طبیعی است که مسلمانان قفقاز اگرچه تاریخ، فرهنگ و دین مشترکی به ایرانیان دارند و تا قبل از انعقاد عهدنامه ترکمانچای و گلستان نیز بخشی از ملت ایران بودند، اما به دلیل تغییر الفبا و تغییر زبان آموزشی (زبان فارسی) نمیتوانستند، استاد شهریار را از طریق سرودههای فارسی وی بشناسند. چنانچه به دلایل یاد شده، از خواندن آثار نظامی گنجوی و خاقانی شروانی ـ که به زبان فارسی است ـ محروماند. اما با انتشار «حیدربابا سلام»، شهریار به میان مسلمانان قفقاز که اغلب آذربایجانی و شیعهاند، راه یافت و از همین رهگذر بود که شاعرانی از باکو، باب مکاتبه با شهریار را گشودند و برخی نویسندگان از جمله میرزا ابراهیماف از سران حزب کمونیست باکو (جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی در آن روزگار) به تحلیل و بررسی «حیدر بابایه سلام» پرداختند.(5)
البته سالها طول کشید تا شوروی اجازه دهد، بازتاب گلبانگ «حیدربابا» در قفقاز به گوش شهریار برسد! همانگونه که میدانیم «حیدر بابایه سلام» بعد از انتشار در تبریز (1332) با چهره عبوس ادبیاتچیها و روشنفکران و شاعران شورویگرا روبرو شد و حتی به بهانه نقد حیدربابا، با انتشار مطالبی در مطبوعات، مخالفت خود را با شهریار عیان ساختند. بهعنوان مثال صمد بهرنگی، طی مقالهای به سال 1347 یعنی حدود 15 سال بعد از انتشار «حیدر بابایه سلام» نوشت:
«خیلی بجاست که در اینجا سؤالی را مطرح کنم، چرا حیدر بابای شهریار با همه کوتاهاندیشیهایی که در آن است، این همه وسعت انتشار دارد و این همه بر گویندگان آذری تأثیر میکند؟ جواب دادن به این سؤال، محتاج به بحث مفصل و همه جانبه است. من فقط میگویم که یک علت این تأثیر عظیم این است که آثار گویندگان پیش از شهریار و بعد از شهریار در دسترس عامه نیست و امکان انتشار و رواج ندارد. مثلاً میپرسیم اگر آثار «وورغون» [شاعر قفقازی آذریگوی کمونیست شوروی] به فراوانی حیدربابا امکان چاپ و انتشار داشت، آیا باز هم این همه گوینده، دنباله و مقاله شهریار میشدند؟» (6)
موضع صمد بهرنگی، تنها نمونهای از واکنش روشنفکران دهه چهل و بخصوص جریان چپ به حیدر بابایه سلام است. افراد دیگری نیز بودند که با انتشار مطالب ذیل اسامی مستعمار به تخریب شخصیت شهریار میپرداختند. اما ظاهراً اینان درد دیگری داشتند! «حیدر بابایه سلام» با جریان غربگرا و نیز جریان چپ (شورویگرا) که اغلب به مبارزه مسلحانه جنگی و روستایی و شهری مثلاً برای «آگاه کردن تودهها!» که اغلب به مبارزه مسلحانه جنگی و روستایی و شهری مثلاً برای «آگاه کردن تودهها!» از این طریق معتقد بودند هیچ نسبت و وجه اشتراکی نداشت. «حیدر بابایه سلام» جانمایه و جوهرهای دینی داشت و از نگاه جریان چپ، منظومهای بود که تودهها را به خواب میبرد. جریان چپ آن روزگار به مبارزه مسلحانه و ترور و… معتقد بود و به تبعیت از نظریهپردازان کمونیسم، مذهب را افیون تودهها میدانست. اینکه شهریار گفته بود «انسان اولان خنجر بئلینه تاخماز» (آنکه انسان است، هرگز خنجر بر کمر نمیبندد) از نگاه جریان چپ، جنگ مسلحانه با رژیم وقت را نفی میکرد و به همین جهت شهریار را شایسته نکوهش و تخریب و توهین میدانستند! اینکه شهریار میگفت: «ائشیتمیشم یانور آللاه چراغی» و میگفت:
حق نه دئییر؟ کفره قارشی گئتمه بیز
نوردان چیخیب، ظلمت ایچره ایتمه ییز
فیریلداغا فیرفیرا تک بیتمه بیز
گؤردوزده کی اولمادی کفرون دیبی
پول دا وئرسه، آلماغا تیکمیش جیبی
برای جریان ضددینی و هواداران کمونیسم و قومگرایی خوشایند نبود.
آخرین بیت بخش دوم حیدر بابایه سلام این است که: «فرزندانمان مذهب خود را انکار نکنند و به حرفهای توخالی و دروغ فریفته نشوند».
اولادیمیز مذهبینی دانماسین
هر ایچی بوش سؤزلره آللانماسین
طبیعی است که اینگونه سخنان حکیمانه و روشنگرانه و دینی برای جریان چپ و ضد دین آن روزگار قابل تحمل نبود، بخصوص اینکه حیدربابا به گونهای شگفت به دل و جان مردم راه یافته بود و هر جا زمزمهای از حیدربابا بود … .
شاید بندهایی از بخش دوم حیدر بابایه سلام، که سالها بعد از انتشار حیدر بابایه سلام (بخش اول) سروده شد و انتشار یافت، واکنش شهریار به برخی از این سنخ بداخلاقیهای ادبی و نادانیهای سیاسی جریان چپ و وابستگان رژیم است. چرا که این منظومه که «تمدن» ادعاهایی رژیم پهلوی را نفی میکرد، و از سویی منظومهای دینی و مورد بغض جریان چپ بود، وابستگاه هر دو طیف را به مخالفت با شهریار برانگیخته بود.
پاسخ شهریار به اینگونه واکنشها نیز شهریارانه و بزرگورانه و در عین حال روشنگرانه است:
کیم قالدی کی بیزه بوغون بورمادی
آلتدان آلتدان بیزه کلک قورمادی
بیر مرد اوغول بزه هاوار دورمادی
شیطانلاری قوچاقلییب گزدیز سیز
انسانلاری آیاقلییب ازدیز سیز …
و در ادامه شهریار میگوید: نخست از من استقبال کردید و بعد در کارم اخلال. و به گمان خود (استاد) را اغفال کردید! عیبی ندارد، عمر است و میگذرد. زمستان میگذرد و روسیاهی به زغال میماند.
اول باشی مندن استقبال ائتدیز
سونرا چؤنوب ایشیمده اخلال ائتدیز
اؤز ظن یزجه اوستادی اغفال ائتدیز
عیبی یوخدی، کئچر گئدر، عؤموردی
قیش دا چیخار، اوزی قاراکؤموردی
شهریار در ادامه همین بند از حیدر بابای دوم، میگوید که: «راه من، جاده محبت بود و حرفهای اخیرم به اراده حق گفته میشد و وعده رسالت محبت بود، وگرنه مرا غرضی با کس و در من مرضی به نام سیاست نیست.» و در ادامه این بند میگوید: «حق چه میگوید؟ به طرف (کفر) نروید. از نور خارج شده و در ظلمت گم نشوید …» که این، مضمون آیه شریفه قرآن کریم است: «الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات …» با عنایت به مضمون کلام شهریار:
حق نه دئییر؟ کفره قارشی گئتمه بیز
نوردان چیخیب، ظلمت ایچره ایتمه ییز
فیریلداغا فیرفیرا تک بیتمه ییز
گؤردوزده کی اولمادی کفرون دیبی
پولدا وئرسه، آلماغا تیمکیش جیبی
که میگوید به طرف «کفر» نروید و با توجه به بدین نکته که شهریار در قفقازیههای خود «کفر» را به معنای حکومت کمونیستی شوروی گرفته است، به نظر میرسد خطاب شهریار به همان جریان چپ و تودهایها باد. و اینکه شهریار میگوید: «راه من راه محبت است و در من مرضی با نام سیاست نیست» حقیقتی انکارناپذیر است. علاوه بر اینکه پیام حیدربابا، پیام محبت، پیام انسانیت و تبیین ارزشهای اصیل انسانی است، شهریار حتی در مواجهه با مخالفین خود نیز با محبت سخن میگوید، چنانکه میبینیم برخی شاعران قفقاز در مکتوبات منظوم خود به شهریار، آشکارا و نهان به شهریار نصیحت و حتی اهانت میکنند، و برخی شاعرات داخلی وابسته به جریان چپ آن روزگار، در این مضمون با کمونیستهای قفقازی همنوا میشوند:
سلیمان رستم به سال 1357 از باکو خطاب به شهریار میگوید:
حقیم دئیه ائللر قالخیب آیاغا
سسین گلمیر، آی شهریار هارداسان
آییل باری گولّه لرین سسیندن
ملتی نین مین دردی وار شهریار(7)
(مردم به نام حق خود بپا خاستهاند، ای شهریار کجایی؟ صدایت نمیآید! حداقل از صدای گلولهها بیدار شو، ملتت هزار درد دارد، کجایی؟)
سلیمان رستم از شوروی ـ از پشت پردههای آهنین ـ تشخیص داده است که شهریار خوابیده است و حتی از صدای گلولهها هم بیدار نشده است! لذا میخواهد شهریار ملک سخن را بیدار کند!
او بو احتشاملا، بو طمطراقلا
قاپوسین اوزومه آچمازسا نه وار؟
شاهلا رعیّتین صحبتی توتماز
من بیر اوبالی یام، اودور شهریار(8)
(او بدان شکوه و احتشام اگر در خانهاش را به رویم نگشود، مسألهای نیست. گفتوگوی شاه با رعیت در نمیگیرد، من یک فرد ایلاتی و او «شهریار» است)
شعر خود را ادامه میدهد و بعد از اینکه خود را در پیش شهریار، رعیت معرفی میکند، اندکاندک زبان به نصیحت میگشاید و در لفافه سخن خویش، شهریار شعر ایران را متهم میکند که روغن چراغ بیگانه شده است! یعنی به زبان فارسی که همان زبان شعر نظامی و خاقانی و صائب و همام و قطران و… است، شعر میسرای و خطاب به شهریار میگوید:
اؤزگه چراغینا یاغ اولماق بس دیر
دوغما ائللریمیز قارانلیقدادیر
یانیب یاندیرمایاق یادین اوجاغین
ائویمیز سویوق دیر، قیشدیر، شاختادیر!!!(9)
اما شهریار با همه اینها از موضع محبت و بزرگواری و بزرگی و هدایتگری برخورد میکند و همه اینها را با کلام شیوا و محبتآمیز خویش به راه حقیقت میخواند، چنانکه در «سهندیه» خویش (سروده شده به سال 1345) و در پاسخ سهند شاعر و همه مخاطبانش میگوید:
دردیمیز سانماکی بیر تبریز و تهران دی عزیزیم!
یا کی بیز تورکه جهنم اولان ایران دی عزیزیم!
یوخ بو دین دعواسی دی، دونیا تیلیت قان دی عزیزیم!
تورک اولا، فارس اولا، دوزلوک داها تالان دی عزیزیم!
بیز آتان دین دی، آتان دا بیزی ایمان دی عزیزیم!
سامری مرتد ائدیب هر نه مسلمان دی عزیزیم!
امّتین هارونی من تک اللـه گریان دی عزیزیم!
بیر بیزیم درمانیمیز موسی عمران دی عزیزیم!
او، هامی دردلره درماندی عزیزیم!
…
دیئی آتمیش ائله، یاوروم! داها بئل باغلامان اولماز
او گولوب، آغلییادا، اونا گولوب، آغلاماق اولماز
شیطانی یاغلاماق اولماز
دئدین آذر ائلی نین بیر یارالی نیسگیلی یم من
نیسگیل اولسامدا گولوم! بیر ابدی سئوگیلی یم من
ائل منی آتسادا اؤوز گوللریمین بولبولی یمن من
ائلیمین فارسیجادا دردینی سؤیلر دیلی یم من
دینه دوغرو نه قارانلیق ایسه ائل مشعلی یم من
ابدیّت گولویم من …
من «علی» اوغلویام، آزاده لرین مردی، مرادی
او قارانلیقلا مشعل،
او ایشیق لیقلارا هادی،
حقه، ایمانه منادی
(مپندارکه درد ما تبریز و تهران هست، یا که برای ما ترکها، ایران جهنم شده است، نه، این دعوای دین است و دنیا غرق خون. چه ترک و چه فارس، صداقت از همه به غارت رفته است.
ما دین را فراموش کردهایم و ایمان نیز ما را، و سامری همه مسلمانها را مرتد کرده است. هارون امت مانند من دیده گریان است و تنها درمان درد ما، موسی عمران است. تردیدی نیست که او خواهد آمد، این وعده قرآن است. او درمان همه دردهاست.
نمیتوان به مردمی که از دین جدا شدهاند، پشتگرم بود و نمیتوان با گریه و خنده مردم بیدین، گریه و خنده کرد «با شادیشان شاد، و با غصهشان محزون شد» …)
چنین است اندیشه شهریار، که ترک و فارس و عرب و عجم را به دین فرا میخواند و با الهام از قرآن کریم، وعده میدهد که موسی و منجی امت خواهد آمد و در این تردیدی نیست …
«سهند» نیز در دوران انقلاب اسلامی با ملت ایران همآوا شد و شعر زیبایی در مدیح امام خمینی به زبان آذربایجانی سرود که بارها و بارها از رسانهها پخش شد و در ذهن و زبان مردم افتاد. این بیت معروف از آن شعر است:
ای یازیق کوتله لرین رهبری ای شانلی امام
ای علی نین خلف اوغلو سنه مین لرجه سلام
بعد از گذشت سالها از انتشار حیدربابا، تلاش مخالفان برای تخریب جایگاه حیدربابا و شخصیت شهریار به جایی نرسید و نفوذ حیدر بابایه سلام روز به روز پهنا و ژرفای افزونتری یافت و حتی جامعه آذربایجانیهای قلمرو شوروی آن روزگار (قفقاز) را هم تحت تأثیر قرار داد، اندکاندک نامههای منظوم سرگشادهای از «پشت پردههای آهنین» یعنی از درون مرزهای شوروی خطاب به شهریار منتشر شد. برخی از تحلیلگران اعتقاد دارند که نامههای منظوم برخی شاعران باکو به استاد شهریار به سفارش حزب کمونیست سروده شد، بخصوص اینکه اغلب شاعران یاد شده از اعضای فعال حزب کمونیست بودند. هدف حزب کمونیست شوروی این بود که با انتشار این اشعار و پاسخهایی که از سوی استاد شهریار داده میشود، «حیدر بابایه سلام» را به نفع اهداف سیاسی خود مصادره کند، در این ماجرا، «رستم علیاف» از مأموران سیاسی ـ فرهنگی شوروی نقش داشت. شهریار در شعر «سهند و شعر آذری» که به سال 1358 سروده ماجرا را باز میگوید و بولود قره چورلو (سهند) و رستم علیاف را نیز معرفی میکند:
گویی سهند مرد؟
باور نمی کنم …
دانی سهند کیست؟
او یک جوان کارگری بود چپگرا
از ایل و چادر قره چورلوی آذری
فرزند کوه و دشت و چراگاه و چشمهسار
چون صغره با صلابت و چون چشمه پاکدل …
باری در اختناق دری ناگهان گشود
از سرزمین مادر ایران به روی ما
چون شیرخوار و نکهت پستان مادری
دیدم شمیم آن مشام من آشناست
هورا به «رستم علیاف» کاین بنا نهاد
او طفل بادکوبه آذر به جان ماست
مأمور بود و رابط فرهنگ شوروی … (11)
شهریار بهعنوان شاعری خداگرا و سرد و گرم روزگاران دیده و تلخ و شیرین زمان را چشیده از این رابطه استقبال میکند. چنانکه خود میگوید:
میخواستم که رابطه باشد میان ما
باشد که سطح شعر و ادب برتر آوریم …
ما اتحاد واقعی خود نداشتیم
ما را دچار تجزیه کردند و تفرقه
تا دیگران بزرگ و ابر قوهها شوند.
ایران باستان
توران زمین و بحر خزر داشت از شمال
قفقاز از آن او که کنون چار کشور است
دشت و فلات ارمن و رومیه الصغر
ایران خود به دیده ساسانیان نگر
مرزی به چین و مرز دگر رومیان و مصر …
آری در آن زمان عربستان یکی کویر،
اما از آن کویر
حق جلوه داد نور جمال محمدی
ختم الرسل که ناسخ ادیان ادیان عالم است…
اسلام،
سلطنت نپذیرد به هیچ وجه
حضرت، توجهش همه با کشور عجم
فرمود: علم را علمای عجم رسند
یعنی همین تشیع و آیین جعفری
فرمود: بعد من خلفای دوازده
و آخر به غیبت و دم محشر کند ظهور،
وز عترتند جمله، همانا «علیّ و آل» … (12)
استاد شهریار، اگرچه نامههای منظوم بسیاری از شاعران باکو را پاسخ نداد، اما برخی از آنها را نیز پاسخ گفت. تأمل در شعرهای شاعران باکو و پاسخهایی که استاد شهریار بدانها داده است، نکات دلانگیزی را باز میگوید. نکات مهمی که بازگویی آن ضروری است اینکه، بسیاری از نامههای منظو شاعران باکو خطاب به استاد شهریار، علاوه بر ضعف در محتوا و مضمون، از لحاظ شعری نیز ضعیف هستند استاد یحیی شیدا از یاران استاد شهریار ـ که سرودههای آذربایجانی شهریار نخستین بار به کوشش وی منتشر شد ـ در کتاب «شهریار و آذربایجان دیلینده اثرلری» (شهریار و آثار وی به زبان آذربایجانی) در توضیحی که درباره شعرهای محمد راحم نوشته، آورده است: «پاسخ استاد شهریار به مکتوب منظوم محمد راحم ـ شاعر باکویی ـ باعث شد که این شاعر به شهرت برسد، حال اینکه او پیش از این چندان شناخته شده نبود.»(13)استاد یحیی شیدا در توضیح پیرامون، دومین مکتوب منظوم محمد راحم خطاب به استاد شهریار مینویسد: «این شعر اگرچه ضعیف است، اما با احساس و مضمون است!». (14)
بیگمان، استاد شهریار که خود یکی از بزرگترین شاعران زبان فارسی و آذربایجانی بود، نیک میدانست که پایه و مایه شاعری کسانی که از قلمرو و حکومت استبدادی شوروی، برایش نامههای منظوم میفرستادند، تا چه حد بود. و نیز سادهاندیشی است که تصور شود شهریار از مقصد و مرام آنان اطلاع روشنی نداشت. شهریار از برقراری این رابطه با «ایجاد پل شعر میان ایران و قفقاز» استقبال کرد و با شعرهایی سرشار از صمیمیت و محبت، پیامهای روشن و حکیمانه و دینی خود را میان مردم مسلمان قفقاز نیز منتشر ساخت.
تحریف اشعار استاد شهریار در باکو
موضوع تحریف اشعار استاد شهریار در باکوی زمان شوروی، موضوع غریبی نیست. شهریار شاعری بود با تفکر دینی، و این تفکر در اغلب اشعار او متجلی است. او با قرآن کریم مأنوس بود و آبشخور فکری او، قرآن کریم، اشعار عرفانی بخصوص شعر حافظ و متون دینی و عرفانی بود.
لاجرم هویت شعر شهریار، هویتی دینی است و طبیعی است که با نفوذ شگفتانگیز و سحرآمیز حیدر بابایه سلام در میان شیعیان آذربایجانی ساکن در قلمرو و شوروی و رغبت آنان به شهریار و معطوف شدن دلهای آنان به سمت و سوی ایران، کارگزاران کمونیسم در باکو در پی تحریف شعر و شخصیت شهریار باشند و تلاش کنند تا شاعر اهل بیت (علیهم اسلام) را به گونهای دیگر برای آذربایجانیهای قفقاز معرفی کنند. از این رهگذر است که اشعار استاد شهریار به اشکال گوناگون در باکو تحریف میشود. در کتابهای «آمان ایریلیق» (باکو، آذرنشر، 1966)، «یالان دونیا» (دنیای فانی، باکو، دایرهالمعارف آذربایجان، 1393) و… برخی اشعار استاد شهریار به صورت تحریف شده منتشر شده است.
در مصرعی از شعر معروف سهندیه، شهریار میگوید: «من علی اوغلویام، آزاده لرین مردی مرادی» (من فرزند علی هستم که او مرد و مراد آزادگان است)
این مصرع، در باکو بدین صورت تحریف شده است: «من ائلین اوغلویام …» (من فرزند ایل هستم!)
شهریار در همین شعر میگوید:
«وحی دیر شعری ملک لردی پیچیلدیر قولاغیندا
آیه لر دیر دوداغیندا»
(شعر او وحی است و فرشتگان در گوشش زمزمه میکنند آیات از لب او جاریست)
«آیه لردیر دوداغیندا» به شکل «آرزولاردیر دوداغیندا» (آرزوهاست که بر لب اوست!» تحریف شده است.
از همین شعر، مصرع «دینه دوغرو، نه قارانلیق ایسه ائل مشعلی یم من» به صورت «حقه دوغرو و…» تحریف و کلمه «دین» حذف شده است.
یا در شعری دیگر که شهریار خطاب به آذربایجانیهای قفقاز پیش از فروپاشی شوروی سروده، بیت زیر حذف شده است:
آغ گؤیرچین، نه روادیر کی ایشیقلیق قوشی سن تک
یاتا بایقوش یوواسیندا، قالا خفاش آراسیندا
(کبوتر سپید من! روا نیست که چون تو پرنده روشنایی در لانه جغد و میان خفاشها باشد)
نوعی دیگر از تحریف اشعار استاد شهریار در باکو، در ترجمههای منظوم از اشعار فارسی این شاعر بزرگ دیده میشود. افرادی در باکو برخی اشعار فارسی استاد شهریار را به زبان آذربایجانی ترجمه کرده و مطابق میل و تفکر سیاسی خود، هر آنچه را که خواستهاند در این ترجمهها، افزوده و کاستهاند!
شهریار شعر معروفی دارد با عنوان «به پیشگاه آذربایجان عزیزم» که به سال 1324 و هنگام اشغال ایران توسط قوای شوروی و انگلیس و آمریکا سروده است:
روز جانبازیست ای بیچاره آذربایجان
سرتو باشی در میان، هر جا که آمد پای جان
ای بلاگردان ایران، سینه زخمی به پیش
تیرباران بلا باز از تو میجوید نشان …
کاخ استقلال ایران را بلا بارد به سر
پای دار ای روز باران حوادث ناودان …
تو همایون مهد زرتشتی و فرزندان تو
پور ایراناند و پاک آیین نژاد آریان
اختلاف لهجه، ملیت نزاید بر کس
ملتی با یک زبان کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند، ایرانی نه ای
صبح را خواندند شام و آسمان را ریسمان
بیکس است ایران، به حرف ناکسان از ره مرو
جان به قربان تو ای جانانه آذربایجان …
مادر ایران ندارد چون تو فرزند دلیر
روز سختی چشم امید از تو دارد همچنان …
شعری اینگونه حماسی و برانگیزاننده و شهریارانه، اینچنین سرد و سست و ضعیف در باکو ترجمه شده است:
فداکارلیق گونودور، قالخ آیاغا آذربایجان
ادبیات بئشیگی، اولومسوز بیر جهانسان
ای مین بیر بلالارا، سینه گریب مرد دوران
ای دوشمن لر اؤنونده قایا کیمی سرت دوران!
ای محبت، ای اولفت مسکنی مغرور وطن
گؤزو یولدا یارالی، حسرت آنامدا سنسن!(15)
گذشته از معنا و محتوای ترجمه که با معنا و محتوای شعر شهریار از زمین تا آسمان فرق دارد، بیگمان انتشار چنین ادبیات سست و سرد به نام شهریار، اهانتی آشکار به این شاعر بزرگ است.
متأسفانه دهها قطعه از اشعار فارسی استاد شهریار را به همین طرز در باکو ترجمه و به نام «اشعار شهریار» منتشر کردهاند. در کتاب «یالان دونیا» (دنیای فانی) که به سال 1993 توسط دایرهالمعارف آذربایجان در باکو منتشر شده، دهها شعر از اینگونه سرد و سست و سخیف و ضعیف به عنوان ترجمههایی از اشعار شهریار درج شده است. این کتاب که عنوان «یالان دونیا، محمدحسین شهریار» بر روی جلد آن نقش بسته، حدود 500 صفحه میباشد که از صفحه 15 تا 174 آن، اشعار استاد شهریار به زبان آذربایجانی گنجانده شده است و از صفحه 175 تا 426 یعنی حدود 250 صفحه آن به اشعار ضعیف و سخیفی اختصاص یافته که به اصطلاح ترجمههایی از اشعار فارسی استاد شهریار است! به بیان روشن، نه تنها سرودههای آذربایجنی استاد شهریار از تحریف در امان نمانده است، بلکه کارگزاران فرهنگی باکو همین بلا را بر سر اشعار فارسی وی نیز آوردهاند و بدینگونه اشعار فارسی استاد شهریار در باکو، دچار همان بلایی شده که اشعار نظامی گنجوی بدان مبتلا شده است. در باکو خمسه نظامی را که به زبان فارسی است، به زبان آذربایجانی ترجمه کرده و به عنوان شعر نظامی منتشر کردهاند و میکنند و به علت تغییر الفبا و نیز ناآشنایی نسل امروز آن سامان با زبان فارسی و الفبای نیاکان، اغلب مردم تصور میکنند، همین ترجمههای سست و نادرستی که به عنوان شعر نظامی منتشر شده سرودهای نظامی گنجوی است و نمیدانند که این ترجمهها نه تنها از لحاظ زبان، بلکه از لحاظ ظواهر شعر نیز هیچ نسبتی با نظامی گنجوی ندارد.
تحریف حیدر بابایه سلام
«حیدر بابا یه سلام» نیز از دستبرد تحریف در باکو، در امان نمانده است. همانگونه که پیش از این گذشت، شهریار حیدربابا را به لهجه تبریز و به همان لهجهای که خود بدان تکلم میکرد، یعنی لهجه تبریز زبان آذربایجانی سروده است. در «حیدر بابایه سلام»هایی که در باکو منتشر شده، لهجه تبریزی به «زبان ادبی رایج در جمهوری آذربایجان» تغییر یافته است! این تغییر و تحریف در حالی صورت گرفته «حیدر بابایه سلام» با مقدمه خود استاد شهریار و در زمان حیات شهریار، نوار حیدربابا با صدای خود وی در دسترس هم بوده است.
در نسخه اصلی حیدر بابایه سلام، بند اول منظوم جنین است:
حیدربابا ایلدیریملا شاخاندا
سئللر، سولار شاففیلدیوب آخاندا
قیزلار اونا صف باغلیوب باخاندا
سلام اولسون شوکتوزه ائلوزه
منیمده بیر آدیم گلسین دیلوزه
همین بند در باکو به صورت زیر در آمده است:
حیدربابا، ایلدیریملار «چاخاندار»
سئللر، سولار «شافقیلداییب» آخاندا
قیزلار اونا صف «باغلاییب» باخاندا
سلام اولسون «شوکتیزه، ائلیزه» (در بعضی نسخهها، شوکتینیزه ائلینیزه!)
منیمده بیر آدیم گلسین «دیلیزه» (دیلینیزه!) (16)
متأسفانه تلاش برای تغییر لهجه تبریزی حیدر بابایه سلام و تطبیق آن با زبان ادبی که از باکو آغاز شده بود، به ایران نیز سرایت کرده است و هر از گاهی «حیدر بابایه سلام»هایی منتشر میشود که لهجه تبریزی آن به زبان ادبی تغییر یافته است. منتشاء اینگونه تحریفات باکوی روزگار شوروی بوده است. البته بعد از فروپاشی شوروی هم انتشار اشعار و ترجمههای تحریف شده از اشعار شهریار در باکو ادامه دارد و این بیماری تحریفگری توسط عوامل ناقل بیماری به ایران نیز سرایت کرده و محدود به حیدر بابایه سلام هم نمیباشد. در مقده کتاب «گامی در راستای تصحیح نسخهای چاپ شدۀ آثار ترکی سیدمحمدحسین شهریار» آمده است: «این شعر (شعر آنالار اوخشاماسی از استاد از استاد شهریار که با مصرع؛ جبهه دالیندایام بالا، جانیم چیخینجا ایشله رم) و دهها شعر دیگر در کلیات ترکی نسخۀ (انتشار نگاه و زرین) چاپ نشده است!» (17)
کتابی که با عنوان «کلیات اشعار ترکی شهریار به انضمام حیدر بابایه سلام» منتشر شده و از درج دهها شعر استاد شهریار از جمله شعر معروف «آییریب شیطان الفاسی سیزی آللاهدان …» در آن خودداری شده است، به تصحیح و توضیح و حاشیهنویسی «حمید محمدزاده» منتشر شده است.
* توضیح این گفتار پاره ای از کتاب شهریار، انقلاب اسلامی و قفقاز تالیف شاعر و روزنامه نگار تبریزی جلال محمدی می باشد. علاقه مندان جهت استفاده و آگاهی بیشتر می توانند به اصل کتاب مراجعه کنند.