بعد از استقرار سلجوقیان و امرای دست نشانده آنها در آسیای صغیر، بتدریج زبان فارسی زبان رسمی آن دیار گردید. محاوره در شهرهای مهمّ، نامهنویسی در دستگاه امیران، تدریس، تألیف، تصنیف فارسی بهعنوان زبان رسمی بر همه آنها برتری داشت. زبان ترکی آن روز از آن قبایل ترکمن بود و پختگی و پیشرفت لازم را برای رفع نیازهای جامعه و دولت نداشت. زبان رومی هم که زبان قوم مغلوب و زبان کفّار شمرده میشود و لذا زبان فارسی بهصورت تنها زبان مناسب و رسمی دوره سلجوقیان در آسیای صغیر گردید (همان: 23 و 24).
در قرون ششم و هفتم هجری آثار ادبی فراوانی در آسیای صغیر (ترکیه) و حتی ارمنستان نوشته شد. فضلایی مانند ابن بیبی، مؤلّف تاریخ سلاجقه روم و راوندی، مؤلّف راحهالصدور، جلالالدین مولوی، صاحب مثنوی، نجمالدین رازی، مؤلّف مرصادالعباد، و محمد غازی الملطیوی، مؤلّف روضهالعقول (ترجمه مرزباننامه) و نویسندگان دیگر با نوشتن آثار فارسی به نشر و رواج زبان و ادبیات ایرانی میپرداختند. «حتی بعضی از سلاطین عثمانی، که جای سلاجقه را گرفته بودند، خود به پارسی شعر میگفتند» (بهار، 1380، 290: 406).
زارع شاهمرسی نیز در خصوص ضعف و ناپختگی زبان ترکی این دوره مینویسد:
«در سرزمین عثمانی بهرغم تحکمات و دستورهای حاکمان برای ترویج زبان ترکی و نوشتن آثار علمی و ادبی به این زبان، زبان فارسی همچنان به مانند زبان عربی مورد تکریم و احترام اهل فضل و ادب بود. چون بیشتر کتابهای ادبی و فلسفی گذشته به فارسی و عربی بود. سلطان ولد (712-623 ق) فرزند مولانا، که ده غزل ترکی دارد، به آشنایی و تسلط کاملش بر زبان فارسی و ضعف او در زبان ترکی اشاره کرده است. او منظومهای به نام «ربابنامه» دارد که در آنجا 156 بیت شعر ترکی به نظم آورده است. در آنجا میگوید:
تورگجـه اگـر بیلیـدیـم بیر سؤزی بین ایلیه دیم
تات جه اگـر دیلـرسوز گـویــم اســرار اولـی
و در کتاب «ابتدانامه» نیز میگوید:
گــذر از گفـت تـــرکـی و رومــی چــون از اصطـلاح آن محـــرومـی
لیک از پــارسـی گــوی و از تـازی چون که در هر دو خوش همی تازی
(زارع شاهمرسی، 1385: 45)
در دوره ایلخانیان مغول نیز در آسیای صغیر زبان و ادب فارسی گسترش پیدا کرد. در ایران نیز به علّت ناامنی، خیلی از علماء، ادبا و شعرا به نواحی روم و آسیای صغیر مهاجرت کرده و موجب توسعه علمی، فرهنگی و ادبی زبان فارسی در آن ناحیه شدند.
در میان مهاجران دستههایی از صوفیه نیز مانند حاجی بکتاش خراسانی معروف به ولی (م 738 هـ) و از شاعرانصوفی چون عراقی و سیف فرغانی و مولوی شایان ذکر است. با ورود دستههای صوفیه، تصوّف و عرفان در آن دیار رونق بیشتری پیدا کرد.
فارسی زبان رسمی این دوره بود و شرط رسیدن به مقامات عالی دیوانی نیز تسلّط بر این زبان بود. تا قرن هفتم کار به جایی رسیده بود که حتّی عدّهای از ترکان، مانند خود پادشاهان سلجوقی و درباریان سلجوقی(1) و نیز گروهی از رومیان بومی مسلمان شده، فرهنگ ایرانی یافته بودند و شعر فارسی گفته و کتاب فارسی مینوشتند.
بهطورکلّی در قرون هفتم و هشتم آسیای صغیر یکی از مراکز بسیار مهّم ادب فارسی و ایرانی بود. نفوذ صوفیه، خاصه مولویه در این نواحی، به این موضوع قدرت بیشتری بخشیده بود. «زبان فارسی یکی از دو زبان عمده و اساسی دربار بود. نامههای درباری نیز اغلب به زبان فارسی نوشته میشود(2) در میان مجموعه منشآت فریدون بیگ، چندین نامه فارسی از اوایل عهد عثمانی داریم و از آن جمله است نامههایی در قرن نهم نیز، بهرغم تقویت زبان ترکی، اما دربار عثمانی همچنان علاقهمند زبان و ادبیات فارسی بود. شاعران عثمانی نیز ادیبان ایرانی را تقلید میکردند. در این دوره شاعری به زبان فارسی، با ایرانی بودن قرین بود. حتی شاعرانی از مردم روم هم خود را به ایران نسبت میدادند تا شعرشان مقبول مردم واقع شود. میگویند: شاعری متخلص به لئالی از مردم شهر توقات[1] آسیای صغیر، برای این که منزلت بالاتری به دست آورد، ادعای ایرانی بودن میکرد»(ریاحی، 1369: 149).
در قرن دهم و یازدهم نیز ادبیات و زبان فارسی ایرانی همچنان رونق قابل توجّهی داشت. دامنه آن تا بوسنی نیز کشیده شده بود. در زمان سلطان محمد فاتح (سلطنت
886-853 هـ) تعلیم فارسی حتی در برنامه مدارس، تکیهها و دیگر مراکز آموزشی جای گرفت و بهعنوان درس اجباری تدریس شد. میتوان گفت که زبان و ادبیات فارسی به دلیل تأثیرپذیری ادبیات عثمانیان از ادبیات ایرانی و نفوذ ادبیات فارسی بر ادبیات ترکی در شهرهای بزرگی چون استانبول، بغداد، دمشق، قونیه و بهویژه در بوسنی و هرزگوین، درخشش پیدا کرد و به این خاطر دانستن زبان فارسی در دربارهای عثمانی از اعتبار زیادی برخوردار بود (آیدین، 1385: 45 و 46).
در دوره تجدد ادبی عثمانی نیز که از قرن دوازدهم هجری شروع شد، انس و الفت با زبان فارسی و به کارگیری ترکیبات آن در بیان مفاهیم و موضوعات جدید قوّت بیشتری یافت و تدریس زبان فارسی در مدرسهها و مکتبخانهها نیز همچنان تداوم داشت.
اشعار ترکی این دوره نیز تحت تأثیر تعابیر و مضامین فارسی قرار داشت علاوه بر آن نویسندگان رمان و نمایشنامه هم داستانها و حوادث تاریخی ایران باستان از جمله داستانهای کاوه، سیاوش، رستم را زمینه کاری خود قرار داده بودند(ریاحی، 1369: 25).
در دورههای بعد نیز ما همچنان شاهد حضور و سرزندگی زبان و ادبیات ایرانی در سرزمین عثمانی هستیم. هرچند که نفوذ روزافزون زبان و ادبیات ترکی این تأثیر را نسبت به گذشته کم رنگ کرده است، اما باز شاعران فارسیگوی(3) زیادی به چشم میخورد که تأثیر و تداوم فرهنگ و ادب ایرانی را برجسته میسازد (آیدین، 1385،62 به بعد).
سرآغاز توجّه رسمی به زبان ترکی
بعد از غلبه ایلخانان مغول و ضعف خاندان سلجوقی، ناامنی و شورش در گوشه و کنار سرزمین روم آشکار شد. از جمله شورش محمّد قرامان ترکمن بود. وی که به راهزنی روزگار میگذرانید، به نام حمایت از جوانی به نام شاهزاده عنایتالدین سیاوش (پسر کیکاوس دوم) قیام کرد. ترکمنها در سال 676 ه.ق قونیه را گرفته، آتش زده و غارت و قتل بسیار کردند. سرانجام شاهزاده را به تخت نشاندند امّا سرانجام کیخسرو سوم ترکمنها را شکست داد و محمّد قرامان کشته شد و شاهزاده را نیز که به «جمری» (خسیس و مسکین) لقب یافته بود، کشتند و پوستش را با کاه انباشتند و سوار درازگوش کردند و در شهرها گردانیدند و شورش پایان یافت (آقسرایی، 1943: 133-126).
البتّه آنچه در اینجا شایان ذکر است گفتههای ابن بیبی است که آن را بهعنوان سرآغاز رسمیت یافتن زبان ترکی در آسیای صغیر تلّقی مینمایند. او میگوید: «وقتی که جمری را آتش زدند، قرار چنان نهادند که هیچکس بعدالیوم در دیوان و درگاه و بارگاه و مجلس و میدان جز به زبان ترکی سخن نگوید» (ابن بیبی، 1956: 696).
جواد هیئت نیز در ترکی شدن زبان مردم ترکیه میگوید:
«… در ترکیه نیز تا سال 1277 (676 هجری) زبان رسمی سلاجقه روم فارسی بود. در این زمان محمد قرامان اوغلو، رئیس قبیله قرامان، قونیه را گرفت و زبان ترکی را به جای زبان فارسی رسمی کرد. از آن پس زبان و ادبیّات ترکی در آناطولی پیشرفت نمود و با روی کارآمدن آلعثمان رونق بیشتری گرفت»(هیئت، 1380: 172). البتّه اینکه شخصی میخواهد و یا بتواند با یک دستورالعمل و فرمان خاصّی، زبانی را رسماً معمول و زبان دیگری را از عرصه حیات اجتماعی و فرهنگی خود، بیرون نماید، امری محال و دور از واقعیّت عقلی است. صحبت آقای هیئت در این خصوص مخدوش است امّا اینکه حرکت محمّد قرامان تلاشی بود برای سرآغاز توجّه رسمی به زبان ترکی، مقبول و پسندیده است و میتوان گفت که بعد از حادثه یاد شده است که ترکان عثمانی توجّه بیشتری را به یادگیری و اشاعه زبان ترکی در آن نواحی مبذول میداشتند و مدارک و اسناد تاریخی هم خلاف سخنان جواد هیئت و آقسرایی را اثبات میکنند. در متون نظم و نثر آن دوره و در تاریخ ابن بیبی و مسامرهالاخبار و روضهالکتاب ابوبکر بن زکی قونیوی و خاموشنامه منظوم یوسفی، از شورش محمّد قرامان و جمری با بدبینی تمام یاد شده است؛ به عبارت دیگر با این شورش نه تنها زبان ترکی در آثار کتبی جای زبان فارسی را نگرفت، بلکه سلجوقیان را نیز بر آن داشت که علیه زبان و اقوام ترک به مبارزه برخیزند.
درباره قیام محمّد بیک قرامان و جمری و پیامدهای آن، محمّد فؤاد کوپرولو مینویسد:
«در ذی حجّه سال 676 هجری، شهر قونیه به تصرّف نیروهای محمّدبیک و جمری درآمد. فاتح قونیه و همراهان وی، که همگی ترکمانان سرخ کلاه و چارق پوش بودند، به زبان فارسی آشنایی نداشتند. از اینرو فرمان صادر شد که در سرای و دیوان و مراکز عمومی به جای فارسی، ترکی به کار برده شود. ولی این دستور بیش از زمان استیلای جمری، که مدّت آن بس کوتاه بود، دوام پیدا نکرد و پس از سرکوبی قیامکنندگان، وضع به حال سابق برگشته، تحکیم و ترویج فارسی دوباره برقرار شد» (منصوری، 1379: 34).
در مسامرهالاخبار هم با بدبینی شدیدی از شورش جمری و ترکمانان یاد شده، که در اینجا به خلاصهای از آنها اشاره میکنیم:
«خروج جمری لعین … جمری از زمره یاراذل الناس خروج کرد و به خوارج اتراک پیوست. کلاغی اندیشه صولت عقاب در دل گرفت. آتش فتنه اتراک به وجود آن مخذول شعله برآورد… سکه به نام آن سگ زدند … پنداری که شهر قونیه سفینهای بود که بر سر آن بحر فتنه از موج شورانگیز اتراک بشکست… عرصه روم بکلّی از ارکان دولت خالی ماند. بیشتر بناهای عالی گردون فرسای خراب شد» (آقسرایی، 1943: 125-123).
آقسرایی میگوید که در فتحنامهای که بعد از سرکوبی شورش، به اطراف فرستادند، این عبارت آمده بود: «خون حسین یعنی اولاد صاحب شرع از یزید و شمر شوم خواسته شد» (همان: 132).
نکته جالب توجّه دیگر این است که بهرغم شکست ترکمنها و سپس با ضعف دولت سلجوقی، هرچند که امرای ترکمان قوّت بیشتری مییافتند و این امر نیز اندک اندک منجر به تشکیل امپراتوری مقتدر عثمانی شد، امّا یک بررسی و نگاه اجمالی به آثار ادبی و تاریخی دورههای بعد نشان میدهد که مردم آناطولی و آسیای صغیر به ترکان و زبان ترکی به دیده تحقیر و استخفاف مینگریستند.
[1]- Tokat