ژاله آموزگار در خانوادهای اهل علم در خوی متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش به پایان رساند و در ۱۳۳۵از دبیرستان «ایراندخت» فارغ التحصیل شد. سپس برای ادامه تحصیل به تبریز آمد و در دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز به تحصیل پرداخت و در ۱۳۳۸با رتبه اول فارغالتحصیل شد . در فاصله سالهای ۱۳۳۸-۱۳۴۲ در مدارس تهران، نیشابور و کاشمر به تدریس پرداخت. در ۱۳۴۲ با استفاده از بورس تحصیلی به فرانسه رفت و در رشته فرهنگ و زبانهای باستانی در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد. او در آنجا از محضر استادان بنامی چون پروفسور پی یر دو مناش، اوبن، لازار و امیل بنونیست بهره برد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و سرانجام در ۱۳۴۶با گذراندن رساله خود با عنوان « ادبیات زرتشتی » موفق به اخذ مدرک دکترا شد. او در ۱۳۴۸به وطن بازگشت و در بنیاد فرهنگ ایران مشغول به کار شد و کار پژوهش بر روی دینکرد پنج – از متون پهلوی – را آغاز کرد.
آموزگار درباره سالهای تحصیلش میگوید: «عشق به معلمی از نخستین سالهای تحصیل در رگ من جاری شد و به خاطر دارم که در ابتدای دبیرستان در دفتر یکی از دوستان که پرسیده بود در آینده میخواهید چه کاره شوید، نوشتم: من دلم میخواهد بر کرسی استادی تکیه بزنم. وقتی میخواستم دکتری خود را بگیرم زرق و برق غرب آن روز نتوانست این دختر را جذب کند و من برگشتم؛ تاکنون نیز حتا یک لحظه هم از اینکه بازگشتهام، پشیمان نیستم.»
وقتی میخواستم دکتری خود را بگیرم زرق و برق غرب آن روز نتوانست این دختر را جذب کند و من برگشتم؛ تاکنون نیز حتا یک لحظه هم از اینکه بازگشتهام، پشیمان نیستم.
دکترآموزگار از ۱۳۴۹هـ .ش در گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به کار پرداخت و کار پژوهش بر روی تاریخ ایران قبل از اسلام به ویژه حوزه اساطیر و زبانهای باستانی را همراه با زندهیاد دکتر احمد تفضلی به طور جدی دنبال کرد که تاکنون نیز ادامه دارد.
ژاله آموزگار که داریوش شایگان بهشایستگی او را «بزرگبانوی مطالعات ایرانِ باستان» لقب داده، به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ترکی، پهلوی و اوستایی مسلط است. او شاگران بسیاری در عرصه زبانهای باستانی تربیت کرده و اکنون نیز عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی است.
آموزگار در خرداد ۱۳۸۹ برابر با می۲۰۱۰ نامزد دریافت جایزه Lifetime Achievement Award studies (یک عمر تلاشِ ممتاز) از سوی The International Society for Iranian Studies (انجمن بینالمللی مطالعات ایرانی) شد. تیرماه ۱۳۹۵ نیز جایزهٔ نشانِ عالی دولت فرانسه (لژیون دونور) در سفارت فرانسه و توسط سفیر کبیر این کشور به ژاله آموزگار اهدا شد. همچنین آموزگار در دی ۱۳۹۵ بهپاس یک عمر کوشندگی علمی و فرهنگی و خدمت به بازشناسی آثار و نوشتههای بازمانده از ایرانِ کهن، جایزهٔ سرو ایرانی را از سوی انجمن ایرانشناسی دانشگاه تهران دریافت کرد.
استاد آموزگار، استاد بنام رشته فرهنگ و زبانهای باستانی در دانشگاه تهران، اسطورهشناس، مترجم، نویسنده، پژوهشگر بنیاد فرهنگ ایران، عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو شورای عالی علمی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، و عضو هیأت مشورتی انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران، در سال ۱۳۸۵ با بالاترین مرتبه استادی از دانشگاه تهران بازنشسته شد.
در تارنمای دانشگاه تهران (بخش مشاهیر دانشگاه) آمده است که «درباره عملکرد بینظیر این استاد فرهنگ و زبان باستانی، باید به این مساله به صورت جدی اشاره کرد که ایرانپژوهان و محققان این حوزه، آموزگار را پیشاهنگ در مطالعات ایرانباستان، بهویژه بازشناسایی متون پهلوی و اساطیر ایرانی و ادبیات زردشتی میدانند و معتقدند که آثار تألیفی و تحقیقی او ابزار کاری برای تدریس و یادگیری هرچه بهتر متون باستانی است که مطالب آن با سادهترین و رساترین زبان، بیان شده است.»
از این استاد برجسته بیش از ۱۳ کتاب، ۵۷ مقاله علمی، پژوهشی و ترویجی به زبان فارسی، ۷ مقاله به زبان انگلیسی، ۲۹ سخنرانی در دانشگاهها و مجامع علمی و بینالمللی عرضه شده است که از آن جمله میتوان به «اسطوره زندگی زردشت» با همکاری احمد تفضلی، «زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن» با همکاری احمد تفضلی، «تاریخ اساطیری ایران» و ترجمه کتابهای «ایران باستان » تألیف ماریان موله، «نمونههای نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانهای ایرانیان» تألیف آرتور کریستنسن با همکاری احمد تفضلی که در ۱۳۶۸هـ . ش برنده کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد، «شناخت اساطیر ایران» تألیف جان هینلز با همکاری احمد تفضلی، «ارداویراف نامه: حرف نویسی، آوانویسی، ترجمه متن پهلوی، واژهنامه» تألیف فیلیپ ژینیو و مقالات متعددی در مجلات «سخن»، «دانشکده ادبیات دانشگاه تهران»، «آینده»، «آدینه»، «کلک»، «زبانشناسی»، «نامه پارسی»، «بخارا»، «نامه فرهنگستان» ،«نامه ایران باستان» و دانشنامه جهان اسلام اشاره کرد.
🔺🔺🔺
استاد آموزگار از سرآمدان صاحبنظر در حوزه مسائل فرهنگی ملّی محسوب میشود و لازم است آراء ایشان به طور جدی مورد نظر قرار بگیرد. آموزگار در نهمین مجلس از سلسله مجالس علمی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، با عنوان «زبان فارسی، ایران و فرهنگنویسی» (۳۰ مهر ۱۳۹۸) طی سخنان مهمی درباره جایگاه زبان ملّی و زبانهای محلی در ایران میگوید:
« … زبان فارسی به جای خاصی تعلق ندارد. ما نباید روی اسم تعصب داشته باشیم. همه جای دنیا همینطور است. من بسیار خوب ترکی حرف میزنم و از موسیقی ترکی لذت میبرم و به زادگاه خود مینازم، ولی زبان رسمی ما زبان فارسی است و ما شاهنامه را به زبان فارسی میخوانیم. در همه جای دنیا در کنار زبان رسمیشان که زبان تعامل با جاهای دیگر است، زبانهای محلی دیگری هم وجود داشته است.
هیچکس به زبانهای محلی بد نمیگوید، حتی به آن احترام هم میگذارند، ولی همه جای دنیا یک زبان رسمی دارد. کسی به فرزند هشتسالهاش با زبان محلی ریاضی درس نمیدهد. همۀ ملتهای تثبیتشده از اقوام و زبانهای مختلف تشکیل شدهاند. همۀ اینها جمع میشوند و یک ملت میشوند. آن یک ملت یک زبان رسمی برای تعامل دارد. در عین حال چه کسی گفته است فرزند ما به ترکی حرف نزند، به کردی حرف نزند؟ معلوم است که باید حرف بزند، ولی نه اینکه بچۀ هشتساله که به کلاس دوم میورد، ما حتماً باید ریاضی را به ترکی به او بگوییم. این هویت و یکپارچگی مملکتمان را به هم میزند. هیچ جای دنیا اینطور نیست.
یک ملت یک زبان رسمی برای تعامل دارد. در عین حال چه کسی گفته است فرزند ما به ترکی حرف نزند، به کردی حرف نزند؟ معلوم است که باید حرف بزند، ولی نه اینکه بچۀ هشتساله که به کلاس دوم میورد، ما حتماً باید ریاضی را به ترکی به او بگوییم. این هویت و یکپارچگی مملکتمان را به هم میزند. هیچ جای دنیا اینطور نیست.
من خودم در خوی به دنیا آمدهام، در یک شهری در آذربایجان. بسیار خوب ترکی حرف میزنم، ولی عاشق زبان فارسی هستم که به کشورم ایران تعلق دارد. ما همهمان اول ایرانی هستیم. من همیشه گفتهام ایرانی هستم، آذربایجانی هستم، خویی هستم. آن چیز که همۀ ما را اینجا جمع کرده ایرانی بودن ماست و زبان فارسی. امیدوارم شما که انسانهای فاضلی هستید میدان ندهید به کسانی که از این قضیه، از یک احساسات بیجا سوء استفاده میکنند. جالب است ما آذربایجانیها بیشتر از جاهای دیگر غصۀ زبان فارسی را داریم.
زبان ما زایاست ما میتوانیم با در کنار هم گذاشتن کلمات همه چیز را بسازیم و توانستهایم با این سیلی که از کلمات جدید میآید زبان فارسی را حفظ کنیم.»
🔺🔺🔺
سخنرانی دکتر ژاله آموزگار در آئین دومین دوره «جایزه سرو ایرانی» را میتوان نمونه اندیشه یک آذری فرهیخته دانست و بجا است آن را به عنوان متنی آموزشی در مدارس کشور به نسلهای آینده این سرزمین تدریس کرد:
«…من ایرانیام و با پاهای محکم روی خاکهای این سرزمین راه میروم. من شما را دارم و شما مرا. ما، با وجود خرده فرهنگها و زبانهای محلیمان، تاریخ مشترک، زبان ملی و رسمی مشترک، فردوسی، حافظ، شهریار، بیهقی، دماوند، بحر خزر و خلیج فارس مشترک داریم.»
سخنرانی دکتر ژاله آموزگار در آئین دومین دوره «جایزه سرو ایرانی» را میتوان نمونه اندیشه یک آذری فرهیخته دانست و میتوان آن را به عنوان متنی آموزشی در مدارس کشور به نسلهای آینده این سرزمین تدریس کرد:
«من در شهر خوش منظره خوی به دنیا آمدم. با مردمان مهربان و در دل آذربایجان عزیز در بالای ایران بزرگ، در درون سر این گربه دوستداشتنی. من مانند همنسلانم در مدرسه دولتی، بدون معلم خصوصی درس خواندم و با رتبه یک کنکور شهر تبریز، برای تحصیل در رشته ادبیات، وارد دانشگاه شدم. با بورس دانشجوی برتر در مقطع لیسانس به خارج رفتم. قدر این سعادت را خوب دانستم و به مردمی که با مالیات آنها به این جایگاه رسیدم احترام گذاشتم. خوب درس خواندم و با ذوق و شوق به کشور بازگشتم. درِ دانشگاه تهران به رویم باز شد؛ با همکاران دانشمندی که داشتم سعی کردم از لحاظ علمی ارتقاء پیدا کنم. همه تلاش و عشقم را در تدریس و تحقیق گذاشتم و ثمره آن چند کتاب و بیش از ۱۵۰ مقاله است. مهمتر از همه چند نسل پربار از دانشجویان عزیزم که بزرگترین ثروت من در زندگی و مایه غرورم هستند.
معتقدم که ایرانی، قدرشناس است و به موقع دریچه قلبش را میگشاید و شما را در درون آن جای میدهد. حتی یک لحظه، حسرت زیستن در جای دیگر را نداشتم. من کجا میتوانم آغوشهای گرمی چون آغوشهای مردم سرزمینم را بیابم. این خاک مال من است. این هوا با همه آلودگی مال من و مال شماست. خوبی و بدیهایش مال ماست. من ایرانیام و با پاهای محکم روی خاکهای این سرزمین راه میروم. من شما را دارم و شما مرا. ما، با وجود خرده فرهنگها و زبانهای محلیمان، تاریخ مشترک، زبان ملی و رسمی مشترک، فردوسی، حافظ، شهریار، بیهقی، دماوند، بحر خزر و خلیج فارس مشترک داریم.
ما همگی با هم مینازیم که به سرزمینی تعلق داریم که از دیرباز مردمان آن خوشاندیشیدهاند. سنگ و بُت نپرسیدهاند و در ژرفای اندیشهشان به خدایی فراسو ایمان داشتهاند. ما با هم، فرهنگ مشترک داریم. سرزمینی داریم که کم بزرگ نپرورده است و فرهنگش شکاف برنداشته است. در میان آن دیوار نکشید و از گذشتهمان واهمه نداشته باشید.
ما یک فرهنگ مداوم داریم. ما همان کسانی هستیم که کاخ پاسارگاد و ستونهای تخت جمشید به دست ما بنا شده است و بر صخره بیستون تاریخ نگاشتهایم و در ضمن، همانی هستیم که زیباترین کاشیها را در مسجد شیخ لطفالله به کار گرفتهایم. معماران ما، اصفهان را نصف جهان کردهاند. این نه گسستگی فرهنگی، که تدوام فرهنگی است. ما همیشه بودهایم؛ گاهی به اجبار خاموش شدهایم اما نمردهایم و به موقع سربرافراشتهایم و گل کاشتهایم. ما با زنده نگاه داشتن آئینهایمان نگذاشتهایم ریشههایمان خشک شود. ما در بدترین شرایط، ریزهکاریهای فرهنگمان را در آغوش فشردهایم. از جانمان شیرش دادهایم تا همچنان بماند و ببالد. از میان ما فردوسیها سر برافراشتهاند. فردوسی، پیکرتراش پیری که پیکر فرهنگ و هویت ایران را چنان خوش تراشید که سرما و گرما بر آن خلل وارد نکند و تیشهای کارگرش نشود و اگر خراشی برداشت ما و شما ترمیمش کردیم و میکنیم. ما همگی مانای فردوسی را به نحوی در خود داریم.
آرِش داستانی، نمادی از من و شماست. فردوسی آرش است و همه وجودش را در شاهنامه مینویسد و پرتاپش میکند تا سایهبان من و شما شود تا در زیر آن هویتمان را فراموش نکنیم. ما همه آرشیم. حافظ آرش است؛ او تفکر عمیق ایرانی را از لابهلای سرودهای آسمانیاش جای میدهد تا همه بدانند ما اهل تفکر بودهایم. سعدی آرش است؛ جهان را در مینوردد و توشه برمیچیند. شهریار آرش است؛ همه زیباییهای کودکی را در «حیدربابا» میریزد تا ما بدانیم چه مردم سادهدل و دوستداشتنیای هستیم.
ما مانای ایرانی را دست به دست میدهیم تا ایران ما همیشه سرفراز بماند. ما فّر ایرانی را با چنگ و دندان حفظ میکنیم. هرکداممان باید یک آرش و آرشپرور باشیم. پس بیایید با هم پیمان ببندیم و سعی کنیم تفکرِ ضعیفشده را به زندگیمان وارد نکنیم و باز، درهای ترقی را به روی خودمان بگشاییم.