سازندگی: وبینار بینالمللی یعقوب لیث و رستاخیز زبان پارسی با همت دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، نشریه وطنیولی و جمعی از بنیانگذاران انجمن هماندیشان ایران فرهنگی و تعدادی از نهادهای فرهنگی دیگر از چهارشنبه 17 دیماه 99 در فضای مجازی با سخنرانی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر ناصر تکمیل همایون آغاز شد.
این وبینار در روز دوم پنجشنبه 18 دیماه 99 با سخنرانی مهینناز میر دهقان فراشاه، گارنیک آساطوریان، شروین وکیلی، لوریس چکناواریان، سید احمدرضا قائم مقامی و در روز سوم جمعه 19 دیماه 99 با سخنرانی فریدون جنیدی، هوشنگ طالع، وحید عیدگاه طرقبهای، مصطفی نصیری، و در روز چهارم شنبه 20 دیماه 99 با سخنرانی مهدی حسینی تقی آباد، گودرز رشتیانی، مجید کریمی و روز پنجم یکشنبه 21 دیماه 99 با سخنرانی علی شهیدی، الکساندر چولوخادزه، البروس باترویچ ساتسایف و در روز ششم دوشنبه 22 دیماه 99 با سخنرانی مجید اسدی، طاهر بابایی، یاسر حائری قزوینی، ایوان فیلی و روز هفتم سشنبه 23 دیماه 99 با سخنرانی دکتر محمد بقایی ماکان در خصوص اهمیت و جایگاه زبان فارسی برگزار شد.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در روز نخست این وبینار گفت: استاد دکتر برومند به بنده در تلفن فرمودند که سمیناری، جلسهای، البته قاعدتاً باید دیجیتال باشد، درباره یعقوب لیث خواهد بود در ماه دی. ایشان به من امر فرمودند چند کلمه درباره یعقوب لیث مطلبی بگویم. من نه مورخم و نه صاحبنظر در تاریخ اجتماعیات در ایران، ولی از بابت اینکه علاقهمند بودم، کتابهایی هم در این زمینه ترجمه کردم مثل آفرینش و تاریخ. مقید بودم که این منابع را ببینم. قدیم 60 سال پیش، 55 سال پیش، زمانی که کتاب البدء و التاریخ مطهربن طاهر مَقدسی را که با عنوان آفرینش و تاریخ بارها چاپ شده ترجمه میکردم، از آن زمان در حقیقت یک شبحی کمرنگ از مسائل تاریخ ایران دوره اسلامی چهار پنج قرن اول در ذهنم باقی است. به اعتبار همان بازماندهها در ذهن خودم چند کلمهای عرض میکنم فقط از بابت اطاعت امر استاد دکتر برومند و دیگر هیچ چیز دیگری. گفت اشعار من اشارته حُکمٌ و طاعته حُلمٌ. این اول مقامات حریری است.
واقع قضیه این است که من حرفی که میزنم ممکن است باعث رنجش بعضی سلیقهها از هر دو سوی افراط و تفریط در فهم تاریخ ایران دوره اسلامی بشود. جناحهایی که خیلی افراط در جنبههای ایرانیگری و ایران پیش از اسلام و یا گرایشهای ملیگرایانه بعد از اسلام دارند، ممکن است این عرایض من خیلی با سلیقهی آنها هماهنگ نباشد. از سوی دیگر آنهایی هم که افراط در مباحث مربوط به کلیت اسلام و دفاع از همه جوانب اسلام و تاریخ اسلام و خلفای اموی و عباسی به عنوان یک تمامیت اسلامی نگاه میکنند، آنها هم قطعاً از این عرض بنده رضایت خاطر نخواهند داشت. ولی من از اینکه هر دو سوی استریم افراط و تفریط در جهت نادیده گرفتن نقاط ضعف تاریخ اسلام و نادیده گرفتن نقاط ضعف گرایشهای ملی بعد از اسلام ایرانیها حرفی ندارم برنجند. واقعیت از من نرنجد خیلی بهتر است. به هر حال من چند کلمهای در این باره عرض میکنم امیدوارم که طرفداران حقیقت از این عرایض بنده رنجشی حاصل نکنند. بنده یقین دارم که هر دو سوی ماجرا از حرف من راضی نخواهد بود.
واقع قضیه این است که ما مفهومی که از ناسیونالیزم در دورانهای جدید و بعد از انقلاب صنعتی به دست آوردهایم که بسیار هم برای من ارزشمند است و من برای همه کسانی که داعیان معتدل ملیّت ایرانی هستند از هر جناحی و هر مکتبی احترام قائل هستم. از سوی دیگر برای اسلام و دعوت حضرت رسول و آن سالهای نخستین خلافت خلفای راشدین تا دوران امام علیبن ابیطالب علیهالسلام بینهایت احترام قائلم و عقیده دارم که در آن سالها، سالهای خلفای راشدین، اسلام از حدی که نقطهی دعوت وحی بود، انحراف بسیار زیادی نداشته است و نه زندگی پیامبر و خانوادهاش و نه زندگی خلفای راشدین انحراف چندانی از آنچه که مرکز دعوت نبوی بوده دور نشده است.
معاویه و دنبالهروانش و بعد خلفای اموی و خلفای عباسی همهشان پر از نقطه ضعف هستند و این نقاط ضعف در مدیریت اجتماعی آنها، شدت و ضعف داشته و بعضیهای واقعاً معتدلتر بودند، بعضیها واقعاً افراطی و واقعاً نفرتآور. وقتی که یعقوب لیث در اواسط قرن سوم قیام کرد برای تشکیل یک دولت ایرانی که از این بابت ما بینهایت برای او احترام قائلیم، جهان اسلام شاید بحرانیترین دورههای تاریخ خودش را میگذراند به دلیل اینکه اسلام در گستردهترین حوزه جغرافیایی خودش قرار گرفته بود و تقریباً همه مناطقی را از جهان که اسلام فتح کرده بود در قلمرو تصرف خودش داشت عملاً دیگر به دست آورده بود. چیز مهمی بعداً بر حوزه فتوحات اسلامی افزوده نشده، اگر باشد بسیار اندک است، ولی اسلام در سیطره کامل خودش بوده. در این سالهایی که یعقوب لیث برای تشکیل یک دولت ملی اقدام کرد.
ما نمیتوانیم ذهن یک مرد 1300 سال پیش 1200 سال پیش را امروز از روی چند صحنه زندگیاش که در تاریخ ثبت شده بهش با اطمینان نگاه کنیم و ببینیم که او واقعاً جهان را و وطن را به چه چشمی و به چه مفهومی مینگریسته است. قدر مسلم این است که یعقوب دارای میل به تشکیل یک دولت ملی ایرانی بوده. دفاعی که از زبان فارسی کرده یکی از درخشانترین نقطههای دعوت و زندگی یعقوب لیث است
وقتی که کابل را فتح کرد شعرایی به زبان عربی مدحش گفتند و او که یک کارگرزاده رویگری بود و شاید از سواد چندانی هم بهره نداشت گفت چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟ این حرفی است که خیلی به نظر من زیبا و قشنگ است. این است که در همان زمان بعضی شعرا مثل محمدبن وصیف سیستانی آن شعری را که ظاهراً یا حدوداً یکی از نخستین تجربههای شعر عروضی زبان فارسی بعد از اسلام است سرود که:
ای امیری که امیران جهان خاص و عام
بنده و چاکر و مولای و سگتند و غلام
ظاهراً وقتی که سگتند دارند از آنی که معروف است و در تاریخ سیستان آمده سگبند بهتره، چون اگر بخوانیم سگبند فعل به ناروا حذف شده ولی سگتند اگر باشد همان معنا را میرساند و از لحاظ نحوی اشکالی ندارد ِبه هر حال محمدبن وصیف این قطعه را که از نخستین نمونههای شعر فارسی است در مدح یعقوب گفت:
ای امیری که امیران جهان خاص و عام
بنده و چاکر و مولای و سگتند و غلام
یعقوب وقتی که در سیستان نخستین حرکتهای خودش را در جهت دعوتی که میخواست برای احیای در حقیقت ایران ساسانی، بدون اینکه انکاری نسبت به اسلام داشته باشد و فکر مخالفتی با اسلام به هیچوجه نداشت. مخالفت او با خلافت عباسی عصر بود که امثال المتوکل علی الله با بیرحمی تمام نسبت به خاندان حضرت رسول کینه داشتند و خود المتوکل قبر امام حسینبن علی(ع) را شخم زد و گندم کاشت با نهایت بیادبی و آب آنجا جاری کرد و نهایت بیادبی و بیاحترامی را مرتکب شد که هیچگاه تاریخ فراموش نمیکند.
بنابراین اگر یعقوب در مقابل او به قیام پرداخته و به جانشینان او در حقیقت بیشتر از یک امر انسانی و شریفی دفاع کرده، که آن هویت عدالتخواهانه دعوت اسلامی است، که اصولاً نه امویها رعایت میکردند و نه عباسیها؛ مخصوصاً در عصر ظهور یعقوب و قیام یعقوب افراط در این مسأله بینهایت شده بود.
در وقتی که یعقوب قیام کرد در سراسر ایران بزرگ، شرقش، غربش، شمالش، جنوبش، جنبشهای به هر حال مخالفت با خلافت عباسی به صورتهای مختلف در دعوت علویهای طبرستان، در دعوت خوارج سیستان، که نخستین منازعان و دشمنان یعقوب بودند و در نقاط دیگر هم مخالفت با مرکز بغداد شروع شده بود و اینها با هم، هم توافقی نداشتند؛ یعنی حاضر نبود یعقوب با یک دشمن دیگر خلافت بغداد، هماهنگی داشته باشد. هر کسی، هر سری یک صدایی ازش بیرون میآمد. با این همه در مجموع شاید ایرانیترین صدا، صدای یعقوب بود. از هر چشماندازی که ما به موضوع نگاه کنیم آنهای دیگر بیشتر دعوت علویان بود، که جنبه ملی، به هیچوجه نداشت یا اگر داشت پوشیده و پنهان بود. اما مال یعقوب آشکارا در یک دعوت ایرانگرایانه بود و کاملاً سنجیده و ما نمیتوانیم جایگاه یعقوب لیث را در استقلال ایران دوره اسلامی از خلافت عباسی انکار کنیم.
همین نقطه، نقطه اصلی چشمانداز احترام ما به یعقوب لیث هست و برای همه کسانی که در آن دوره قصد برانداختن خلافت عباسی را داشتند و عملاً اکثر اینها آرزوی تجدید حیات یک ایران بزرگ مسلمان ولی مستقل از خلافت عباسی داشتند