توضیح: مایکل روبین در یادداشت که برای وب سایت نشنال اینترست نوشته است، معتقد است روسیه به طور کلی حکومت هایی را که در قفقاز جنوبی با درجه ای از تمایل به غرب بر سر کار می آیند، از طریق خسارت «ارضی» تنبیه می کند. وی با بررسی تاریخچه کشورهای تازه استقلال یافته قفقاز جنوبی از 1991 تا کنون و تجربه های موجود نظامی- امنیتی به این نتیجه رسیده است که اگر در کشوری رهبری «دموکرات» ( مخالف روسیه) به قدرت برسد سرنوشتی مشخص بر اساس الگوی یکسان در انتظار جامعه خواهد بود. یعنی آن جامعه هزینه این انتخاب را با از دست دادن قلمروهای سرزمینی پرداخت خواهد کرد. هر چند ممکن است چنین تعمیم های بسیار کلی و مبهم به نظر برسند اما بازتاب دیدگاههایی هستند که در امریکا نسبت به این موضوع رواج دارد.
رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه در 10 دسامبر برای تماشای رژه جشن “پیروزی در جنگ میهنی” به همتای آذربایجانی خود الهام علی اف روی تریبون در باکو پیوست. این موکب آخرین جشن علی اف را نشان می دهد ، زیرا او میراث خود را به عنوان شخصی که مناطقی را که آذربایجان در جنگ قره باغ سالهای 1988-1994 به ارمنستان از دست داده بود ، بازمی گرداند .
علی اف متفکر کوتاه مدت است. او هنوز قیمت فوق العاده پیروزی خود را درک نکرده است . روسیه و ترکیه نیروهایی را در داخل خاک آذربایجان مستقر کرده اند. همچنین گزارش شده است که ترکیه همچنین کنترل چندین هزار مزدور را که از سوریه ، لیبی و دیگر کشورهای عربی به آذربایجان منتقل شده اند ، کنترل می کند. هیچ یک از این نیروها تحت کنترل علی اف نیستند و مسکو و آنکارا می توانند به راحتی از آنها علیه علی اف و خانواده اش استفاده کنند . این در صورتی است که وی از اردوغان یا ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه دور شود.
علی اف ممکن است بر قره باغ کوهستانی تمرکز کند ، اما از نظر پوتین ، بازی بسیار بزرگتر از قره باغ و مربوط به سراسر قفقاز می شود و شاید فراتر از آن.
این موضوع مربوط به سرزمین نیست بلکه بیشتر به هویت سیاسی یک حکومت باز میگردد. متاسفانه در آخرین جنگ قفقاز ، پوتین بار دیگر پیروز شد زیرا به منطقه این پیام را داد که اقتدارگرایی روسیه امنیت آور است در حالی که لیبرال دموکراسی فقط هرج و مرج و از دست دادن سرزمین را به همراه دارد.
نه حکومت ترامپ و نه اوباما اهمیت خاصی به قفقاز نداده اند. غفلت استراتژیک آنها ، نه تنها به دلیل ارزش استراتژیک منطقه بلکه به دلیل وزن فرهنگی ، جای تأسف داشت. در سال 301 میلادی ، پادشاهی ارمنستان مسیحیت را دین رسمی خود اعلام کرد و بنابراین به قدیمی ترین کشور مسیحی روی زمین تبدیل شد. مهمتر از همه ، مردم قفقاز جنوبی از دموکراسی مکرراً استقبال کرده اند ، یک نگرش فرهنگی که پوتین از آن متنفر است.
انقلاب مشروطه روسیه در 1905 الگویی برای دموکرات های ایرانی در همان سال شد که مرکز فعالیت شان در تبریز بود و انقلاب مشروطه ایران را رقم زدند. در سالهای بعد ، ارمنستان ، جمهوری آذربایجان و گرجستان هرکدام پس از فروپاشی امپراتوری روسیه به استقلال دست یافتند ، ولی بعدها این دستاورد را در برابر تجاوز شوروی از دست دادند.
اکنون هر یک از سه کشور مستقل قفقاز تجربه هایی در مورد انقلاب مردمی و دموکراسی داشته اند. وقتی جمهوری آذربایجان از اتحاد جماهیر شوروی جدا شد ، ایاز مطلب اف ، دبیر اول حزب کمونیست ، به سادگی رئیس جمهور شد اما به دنبال یک سلسله حوادث فاجعه بار نظامی و اقتصادی از قدرت برکنار شد . در 7 ژوئن 1992 ، مردم تازه استقلال یافته جمهوری آذربایجان در اولین انتخابات دموکراتیک خود به پای صندوق های رای رفتند. ابولفضل ایلچی بیک 60 درصد آرا را کسب کرد و نه روز بعد به عنوان اولین رهبر غیرکمونیست جمهوری آذربایجان قدرت را بدست گرفت. او سعی داشت سیاست خارجی آذربایجان را از روسیه دور کند ، اما تلاش های او برای قرار دادن آذربایجان در یک مسیر دموکراتیک با مخالفت روسیه وکارزار نظامی فاجعه بار در قره باغ در عرض یک سال سقوط کرد ، و هنگامی که حیدر علی اف رئیس سابق KGB ، از تبعید بازگشت ، دیکتاتوری را تحکیم کرد و در نهایت قدرت را به پسرش و رهبر فعلی تحویل داد.
گرجستان مسیری مشابه را دنبال کرد. مخالف سابق ، گامساخوردیا ، تظاهراتی را رهبری کرد ، که در پس زمینه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، با احیای استقلال گرجستان به اوج خود رسید. گامساخوردیا زیاد دوام نیاورد. مخالفت با وی افزایش یافت. وی تلاش کرد تا ناسیونالیسم را در «اوستیای جنوبی» سرکوب کند ولی کرملین از آنها حمایت میکرد. در نهایت، طی یک کودتای تحت حمایت روسیه ، گامساخوردیا پس از کمتر از یک سال برکنار شد و در کمتر از دو سال به شکلی مرموز درگذشت. در نهایت ادوارد شواردنادزه (وزیر خارجه شوروی سابق) رئیس جمهور شد. او نیاز به موازنه روابط بین روسیه و ایالات متحده را درک کرد ، اگرچه گسترش ناتو به شرق را تشویق می کرد و به دنبال تمایل بیشتر گرجستان در اردوگاه غرب بود. سرانجام ، در سال 2003 ، پس از انتخابات پارلمانی که ناظران بین المللی آن را تقلبی دانستند ، معترضین به اصطلاح ” انقلاب گل سرخ ” ، شواردنادزه را به استعفاء مجبور کردند. میخائیل ساکاشویلی ، رهبر انقلاب ، برنده امنتخابا بعدی ب.د.
ساکاشویلی از این تحول به عنوان مجوزی برای نزدیک شدن به غرب استفاده کرد. ولی پوتین ساکاشویلی را تحقیر کرد و در سال 2008 ، از جدایی طلبان اوستیای جنوبی و آبخازیا حمایت نظامی نمود. مداخله نظامی روسیه، ساکاشویلی را به زانو در آورد و موجب کاهش محبوبیت و در نهایت سقوط وی شد.
وی در سال 2013 ، پس از شکست در انتخابات پارلمانی ، از گرجستان گریخت و به اوکراین رفت. در آنجا از تابعیت گرجستان چشم پوشی کرد تا از استرداد به اتهامات فساد و سو استفاده از قدرت جلوگیری کند. در دوران پس از ساکاشویلی ، گرجستان به سیاست خارجی متوازن تری در نسبت با خط قرمزهای روسیه بازگشت.
ارمنستان که شاید از نظر فرهنگی نزدیکترین کشور قفقاز به روسیه باشد ، از همین الگو پیروی کرده است. روزنامه نگار سابق به سیاستمدار تبدیل شد. نیکول پاشینیان در سال 2018 در برابر اعتراضات گسترده علیه تلاش های سرژ سرکیسیان ، رهبر دیرینه ارمنستان ، برای تمدید دوره ریاست جمهوری خود ، علیه قدرت به پا خاست. پاشینیان به دنبال بی طرفی بیشتر در سیاست خارجی بود. در حالی که او هیچ کاری برای به چالش کشیدن نفوذ روسیه در ارمنستان و یا حضور پایگاه روسی در گیومری انجام نداد. ولی هم تمایل او برای غرب و هم ظهور او در یک جنبش مردمی برای پوتین که چنین قیام هایی برایش وحشتناک محسوب می شود ، بسیار آزار دهنده بود .
ارمنی ها ممکن است ناامید شوند که روسیه در محافظت از آنها در برابر حمله جمهوری آذربایجان و ترکیه در جنگ قره باغ اخیراً کم کاری کرده است اما از نظر درک سیاسی محافظت از ارمنستان به ویژه حکومت قراباغ کوهستانی در درجه دومِ اهمیت برای کرملین قرار دارد. درس مهم کرملین برای مردم قفقاز جنوبی این است: انقلاب های دموکراتیک ممکن است آزادی سیاسی کوتاه مدت به همراه داشته باشند ، اما منجر به از دست رفتن سرزمین و فرسایش حاکمیت می شوند.
در مقابل،پوتین نشان داده است که دیکتاتوریها و رژیمهای ضدانقلاب در جایی موفق میشوند که اسلاف دموکراتیک آنها شکست بخورند.
ایلچی بیک در جمهوری آذربایجان ، ساکاشویلی در گرجستان و اکنون پاشینیان در ارمنستان همه در میان تحسین های مردمی قدرت را تحویل گرفتند. ولی همه آنها شکست های سرزمینی را در قلمرو خود تجربه کردند. ایلچی بیک از ارمنستان شکست خورد، ساکاشویلی از روسیه و پاشینیان از جمهوری آذربایجان.
ایلچی بیک و ساکاشویلی زندگی سیاسی خود را در تبعید و رسوایی به پایان رساندند و اگر احزاب مخالف در ارمنستان موفق شوند ، ممکن است پاشینیان هم به همین سرنوشت دچار شود.
ایالات متحده اساساً نفوذ خود را مدتها قبل از شروع درگیری اخیر از دست داده بود. نه کاخ سفید و نه وزارت امور خارجه اقدام خاصی برای بازیابی نفوذ از دست رفته نکردند. بسیاری از اوقات به نظر می رسد که مقامات آمریکایی قادر به تشخیص تصویر بزرگ تر نیستند و بازی طولانی را که پوتین انجام می دهد درک نمیکنند.