
این روزها رسانههای ایران، ترکیه، ارمنستان، باکو و سایر رسانههای منطقهای بر تحولات مرزی ایران، ارمنستان و باکو متمرکز شدهاند. بدیهی است در پس مانورهای رسانهای نیز همیشه رگههایی از حقیقت نهفته است و به نظر میرسد در این مورد نیز اگر بر رفتار دولت باکو، ارمنستان و ترکیه عقلانیتی حاکم نگردد وقوع جنگی گسترده گریزناپذیر است.
خلاصۀ ماجرا این است که دولت آمریکا، ترکیه، رژیم صهیونیستی و رژیم باکو دولت غربگرای ارمنستان را تحت فشار قرار دادهاند تا با واگذاری استان مرزی سیونیک به باکو موافقت کند و در صورت عدم موافقت هم سرمست از پیروزی در جنگ اخیر قراباغ آن را اشغال خواهند کرد. فهم و تحلیل دقیق این موضوع مستلزم پرداختن به جنبههای مختلف سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی و ایدئولوژیک است که در اینجا تنها به برخی از آنها اشاره میکنم.
۱- هزار خنجر و یک خیبر: اولین نکتۀ مهم در تحلیل منازعۀ اخیر این است که این موضوع محدود به سه کشور همجوار یعنی باکو، ارمنستان و ایران نیست، بلکه اتفاقاً حضور موثر و فعال نیروهای فرامنطقهای چون آمریکا، ترکیه، پاکستان و بویژه رژیم صهیونیستی موضوع را پیچیده کرده و به درستی ایران دریافته که زمینه اقدام و توطئهای علیه ایران در حال شکلگیریست که بازیگر پیدای آن دولت باکو و کارگردان پنهان آن رژیم صهیونیستی، ترکیه و ایالات متحده است. سالهاست که اسرائیل آشکارا بیان میکند که ایدۀ «هزار خنجر» را جایگزین رویارویی مستقیم با ایران کرده است.
جاسوسی از مراکز حساس ایران، شهادت دانشمندان هستهای، خرابکاری هستهای، کارشکنی در مناسبات دیپلماتیک ایران و … هر یک خنجرهایی است که رژیم صهیونیستی بر پیکر ملت ایران وارد آورده و به صراحت آن را پذیرفته است. در جنگ اخیر قراباغ نیز آشکارا و با تمام توان در کنار علیف ایستاد و در پایان هفته ششم جنگ نیز پرچمش در کنار ترکیه، در خیابانهای باکو به اهتزاز درآمد.
حضور اسرائیل در آذربایجان جز دشمنی با ایران چه منطقی می تواند داشته باشد؟ بین ایدیولوژی صهیونیسم و جامعه مسلمان و شیعه باکو جز دشمنی با ایران چه نسبتی میتواند وجود داشته باشد؟ وزارت دفاع اسرائیل اعلام کرده که باکو لبنان ماست و اکنون گزارش های دقیقی وجود دارد که رژیم باکو پایگاه وسیعی را در کنار مرزهای ایران به این رژیم واگذار کرده که پیشتر نیز عملیاتهایی را علیه ایران انجام داده است. با این اوصاف شاید بیدلیل نباشد که ایران نیز نام مانور اخیرش را «فاتحان خیبر»گذاشته است.
۲- دشمنسازی و هراس از امر اجتماعی: نکته دومی که باید به آن اشاره کنم، به ماهیت درونی رژیم سیاسی و جامعه باکو برمیگردد؛ واقعیت آن است که جامعه و رژیم سیاسی باکو بیش از آنکه برآمده از عناصر تاریخی و گوهرین همبستگیساز ملی باشد مولود «امر سیاسی» است و در نتیجۀ جنگ، قرارداد سیاسی و در نهایت فروپاشی امپراتوری شوروی متولد شده است لذا تا بوجود آمدن «امر اجتماعی» و امر ملی راه درازی را در پیش دارد، شاید هم هیچگاه اتفاق نیفتد.
تا 10 اکتبر 2020 حفظ و خلق «جامعۀ همبستۀ جنگی» به یاری وعده جنگ با ارمنستان و بازپسگیری قراباغ بعنوان مهمترین دال هویتبخش جامعه و رژیم سیاسی باکو میسر شده است، پایان اشغال قراباغ به معنای تهی شدن دال هویتبخش سیاسی هم هست و به همین دلیل برخی از تحلیلگران معتقدند پیروزی نهایی بر ارمنستان چندان دلخواه خاندان علیف نبوده، زیرا نظام سیاسی بسته باکو همیشه به استخوانی لای زخم برای مشروعیتبخشی به خود و سرکوب مخالفان نیاز دارد و اکنون دالان زنگزور جایگزین دال سیاسی – هویتی قراباغ شده است.
خاندان علیف به خوبی میدانند که پس از امرسیاسی نوبت به ساختن «امر اجتماعی» است. در این مرحله جامعه و نهادهای آن از تاریخ، هویت، دوستان، دشمنان و رهبران مطلوب پرسش خواهند کرد و بیتردید در جامعهای با بیش از هفتاد درصد شیعه و اقوام متعدد ناراضی چون تالشها، تاتها، لزگیها و … جایی برای خاندان علیف و سبک حکومتداری آنها نخواهد ماند.
3- قطبیسازی ایران–آذری یا ایران-اسرائیل؛ دولت باکو در عملیات روانی زنگزور به صورت کاملاً اندیشیدهشده در تلاش است تا حساسیت ایران را به دشمنی ذاتی ایران با دولت باکو و فراتر از آن به آذریها نسبت دهد و دوگانه آذری-ایرانی را مطرح نماید و با این ترفند امیدوار است که اولاً بخشی از منازعه را به شکل های مختلف به داخل ایران بکشاند و از طرف دیگر هم بر حضور اسرائیل در باکو و کارگردانی کلیت منازعه سرپوش بگذارد و با فرافکنی افکار عمومی داخلی خود را نیز مهندسی نماید.
این در حالی است که همگان میدانند که ایران حامی اصلی باکو در جنگ اول و دوم قراباغ بوده و شخص رهبر باکو بارها به این موضوع اذعان کرده و همه ملت و رهبران سیاسی – مذهبی ایران نیز به صراحت از پیروزی باکو حمایت نمودند. گرچه که فردای پیروزی، پرچم اسرائیل بر خیابان های باکو برافراشته شد. برندا شفر بر پل خدا آفرین عکس یادگاری گرفت و دوستی با اسرائیل افتخار رهبران باکو شد و موجی از سرخوردگی را در بین آذریهای ایران و اران را بوجود آورد. مدتی پس از جشن پیروزی باکو یکی از علمای ایرانی گفته بود ما خوشحالیم که قراباغ، خاک اسلام به دارالاسلام برگشت اما این جوری که پیش میرود میترسیم که خاخام های یهودی ادعا کنند باکو خاک صهیون است!
۴- ترکیه و ایدیولوژی مرکب: اینکه پانترکیسم چیست و چگونه ساخته شد یا اینکه یک دولت اسلامی چگونه میتواند همزمان ایدئولوژی نژادگرایانه را اختیار کند موضوع این نوشتار نیست اما بیتردید میتوان گفت که پانترکیسم آخرین میخ بر تابوت آخرین امپراتوری اسلامی بود. نقطه مشترک ترکان جوان و حزب عدالت و توسعه این است که هر دو در پی آناند که زیر لوای شعار اسلام و وحدت اسلامی کنش نژادی انجام دهند. بدین ترتیب هم ترکان جوان هم آک پارتی دارای هویتی مرکب و متناقضاند که همین تناقض هم بنیادشان را بر باد خواهد داد. همین مرکب بودن است که به اردوغان امکان دوستی با اسرائیل، پرچمداری اسلام در لیبی و آفریقا، محور اخوان المسلمین در خاورمیانه، عضویت در ناتو و رهبر شورای ترک را می دهد.
گذرگاه زنگزور که مورد حمایت و پیگیری جدی دولت ترکیه است هم رویای اتصال سرزمین های مورد ادعای پانترکیسم را محقق میکند، هم بازار اقتصادی ترکیه را گستردهتر میکند، هم مزیتهای ژئوپولیتیکیاش را ارتقا می دهد، هم تضعیف مزیت سرزمینی ایران در دسترسی به اروپا را به مثابه دستاوردی برای خود برمیشمارد و هم اینکه رویاهایی مبنی بر نفوذ و تاثیر در آذری های ایران را در سر می پروراند که نشانگان متعدد آن در رسانه های دولتی و خصوصی ترکیه به وضوح جاری است. اردوغان نیز در شعرخوانی حاشیهبرانگیزش در جشن پیروزی قراباغ آنچه را که در ذهن داشت به زبان آورد و داوداوغلو هم اخیراً در مصاحبهاش بیان داشت که ترکیه شبکه نفوذ قابل توجهی را در ایران تدارک دیده که در بین رسانهها و سیاستمداران قرار گرفتهاند. بدیهی است که اگر قرار باشد بخشی از این رویا محقق شود چه وقتی بهتر از اکنون که ایران تحت فشارهای حداکثری بینالمللی و مشکلات داخلی است.
دو دهه است که دولت ترکیه با ایده هایی چون یک ملت و دو دولت، ترک بودن آذریها، لزوم استانداردسازی زبان ترکی استانبولی برای همه زبان های حوزه قفقاز، تشکیل شورای ترک و … در صدد اضمحلال هویت جامعه آذری آنسوی ارس در هویت ترکی برآمده است و با وجود مخالفت های جدی اجتماعی کارگزار اصلی این ایده در منطقه اران خاندان علیف میباشد.
ترکیه طی دو دهه گذشته از ایده «تنش صفر با همسایگان» و وضعیت «آشتی صفر با همسایگان» رسیده و در این منازعه نیز به دلایل متعدد در کنار علیف خواهد بود و اگر عقلانیتی به خرج ندهد حتماً با ارتش ایران مواجه خواهد شد. ارتش و دولت ترکیه تاکنون به پیروزی بر گروه های نظامی چریکی، ارتش های قبیلهای یا دولت های ورشکسته ای چون سوریه، لیبی، عراق و قبرس عادت کرده است، باید دید که شجاعت رویارویی با نیروهای مسلح ایران که مظهر غرور و شجاعت تمام ایرانیان هستند را دارد یا نه.
5- ارمنستان و سراب ثبات: یک سوال مهم این است که چرا دولت پاشینیان ممکن است به تسلیم بخشی راهبردی از سرزمین کشورش به باکو موافقت کرده و از همسایگی با ایران نیز خداحافظی کند؟ در پاسخ باید گفت که اولاً موضع رسمی دولت ارمنستان هنوز بطور رسمی اعلام نشده و درکنار مخالفتهای شدید اجتماعی، یکدستی و توافقی هم در مورد این طرح در بین سیاستمداران ارمنی وجود ندارد. لابی آمریکایی-اسراییلی در دولت غربگرای پاشینیان بسیار قدرتمند است و این ایده را پیگیر هستند که جامعه و دولت ارمنستان از نزاع فرسایشی با آذربایجان و ترکیه خسته شده و بهتر است با دادن این امتیاز منازعات را برای همیشه فیصله نمایند. سیاست چماق و هویج جبهه مقابل نیز نقش اصلی در تغییر رفتار ایروان دارد که عدم موافقت با واگذاری، ممکن است خطر شکست مجدد و محروم شدن از امتیازات فعلی را هم در پی داشته باشد. بدیهی است که دعوای ترک-ارمنی نزاعی تاریخی-هویتی است و با چنین تهاترهایی حل نمیشود، بعلاوه بعد از تثبیت وضعیت چه تضمینی هست که باکو و ترکیه قراباغ شمالی را مستحیل نکنند و دالان لاچین را هم برنچینند؟ بعلاوه دولت و مردم ارمنستان همانند سایر مردمان آنسوی ارس پیوندهای تاریخی و هویتی گسستناپذیری با ایران دارند و از دست دادن مرز جنوبی و جداییشان از ایران طبیعی و عقلانی به نظر نمیرسد.
6- جمع بندی: با توجه به تصویر اجمالیای که از توطئه زنگزور بدست داده شد مسولیت ملی همه ایرانیان بویژه نیروهای لشگری روشن است. «وضعیت اکنون» چیزی بین گذشته و آینده است و پناه بردن به تاریخ و ادبیات یا حوالت موضوع به آینده محتوم یعنی تقدیر ایرانی ساکنان آن سوی ارس کافی نیست بلکه ایران به هر قیمتی نباید بگذارد استان سیونیک در اختیار جبهه صهیونیستی- تکفیری قرار گیرد. استان سیونیک برای ما همان جایگاه را دارد که کریمه برای روسیه و تسلط جبهه صهیونیستی با ایدئولوژی نژادگرای پانترکیسم خفگی ژیوپولتیک غیرقابل جبرانی را برای ایران به همراه خواهد داشت و آیندگان انفعال ما را نمی بخشند. کما اینکه ملت ایران هیچگاه اشتباه راهبردی رضاشاه در واگذاری قرهسو به آتاتورک را نخواهند بخشید. در صورتی که دولت غربگرای ارمنستان اعلام آمادگی نماید ایران باید حفاظت از جنوب این کشور را به عهده گیرد اما همانطور که پیداست فشار لابی غربگرا در ارمنستان سنگینتر از آن است که بزودی چنین درخواستی را از ایران بنماید و یا ممکن است هنگامی این درخواست را داشته باشد که زمان طلایی آن از دست رفته باشد. افکارسنجی رسانهای و نخبگی مردم سیونیک طی دو ماه گذشته نشان میدهد که با توجه به تنفر تاریخیشان از پانترکیسم و تعلق هویتیشان به ایران مشتاقاند که درصورت عملی شدن نقشه جداییشان از ارمنستان به ایران بپیوندند و این صدایی است که اکنون در این منطقه بلند است و ایران نیز به دلایل متعدد اخلاقی، تاریخی و پاسداری از امنیت ملی خود نمیتواند و نباید نسبت به این درخواست بیتفاوت باشد. در این راستا چارهای نیست جز آنکه به درخواست مردم سیونیک ارتش ایران در این استان اردوی نجات بزند و این منطقه را تا تعیین تکلیف نهایی آن با رفراندوم در اختیار بگیرد.
وجه دیگر موضوع به استحاله ذهن و زبان سیاستمداران باکو در علایق صهیونیستی و دلبستگی به ایدئولوژی نژادگرا و آذری ستیز پانترکیسم برمیگردد که هویت زبانی، تاریخی و مذهبی آذریها، تالشیها و تاتها را تهدید میکند که ملت ایران نمیتواند آن را نادیده بگیرد و واکنش ایران را بدرستی میتوان دفاع از هویت حقیقی آذربایجان دانست. روشن است که سربازکردن این منازعه و روشن شدن ابعاد آن جبهه قدرتمند داخلی را علیه خاندان علیف بوجود خواهد آورد و این دقیقا آن چیزی است که دولت باکو از آن هراس دارد زیرا به خوبی میداند که اگر بهمن هویتخواهی در آنسوی ارس به حرکت درآید دیگر نشانی از جمهوری باکو نخواهد ماند و برای همیشه دست به بازو الحاق خواهد شد.
منبع: روزنامۀ سازندگی
– استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران