ادوار گذشته تاریخ ایران که اهمیت انجام عملیات قهرمانی را از نظر مردم کشور ما نشان میدهد، اصلیترین عامل عینی پیدایش زورخانه و ورزش باستانی بوده است.
این ورزش را که حرکات آن تمرین عملیات جنگی را در بردارد، مناسب است ورزش جنگی بنامیم و ریشههای آن را نیز در علاقهای که مردم ایران در هر زمان به دفاع از مرز و بوم کشور خود داشتهاند، باید جستوجو کنیم.
چون لازمۀ دفاع از خاک میهن، داشتن قدرت بدنی و تمرینات جنگی بوده، پهلوانان و عیاران و شاطران به ورزش باستانی که ظمناً با اشعار سنتهای ملی و مذهبی سبب تقویت روحی و استحکام ایمان میشده، روی میآوردهاند و از آن برای رسیدن به کمال کسوت جنگاوری و کشتیگیری و دلاوری بهره میجستهاند.
اقتضای دانستن علل و موجبات پیدایش ورزش باستانی و زورخانه ما را ملزم به پرداختن مقدماتی در این باره و اشارهای مجمل به احوال و وضعیت موجدین این کسوت یعنی پهلوانان و عیاران و شاطران مینمایند.
ایرانیان از دیرباز به ورزشهای جنگی و میدانی علاقهای مفرط داشتند، به حدی که اهمیت آن را از اظهارنظرهای مورخین یونان قدیم در این باره میتوان دریافت.
هرودوت Herodotuse مینویسید: «ایرانیان به فرزندان خود از پنج سالگی تا بیست سالگی جز سه چیز نمیآموزند ـ اسبسواری، تیراندازی، راستگویی، استرابون Strabo گذشته از آنکه به همین مورد اشاره میکند، هدفهای اخلاقی ورزش را در میان ایرانیان خاطرنشان میسازد و از نظم و هماهنگی این ملت در این قبیل امور سخن میراند. گزنفون Xenophon مینویسد: «به کودکان پارسی تا شانزده سالگی میآموزند که چگونه تیر و کمان و زوبین را بکار ببرند … اگر ایرانیان شکار را ورزشی عمومی ساختهاند … و با عملیات چابکانه، با استادی از پی صید تاخت و تاز مینمایند، بدان جهت است که هیچ وسیلهای را برای آماده شدن برای جنگ بهتر و مناسبتر از ورزش شکار نمیدانند» پلوتارک Plutarck مینویسد: «در ایران، رشادت و تناسب اندام از محاسن جوانان محسوب میشود و ایرانیان سعی دارند به وسیله ورزش و حرکات مختلف دیگر بر زیبائی بدن خود بیفزایند».
فردوسی در شاهنامه به اهمیت ورزشهای جنگی نزد ایرانیان اشاره کرده و فرمان اردشیر اول ساسانی را در این مورد چنین میسراید:
بدرگاه چون گشت لشکر فزون … فرستاد بز هر سوئی رهنمون
که تا هر کسی را که دارد پسر … نماند که بالا کند بیهنر
سواری بیاموزد و رسم جنگ … به گرز و کمان و به تیر خدنگ
چو کودک زکوشش به نیرو شدی …. بهر جستنی در بیآهو شدی
نوشتی عرض نام و دیوان اوی … بیاراستی کاخ و ایون اوی
چو جنگ آمدی نو رسیده جوان …. برفتی زدرگاه با پهلوان
یکی از هدفهای عالی ایرانیان از ورزشهای جنگی و پهلوانی، آماده ساختن خود برای کشتیگیری و نبرد تن به تن بوده است، چنانکه گزنفون در این باره مینویسد: «ایرانیان به علت علاقه به کشتی و نیرومندی همواره در میدانهای کارزار، به جنگ تن به تن روی میآورند». از جمله در آویختن رستم با دیو سفید، کشتی گرفتن رستم و سهراب، جنگ بیژن و هومان، جنگ تن به تن بهرام چوبینه باکوت سردار رومی و کشتیها و جنگهای تن به تنی که در داستانهای دارابنامه و سمک عیار و حسین کرد و دیگر داستانهای عامیانه آمده همه دلالت بر مقام مهم و اهمیت فوقالعادۀ کسوت پهلوانی نزد ایرانیان دارد.
کشتیگیری
در ایران باستان عنوان جهان پهلوانی از منصبهای عالی ارتشی بود و چنانکه از تواریخ برمیآید، هر ساله پس از مسابقات کشتی، پهلوان اول کشور، بر مسند افتخار پهلوانی پایتخت تکیه میزده است.
کشتی که در حرفۀ پهلوانی کمال کسوت ورزشهای باستانی بوده، نسل به نسل در هر دوره محفوظ میماند و هر چه میگذرد بیشتر به سوی کمال میرود. سعدی در گلستان از کشتیگیری حکایت می کند که سیصدوشصت بند (فن) فاخر می دانسته است.
پس از حملۀ مغول، عملیات پهلوانی و کشتیگیری که مدتی تعطیل شده بود، مجدداً رایچ میگردد و پلهوانان و کشتیگیران پرآوازهای به ظهور میرسند.
بدون شک قبل از آنهم همانطور که سعدی در آن حکایت اشاره کرده، اسناد و مدارکی که از رواج کشتی و نام پهلوانان میدانهای زورآزمایی حکایت کند، وجود داشته ولی در دوران حملات مغولها به ایران، در موقع قتلعام کردن و سوزاندن و به آب بستن و ویران کردن شهرها، از دست رفته است.رواج مجدد کشتیگیری و کسوت پهلوانی در ایران، توجه اوکتایقاآن (639-634 هـ) را به خود جلب کرد و او به تقلید از پادشاهان ایران دوباره کشتی را در حضور شاه برقرار ساخت.
از این زمان به بعد نام و احوال کشتیگیران و پهلوانان به طور مشخص در تواریخ آمده است. پهلوان فیلۀ همدانی و پهلوان محمدشاه از پهلوانان معروف عهد اوکتای هستند که شرح حال آنان در جوامعالتواریخ و جهانگشای جوینی به تفصیل آمده و پهلوان پوریای ولی که بنوشته تاریخ منتظم ناصری تا سال 722 هجری میزیسته، از پیشوایان عالیمقام و صاحب کرامت کشتی باستانی و از مروجین زورخانه بوده و ورزش باستانی را کمال بخشیده است.
از پهلوانان معروف اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم که نام آنان در تاریخ آل مظفر آمده به ترتیب عبارتند از: پهلوان اسد کرمانی که بر شاه شجاع اتابک فارس یاغی شده و مدتها با وی جنگید و بعد از او پهلوان خرم خراسانی، پهلوان شرفالدین طالب، پهلوان طغاشاه و پهلوان علیشاه هستند.
در نیمۀ اول قرن هشتم عیاری بلندآوازه، به نام پهلوان عبدالرزاق بیهقی از خراسان ظهور کرد و به سلطانیه پایتخت سلطان ابوسعید گورکانی رفت و پهلوانی به نام علی ابومسلم را به زمین زد و در دربار سلطان ماند و چون صاحب خرد و تدبیر و هوش سرشار و مهارت در عملیات جنگی بود به سرداری لشکر نائل شد و پس از فوت او به خرااسن رفت و در رأس نهضت سربداران آن حدود خروج کرد و در سال (738 هـ) در سبزوار بر ارایکۀ فرمانروایی خطۀ خراسان تکیه زد که شرح آن در حبیبالسیر آمده است.
از بلند آوازهترین پهلوانان ایران در قرن نهم باید از پهلوان یوسف ساوی نام برد که مطابق نوشته تاریخ بیجارپور، آیین پهلوانی و ورزش باستانی را از ایران به هندوستان برد و در آنجا رواج داد. او در آن سرزمین همه جا کشتی گرفت و تمامی حریفان خود را به زمین زد و به زودی به سائقه هوش و استعداد جنگی که از ورزش باستانی داشت از سرداران سلطان محمدشاه بهمنی پادشان دکن شد و بالاخره در سال 897 هـ د بیجارپور هند به سلطنت رسید و به عادلشاه معروف شد، از این سال او و اولادش که از مورجین مذهب شیعه نیز بودند تا 1097 هـ بر قسمتی بزرگ از هند سلطنت کردند.
زینالدین محمود واصفی، مؤلف کتاب بدایعالوقایع شرح حال پهلوانان بزرگی مانند پهلوان محمد ابوسعید و پهلوان محمد مالانی و پهلوان درویش محمد و پهلوان مفرد قلندر را که در دربار سلطان حسین بایقرا در هرات کشتی میگرفتهاند با قلمی شیرین حکایت کرده است.
نام جهان پهلوانان بسیاری، از دوران صفویه و زندیه و قاجار نیز در تذکرهها آمده که یکی پس از دیگری در هر دوره جانشین هم شده، مقام پهلوانی پایتخت را احراز کردهاند. اینان نیز مانند اسلاف خود آیین پهلوانی را در کشور خود رواج و سنتهای آن را در گود زورخانه به عموم تعلیم میدادند.
نام پهلوان مذاقی عراقی که شاعر و پهلوانبیک قمری که امیرلشکر شاه طهماسب اول صفوی بوده و نام صدها پلهوان دیگر که ذکر آنها خارج از حوصلۀ این مقال است تا پایان دورۀ صفویه که ورزش باستانی و زورخانه رونق بیسابقهای یافته در تذکرهها مشاهده میشود.
پهلوان کبیر اصفهانی و پهلوان لندره دوز اصفهانی معاصر کریمخان زنده بودهاند که در شجاعت و پهلوانی آنها حکایتها آمده است.
پهلوانانی بزرگ همچون پهلوان یزدی بزرگ و پهلوان اکبر خراسانی و بالاخره پهلوان حاجمحمدصادق بلورفروش و حاج سیدحسن رزاز که به ترتیب از آغاز قرن سیزدهم به بعد آمدهاند، از نامدارترین پهلوانان این دوران هستند.
کسوت پهلوانی که در تاریخ ایران همواره با خصال عالی و آیین فتوت و جوانمردی توأم بوده برای آنانی که از این موهبات برخوردار بودند سرمنشاء قدرت و برکت و کمال ترقی و تعالی میشده است.
اردشیر بابکان، ابومسلم خراسانی، یعقوب لیث صفار، عبدالرزاق بیهقی و یوسف عالیشاه ساوی و بالاخره شاه اسمعیل صفوی و نادرشاه افشار، هر یک به نوبه خود پهلوانانی بودهاند که از برکت نیروی بازو، دانش جنگآوری و فتوت و جوانمردی به جلب اعتماد مردم توفیق یافتند و بر دشمنان ایران پیروز شدند.
عیاری
غیر از عامل پهلوانی، کسوت عیاری نیز در پیدایش و بقاء و زنده ساختن سنن باستانی و آیین جوانمردی و ارتقای فضایل اخلاقی و ترویج مذهب شیعه جعفری و وطنپرستی در جامعۀ ورزش باستانی نقش تعیینکنندهای داشته است.
ملکالشعرای بهار در حاشیهای که بر تاریخ سیستان نگاشته عیاران را چنین تعریف کرده است:
«عرب اشخاص کاری و جلد و هوشیار را که در هنگامهها و غوغاها، خونمایی کرده و یا در جنگهای جلدی و فراست بخرج دادهاند عیار نامیده است»
ارادات شاه اسمعیل به فتوت و اخوت و عیاران آزاده و جوانمرد آنقدر زیاد بود که در دیوانی که با تخلص «خطائی» به لهجۀ آذری سروده، فتیان واخیان را ستوده و ایشان را بزرگترین غازیان و ابدالان و پشتیبانان فداکار سلطنت خود به شمار آورده است.
شاه عباس کبیر نیز تا آنجا به آیین عیاری و فتوت دلبستگی داشت که گاهی شبها خود را همچون عیاران به لباسهای مختلف در میآور و به طور ناشناس به هر جا سرکشی میکرد و به خانۀ بینوایان و فقرا وارد میشد و از آنان دستگیری میکرد و گاه به همین لباس برای کسب خبر به حدود مواضع دشمن وارد میگشت.
عیاران در داستانهای عامیانه، از قدیمیترین آنها تا دوران صفوی، از مهمترین و شگفتانگیزترین قهرمانان به قلم آمدهاند. اگر بعضی از قهرمانان درجه اول این داستانها خود عیارپیشه نباشند، از عیاری بیبهره نیستند.
عیاران در اینگونه کتب پهلوانانی فداکارند که تن به هرگونه خطر میسپارند و نیز بیباکانه به میدان نبرد به مقابله و مبارزه میشتابند و هم برای کشف خبر از حدود نیروی دشمن به لباس مبدل وارد اردوی آنان میشوند.
اینان پهلوانانی ورزیده و پر دل و توانا هستند و با تجهیزات کامل عیار به مأموریت میروند و آنچه در ای کار مورد نیاز بوده، مثل: جبۀ سیاه آستین، نیمجبه، قبای زرهدار که میپوشیدند و داروی بیهوشی، کارد، خنجر، زنبور، کنجکاو، چکشی کوچک به نام خایسکچه، اره، سوهان، مقراض، کمند و آنچه را که برای نجات دوستان از زندان و وارد شدن به قلعه دشمن لازم میشده با خود برمیداشتند.
در داستانهای مفصل خاورمیانه، اسکندرنامه، حسین کرد، رموز حمزه، ابومسلمنامه، دارابنامه، سمکعیار، هزار و یکشب، مختارنامه، همهجا نقشهای اصلی را عیاران به عهده دارند و مهمتر نسیم عیار، سمکعیار، شبرنگ عیار و حسین کرد از بلندآوازهترین عیاران در داستانهای عامیانه هستند.
در هر دوره از تاریخ پهلوانی ایران که ملاحظه شود، کسوتهای عیاری و پهلوانی را دو شیوۀ مختلف و در عین حال انفکاکناپذیر خواهیم یافت.
چنانکه گفته شد پهلوانان، در عین حال که برای احراز مقام جهان پهلوانی در مقابل سلاطین کشتی میگرفتهاند، همواره، در مواقع جنگ نیز با لباس جنگاوران در راه دفاع از وطن خود، به میدانهای کارزار میتاختهاند ولی هنگامی که بیگانگان بر ایران دست مییافتند آن پهلوانان به لباس عیاری در آمده و به یک جنگجوی غیرنظامی مبدل میشدند و با شیوۀ عیاری، پنهان و آشکار مثل دوران اعراب و مغولها، داخل مبارزه میگشتند که در هر دو صورت نیروی خود را برای یک هدف بکار میبردند.
شاطری
این کسوت نیز جلوۀ دیگری است از حرفۀ پهلوانی و عیاری که آثار متعددی از آن، در زورخانه و عملیات ورزش باستانی مشاهده میشود.
از دیرترین روزگاران، حرفۀ شاطری، به سبب اهمیت برقراری ارتباط میان بعد مسافات در موقعیت جوامع آدمی، چه در زمان صلح و یا هنگام جنگ، ارزش فوقالعاده داشته است.
فرستادن قاصدی پیاده و تیزپا به مأموریت، نسبت به سواری چشمگیر که از هر راهی نمیتوانست برود و به آسانی از عهدۀ اختفای خود برنمیآمد، خطری کمت دربرداشت. شاطران، از میان کسانی انتخاب میشدند که در عین قدرت دوندگی، نیروی بدنی کافی برای مقابله با دستبرد دشمن داشته باشند.در قدیمالایام تند دویدن کاری بود بس خطیر، از اینرو احتیاج به آموزش و پرورش در این فن، داوطلبان را وادار میساخت تا زیردست استادان شاطری کارآموزی کنند.
آداب و آیین شاطران هم، بعد از اسلام بر همان نسق عیاران بوده است. تقوی و طهارت و صداقت و امانت و جوانمردی را در کسوت خود اشعار میداشتند.
بهطور کلی با آنکه شاطری کسوتی غیر از عیاری بوده، معذلک در عمل دارای خصوصیات و شیوههای مشترکی با عیاری بوده است، چه شاطران هم در این حرفه، در ردیف دیگری در خدمت همان مراجعی بودند که عیاران. ناگفته نماند که شاطران هم گاه همچون عیاران برای کشف وضعیت و کسب خبر به پشت اردوی دشمن میرفتهاند.
شاطر و عیاران بیش از هر دوره، در دوران تسلط اعراب بر ایران، مشترکالمسلک و متحدالآمال بودند، چون شاطران هم در آن زمان به عیاری گراییده و در جنگهای موضعی و شورشهای ضداعراب، با یکدیگر همداستان میشدند. بخصوص در بغداد، در دوران ضعف حکومت خلفای عباسی، دولتی در دولت به وجود آوردند و از داخل به سستی بیشتر ارکان حکومت خلفای عباسی به نفع ایران کمک کردند.
علت آنکه از شاطران در داستانهای عامیانه و یا در تواریخ پیش از عهد صفویه نسبت به عیاران کمتر یاد شده برای آنست که ایشان در مواقع عادی که مملکت در ثبات سیاسی و اجتماعی بوده در سازمانهای منظم و تشکیلات دولت خدمت میکردهاند و اوضاعی وجود نداشته که از خود قدرتی نشان میدهند ولی در مواقع تسلط بیگانگان آنان به جرگه عیاران در میآمیدند. چنانکه همکاری شاطرها و عیارها در مدت نه سال در بغداد، یکی از نشانههای عدم لزوم حرفۀ شاطری در زمانهای غیرعادی میباشد.
در ادوار مختلف تاریخ ایران رواج و کثرت حرفههای شاطری و عیاری در یکدیگر نسبت معکوس داشته است. هرگاه شاطرپیشگی رواج مییافته، عیاری از اعتبار میافتاده و بالعکس هرگاه عیارپیشگی رونق مییافته شاطری نقش خود را از دست میداده است.
به طوری که تواریخ و تذکرهها نوشتهاند از زمان صفویه به بعد تربیت شاطر و شاطرپیشگی اهمیت فراوان داشته است. داوطلبان این حرفه پس از احراز شرایط لازم که عبارت بود از داشتن سلامت کامل و قدرت بدنی و چالاکی و ایمان مذهب شیعه اثنیعشری و داشتن معرف معتبر، در این حرفه پذیرفته میشدند. آنگاه دورۀ نسبتاً طولانی کارآموزی را شروع میکردند که طی آن ریاضت دوندگی و فنون خستگیناپذیری و تحمل گرسنگی و تشنگی برای بالا رفتن قدرت مقاومت بدنی در برابر شداید تعلیم داده میشده است. داوطلبان شاطری، وقتی مراجل آموزش را تمام میکردند، با یک آزمایش به رتبهای از مقام شاطری نائل میشدند. این آزمایش که جنبۀ مقدماتی داشت در طول خیابان و یا جادهای به مسافت 10 کیلومتر صورت میگرفت و شاگردان میبایست این راه را با سرعت، در حال دویدن، بروند و برگردند.
یک مسابقه دو نامحدود هم معمول بود. در این وقت شاطران با گیوههای سبک و مچیپچ تا زیر زانو و قبای بلند دورچیندار که پس از احراز مرتب مقامهای این حرفه به آنها زنگ بسته میشد و کلاهی تقریباً بوقی شکل و کمربندی سخت به کمر آمادۀ آزمایش میشدند. همچنین کولباری نان بر دوش و مشکی کوچک آب به کمر حمایل میکردند و بعد هم منتظر فرمان حرکت (دو و مقاومت) در یک سر جاده میایستادند، درحالیکه هر کدام تیر کوتاه سفیدی به دست داشتند تا در طول آن جاده که مثلاً در حدود 15 کیلومتر طول داشت، شبانه روز تا جایی که توانایی در بدن دارند بدوند.
وقتی فرمان حرکت داده میشد، همه با تیرهای سفیدی که به دست داشتند با هم شروع به دویدن میکردند. برای هر دونده دو نفر تیر میداد، یکی در مبدأ تیر سفید میداد و دیگری در مقصد، 15 کیلومتر آنسوتر تیر سفید را تحویل میگرفت و تیر سیاه میداد و دونده میبایست تیر سفید را به مبدأ برساند و تیر سیاه را بگیرد و مجدداً برگردد و در نقطۀ مقصد تحویل بدهد.
در این مسابقه یا آزمایش دو امتیاز قائل میشدند. یکی برای طول مدت زمانی که در این مسافت دویده بودند و دیگر تعداد دفعاتی که میرفتند و برمیگشتند که آن نیز از روی عدد تیرهای مبادله شده تعیین میگشته است.
مدت زمانی که شاطرها در حال دویدن بودند اغلب از سه تا چهار روز طول میکشید. چنانچه گرسنه و یا تشنه میشدند، میبایست بدون توقف، از انبان نان و خورشتی که بر دوش و از مشک آبی که به کمر بسته بودند، سد جوع و رفع عطش کنند.وقتی شاطران در این حرفه ممارست نشان میدادند و به کمال مرتبۀ آن نائل میگشتند، زنگ حیدری به بازو و دامن و کمر خود میبستند که این به علامت چابکی و قدرت عمل آنان بود.
شاردن و تاورنیه که در عهد صفویه سالها در ایران بودهاند، هر یک در سفرنامههای معظم خود به تفصیل از اهمیت شاطرپیشگی در ایران و مسابقات و جشن شاطری در حضور شاهان صفوی مطالب شیرینی نوشتهاند که در کتاب نقش پهلوانی تألیف نگارنده به طور کامل آمده است.
شاطرپیشگی در دوران قاجار هم، مانند عهد صفویه رواج فراوان داشته است. آنها تا اوان سلطنت رضاشاه فقید دیده میشدند و نیز در مراسم تاجگذاری آن پادشاه با لباس شاطری شرکت داشتند.
اینان دنبال کاروانها و با مردمی که میخواستند از معابر ناامن بگذرند همراه میشدند و از ایشان محافظت میکردند. پس از پیدا شدن وسائط نقلیه و تلگراف و تغییر جوامع شهری، از فرم قدیم به صورت جدید، دفتر تاریخ کهنسال شاطری در ایران بسته شد و امروز جز نامی از آنها و از «شاطرخانه سلطنتی» و «شاطر خانۀ گمرک» باقی نمانده است و تنها در بعض دهات ایران در تعزیهخوانیها روز عاشورا، دو نفر شاطر به رسم ایرانیها با لباس شاطران عهد صفویه همراه شبینه ذوالجناح امام حسین(ع) میدوند و مثل پروانه دور راکب آن که نیز شبیه امام حسین است میگردند و به اصرار از او اذن جنگ میخواهند، تا جانشان را فدای امام خود کنند ولی شبیه امام آنان را از میدان رفتن منع میکند و میگوید: «نه شما نباید به میدان بروند و کشته شوید، شما باید زنده بمانید و به همه جا بروید و یزید ملعون را رسوا کنید و از قول من به مردم دنیا بگویید که من در را حق کشته شدم و حق بالاخره پیروز میشود».
و اما در زورخانه شلنگاندازی و دویدن و لنگ بستن و دیگر آداب و سنت آن بر جا مانده است که از آن سخن خواهد رفت.