
ترکیه (میت) برگماشت. انتصاباتی که در تجمیع قدرت و ابتکار عمل در دستان اردوغان در حوزههای سیاسی ـ امنیتی داخلی و خارجی ترکیه نقشی موثر ایفا کرد. با شروع تحولات خاورمیانه از تونس در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۰، مثلث اردوغان ـ داوداوغلو ـ فیدان زمینهی مهیایی برای کنشگری منطقهای و بینالمللی یافت که بهویژه پس از رسیدن دومینوی بحران به سوریه در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۱ و رویدادهای پس از آن و تشدید شعلههای بحران با دمیدنهای بیوقفهی مداخلهگران خارجی با محوریت ترکیه، نقشآفرینی این مثلث در سطح منطقهای ابعاد جدیتری یافت، عملکردی که پیامدهای آن تنها به سوریه و عراق محدود نماند. با عنایت به محوریت نگرشهای داوداوغلو در طراحی و تنظیم سیاست منطقهای ترکیه به منزلهی یکی از رئوس مثلث فوقالذکر، در نوشتار حاضر به رفتارشناسی دولت آکپارتی در بحران سوریه بر اساس یکی از مکانیسمهای ارائه شده توسط وی در چارچوب نظریه عمق استراتژیک در قالب سازوکار مثلثهای راهبردی پرداخته میشود.
از شروع بحران سوریه تاکنون، ترکیه بر مداخلهگریهایش در سوریه و البته عراق پای فشرده و با همه تحولات چه در داخل این کشور و چه در منطقه، سیاست یکسان و غیرمنعطفی را در موضوع سوریه به پیش برده است. داوداوغلو در ۲۸ اوت ۲۰۱۴ وزارت خارجه را ترک و بر کرسی نخستوزیری ترکیه تکیه زد و البته به همان روشنی که سکان دولت ترکیه از آنروز تا بهحال در دست اردوغان و نه داوداوغلو بوده، فرمان وزارت خارجه این کشور نیز در دست داوداوغلو و نه چاوشاوغلو و یا فریدون سینیرلیاوغلو (وی از ۲۸ اوت ۲۰۱۵ سمت وزارت خارجه ترکیه را عهدهدار شده) بوده است.
گزارهها و رویکردهای چاوشاوغلو در طول یک سال عهدهداری وزارت خارجه ترکیه توسط وی چیزی جز تکرار صحبتها و رفتارهای داوداوغلو نبود و از سینیرلیاوغلو نیز به منزله عضوی از دولت دوره گذار اساسا نمیتوان انتظاری داشت. وضعیتی که نشانگر گشتن درهای سیاست و حکومت در ترکیه بر همان پاشنهی پیشین و لو با جابجاییهای ناگزیر در برخی کرسیها بوده است که البته این تداوم در نتیجهی حفظ امور در دست مهرههای کلیدی اردوغان یعنی داوداغلو و فیدان تحقق یافته است. گفتنی است که اردوغان ۳۰ روز پس از استعفای فیدان، مجددا و با اصرار وی را در ۹ مارس ۲۰۱۵ به کرسی ریاست میت که اسماعیل حقی موسی بدان تکیه زده بود، بازگرداند.
در واقع حفظ داوداوغلو بهمنزله نظریهپرداز و فیدان بهمثابه مغز هماهنگکننده و عملیاتی ترکیه در میدان نبرد سوریه جدای از عناوین مناصب این افراد و کارکردهای مهمشان در مناسبات سیاسی داخلی این کشور، برای اردوغان از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. اما آنچه که اینجا مورد توجه است، عملیاتی شدن ایدههایی است که پدید آمدن مجال تحقق آنها در میدان عمل، چنین تبعات سنگینی را بر منطقه تحمیل کرده است، ایدههایی که پیموده شدن راهشان از اندیشه به عمل از فواصل میان سطور کتاب عمق راهبردی تا آنچه اکنون در ویرانههای دمشق و حلب و ادلب شاهدیم، به ظاهر کمتر از ۱۵ سال به طول انجامیده است.
اکنون بر کسی پوشیده نیست که کتاب عمق راهبردی (Stratejіk Derіnlіk) به قلم احمد داوداوغلو که آنرا پیش از به قدرت رسیدن آکپارتی و در سال ۲۰۰۱، همان سال تاسیس این حزب منتشر ساخته است سند مهم و موثری در تعیین و تداوم رهیافتهای سیاست خارجی ترکیه در طول حاکمیت حزب آکپارتی و بهویژه رفتارهای این کشور در بحران سوریه و در قبال مسایل عراق بوده است. موضوعی که اکنون که مقاصد و منویات تمامی کنشگران این بحران بهروشنی آشکار شده و کار از حرف و ادعا گذشته و طشت رسوایی جنگافروزان بر زمین افتاده، بیش از همیشه اهمیت اساسی خود را نشان میدهد.
آن روزها که در اوان بحران سوریه یکی از برنامههای جاری داوداوغلو دیدار با نظامیان و سیاسیون بریده از دولت اسد، از ژنرال مناف طلاس، از فرماندهان گارد ریاستجمهوری سوریه تا معاذ الخطیب، فعال سیاسی و امام جماعت پیشین مسجد جامع اموی بود و آلبوم تصاویر وزیر خارجه ترکیه با عکسهای مخالفان ریز و درشت دولت سوریه پر میشد و وی با این دیدارها به مخالفین اسد وجهه و میدان میداد و دائما از دلسوزیاش برای مردم سوریه و دشواریها و تلفات آنها میگفت و بر سقوط دولت اسد پای میفشرد شاید برخیها ادعاها و اشکهای وزیر خارجه وقت اردوغان را باور میکردند اما اکنون که دولت ترکیه رسما به ایجاد مناطق حائل در مرزهای خویش با سوریه دست زده و در همه بزنگاهها از حمله به سوریه حمایت کرده و بارها تمامیت ارضی این کشور را نقض نموده و اخبار و گزارشها درباره حمایتهای همهجانبهاش از تروریستهای فعال در سوریه از ارتش آزاد و النصره تا جیشالفتح فعلی و حتی گروههایی نظیر داعش همه جا را پر کرده است، دیگر نمیشود از دلسوزی سران ترکیه برای مردم سوریه سخن گفت. وقتی دولت ترکیه با درپیشگرفتن سیاستهای تفرقهافکن قومی به حمایت رسمی از ترکمنها در سوریه و عراق دست میزند و حمایت از ترکمنها را به تابلوی تکاپوهای خویش در سوریه بدل میسازد، وجهی عینیتر از نگرش ترکیه به منطقه پیرامونیاش در عراق و شام آشکار میشود، وقتی که مداخله علنی آنکارا در تعیین ترکیب و ریاست ائتلاف بهاصطلاح ملی برای انقلاب و مخالفین سوریه به برکشیده شدن چهرهای کم نامونشان به جایگاهی منجر میشود که دستکم از زمان ایجاد آن در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۲ تا ۴ ژانویه ۲۰۱۵ افرادی شناختهشده نظیر معاذ خطیب، جورج صبرا، احمد جبرا و هادی بحره، چند صباحی آنرا اشغال کرده بودند، نگاه ترکیه به مسایل سوریه وجه عیانتری میگیرد.
خالد خوجا از ترکمنهای سوریه، دارای سابقه تحصیل در ترکیه، اکنون رئیس تشکیلاتی است که مدعی مشروعیت بهمنزله دولت سوریه است. بدون شک رفتار ترکیه در بحران سوریه با شعارها و ادعاهای اولیه داوداغلو در تناقض و با سطور کتابش، عمق راهبردی در تطابق است. اینها بخشی از قراینی است که ضرورت بازخوانی گزارههای وی در این کتاب بیش از همیشه آشکار میسازد، گزارههایی که از رد مرزهای سیاسی ترکیه و تاکید بر مرزهای ژئوپلیتیک این کشور تا تببین روابط ترکیه و همسایگان، به ویژه سوریه و تاکید داوداوغلو بر ضرورت تغییر سیاست ترکیه در نوع مناسبات با سوریه و ابراز ناامیدی وی در کارایی همکاریهای اقتصادی در جبران تعارضات ژئوپلیتیک این دو کشور و البته تلاش وی برای استخراج فرمولبندیهایی از مناسبات منطقهای در خاورمیانه را دربرمیگیرد که در اینجا تحلیل یکی از این فرمولبندیها و وجوه مخرب آن مورد نظر است.
در ترجمه فارسی کتاب عمق استراتژیک که توسط انتشارات امیرکبیر و به قلم محمدحسین نوحینژاد ممقانی در سال ۱۳۹۱ منتشر شده است داوداوغلو در ص ۱۲۹ میگوید: «ترکیه اگر تاثیری بر روی تحولات بالکان، قفقاز و خاورمیانه نداشته باشد، نه میتواند تمامیت خود را در این منطقه حساس ژئوپلیتیک حفظ کند و نه راهش به دنیا گشوده خواهد بود.» وی ضمن گره زدن کنشگری ترکیه در منطقه با تمامیت این کشور که با سرفصلهای سیاست خارجی ترکیه در ایام پس از جمهوری و نگاههای حتیالمقدور انزواجویانهی آتاترک نسبت به دخیل شدن این کشور در معضلات منطقه تناقض دارد، مرزهای سیاسی ترکیه را زیر سئوال میبرد و در ص ۱۴۸ در توصیف تنشهای مزمن در روابط عراق و ترکیه میگوید: «از دوران باستان بدینسو حاکمیتهای سیاسی واقع در بینالنهرین شمالی و جنوبی همواره با خطوط ساختگی از هم جدا شدهاند و پیامد آن این بوده که مرزهای سیاسی مصنوعی گذرنده از کوهها همواره از سوی عناصر واقعی ژئوپلیتیک تحت فشار قرار گیرند.»
وی در ادامه میگوید: «ناهماهنگی میان مرزهای سیاسی با خطوط واقعی جغرافیای سیاسی، عدم تفاهمات مرزی در منطقه خاورمیانه، ادعاهای متقابل مبتنی بر گزارههای تاریخی، اختلافات میان وضعیت شناسایی غیر رسمی (دوفاکتو) با شناسایی قانونی (دوژور) و دخالتهای فرامنطقهای، عامل اصلی درگیریهای جاری با سطوح متفاوت در خاورمیانه است. این وضعیت که باعث ایجاد و گسترش خلأهای ژئوپلیتیک در منطقه شده، برای قدرتهای منطقهای که مایل به تغییر توزانهای شکننده منطقه هستند میدان تحرک فراهم آورده است.» (ص ۱۴۹) و این میدان تحرک دقیقا همان چیزی است که در پی فروغلتیدن سوریه به بحران در سال ۲۰۱۱ زمینه ورود ترکیه بدان فراهم شد. اما آنچه که میتواند به منزله یکی از محرکهای ترکیه برای ورود به بحران سوریه و مداخلات گسترده در امور داخلی عراق حتی پیش شروع بحران خاورمیانه مورد شناسایی قرار گیرد، مشاهده روندها و پویاییهایی منطقه از منظر مثلثهای تودرتوی راهبردی است که داوداوغلو در نظریه عمق راهبردی خویش اقدام به ترسیم آنها در خاورمیانه کرده است. وی با تلاش جهت عرضه فرمولبندیهایی در مورد ارتباطات رئوس این مثلثها به تحلیل پویاییهای روابط منطقهای در خاورمیانه و البته پیشبینیهایی در این زمینه پرداخته است.
وی ذیل عنوان جغرافیای سیاسی خاورمیانه و سازوکار مثلثهای راهبردی مینویسد: «اساسیترین سازوکار موازنه جغرافیایی و تاریخی ژئوپلیتیک خاورمیانه را بایستی در موازنه حساس مصر ـ ترکیه ـ ایران جستجو کرد. ریشههای تاریخی این موازنه منطقهای را میتوان تا مناسبات هیتی ـ آشور ـ مصر، بیزانس ـ سلجوقی ـ فاطمی و عثمانی ـ صفوی ـ مملوک به عقب برد، مثلث بیرونی که تلاقی راههای ارتباطی اساسی دریایی و آبراههای محل تلاقی آسیا و اروپا و آفریقا را تشکیل میدهد. در دوره معاصر این مثلث راهبردی به واسطه مناسبات نفتی پررنگتر نیز شده است.» (ص ۳۴۷) وی در مورد سازوکار مناسبات این مثلث بیرونی میگوید: «مناسبات در مثلث منطقهای مصر ـ ترکیه ـ ایران حوزهای را که قدرتهای نظاممند با موازنههای حساس بازی میکنند، تشکیل میدهد. اگر مناسبات در داخل این مثلث تعقیب گردد میتوان از سازماندهیهای جدیدی نسبت به منطقه مطلع شد… این موازنهها نشان میدهد که از زاویه بازیگران بیرون از منطقه، کنار گذاشتن همزمان دو کشور از این سه کشور، باری را برای منطقه پدید میآورد که توان برداشتن آن موجود نیست. از سوی دیگر شکلگیری هرگونه اتحاد میان هر کدام از این دو کشور در خارج از نظام بهعنوان منبع تهدید مورد ارزیابی قرار میگیرد. برای همین در اصل هر یک کشور از این سه کشور که برای مراقبت از همدیگر تنظیم شدهاند وقتی کنار گذاشته میشوند، آن دو دیگر به طور مطلق به داخل نظام کشیده میشوند» (ص ۳۴۸) وی در حالیکه به نوعی بازی الاکلنگی میان این سه رأس مثلث اشاره دارد و نقش خنثیکننده آنها نسبت به یکدیگر را مورد تاکید قرار میدهد از دو مثلث دیگر در این منطقه نام میبرد که در نقش اجزای شکلگیری بازیها، رقابتها و موازنههای منطقهای ظاهر میشوند: «موازنههای این مثلث بیرونی با مثلث داخلی عراق ـ سوریه ـ عربستان سعودی شبکهای از مناسبات پیچیده را تشکیل میدهند. در اصل در تحلیل اتحادها و موازنههای متقابل در خاورمیانه، در نظر داشتن مثلث سطح کوچکتر و دارای جایگاه غیرفعالتر در این موازنهها شامل اردن ـ فلسطین ـ لبنان ضرورت دارد. موازنههای واقع در مثلث اردن ـ فلسطین ـ لبنان که دارای مناسبات مستقیم جبهه با اسرائیل هستند، در حد زیادی از سوی مناسبات مثلث بیرونی تعیین میشود. این نزاع موازنههای سهگانه، بازی شطرنج جدی و درهمتنیدهای را در خاورمیانه پدید میآورد. در این بازی شطرنج که اتحادها معمولا بر پایه منافع و کوتاهمدت میباشند، بازیهای بیرحمانهای با ملحوظ داشتن احتمالهای مختلف به نمایش گذاشته میشود. بازیگران ضمن رصد تحرکات دیگران در این شطرنج دیپلماسی، با شکل دادن اتحادهای همسوتر با منافع خود، برای به حاشیه راندن کشورهای رقیب تلاش میکنند. در این بازی شطرنج پویا برای سر پا ماندن، بیشتر از تشابهات نظام و ایدئولوژی، جدال برای به دست آوردن ظرفیتهای بالاتری از قدرت موثر ظاهر میشود….
در موازنههای داخل مثلثها، عموما هیچ طرفی از مثلث بیرونی امکان یکپارچه شدن تمامی عناصر مثلث داخلی با طرف مقابل را نمیدهد. در اینگونه مواقع ائتلاف دو به علاوه یک در مقابل ائتلاف یک به علاوه دو توازن را برقرار میسازد. مثلا در خلال شکلگیری پیمان بغداد نزدیکی ترکیه ـ ایران ـ عراق که از دو عنصر بیرونی و یک عنصر داخلی تشکیل میشدند، بلافاصله نزدیکی مصر ـ سوریه ـ عربستان سعودی که از یک عنصر بیرونی و دو عنصر داخلی تشکیل شدهاند را در پی داشت.» (ص ۳۴۹) وی در مورد مناسبات مثلثهای منطقه تاکید میکند که: «ادامه توازن و وضع موجود در خاورمیانه بستگی به ائتلاف قدرتهای مساوی در مثلثهای خارجی و داخلی دارد. برای همین از زاویه قدرتهای نظاممند وقتی دو کشور از مثلث بیرونی به یکدیگر نزدیک میشوند، فشار داده شدن کشور سوم به بیرونِ نظام، ضرورتِ بازی در حال انجام است.» (ص ۳۵۱) و در این بین داوداوغلو از وجه تهدیدآمیز آرایشی از رئوس مثلث بیرونی و میانی سخن میگوید که در علتیابی سیاستهای ترکیه در دامن زدن به بحران سوریه و مداخلات این کشور در عراق شایان توجه است: «نزدیکی همزمان کشوری واقع در مثلث خارجی به دو کشور مثلث داخلی و بر هم زدن موازنه، سایر کشورها را به شکلدهی ائتلافی مخالف سوق میدهد.» (ص ۳۵۰) این همان تصویری است که از مناسبات میان سوریه و عراق و ایران در دهه اخیر در اذهان شکل گرفته بود.
هنگامیکه تکاپوهای عربستان و ترکیه برای ممانعت از تشکیل مجدد دولت در عراق توسط نوری مالکی در سال ۲۰۱۰ به شکست انجامید، دو کشور مذکور خود را در صحنه سیاسی عراق بازنده یافتند. در حالیکه ترکیه امید خود برای بر هم زدن آرایش قدرت در عراق را نقش بر آب میدید، همزمان شاهد منعقد شدن طرحهایی از همکاری میان ایران و عراق و سوریه بود که آنرا با اهداف کلان خویش در حصول برخی انحصارهای راهبردی منطقهای در تناقض میدید. با اعلام رسمی ایران و عراق و سوریه مبنی بر توافق برای احداث خط لوله انتقال گاز موسوم به خط لوله دوستی در ژوئیه ۲۰۱۱ (در اوان بحران سوریه) از منظر آنکارا، رویایاش مبنی بر تبدیل شدن به صادرکننده مجازی انرژی و بدل گشتن به کریدور انحصاری انتقال انرژی ایران و آسیای مرکزی و قفقاز به اروپا در معرض خدشه قرار گرفت. بدین شکل حساسیت آنکارا نسبت به چشمانداز تعاملات منطقهای ایران بهمنزلهی یکی از رئوس مثلث بیرونی و عراق و سوریه به مثابه دو رأس مثلث داخلی بیشازپیش شد. اما واقعیت جاری در منطقه از این حکایت داشت که همکاری سه کشور ایران ـ عراق ـ سوریه در عرصه عمل بهمنزله نفی و نقض همکاریهای هر یک از این کشورها با ترکیه نبوده و نخواهد بود.
در همان ایام تا پیش از شروع بحران سوریه، ظاهر امر حاکی از آن بود که همکاریهای اقتصادی آنکارا ـ دمشق بهمنزلهی میوه سیاست «تنش صفر با همسایگان» دولت آک پارتی بهبار نشسته است. در ایام مذکور تشکیل هیأت دولت مشترک بین سوریه و ترکیه به امری عادی بدل شده بود و افزایش حضور و تکاپوهای پیمانکاران و تجار ترکیهای در عراق پس از صدام نیز توجهات تحلیلگران مسایل منطقه را به خود جلب نموده بود و روابط جمهوری اسلامی ایران و ترکیه نیز روند روبهرشدی را تجربه مینمود که در دهههای پیشین بیسابقه بود.
اما به نظر میرسد که مثلثهای ترسیمی معمار سیاست خارجی ترکیه و فرمولهای استخراجشده توسط وی در مورد مکانیسمهای منطقه، بههنگامِ تصمیمسازی دولت آک پارتی در مورد سیاستهای منطقهایاش پس از شروع تحولات خاورمیانه و بهویژه پس از تسری بخشی از موجهای بحران به سوریه، بر تمام واقعیتهای جاری و روابط بهظاهر رو به ارتقای آنکارا ـ دمشق و فضای تعامل و همکاریهای منطقهای با محوریت دولتهای جمهوری اسلامی ایران و ترکیه و به ویژه اهمیتی که محور ایران ـ عراق ـ سوریه ـ لبنان بهمنزله محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی که دولت آک پارتی نیز مدعی موضع منفی نسبت به آن رژیم بود، سایه افکند و دستگاه سیاست خارجی ترکیه به گونهای به بحران سوریه و سپس عراق ورود نمود که گویا رسالتی برای خویش به جز بر هم زدن محور شکلگرفته توسط جمهوری اسلامی ایران ـ عراق و سوریه به هر قیمت و هزینهای، آنهم از گُردهی جهان اسلام، قائل نیست.
مطالعه رفتار منطقهای دولت آک پارتی و پیامدهای آن که بیگمان بخشی از آن محصول نگرش داوداوغلو به مسایل و روندهای منطقه از منظر نظریه عمق راهبردی و فهم و پیشبینی مسایل منطقه از معبر سازوکارهایی نظیر مثلثهای راهبردی است، موید ناکارآمدی نگرشهایی از این دست و نادرستی نتایج حاصل از وارد ساختن متغیرهای تصمیمگیری در مسایل سیاسی و امنیتی منطقه به فرمولهای حاصل از نگرشهای مذکور است.
منبع: همشهری دیپلماتیک، نشریه سیاسی ـ تحلیلی، دوره جدید، شماره ۸۸، پاییز ۱۳۹۴، ص ۱۰۳ـ۱۰۰