندو، پیشین، صص 196-194
فصلنامه گفتگو، اسفند 1393، شماره 66