
در محله «مهدی القدم» ارومیه، مسجد و کلیسا همسایه دیوار به دیوارند. نوجوانان سیاهپوش مسجد، درحال آماده کردن تکیه برای ایام فاطمیهاند و در کلیسا مشغول تزئین محراب و تمثالهای مقدس حضرت مریم و بشارتدهندگان زرتشتی. همان سه منجم و دانشمند ایرانی؛ هرمیسداس و لاونداد و گشناسب که با خود طلا و کندور و اسپند به بیتاللحم بردند و تولد عیسی مسیح(ع) و پیامبری او را بشارت دادند.
محمد مطلق:
ویگن از آسوریهای محل، همان طور که از تیم ورزشی ستاره آشور حرف میزند و از تفاوت آسوری و ارمنی میگوید، ما را به میخائیل، کلیددار کلیسای آسوری حضرت مریم معرفی میکند. میپرسم ویگن، رابطه شما با ارامنه چطور است؟ میگوید: «همسر خود من ارمنی و ارمنستانی است. اینجا هم ترکی آذربایجانی یاد گرفته هم فارسی هم آشوری. من هم ارمنی بلدم.»
آسوریها بازماندگان تمدن باستانی آشورند و زبانی از خانواده زبانهای سامی دارند. میشود گفت بسیار شبیه عربی، اما ارامنه پناهندگان مسیحی روم به ایران اشکانی و ساسانیاند که زبانشان زیرگروه زبانهای هندو اروپایی و نزدیک به زبانهای ایرانی است و البته هر دو نیز مذاهب مختلفی از مسیحیت را پذیرفتهاند و هرکدام در ارومیه کلیسای خاص خود را دارند. در کوچه مهدی القدم، کلیسای کاتولیک آسوری درست روبه روی کلیسای ارتدکس ارمنی است.
میخائیل دیر قدیمی راهبهها را نشانم میدهد که دیوار به دیوار کلیساست. میگوید سالهاست که دیگر بسته است. کنج حیاط تندیس حضرت مریم را میبینم که بر در دخمهای پوشیده از گل ایستاده و زیر پایش جایگاهی برای روشن کردن شمع و نذر و نیایش. میخائیل میگوید لحظهای است که حضرت مریم خود را به مردم نشان داد. روبهرو، تندیس مریم غمگین و منجمان ایرانی است که هریک با هدیهای او را بشارت میدهند. کلیسا ۱۵۰ سال قدمت دارد و در سال ۳۲ بازسازی شده است؛ با نمایی از آجر سرخ اخرایی، ساده، متین و آرامش بخش.
حرف به مهاجرت میکشد و آسوریهایی که به امریکا و اروپا رفتهاند، مثل بقیه مهاجران ایرانی. میخائیل میگوید: «هیچ جا وطن نمیشود. اتفاقاً ظهر سر ناهار به خانمم میگفتم یک وجب خاک وطن را با امریکا و اروپا که سهل است با کل دنیا هم عوض نمیکنم. ریشه ما اینجاست، ریشه را که نمیشود قطع کرد و رفت. کاری به بقیه ندارم من چیزی که به چشم خودم دیدهام میگویم؛ طرف اینجا مثل آقاها زندگی میکرد رفت امریکا شد چمدانکش. از صد نفر شاید دو نفر خوشبخت باشند، بقیه همه پشیمان هستند. عاطفه و آرامشی که اینجا هست، هیچ جای دنیا نیست، هیچ جا. صدای دهل از دور خوش است.»
محراب بلند کلیسا به رنگ آبی آسمان است با صلیبی بزرگ و تمثالی از چهره عیسی مسیح در میانه و دو فرشته در چپ و راست. نیمکتها را برای رعایت شیوهنامههای بهداشتی، با روبان سفید از وسط به دو بخش تقسیم کردهاند. زنی جوان پای صلیب، درحال تزئین جایگاه کشیش با گلهای سرخ است. خانم ژارمن شماس کلیسا و معلم دینی مدرسه آسوریان و ارامنه کاتولیک هم در تکاپوست. میپرسم کار شماس چیست؟ میگوید ما طلبه و خدمتکار کلیسا هستیم؛ من اینجا سرود مذهبی میخوانم. میخائیل توضیح میدهد که مراسم عقد داخل کلیسا و مراسم تشییع جنازه در حیاط برگزار میشود.
از کلیسای کاتولیک آسوریان بیرون میآیم و درست روبهرو، وارد کلیسای ارامنه ارتدکس میشوم. ساختمان با آجرنمای زیبای زردرنگش چندان قدیمی به نظر نمیرسد. رافیک در را باز میکند و میگوید قدمت کلیسا بالای صد سال است اما تازگیها بازسازی شده. ته لهجهاش کاملاً با میخائیل متفاوت است: «محراب فقط جای کشیشهاست، خانمها آنجا نمیروند. آن گوشه هم برای غسل تعمید بچههاست. هر یکشنبه ساعت ۱۰ و نیم تا ۱۲ مراسم داریم…»
روی میز کوچکی چشمم به شمعهای زردرنگی میافتد که اول خیال میکنم نبات زعفرانی است. رافیک میگوید این شمعها را ارامنه تبریز میسازند و در کلیسا تبرک میکنند و برای ما میفرستند. روی دیوار محراب، حضرت مریم، عیسی مسیح را در آغوش گرفته و زیر پایش مخملی سرخ روی چند پله تزئینی پهن است و روی پلهها پر است از صلیب و شمع و پرنده فلزی.
راهی خیابان خیام میشوم. راستش را بخواهید برای دیدن کلیسای ننه مریم، یکی از قدیمیترین کلیساهای جهان هیجان دارم؛ به گفته برخی دومین کلیسای جهان. روبهروی خوابگاه دخترانه حضرت رقیه(س) کنار در کلیسا نوشتهاند: «طبق روایات و منابع تاریخی آشوریان، سه موبد زرتشتی که ولادت حضرت عیسی(ع) را پیشبینی کرده بودند، بعد از عزیمت به بیتاللحم و آگاهی از تولد آن پیامبر الهی، این محل را که آتشکده بود، تبدیل به کلیسا کردهاند. بنابراین این کلیسا از آثار تاریخی قرون اول میلادی محسوب میشود.»
از داریوش عزیزیان کشیش کلیسا میپرسم چرا نام شما اینقدر ایرانی است؟ میگوید: «برای اینکه من ایرانی هستم، اسم برادرم هم کوروش است. البته تلفظ آشوری این اسمها کمی متفاوت است. توی شناسنامه اسم من داریاوش ثبت شده.» به اعتقاد او و نیز بنا بر تحقیقات و اسناد تاریخی، این کلیسا باید روی مقبره یکی از بشارتدهندگان زرتشتی ساخته شده باشد. میگوید چند سال پیش موقع بازسازی کف کلیسا، تکه چوبهایی از یک تابوت قدیمی پیدا کرده و به آزمایشگاه فرستاده است. آزمایش کربن نشان داد قدمت قبر با تاریخ احتمالی مرگ موبد زرتشتی همخوانی دارد. اما قبر خالی است و این احتمال وجود دارد که روسها یا آلمانها بقایای جسد را از کشور خارج کرده باشند. جالب است بدانید کلیسای جامع کلن آلمان مدعی است حافظ بقایای استخوانهای موبدان و منجمان ایرانی است.
کلیسای ننه مریم درواقع دو کلیساست؛ کلیسای قدیمی که جنبه موزهای دارد و کلیسای جدید که مراسم مذهبی در آن برگزار میشود. ۲ هزار سال زمان کمی نیست و کلیسای کهن ننه مریم چه حوادثی را که از سر نگذرانده است. این بنا در قرن ششم میلادی یعنی کمی پیش از اسلام، توسط «بافره» شاهزاده خانم چینی مرمت شده و در سالهای ۱۸۲۰ توسط روسها طبقهای فوقانی با یک برج پیازی شکل روسی به آن افزوده شده و این بخش، بار دیگر در زمان حمله عثمانی در جنگ جهانی اول تخریب شده است. عثمانیها دهکدههای آشوری و ارمنی زیادی را در شمالغرب ایران ویران کردند و به کلیساها آسیب بسیاری زدند. در بنیاد ایران شناسی ارومیه تصاویر قدیمی کلیسای ننه مریم را دیدهام و همین طور آسیبهایی که به قره کلیسا در قره ضیاءالدین وارد آمده است. اگرچه خوشبختانه بسیار جزئی است.
روی دیوار آن سوی حیاط، چند تابلو با نمادهای آشوری میبینم و پای تابلوها چند سنگ قبر قدیمی که از روستاهای ارومیه جمعآوری شده. سنگ قبر که میگویم یعنی سنگهای مکعب مستطیلی به اندازه صندوقهایی که قدیم به عنوان جهیزیه برای عروس میخریدند؛ با حجاریهای ظریف و چشم نواز و خطوط و نمادهای غریب که اینجا در هر کلیسایی میشود چند تایی از آنها را یافت؛ نوعی تلاش خودجوش برای حفظ تاریخ و میراث گذشتگان.
روی یکی از سنگها تاریخ ۱۸۸۱ ثبت شده است؛ آنقدر زیبا که گویی استادکاری اصفهانی با اندازههای دقیق ریاضی روی مس نقش زده باشد. برخی از نمادها شناخته شده نیست اما تابلوها روایتهای مشخصی دارند. یکی از آنها درخت حیات را نمایش میدهد با الهه آشور بر فراز سرش که بسیار شبیه نماد فروهر است. فرشتگان نگاهبان درحال گردافشانی درخت حیاتند. در تابلویی دیگر دو پادشاه آشور و بابل عصا دردست روبهروی هم ایستاده و باهم دست میدهند. اما جالبتر از همه تابلویی از غواصان آشوری است که با مشکی پر از هوا و سنگهایی که برای فرورفتن به خود بستهاند، زیر آب شنا میکنند.
نمای بیرونی کلیسای ننه مریم بر اثر تخریبها و مرمتهای مداوم اسلوب خاصی ندارد اما درون آن برعکس نمای بیرونی با معماری پارتی- ساسانی، سالنهای کوچک، دهلیزهای تو در تو و دیوارهای سنگچینش، چنان مرموز و رؤیایی است که یکباره خود را در ایران باستان مییابی. دالانهایی که هر سالن را به سالنی دیگر مرتبط میکند، چنان تنگ و باریک و کوتاه است که باید خمیده راه بروی. کشیش عزیزیان یکسره میگوید مراقب سرت باش.
آیا کلیسای ننه مریم پیش از آنکه عبادتگاه مسیحیان شود، آتشکده زرتشتیان بوده است؟ این همه قبر اینجا چه میکند؟ عزیزیان میگوید اینجا در طول قرون محل دفن روحانیون بزرگ مسیحی بوده است. قبر اولی که نشانم میدهد، متعلق به ویکتور میخائیلوف از روحانیون ارشد روس است که در سال ۱۸۰۰ میلادی برای بشارت مذهب ارتدکس وارد ایران شد. کنار او قبر یک روحانی دیگر به نام اسحاق که همان سالها از دنیا رفته است. در سالن روبهرو قبر یکی از اسقفهای ایرانی از اهالی ارومیه را نشانم میدهد که به روسیه رفته و مذهب ارتدکس را پذیرفته است و در کنار او اسقف یوحنا که حدود یک و نیم قرن پیش به امریکا سفر کرده و پس از بازگشت در سال ۱۸۷۴ نخستین مدرسه آموزش زبان انگلیسی را در ارومیه تأسیس کرده است.
به خیابان خیام برمیگردم تا آنچه امروز دیدهام در ذهنم تهنشین شود. خیابانی زیبا و سنگفرش که در آن هم صدای اذان میشنوی هم ناقوس کلیسا، هم از مغازه یک مسیحی میتوانی خرید کنی هم مغازه یک مسلمان، هم آذری شیعه، هم کرد سنی، هم آسوری ارتدکس، هم ارمنی کاتولیک… ارومیه بیش از هر شهر دیگری به قالی ایرانی شبیه است.