صورت می گرفت تعداد بیشماری از اتباع ایران جان و مال خود را از دست می دادند و زنان به کنیزی و بردگی گرفته می شدند. مقاله حاضر در 10 صفحه بخشی از این جنگ های به صورت خلاصه و مجمل در دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب روایت می کند. برای دیدن متن پی دی اف مقاله کلیک کنید
چکیده : در اوایل بهار 940 هجری، شاه طهماسب برای بیرون راندن ازبکها از هرات و مشهد، به خراسان رفته بود. این خبر چون مسموع ابراهیم پاشا شد، تصمیم گرفت که از طریق حلب ـ دیاربکر ـ موصل. به بغداد لشکرکشی کند. ولی اسکندر چلبی کتخدای عسکر و دفتردار انتصابی سلطان سلیمان، ترجیح داده و توصیه کردند که قوای عثمانی به تبریز حمله نمایند. رأی ایشان پذیرفته شد و ابراهیم پاشا رو به شرق نهاد و قلعههای عادلجواز، ارجیش، اخلاط، وان را که در آن زمان جزو سرزمین قزلباشان بود، تصرف کرد. ١١ ذیقعده 940 هـ.
لشکریان بیشمار عثمانی، بعد از تصرف قلعههای مذکور، ازخانه سور (منطقه حکاری ـ غرب سلماس) وارد آذربایجان شدند و تا تبریز تاختند. ولی در این موقع، در بین سربازان مهاجم زمزمههایی به گوش میرسید. پچوی مسئله و مطلب را با گفت و شنود سربازان، اینگونه رقم زده است:
«عساکر اسلام (سربازان عثمانی) عادت داشتند که هر زمان در رکاب پادشاه نیکنام عزم سفر نمایند. ولی در این لشکرکشی، به فرماندهی سر عسکر ابراهیم پاشا اکتفا شده بود. از اینرو آنان خالی از تشویش و نگرانی نبودند»…
در زمان این رخدادها، سلطان سلیمان که در مانور دریایی شرکت داشت، دستوراتی برای تلافی، به وزیر اعظم رستم پاشا صادر کرد، ولی به علت برف و باران شدید آن سال، اردو نتوانست کاری انجام داد. در سال 960 هـ. سلطان به پسران سلیم و مصطفی سفارش کرد که مقدمات سفر عجم را فراهم آورند. حادثه «مکر رستم» و فوت جهانگیر فرزند دیگر سلطان، موانع پیش آورد، مکاتبات تند بین طرفین مبادله شد.
سال 961 هـ.، سلیمان قانونی در حلب و شام بودند و تدارک زیارت قدس شریف میدیدند. در این اثنا از بیگلربیگی وان خبر رسید که: شاه طهماسب یراق کافی فراهم آورده و قصد دارد به کشور روم حمله نماید. (ص 453) براساس این خبر، سلطان از حلب به دیاربکر آمد و از مرعش نیز سلیم راه سیواس و از زنجان در پیش گرفت، پدر و پسر در مین گول همدیگر را ملاقات کردند.
در محل اخیر جاسوسان آگهی دادند که: به شاه طهماسب از خیلی جاها نیرو و کمک رسیده و قصد جنگ با رومیان دارد. سلطان از شنیدن این خبر، به قارص حرکت کرد و از آنجا به ایروان حمله برد، شهر را آتش زد و ویران کرد، اهالی را به قتل آورد و عدهای را به اسارت گرفت، اما از قزلباش نام و نشان ندید…