سید‌حسن تقی‌زاده؛ یک مملکت، یک برنامه

۷ مرداد, ۱۳۹۴
سید‌حسن تقی‌زاده؛ یک مملکت، یک برنامه

 آمد که مسائلی فراتر از الزاماتِ برقراری و اعاده آن حداقل، مورد توجه نیروهای سیاسی قرار گیرد.
در مرحله پیشین با توجه به وضعیت بحرانی کشور به دلیل آشوب انقلاب مشروطه و توسعه دامنه‌های جنگ اول جهانی به قلمرو ایران، فراهم آمدنِ نوعی اتفاق‌نظر سراسری در مورد حداقل نیازهای کشور برای جلوگیری از فنایِ قطعی در مقام یک موجودیت مستقل سیاسی کار دشواری نبود. در واقع آنچه سید حسن تقی‌زاده و برخی از دیگر ایرانیان برلن در 25 رجب 1336 تدوین و پای آن صحه نهادند ـ «سعی و کوشش در ازدیاد اقتدار هیئت حکومت و مراقبت در دوام آن …» با تأکید بر اصولی چون «… تشکیل قوای نظام و تنظیم قوای تأمینیه و ترتیب مالیه …»  ـ در همان دوره به یک خواست عمومی تبدیل شده بود و بسیاری از دیگر نیروهای سیاسی در داخل و خارج، هر یک به نوعی در بیان و تحقق آن گام نهادند.
این سعی و تلاش نیز پس از افت و خیزهایی چند در نهایت به دست یک نیروی سیاسی و نظامیِ بر آمده از کودتای سوم اسفند 1299 به ثمر نشست؛ به گونه‌ای که در نیمه نخست دهه 1300 چنین به نظر آمد که پاره‌ای از مهم‌ترین این الزامات همانند تأسیس یک قشون متحدالشکل و تجدید سازمان‌ مالیه کشور تحت نظارت گروهی از مستشاران آمریکایی تا حدودی تحقق یافته و برای تداوم کار نیز شالوده‌ای اساسی پی‌ریزی شده باشد.
در حالی که بسیاری از چهره‌های سیاسی آن دوره با رسیدن این بار به سر منزل مقصود، کار را کم و بیش تمام شده انگاشته، تکلیف شاقی در پیش نمی‌دیدند، برخی دیگر رضایت بدین حداقلِ حاصل را کافی ندانسته، بر این باور بودند که ادامه کار مستلزمِ ترتیبی اساسی‌تر از تأمین این مقدمات اولیه است؛‌ هر چقدر هم که این مقدمات اهمیت داشته و به قیمتی سنگین نیز تمام شده باشند. یکی از این چهره‌ها سید حسن تقی‌زاده بود. او که در طرح و بحث آن الزامات اولیه نقشی اساسی داشت، اینک با فراهم آمدن مقدمات مورد بحث از لزوم توافق نظر در مورد اتخاذ یک ترتیب اساسی‌‌تر برای مراحل بعدی کار سخن گفت؛ بهانه اصلی برای طرح و بحث این‌گونه مضامین معمولاٌ در مراحل پایان سال مالی و به هنگام طرح بودجه آتی در مجلس شورای ملی فراهم می‌شد؛ در این مرحله نیز تقی‌زاده برای بار نخست در اوایل دی 1303 ضمن انتقاد از ترتیب فعلی کار ـ «این‌طور که ما عایدات می‌گیریم و صرف می‌کنیم» ـ خاطرنشان کرد که «باید سعی کنیم ببینیم مهم‌ترین کدام است…» و الاّ به این ترتیب «کار مملکت به جایی نمی‌رسد». البته با در نظر داشتن مواردی چون معارف، راه‌سازی و بهداشت عمومی، اولویت‌ها نیز برای او روشن بود.
دور بعدی،‌ یک سال بعد و به هنگام طرح مجدد بحث بودجه در اواخر بهمن 1304 پیش آمد که وی ضمن تقدیر از اقدامات صورت گرفته در زمینه انتظام مالیه، اشارات پیشین خود را در مورد نحوه «تقسیم عایدات مملکت» با شرح و تفصیل بیشتری ارائه کرد. یکی از مهم‌ترین نکاتی که در این سخنان مطرح شد، فرصتِ تاریخی پیش آمده بود، احتمال کوتاه و گذرا بودنِ آن. با توجه به سرگذشت ایران در چند قرن اخیر و ضربه‌های پی‌درپی که بر آن وارد شد، اینک «… یک فرصت تاریخی استثنایی بعد از صد سال بلکه دویست سال» (از زمان نادر شاه تا امروز) که هیچ کس هم جز خدا نمی‌داند طولش چقدر است برای ما پیدا شده…»  و می‌بایست از این فرصت استفاده کرد. ولی اشکال در آن بود که «ما اساساً یک عادتی داریم و آن این است که هر امری که در مجلس شورای ملی پیش می‌آید می‌گوییم مفید است … البته تمام مطالب خوب است ولی بزرگترین عدل سیاسی ملت و نمایندگان در تأخیر و تقدیم و اهمیت مطلب است.»
چه کسی می‌گوید بد است؟ «مثلاً بد است که در دریاچه بختگان کشتی بیندازیم؟ نه هیچ کس نمی‌گوید بد است و البته همه موافقیم ولی بنده عرض می‌کنم از این مهم‌تر هم چیزهایی می‌باشد…». البته دراین مورد بخصوص نیز تقی‌زاده از تأکید بر آنچه از نظر او واجد اهمیت اساسی می‌باشد یعنی آموزش و پرورش ـ آن هم با تأکید بر تعلیم ابتدایی و نه لزوماً‌ تعالیم عالی که می‌توانست در مراحل بعدی مدّ نظر قرار گیرد ـ فروگذار نکرد، چرا که به عقیده او «قشون منظم [و] ترقی اقتصادی» به خودی خود نمی‌توانست باعث رفع نگرانی شود و رکن اساسیِ کار منوطِ به «عمل آوردن عده کافی از مردمی [بود] که بتوانند تعلیم بدهند و امور مملکت را اداره نمایند.»
تقی‌زاده به طرحِ گاه‌به‌گاهِ دیدگاه خود آن هم بر حسبِ تقارن با موضوع بودجه که مطابق معمول به صورتی ضرب‌الاجل گونه در آخر هر سال مطرح می‌شد و فرصتِ یک رسیدگی جدّی نیز نبود، بسنده نکرد. وی در یک دور بعدی در زمستان 1306 جوانبی از آراء خود را به صورتی دقیق و مفصل تدوین کرده و در آستانه طرح مجدد موضوع بودجه تحت عنوانِ «فقدانِ نقشه مستلزم بودجه یا فقدان بودجه ناشی از فقدان نقشه است» در مجله تقدم منتشر کرد.
در این نوشته نیز تأکید اصلی تقی‌زاده بر آن قرار داشت که تمامی دستاوردهای کشور تا این مرحله مانند «… فراغت از خطرات خارجی و قشون و مالیه منظم، فقط مقدمه بوده و عرصه را برای کار صاف و روان می‌کند و خود آنها فی‌ذاته عوامل و ارکان تمدن و ترقی نیستند…».
اما پیش از آنکه به توضیحات بیشتر تقی‌زاده در این زمینه بپردازیم، جا دارد که از طرز تلقی وی از مهیا شدن زمینه لازم جهت تأمین همان مقدمات اولیه نیز سخنی به میان آید، چرا که به نظر می‌رسد این طرز تلقی نیز از لحاظ شناسایی مسیر خاصی که موضوع مورد بحث در مراحل بعد در پیش گرفت، مهم باشد.
با آنکه تقی‌زاده در توضیح خود درباره چگونگی مهیا شدن زمینه کار از نقش «اعلیحضرت پهلوی [که] قشون ایران را انتظام داده و تشکیلات مرتب کنونی را برپا فرمود [و همچنین] میسیون مالی آمریکایی [که] مالیه‌ها را نظم داده و به پایه فعلی رسانید» غافل نیست و خاطر نشان می‌کند که «انکار حق و خدمت هر یک از این عوامل بزرگ تاریخی کفران نعمت ملی خواهد بود که هیچ عذری توجیه آن را کافی نخواهد بود…»، ولی با این حال از تذکر زمینه اصلی این تغییر و دگرگونی هم غفلت نمی‌کند. یعنی علل پیشامد آن وضعیت استثنایی و فرصت گذرا که قبلا نیز بدان اشاره شد؛ زمینه‌ای که با «تخلیه ایران از قشون روس و انگلیس مقدمات اولیه و ضروریه شروع به زندگی و تجدید حیات و افتادن در راه تمدن و ترقی برای ایران…» بود و عامل اصلی آن انقلاب روسیه که «تاریخ بی‌غرضانه و خالی از تملق و رعب این مملکت بلاشک نسبت به عمال مهم ایجاد این مقدمات ضروری حق‌شناسی و قدردانی و ادای شکران خواهد کرد.»  و این در حالی بود که در همان ایام، مراحل اولیه نوعی تاریخ‌نگاری مغرضانه و آکنده از تملق و رعب، با نادیده انگاشتن دگرگونی‌های عمده‌ای چون فروپاشی امپراتوری روسیه، ناکار شدن بریتانیا بر اثر ضایعات مالی و انسانی جنگ اول جهانی و دیگر عوامل مشابه که راه را بر اعاده موجودیت ایران هموار کرد از «عزم و اراده و آثار وجودی و رشحات عقلی و اخلاقی… رضاشاه پهلوی …، آن نابغه عصر …» می‌نوشتند که «چگونه با فقدان تمام وسائل درهای سعادت را به روی ملت خود گشوده…» است.  تقی‌زاده یک چنین نگاهی نداشت.
در ادامه این یادداشت به مراحل بعدی این بحث و تأثیر آن بر سرنوشت موضوع اصلی این یادداشت اشاره خواهد شد اما سخن از مقدماتی

حسن تقی زاده

بودن دستاوردهای کنونی، بر طرف شدن خطر خارجی و تأمین قشون و مالیه منظم بود و پیشامد «… فرصتی کوتاه که جز به خرق‌عادت و معجز و کرامت هیچ اسمی به آن نتوان داد … [آن هم] … در حالتی که تقسیم ایران به منطقه های روسی و انگلیسی و بی‌طرف در سنه 1325 قمری با تقسیم منطقه بی طرف هم در سنه 1334 تکمیل شده و … شکی نبود -که پس از جنگ در صورت غلبه دولت تزاری روس بر محاربین خود، ایران از نقشه عالم به شکل مملکت مستقلی گسترده شده و نه تنها به مناطق نفوذ بلکه فعلاً به منطقه‌های اداره مستقیم و تحت‌الحمایه تقسیم می‌شد … [اما] … حوادث غیر مترقبه‌ای ترتیب سیاست بین‌المللی عالم را بر هم زد و درِ توبه برای ما گناهکاران غفلت باز شد،‌ طبیعت هم بخل نکرد و مردانی برای تهیه زمینه یا مقدمات افتادن به شاهراه تمدن و کسب بنیه برای ما به ظهور آورد … تا کار به مرحله پرداختن به اصل کار رسید …». باشد که «… در ظرف این چند سال که شاید از فرصت تاریخی باقی است از حضیض ذلت و ناتوانی به اوج قدرت یا اقلاً به پست‌ترین ارتفاعی از تمدن و ترقی که از طوفان‌های منقرض سازنده دول ایمن باشد …» برسیم.
اما به عقیده تقی‌زاده پشت سر گذاشتن این دوره با پریدن از این شاخه به آن شاخه و بدون داشتن نقشه‌ای اساسی و سنجیده میسر نبود؛ «بدون چنین نقشه‌ای رسیدن به منزل مقصود در ظرف‌ این مدت قلیل که باب توبه مفتوح است ممکن نیست، بدون چنین نقشه وحدت ملی، ایران از خطرات آینده مصون نتواند شد، بدون چنین نقشه با وجود نمایش خیلی از آثار ترقی و قدرت ظاهر، در باطن هیچ نوع ترقی حقیقی و قوت مزاج پیدا نخواهد شد … آنچه دیده می‌شود سکونی است ظاهری و گذرنده و مانند دو روزی خوش هوا و ملایم اتفاقی است …[و]… به مجرد وزیدن باد سردی دیگر همه پریشان گردد و آثاری نماند.»
برخلاف دوره قبل که بنا به کاسته شدن الزامات مملکتی به حداقلی از نیازهای عاجل چون تأسیس یک قشون متحدالشکل و پایان دادن به هرج و مرج غالب و یا پی‌ریزی یک نظام مالی جدید برای تأمین هزینه‌های این‌گونه نیازهای عاجل، به دست آمدن یک اتفاق نظر همگانی در این زمینه امر دشواری نبود و چنان اتفاق نظری هم فراهم آمد. زیرا در آن مرحله «مناقشه در میان دو چیز [بود] که یکی به طور واضح، خوب و مفید و دیگر بد و مضر» و لهذا «مسئله زود روشن و دعوی حل …» شد ولی اینک که بحث به «… ترجیح و تقدیم اهم بر مهم یعنی دو کاری [رسیده است] که هر دو طرف به خوبی و فایده و لزوم و محسنات آن خالصانه معقتدند و فقط درجه اهمیت آنها را مختلف می‌دانند …» کار دشوار شده است.
«فهمیدن فواید هر اصلاحی بر هر کسی آسان است ولی درک درجه اهمیت فواید مختلفه با نظری محیط به همه آنها در یکجا به غایت مشکل است»؛ از این رو می‌بینیم نه فقط افراد مختلف از «ارباب عقول متوسطه، بلکه حتی یک شخص واحد نیز به تناسب وقت [و] موقع یک روز از اهمیت و فواید قشون و قوای امنیه و دفاعیه برای مملکت» صحبت می‌کند و لزوم اختصاص «نصف بیشتر عایدات مملکت» بدان و روز دیگر همو از «محسنات و ضرورت طرق و شوارع … و راه‌آهن…» سخن می‌گوید و لزوم اختصاص «اقلاً ثلث عایدات مملکت» بدان و «روز دیگر در مقام بیان اهمیت فلاحت و ترقی آن…» برمی‌آید الی غیرالنهایه؛ از «… ارتقاء اوضاع صحی مملکت گرفته تا لزوم توسعه داد و ستد، احداث کارخانجات یا بسط تأسیسات عدلیه…».
به نوشته تقی‌زاده با توجه به محدودیت توانِ مالی کشور در وضعیتی که «… تبرعات خصوصی برای اصلاحات مملکتی … هنوز در این مملکت رایج نشده و نه چندان اهل استطاعت برای این‌گونه کارها داریم، پس یگانه وسیله انجام اصلاحات مملکتی و ترقیّات ملی همانا وجوه خزانه مملکت بود» که پس از کسر بخشی از این عواید برای تأمین هزینه‌های جاری، مبلغ فوق‌العاده‌ای نمی‌شد. اما همین مبلغ را با تمام محدودیتش یا به عبارت دقیق‌تر به دلیل همین محدودیت می‌بایست به نحو احسن هزینه نمود؛ «این پول جزئی را که در دست داریم و کافیِ انجامِ صد یک همه مقاصد خوب واصلاحاتِ مفید برای مملکت پهناور کم نفوس نمی‌شود در این فرصت کوتاه و مدت کم، با مردانِ کار معدود و محدود صرف اصلاحات درجه دوم نکنیم و … به تناسب اهمیت آنها صرف کنیم…».
تقی‌زاده بخش مهمی از نکات مطرح شده در این مقاله را از بحث کوتاه و گذرا بودن فرصتِ تاریخی پیش آمده گرفته تا لزوم داشتنِ یک برنامه درازمدت مملکتی برای انتخاب اولویت‌ها، در چند جلسه مجلس شورای ملی در فاصله اسفند 1306 تا اردیبهشت 1307 مورد بحث قرار داد و از اشاره به موضوع معارف و تعلیمات عمومی که به نظر او اولویت اصلی مملکت نیز تلقی می‌شد فروگذار نکرد.
تقی‌زاده همان‌گونه که پیشتر طی مقالات و نوشته‌هایی، از جمله رساله‌ای علی‌حده تحت عنوانِ مقدمه تعلیم عمومی یا یکی از سر فصل‌های تمدن که چندی بعد در سال 1307 منتشر شد، به کّرات خاطر نشان کرده بود و در این مقاله نیز یادآور شد ـ البته با مستثنی دانستن لزوم «تقویت قوای دفاعیه و تأمینیه» در مقام اول ضرورت ـ تعلیم و تربیت عمومی ملت [را] تنها وسیله منحصربه‌فرد تمدن یک قوم و قوت حقیقی بنیه و مزاج ملی و نجات جدّی او …» می‌دانست و دلایل خود را نیز به تفصیل توضیح داده بود؛ کما اینکه در آن سال‌ها بسیاری از دیگر صاحبنظرانِ امر نیز هر یک به نوعی ـ البته نه همگی در سطح و توانِ تقی‌زاده، اولویت مورد نظر خود را برای فلاح و رستگاری ایران اظهار می‌داشتند؛ اما در این یادداشت صرفاً به چارچوب اصلی آن بحث توجه می‌شود که بر داشتن یک چشم‌انداز دراز مدت برای توسعه و آبادانی کشور تأکید داشت تا جزئیات چنان چشم‌انداز و اولویت‌هایی که می‌توانست مدّنظر قرار گیرد.
اما آنچه تقی‌زاده در نظر داشت  ـ صاحب برنامه شدن کشور ـ لااقل در آن دوره بخصوص که دوره شالوده‌ریزی یک ایرانِ نوین بود، هیچ‌گاه متحقق نشد و هنگامی هم که بعد از سقوط رضاشاه و پایان جنگ دوم جهانی گام‌هایی اساسی در این زمینه برداشته شد، برخلاف مراحل نخست کار در سال‌های بعد از جنگ اول جهانی که یک چنان آمال و آروزهایی به یک خواسته عمومی تبدیل شده بود، چشم‌اندازی از آن دست ـ به گونه‌ای که لازمه مملکت‌داری بود ـ نتوانست هوش و حواسِ ایرانیان را به خود معطوف دارد و این کشور بی‌نقشه و هدف دستخوش مجموعه‌ای از فراز و نشیب‌های بیهوده‌ شد.
اگر چه از اواسط دوره پادشاهی رضاشاه، با تحکیم پایه‌های استبداد شخصی او و جابجایی‌ای که این دگرگونی در ترکیب کارگذاران حکومتی به دنبال آورد، تقی‌زاده و امثالِ او از صحنه سیاسی کشور حدف شدند ولی تلاش پاره‌ای از جانشینان آنها در تشکیلات حاکم ـ یک نسل بعدی ـ برای رسیدگی به اولویت‌هایی از این دست نیز کماکان بی‌نتیجه ماند؛ برای مثال می‌توان به شورای اقتصادی اشاره کرد که در دوره تصدی حسین علاء بر اداره کل تجارت در کابینه محمود جم تشکیل شد (1317-1316). با آنکه وظایف این شورا در قیاسِ با آنچه تقی‌زاده در نظر داشت و برای رسیدگی به حال و مآل هر کشور لازم می‌دانست، با محدود شدن به یک برنامه‌ریزی صرفاً اقتصادی حوزه‌ای خُرد را شامل می‌شد ولی خودکامگی حاکم بر سرنوشت ایران در نقطه اوج حکمروایی رضاشاه، حتی برنامه‌ریزی در این حوزه محدود و مختصر را نیز برنمی‌تافت. ابوالحسن ابتهاج رئیس دبیرخانه این شورا در گزارش در خور توجهی از نابسامانی‌های حاکم بر وضعیت توسعه اقتصادی در ایرانِ آن زمان و تلاش حسین علاء برای اعمال نوعی نظم و ترتیب بر آن وضع؛ در توضیح علل به نتیجه نرسیدن این تجربه نوشت: «شکست فکر برنامه‌ریزی در این مرحله به این علت بود که اصولاً رضاشاه به تمرکز کارهای عمرانی اعتقاد نداشت. به عقیده او کلیه کارهایی که در راه اصلاحات صنعتی و اقتصادی ایران لازم بود به عمل آید می‌بایستی به ابتکار و دستور او باشد.»  و در نتیجه آن نابسامانی تا مراحل نهایی پادشاهی رضاشاه همچنان ادامه یافت.
ولی این نابسامانی و اختلالِ حاصل از آن در مقایسه با آسیب به مراتب مهمتری که وارد آمد، یک مسئله حاشیه‌ای بیش نبود؛ گره خوردن کل نیازها و خواسته‌های یک کشور با امیال و آمال یک شخص واحد باعث به وجود آمدن وضعیتی شد به کلی متفاوت از سال‌های مقارن با مراحل نهایی جنگ اول جهانی و شکل‌گیری مجموعه‌ای از خواسته‌های مشخص اصلاحی با اتکاء به درک و آگاهی بخش مهم و تعیین‌کننده‌ای از افکار عمومی کشور.
بی ترتیبی و نابسامانی حاکم بر مسائلی از این دست، به‌رغم لطمات و اختلال‌هایی که به دنبال داشت قابل جبران بود؛ کما اینکه در سال‌های بعد از شهریور 1320 و به ویژه پس از خروج نیروهای اشغالگر خارجی از ایران، رشته تمهیداتی نیز در این زمینه آغاز شد که در نهایت به اندیشه طرح و تدوین یک برنامه عمرانی هفت‌ساله و تأسیس سازمان برنامه منجر شد که لااقل در همان سطح مورد نظر شورای اقتصاد سال‌های 1317-1316، کار را پیش برد.
دگرگونی به مراتب مهم‌تر و تعیین‌کننده‌تری که در این بین رخ داد و جامعه سیاسی ایران نیز از عهده جبرانش برنیامد، پیشامد یک جدایی عمیق میان امیال و آرزوهای عمومی و الزاماتی از آن دست بود؛ برخلاف سال‌های پس از جنگ اول جهانی که بخش تعیین‌کننده‌ای از جامعه سیاسی ایران توانست در حول یک رشته خواسته‌های مشخص سیاسی و اقتصادی گردآید و با نجات ایران از آن ورطه خطرناک، فرصتی فراهم کند که لااقل بتوان برای گام نهادن بر پله دوم این نردبان که طرح یک چشم‌انداز اساسی‌تر بود تلاش کرد، دیگر یک چنان همبستگی و همدلی‌ای شکل نگرفت.
در این دوره در کنار حزب توده و اتکاء مهلکش به مراحم و الطاف یک قدرت بیگانه که اتقاقاً از لحاظ توانایی در ارائه یک برنامه جامع اقتصادی و اجتماعی ـ درست یا غلط ـ از تمامی دیگر رقبایش قوی‌تر بود، در حوزه داخلی با مجموعه‌ای از افراد و احزاب سیاسی پراکنده روبرو هستیم که اگر چه هر یک طرح و برنامه‌ای نیز در چنته داشتند ولی این طرح‌ها و برنامه‌ها بیشتر جنبه تزئینی داشت و از لحاظ جذابیت و کشش، با آنچه بر حسب عرف و سنت کابینه‌های آن دوره در آغاز عهده دار شدن مسئولیت ارائه می‌کردند، تفاوت چندانی نداشت.
در توصیف بیشتر این دگرگونی می‌توان به موضوع تقی‌زاده برگشت و وضعیت به کلی متفاوت وی در قیاسِ با دهه قبلی؛ نه فقط تقی‌زاده و معدود رجال بر جای مانده از نوع وی، در این دوره جایگاه پیشین خود را نداشتند ـ این دوره دیگر دوره آنها نبود ـ بلکه چنین به نظر می‌آید، با توجه به وضعیت جدیدی که پیش آمده است طرح مجدد کلیاتی از آن دست را نیز بیهوده تلقی می‌کنند؛ مجموعه سخنرانی های او در مقام یکی از نمایندگان تبریز در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی حتی در ارتباط با مباحثی چون بودجه و برنامه هفت ساله نیز از آن دغدغه خاطر پیشین نشانی در خود ندارد.
شاید بتوان گفت که با طرح و بحث مضامینی چون لزوم تدوین برنامه‌ای جهت توسعه و ترقی ایران به گونه‌ای که در خلال اقدامات دولت درهمان سال‌ها، در نیمه دوم دهه 1320 شمسی برای پیشبرد برنامه هفت ساله فوق‌الذکر صورت گرفت،  این مهم تحقق یافته و دیگر به تذکراتی از نوع یادآوری‌های تقی‌زاده در ادوار قبلی احتیاجی نبود. اما این استدلال نمی‌تواند جایگاه نسبتاً کم اهمیت این‌گونه مباحث را در آراء و افکار عمومی آن دوره توضیح دهد. رشته مباحثی که به نظر می‌آید پیش از آنکه برخاسته از یک تمایل مشخص عمومی برای رسیدگی به عقب افتادگی‌های اقتصادی و اجتماعی ایران باشد، در درجه اول از لزوم انطباق با شرایطی متأثر بود که پاره‌ای از نهادهای بین‌المللی مانند بانک جهانی برای ارائه کمک‌های مالی به ایران مطرح کرده بودند؛ در واقع زمینه اصلی مجموعه مذاکرات و مباحثی که به تدوین برنامه هفت ساله اول منجر شد بیش از هر جای دیگر در عرصه مناسبات سیاسی ایران و ایالات متحده در آن دوره قابل شناسایی و ردگیری است تا وجه داخلی آنها؛ مباحثی چون توافق دولت ایران و شرکت مشاوره ماوراء بحار در پاییز 1327 برای تهیه گزارشی از وضعیت موجود و راه‌های رسیدگی بدان‌ها در پاییز سال 1327 و به دنبال آن توسعه فعالیت‌های اصلِ چهار ترومن به ایران.
تنزل جایگاه مجموعه‌ای از مسائل مشخص مملکتی و مملکتداری ـ مسائلی که در تمامی ممالک راقیه و غیر راقیه، معمولاً مبنای اصلی تحرکات سیاسی جوامع بشری قرار می‌گیرد به امری نسبتاً حاشیه‌ای ـ به نوعی یادآور وضعیت ایران در ادوار میانی قاجار بود که در خلال آن به دلیل فقدان حضور یک گفتار نیرومند اصلاح‌طلبی و تجددخواه در سطوح اجتماعی و سیاسی، و در عین حال اجبار حاصل از لزوم تطابق با حداقلی از الزامات مملکتداری که به ویژه در مناسبات مرزی و خارجی رخ می‌نمود،‌ دولت قاجار خود وادار شده بود رشته اصلاحاتی را آغاز کند، پدیده‌ای که از آن به عنوانِ حکومت‌مندی یاد می‌شود.
در دوره ما بعدِ شهریور 1320 نیز دولت‌ها بنا به مجموعه‌ای از الزامات، حتی‌الامکان به وظایف اساسی خود عمل کرده‌اند و چرخ مملکت‌ نیز به نوعی چرخیده است. برنامه‌های توسعه‌ای شکل گرفت، سازمان برنامه‌ای نیز تأسیس شد و برای تأمین زیر ساخت‌های لازم نیز در همه حال با اُفت و خیزهایی چند ـ سعی و تلاش ادامه داشته است. اما بحث بر سر ارتباطی است که قاعدتاٌ می‌بایست و می‌باید میان این رشته تحولات از سویی و سطح مطالبات عمومی از سوی دیگر در کار باشد.
اندک زمانی بعد از پیشامد شهریور 1320، به تدریج روشن شد که  بنا به مجموعه‌ای از دلایل ـ تداعی هر گونه طرح و تلاش کشور سازی با تجربه تلخ رضاشاهی یا وضعیت نسبتاً بهتر ایران در جنگ دوم در قیاس با مصائب به مراتب گسترده‌تر ایران در جنگ اول که لاجرم زمینه‌ساز آن وفاقِ اجتماعی شد و پا نگرفتن احزاب سیاسی و فعالیت حزبی به صورتی پایدار در نظم سیاسی موجود و احیاناً مجموعه‌ای از پیش فرض‌های دیگر ـ جامعه سیاسی ایران از ترتیب یک بسیج اجتماعی و سیاسی در حول محورِ شناسایی و طرحِ مسائل مبتلابه و اساسی کشور و تدوین یک برنامه جامع برای رسیدگی بدان‌ها عاجز است و طولی نکشید که این عجز و ناتوانی خود را به صورت مجموعه تلاش‌های گوناگون برای اتخاذ یک راه میانبر نشان داد.
برای یک دوره کوتاه، چنین به نظر آمد، در جستجوی این راه میانبر، یا بحث احقاق حقوق ایران در خلیج فارس (و مشخصاً موضوع بحرین) مدّنظر قرار خواهد گرفت و یا بحثِ نفت جنوب که لااقل از زمان طرح و بحث نفت شمال در سال 1323 مورد توجه قرار گرفته بود. اما چنانکه می‌دانیم در نهایت قرعه فال به نام نفت زده شد. حال آنکه بحث نفت و لزوم واداشتن شرکت نفت انگلیس و ایران به افزایش سهم ایران از عایداتِ شرکت نیز در آغاز و در اصل به عنوان یکی از بندهای یک برنامه جامع توسعه‌ای و در جهت تأمین بخشی از هزینه‌های آن مطرح شد و تنها در مراحل بعد بود که با خروج از آن چارچوب و قاعده اولیه، بدون اعتنا به دیگر بندها و جوانب برنامه‌ای که می‌بایست در پیش گرفت خود به تنهایی به یک نهضت ملی و سراسری تبدیل شد. یکی از مهم‌ترین ویژگیِ نهضت‌هایی از این دست، مانند هر تلاشِ میانبر دیگر، فاصله عمیقی است که می‌تواند آنها را از مسائل مبتلابه جامعه،‌ یا به عبارت دیگر از عالم واقع و واقع‌بینی جدا کند.

 

***

در آن سال‌ها، دوره‌ای که هنوز سرآغاز کار محسوب می‌شد و تلاش سرسختانه گروهی از سرآمدانِ کشور برای بنیان شالوده‌ای استوار جهت بازسازی ایران به صورت یک کشور مدرن و امروزی، یکی از نگرانی‌های اصلی تقی‌زاده، کوتاه و زودگذر بودن فرصت پیش آمده بود؛ فرجه حاصل از «اتفاقات موقتی خارج از سرحد ایران و تغییرات اوضاع سیاست بین‌المللی در آسیای غربی و اروپای شرقی …»  در عین حال که آرزو داشت این فرصت «خیلی هم مطول باشد» ولی بر این باور هم بود که «… باید به روشنایی موقتی افق و انتظام امور دلخوش نشد و جهت اساسی همت خود را گذشتن از پل نجات قرار دهد یعنی … از آن مرحله بگذرد که برای زندگانی ملی خود مانند یک مملکت مستقل نگرانی داشته باشد…»
همان‌گونه که حوادث بعدی نشان دادند ـ «اتفاقات … خارج از سرحد ایران و تغییرات اوضاع سیاست بین‌المللی در آسیای غربی و اروپای شرقی» ـ به گونه‌ای که با شروع جنگ دوم جهانی و اشغال ایران توسط قوای بیگانه پیش‌آمد، نگرانی سید حسن تقی‌زاده از بابت کوتاه و زودگذر بودن این‌گونه فرصت‌های تاریخی چندان هم بی‌راه نبود؛ اگر چه بنا به پاره‌ای از دلایل که بخش اصلی آن ـ متأسفانه از یک جهت و خوشبختانه از جهتی دیگر ـ هنوز هم بیشتر به «اتفاقات خارج از سرحد ایران» مربوط می‌شود، این فرصت با افت و خیزهایی چند تمدید شد و باید امیدوار بود «خیلی هم مطول باشد» ولی به رغم گذشت حدود صد سال از آن ایام به نظر نمی‌رسد که هنوز هم به عبور از آن «پل نجات» موفق شده باشیم. یکی از دلایل اصلی این امر به همان فاصله و شکافی برمی‌گردد که در این هفتاد ـ هشتاد سال بین برنامه‌ها و چشم‌اندازهایی از آن دست و آمال و آرزوهای عمومی ایجاد شده است؛ نهضتی شدن امر سیاست و تلاش و تکاپوی گروه تأثیرگذاری از چهره‌های سیاسی ایران در سال‌های بعد از شهریور 1320 برای دور زدن اصل بحث از طریق توسل به انواع راه‌های میانبر نیز در دامن زدن به این شکاف و جدایی مهلک بی‌تأثیر نبوده است.

یادداشت‌ها:

1- . عبدالحسین شیبانی وحیدالملک، خاطرات مهاجرت از دولت موقت تا کمیته ملیون برلن، به کوشش ایرج افشار و کاوه بیات، تهران، شیرازه، 1378، صص 740-738.
  . برای آگاهی بیشتر در این زمینه بنگرید به کاوه بیات و رضا آذری شهرضایی، آمال ایرانیان از کنفرانس صلح پاریس تا قرارداد 1919 ایران و انگلیس، تهران، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب با همکاری پردیس دانش، 1392.
  . جلسه 103، مجلس شورای ملی، 11 جدی [دی] 1303، ص 309 و 313 به نقل از مقالات تقی‌زاده، زیر نظر ایرج افشار ج 8، تقی‌زاده در مجلس (به کوشش مصطفی نوری و رضا آذری شهرضایی، تهران: توس، 1390. (از این پس مقالات تقی‌زاده، چ 2).
  . جلسه 252 مجلس شورای ملی، 21 بهمن 1304، به نقل از مقالات تقی‌زاده، پیشین، ج 8، ص 352.
  . همان، صص 353-352.
  . همان، صص 353-352.
  . این مقاله در دو قسمت در شماره‌های 5 و 6، دی و بهمن 1306 منتشر شدند ولی ارجاع این یادداشت به بازچاپ آن در چاپ اول مقالات تقی‌زاده به کوشش ایرج افشار، ج 4، تهران: شکوفای، خرداد 1353. (از این پس مقالات تقی‌زاده، چ1، ج 4) خواهد بود.
  . مقالات تقی‌زاده، چ1، ج 4، ص 85
  . همان،‌ص 85
  . عبدالله امیر طهماسب، تاریخ شاهنشاهی رضا پهلوی، مطبعه مجلس، اردیبهشت 1305، (چ2، تهران: انتشارات دانشگاه تهران 2535)، ص 3.
  . همان، ص 93
  . مقالات تقی‌زاده، چ 1، ج 4، صص 92.
  . همان، صص 87-86.
  . همان، ص 88.
  . مقالات تقی‌زاده، چ 2، (تقی‌زاده در مجلس)، صص 46-457 و 474-470.
  . مقالات تقی‌زاده، چ 1، ص 96.
  . ابوالحسن ابتهاج، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، 2 ج، ج 1، تهران: علمی، 1371، صص 307-297.
  . مقالات تقی‌زاده ، چ 2، ج 10، صص 206-11.
 . برای یکی  از آخرین بررسی‌های صورت گرفته در این زمینه بنگرید به احمد آل‌یاسین، تاریخچه برنامه‌ریزی توسعه در ایران، مرکز نشر سمر با همکاری جامعه مهندسان مشاور، 1392، صص 79-583
  . برای آگاهی بیشتر بنگرید به فصل پنجم کتاب ذیل:
France Bostock and Geoffrey Jones, Planning and Power in Iran, Frank Cass, London, 1989.
  . برای آگاهی بیشتر بنگرید به مراد ثقفی «رسائلی در باب حکومت‌مندی: بازبینی تلاش سیاسی نخبگان ایران»، فصلنامه گفتگو، ش 44، آذر 1384، صص 67-33.
  . مقالات تقی‌زاده، چ1، ج 4، ص 84
  . مقالات تقی‌زاده، چ2، ج 8، ص 471