📚 بنیادهای هویت ملی ایرانی(چارچوب نظری هویت ملی شهروند محور) به قلم دکتر حمید احمدی، از مهمترین آثار تالیفی در زمینه هویت ملّی ایرانی و نسبت آن به دیگر هویتهای اجتماعی در ایران است که از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی به چاپ رسیده.
مولف در بخش نخست کتاب مفاهیم و نظریههای هویت ملی را به بحث میگذارد؛ در فصل دوم در خصوص دیدگاههای گوناگون هویت ملی در ایران سخن میگوید؛ و در بخش سوم کتاب به چالشهای فراروی هویت ملی ایرانی میپردازد و در نهایت چارچوبی برای هویت ملی شهروند محور ارائه میکند.
در بخشی از کتاب، نویسنده چهار مؤلفه هویت ملّی ایرانی را تمییز میدهد که عبارتاند از ۱- سرزمین، ۲- تاریخ ایران، ۳- میراث سیاسی و نهاد دولت، ۴- میراث فرهنگی ایران
خلاصهای از شرح این چهار مؤلفه را کانال تلگرامی اهل تمییز به این قرار آورده است:
۱- سرزمین
سرزمین، در بحثهای نظری مربوط به هویت ملی، یکی از مهمترین عناصر شکلدهنده در نظر گرفته شده است.
هویت ایرانی از روزگاران باستان تا کنون همیشه پیوند ناگسستنی با سرزمینی داشته است که در متون کهن مذهبی اوستایی از آن با عنوان “ایرانویج”(ائیرین ویجه) و بعدها “ایرانشهر”، “ایرانزمین”، و گاه “ایرانملک” یاد میشده است. در واقع بر اساس آثار تاریخی و اسطورههای ایران، تاریخ کشور همیشه با تلاش به منظور حفظ مرزهای ایرانویجه، ایرانشهر و ایران زمین در دوره باستانی و “کشور ایران” یا “ممالک محروسه ایران” در دوران پس از صفویه همراه بوده. مفهوم مرز و حفاظت از آن که تعیین کننده چارچوب های جغرافیایی ایران بوده است، از دوره اساطیری تا دوران معاصر در کانون توجه دولتهای ایرانی قرار داشته است. از این جاست که هویت ملی ایرانی با جغرافیا و سرزمین پیوند میخورد.
سرزمین ایران یا ایران زمین کانون مشترک زیست همهی ایرانیان برخوردار از ادیان و ساختاربندیهای اجتماعی گوناگون بوده است. همین عنصر سرزمینی است که اساس و بنیان مفهوم “وطن” را در ادبیات فارسی به وجود آورده است…؛ بر خلاف دیدگاههای پست مدرن یا نگاه های ایدئولوژیک قومگرایانه، ایران به مثابهی یک مفهوم جغرافیایی و یا به مفهوم “کشور” مخلوق دوران مدرن نیست، بلکه از دیر هنگام یک پدیدهی سرزمینی را تداعی میکرده است.
…برخی از شعرای ایرانی همچون نظامی گنجوی، ایران را به مانند یک واحد سرزمینی، قلب زمین خواندهاند و آن را با همه جهان برابر دانستهاند:
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چون که ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد
این موضعگیری نه تنها بیانگر نوعی علاقهی وافر به سرزمین ایران است، بلکه در نهایت فداکاری و از جان گذشتگی، یعنی از دست رفتن “تن” فانی در راه “دل” باقی، یعنی “ایران زمین” و در نهایت تلاش برای حفظ مرزها و بر آن اساس ارزشهای ملی و تمدنی آن را توصیه میکند.
شاید بتوان گفت سرزمین که وجود آن با هستی و نیستی کیان ایرانی پیوند دارد، در میراث ادبی تاریخی و مذهبی ایران از دوران باستان شاخصترین ویژگی و نشان هویت ایرانی قلمداد شده است.
۲- تاریخ ایران
تاریخ ایران یکی از عمدهترین عناصر سازندهی هویت ملی در ایران است، چرا که بیانگر آغازین دورانهای شکلگیری روح جمعی و دیرینه بودن هویت ملی ایران است. البته باید به این نکتهی مهم توجه داشت که اصولا تاریخ ایران از دو بخش عمدهی اساطیری و تاریخی تشکیل شده است، و این دو بخش در آثار تاریخی مربوط به ایران به خوبی جلوهگر شدهاند.
نکتهی دیگر این است که نباید گمان کرد بخش اساطیری به دلیل ابهامات آن و کمبود مستندات تاریخی، بیاهمیت است و نباید بر آن به مثابهی عنصر سازندهی هویت ملی ایران تکیه کرد. برعکس، مورد ایران نشان میدهد که اساطیر ایرانی که بعدها در بخشهای عمدهی شاهنامه فردوسی گردآوری شده و پیش از آن در خداینامک و آییننامک های پیش از اسلام و در کتاب های دینی ایرانیان تجسم یافته بود، نقش بسیار اساسی، و شاید مهمتر از بخش تاریخی آن، در بازسازی سیاسی جامعه ایرانی و تداوم سرزمینی و تاریخی آن بازی کرده است.
…اساطیر ایرانی در چارچوب دولتهای پی در پی سلسلههای اشکانی و ساسانی همچنان محفوظ ماندند و بر خلاف سایر اساطیر منطقه همچون اساطیر بینالنهرین که به دلیل انقطاع تاریخی و نهادی(فقدان دولت) رو به فراموشی گذاشتتند، پس از اسلام نیز همچنان مایهی مباهات ایرانیان بودند. این ادبیات اسطورهای، در رستاخیز سیاسی ایران در قرنهای نخستین هجری نقش برجستهای بازی کردند. همین قدرت و جذبهی بخش اساطیری تاریخ ایران بود که بسیاری از پادشاهان تاریخ پس از اسلام نظیر سلطان محمود غزنوی، فرمانروایان شمال ایران(آل بویه) و حتی شاه اسماعیل صفوی(شاه اسماعیل در یکی از سخنرانیهای خود به مناسبت تاجگذاریاش در تبریز خود را چنین خوانده بود: “من خداوندگار و پادشاه هستم. به راستی که فرزند حیدرم، فریدونم، کیخسروام، جمشیدم، رستم پسر زال هستم”) به آن مباهات میکردند؛ و با رساندن نسب خود به سلسلههای اساطیری و شخصیتهای اسطورهای ایران، هم و غم خود را جهت استحکام دولت ایرانی و بازسازی فرهنگی، تاریخی، تمدنی و سرزمینی آن به کار میبردند. بسیاری از ایرانیان نیز با تداوم شیوههای روایتگونهی این تاریخ کهن و باستانی از طریق شاهنامه فردوسی، به ویژه بخش اساطیری آن، با گذشتهی خود آشنا و به شناخت هویت ملی خود نائل میشدند.
بی جهت نیست که در کتابهای تاریخی پس از اسلام، و در آثار بسیاری از شعرا و نویسندگان ایرانی، نشانههای علاقهمندی به اساطیر ایران پس از اسلام مشاهده میشود.
۳- میراث سیاسی و نهاد دولت
یکی از عمدهترین عناصر تشکیلدهندهی هویت ملی ایرانی که در میراث تاریخی و ادبی آن بازتاب یافته است، میراث سیاسی ایران و مسالهی تداوم دولت ایران است که بیشتر پژوهشگران مسائل هویت ایرانی آن را نادیده گرفتهاند. “اندیشهی ایرانشهری” یعنی دولت و شهریاری آرمانی که در ادبیات سیاسی کشور تجسم یافته بود، عامل مهم رستاخیز سیاسی ایران و ظهور دولتهای محلی ایران پس از اسلام بود…؛ در واقع چنانچه تاریخ و سرزمین ایران را دو پایهی اساسی تداوم هویت ایرانی بدانیم، نهاد دولت و اندیشهی ایرانشهری(که در واقع به لحاظ فلسفهی سیاسی همان دولت آرمانی مبتنی بر عدالت و قدرت است) پایهی سوم آن را تشکیل میدهد.
در اندیشهی سیاسی ایران باستان در واقع این دولت است که پاسداری اصل تداوم تاریخی و سرزمینی ایران را به عهده دارد، و هر چه میراث سیاسی ایران(یعنی اندیشهی دولتِ مبتنی بر عدالت و قدرت) بیشتر با اندیشهی شهریاری آرمانی و ریشهی مردمی آن تطابق یابد، تداوم تاریخ و سرزمین ایران آسانتر و مستحکمتر خواهد بود. انحراف دولت و رهبران سیاسی از اندیشهی عدالت و قدرت موجب دور شدن فرهی ایزدی از آنها خواهد شد. این مسئله شکافی میان طبقهی حاکم و مردم ایران به وجود خواهد آورد که گسستهای تاریخی و سرزمینی را به دنبال خواهد داشت.
حضور میراث سیاسی، یعنی اندیشهی دولت عادل و مقتدر ایرانی، در تمامی آثار تاریخی مربوط به ایران، چه بخشهای اسطورهای و چه تاریخی آن نمودار است. در واقع همین خاطرهی تاریخی از دولت ایرانی در عصر اساطیر و عصر تاریخیتر اشکانی و ساسانی بود که به نخبگان ایرانی پس از اسلام برای احیای اقتدار ایران انگیز داد.
۴- میراث فرهنگی ایران
سرزمین، تاریخ، اندیشهی دولت آرمانی در آداب و رسوم، سنتها و آیینها و آثار نثر و نظم بسیار متعددی ثبت شده است که میتوان از آن به مثابه میراث فرهنگی ایران نام برد. میراث فرهنگی ایران خود از سه رکن[اساسی] آیینها و رسوم، زبان ملی و دین تشکیل شده است.
الف- آیینها و رسوم ایرانی
این عنصر دربرگیرندهی رسوم و آیینهایی است که از عهد واپسین تاریخ ایران تا به امروز همچنان تداوم یافته و بخشی جداییناپذیر از هویت و فرهنگ ملی ایران شدهاند. برخی از این آیینها همانند آیین نوروز نه تنها در ایران کنونی، بلکه در ماوراء مرزهای آن، یعنی در حوزه تمدنی ایرانی گرامی داشته میشود.
ب- زبان ملی
پژوهشهای اخیرتر زبانشناسی نشان داده است که زبان فارسی از… پیش از اسلام زبان رایج ایران بود و به ویژه به عنوان زبان آموزشی و دیوانی نقش مهمی در پیوستگی میان ایرانیان بازی کرده است. زبان فارسی به عنوان زبان محاورهای و آموزشی قابل فهم ایرانیان، در دوران گذار از ایران باستان به ایران پس از اسلام همچنان زبان عموم مردم جامعه ایران بود و اگرچه از سال ۸۰ هجری به عنوان زبان دیوان خلافت، جای خود را به عربی داد، اما پس از دو قرن بار دیگر در چارچوب شعر فارسی رسالت خود را در نگهداری هویت تاریخی و فرهنگی ایران به نمایش گذاشت و پس از اندکی به زبان مکتوب نه تنها ایران، بلکه بخشهای بزرگی از جهان اسلامی تبدیل شد. ارانسکی پژوهشگر ایرانشناس روسی در این باره مینویسد:
“پس از پایان قرن هشتم و نهم میلادی، زبان زنده محوری مردم بسیاری از نواحی جنوب ایران، خراسان، و ماوراءالنهر زبان فارسی بود. ولی به صورت لسان ادبی نه تنها در سرزمین های اخیرالذکر بلکه دورتر از آن در مناطق آذربایجان، کردستان، آسیای صغیر، هندوستان و ترکستان چین نیز رایج بود و نه تنها ایرانیان و تاجیکان بلکه کُردان و افغانها، هندیان و آذربایجانیان و جمعی اقوام ترک زبان نیز به فارسی مینوشتند و در طی قرنهای متمادی زبان فارسی به طور کلی زبان کتابت، ادب، علم و لسان رسمی و اداری بسیاری از کشورهای خاور نزدیک و میانه بود و در زندگی تاریخی و فرهنگی اقوام مزبور نقش مهمی را ایفا نموده است.”
این نکته… بدان مفهوم است که زبان فارسی انتقال دهندهی میراث تاریخی، سیاسی، ادبی، فلسفی، و دینی همهی ایرانیان در سراسر ایرانزمین بوده است. برای نمونه چهار اثر تاریخی مربوط به تاریخ مناطق کُردنشین و یا ایلات، طوایف یا امیرنشینان کُرد، یعنی شرفنامه بدلیسی، حدیقه ناصریه، زبده التواریخ سنندجی و سیرالاکراد و تحفه ناصری به زبان فارسی نوشته شده است.
کتاب سفینه تبریز که در سال ۷۲۱ هجری نوشته شده، فهرست بیش از ۲۵۰ کتاب موجود در کتابخانههای تبریز آن دوران را ثبت کرده که اکثر آنها به زبان فارسی و عربی است و هیچ ذکری از یک اثر منظوم و منثور ترکی در آن نیست.
خلاصهای از بحث دکتر احمدی، بر بخش تعریف هویت ملّی شهروندمحور:
مفهوم شهروندی، لازمهاش برابری همهی مردمان ساکن یک واحد سیاسی، در زمینههای گوناگون است. بی جهت نیست که حتی پژوهشگران کلاسیک مفهوم شهروندی نظیر مارشال نیز به نوعی این برابری حق و تکلیف را در تعاریف خود از شهروندی گنجانده بودند و شهروندی را موقعیتی میدانستند که در آن اعضاء یک اجتماع در رابطه با حقوق و وظایف خود از برابری برخوردار هستند…؛ بی جهت نیست که امروزه دولت های غربی، به ویژه اروپا، مسالهی هویت و ملیت را بیش از هر چیز در رابطه با شهروندی مورد بررسی قرار میدهند.
با قرار دادن اصل مردم-شهروند در گفتمان هویت ملی ایرانی و توجه به نیازهای مبرم جامعه ایران در سیاستگذاری دولت، میتوان به چالشهای برآمده از گذار ایران به دنیای مدرن و فرآیند جهانی شدن، به طور بهینه پاسخ داد و هویت و همبستگی ملی را تقویت نمود.
این نکته را نیز نباید فراموش کرد که گرچه بحث شهروندی اصولا یک مفهوم مدرن در علوم اجتماعی است اما در فرهنگ و میراث فرهنگی ایران میتوان مساله حقوق و وظایف مردم را جستجو نمود…؛ برای نمونه در حالی که فردوسی در اثر جاودانهی خود شاهنامه، تاریخ ایران را بر اساس دورانهای پادشاهی دودمانهای ایرانی و شاهان آن تنظیم کرده، مردم و پهلوانان را محور و علت اصلی تداوم تاریخی، سیاسی و فرهنگی ایران دانسته و بیشترین نقش را به چهرههای مردمی چون رستم، کاوه آهنگر، سیاوش، گیو، گودرز، گردآفرید، اسفندیار، سهراب و نظایر آن داده است. شاهان آرمانی مورد نظر فردوسی نیز از میان مردم برخاسته و به پادشاهی رسیدهاند. بر خلاف تصور رایج، مفهوم “شاهی آرمانی” که محور اندیشه ایرانشهری است، یک پدیدهی فوق مردم و موروثی نیست، بلکه موقعیتی است که بر اساس کارکرد و عدل و داد به مردان شایسته داده میشود[یا در صورت بیلیاقتی از آنان گرفته میشود].
…شاهان آرمانی چهرههای برخوردار از ذات و جوهر غیرمردمی نبودند، فردوسی این امر را به خوبی در رابطه با فریدون نشان میدهد:
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
با در نظر گرفتن مردم به عنوان یکی از عناصر محوری سازندهی هویت ملی ایرانی میتوان اصول زیر را برای برآوردن نیازهای مورد اشاره از آن استنتاج کرد:
۱- تمامی مردمان ساکن ایران، شهروندان دولت و کشور ایران هستند، و بر اساس اصل شایستهسالاری از حق مشارکت برابر در زندگی سیاسی و عهدهدار شدن نقشها در نهادهای گوناگون سلسله مراتب قدرت سیاسی در ایران برخوردار میباشند. تنظیم امر حکومت بر اساس اصل چرخش آزاد نخبگان در نهادهای گوناگون قدرت بر مبنای رای شهروندان ایرانی تنها راه تامین نیاز مردم ایران به برخورداری از آزادی های سیاسی و دسترسی به امتیازات و فرصتهای ناشی از آن است.
۲- فرصتها و امتیازات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و دسترسی آزاد همهی شهروندان ایرانی به مشاغل ناشی از آن و به عبارت دیگر توزیع برابر امکانات و فرصت های ملی میان همهی مردمان ایرانی، حق مسلم و انکارناپذیر آنها و اصل اساسی هر گونه سیاستگذاری اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و آموزشی باید باشد…
۳- مناطق گوناگون ایران، بخشهای جداییناپذیر کشور هستند و میبایست به فراخور موقعیت خود از حق توزیع عادلانه ثروت و امکانات ملی برخوردار شوند…
۴- زنان نیمی از جامعهی ایران و شهروندان ایرانی هستند و نقش بسیار مهمی در پویایی جامعه ایرانی، به ویژه تقویت همبستگی و هویت ملی از طریق انتقال بیداری و عاطفه ملی به فرزندان خود بازی می کنند. وجود انواع نابرابری ها و تبعیضات برآمده از ارزشهای دینی یا سنتی، زمینهی ناخشنودی این نیمه مهم زندگی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه و کشور ایران را فراهم ساخته…؛ اصل برابری جنسیتی و دستیابی برابر زنان بر مبنای شایستگی و موقعیت تحصیلی خود به فرصت های کوچک و بزرگ شغلی از جمله مقامات حکومتی، می تواند نقش مهمی در تقویت همبستگی و هویت ملی بازی کند.
۵- [اگرچه اکثریت جمعیت ایران تقریبا ویژگیهای فرهنگی یکسانی دارند] بخشی از جامعهی ایران را اقلیتهای آن میسازند که دارای گوناگونی مذهبی، لهجهای و زبانی و گاه نژادی خاص خود هستند….؛ تمامی مردم ایران بدون در نظر گرفتن مذهب، نژاد یا زبان، شهروندان یکسان و برابر جامعه ایران به شمار میآیند و باید از فرصتها و حقوق برابر در دستیابی به امتیازات گوناگون اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور برخوردار شوند. این امر به ویژه امروزه میبایست در مورد شهروندان غیرمسلمان و مسلمانان غیر شیعی نیز اعمال شود تا بتوانند همبستگی و هویت ملی را تقویت کنند.