سیف الدینی: حکومت پهلوی در سرکوب فرقه دموکرات، کوتاهی کرد

۵ اسفند, ۱۳۹۷
سیف الدینی: حکومت پهلوی در سرکوب فرقه دموکرات، کوتاهی کرد

نسیم بیداری، آذر 1397: سالار سیف­الدینی در یک کلام پژوهشگر است. حوزه مطالعاتی او اقوام­اند. آنچه برای تمامیت ارضی ایران حیاتی بوده و هست. این متخصص جغرافیای سیاسی تاریخ اقوام به­ویژه آذربایجانی را که خود برآمده از آنجاست به خوبی می­داند و معتقد است مخالفان اصلی فرقه مردم آذری بودند و این روزها دیگر داستان فرقه دموکرات آذربایجان به پایان رسیده است. متن گفتگوی نسیم بیداری با او را در ادامه بخوانید.  

+آیا فرقه­گرایی پیش از ظهور گروه­های تجزیه­طلب وجود داشته است یا مفهوم جدیدی در ادبیات سیاسی است؟

مفهوم منفی فرقه یک فرآیند جدید در زبان فارسی است، در قدیم فرقه مفهوم بدی نداشته است. یعنی فرقه را به­معنی حزب به کار می‌‌بردند. مثلا می‌‌گفتند: «فرقه دموکرات». هنگامی که آنها به خودشان فرقه می‌‌گفتند. مقصود همان حزب دموکرات بود و یا «فرقه عدالت» داشتیم که همان حزب کمونیست بود که در انزلی و ارومیه کنگره داشتند و پیشه‌وری و کاویان و بسیاری دیگر از اعضای مهم فرقه دموکرات در آن فعال بودند.

 در ترکیه در اواخر عمر عثمانی از کلمه «فرقه» استفاده منفی نمی‌کردند. اما بار منفی برای واژه فرقه جدید است و ناشی از تحولات زبانی. امروزه تا اندازه زیادی، فرقه را در معنای غیرسیاسی به­کار می بریم. مثلا می‌‌گوییم فرقه‌های زیرزمینی، عرفانی یا شیطان­پرست هستند. یعنی قبلا در معنای سیاسی استفاده می‌‌کردیم و منظور حزب، گروهک، سازمان و … بود. بنابراین فرقه در آن زمان بار منفی نداشت که بخواهیم فرقه‌ دموکرات را در ذیل فرقه­گرایی که امروز از آن تلقی منفی داریم، استفاده کنیم.

+حزب دموکرات آذربایجان در چه بستر بین­المللی و منطقه­ای شکل گرفت؟

21 آذر 1324 زمانی اتفاق می‌‌افتد که جنگ جهانی دوم تمام و ایران اشغال شده است و صحنه جهانی در حال تجربه کردن یک آرایش جدید ژئوپولیتیک است. مثل یک نقطه عطف در شطرنج است که هر کدام از بازیگران مهره های خودشان را می‌‌چینند و یا خانه هایی را تسخیر می کنند. جغرافیای سیاسی جهان در اغلب موارد پس از جنگ‌های بزرگ تعیین شدند. جنگ‌ها بودند که جغرافیای سیاسی جهان را تعیین کردند. جنگ‌های سی اروپایی منجر به قرارداد وستفالی شد. جنگ­های ناپلئونی در کنگره وین منجر به ظهور چند دولت– ملت تازه دیگر شد. پس از جنگ جهانی اول، جغرافیای سیاسی جهان تغییر کرد. امپراطوری­ های ارتش- مجارستان و عثمانی فروپاشید و کشورهای جدید ظهور کرد. پس از جنگ جهانی دوم یک­بار دیگر صحنه ژئوپلیتیک تغییر کرد. کشورهای پیروز، تعیین­کننده آرایش جغرافیایی بودند.

در این شرایط خطر نازیسم و فاشیسم از بین رفته و قدرت جدید و مهیبی به اسم کمونیسم در حال ظهور است. استالین به­عنوان یک رهبر اقتدارگرا در اوج قدر است. در این شرایط کشورهای بی­طرف همسایه در معرض سقوط قرار داشتند. احزاب بلشویک مانند حزب توده در ایران، قصد براندازی دولت های مستقر و ایجاد یک نظام سوسیالیستی متمایل به شوروی را در برنامه کاری ثبت کرده بودند. یونان و ترکیه هم در معرض سقوط قرار داشتند. چرچیل در سخنرانی معروف خود در 16 مارس 1946 چنین گفت:

« از بالتیک تا آدریاتیک پرده آهنینی دور تا دور قاره اروپا را فرا گرفته است که تمامی پایتخت­های باستانی در مرکز و شرق اروپا را دربر می­گیرد…»

بلافاصله جنگ سرد آغاز شد و دکترین ترومن اولین اعلامیه امریکا در جنگ سرد بود.  ترومن در آن سخنرانی معروف خود در سال 1946 گفت کمونیسم متحدان ما را تهدید می‌‌کند، ترکیه، هند و یونان در حال سقوط هستند. جرج کِنان کاردار سفارت امریکا در مسکو در سال 1946 سیاست سد نفوذ شوروی یا کانتین منت را مطرح کرد. اساس این نظریه بر این اصل ژئوپلیتیکی استوار بود که باید از توسعه کمونیسم به منطقه «ریملند» که در نظریه اسپایکمن مفهوم سازی شده بود جلوگیری کرد. ایران هم یکی از مهم­ترین کشورهای حوزه ریلمند (حاشیه دریاها) بود. در این شرایط شوروی نیروهایش را برخلاف تعهدش تخلیه نمی‌کرد و ایران نیز قادر به رویارویی نظامی با شوروی نبود.

اشغال شمال ایران توسط اتحاد شوروی و طرح تجزیه آذربایجان و کردستان، سبب پیدایش یک تئوری عمده ژئوپلیتیکی شده که بعدها الگوی امریکا در شرق آسیا شد به نام تئوری دومینو. این تئوری همانند کانتین­منت یک توجیه جغرافیایی داشت. بر اساس آن کشورهای همسایه با اتحاد شوروی همانند مهره­ه ای دومینو برای سقوط به یک تلنگر نیاز داشتند و اگر یکی از آنها سقوط می­کرد، بقیه نیز ساقط می شد. بر این اساس عملیات­های کودتا و براندازی توسط احزاب کمونیست در کشورهای همسایه اعم از ایران، ترکیه و یونان مقدمه نفوذ جهانی شووری بود. پس اگر ایران در دام کمونیسم می­افتاد، ترکیه و سپس یونان در نوبت بودند.

+آیا می‌‌توانیم بگوییم که فرقه دموکرات واکنش شوروی به جلوگیری از این بلوک­سازی بوده است؟

خیر! بلوک­سازی از طرف شوروی آغاز شد. کمونیست­ها کشورهای اروپای شرقی را به­صورت اقمار مسکو درآوردند. سپس امریکایی­ها و بریتانیایی­ ها به آن واکنش نشان دادند. واکنش غرب در برابر کمونیست، استراتژی سد نفوذ یا کانتین­منت بود. علاوه بر اینکه اتحاد شوروی برای سایر مناطق شمالی ایران مانند خراسان و گیلان هم برنامه­هایی داشت.

+پس چرا فقط در آذربایجان موفق می شوند؟

فقط آذربایجان نبود. بخش­هایی از کردستان هم بود که جمهوری مهاباد و قاضی­محمد را در آنجا داشتند که البته بخشی از شمال ایران و ایالات آذربایجان بود. ولی مرز ما با قفقاز جنوبی به­صورت سنتی فعال­ترین مرز بود. مرز ترکمنستان آنقدرها فعال نبود. در قفقاز جنوبی مرزهای خیلی وسیع و متنوعی داریم. آبی و خشکی حدود 800 کیلومتر است. یعنی از آستارا تا کوه‌های آرارات مرز داریم. مردم از صدسال پیش به شهرهای بزرگ ماوراء قفقاز مانند باکو، گنجه، تفلیس، ایروان و… آمدوشد داشتند. فعالان کارگری و بعدها کمونیست‌های ایرانی در صنایع نفتی باکو مشغول بودند. آنجا کارگران ایرانی داشتیم. بنابراین آذربایجان به­ دلیل همسایگی با منطقه ­ای پویا به­نام ماوراءقفقاز در خط مقدم مقابله با کمونیسم بود. مازندران و گیلان در صفوف بعدی قرار داشتند.

از همان بدو اشغال شمال ایران ارتش سرخ سعی کرد که آذربایجان را جدا کند، ولی این اقدام به آسانی ممکن نبود. بنابراین یک سازمان اقماری به اسم فرقه دموکرات به­وجود آوردند تا به نیابت از شوروی این کار را انجام دهد.. مثل اتفاقی که چند سال پیش در اوکراین رخ داد.

+حرف شما را نمی­پذیرم که فقط یک عامل خارجی مؤثر بوده است. بسترهای بیشتری برای چنین حرکتی داریم.

هیچ گاه یک پدیده اجتماعی را نمی‌شود به یک عامل تقلیل داد. قطعا بسترهایی هم در داخل داشت؛ حزب توده نقش مؤثری داشت. صمد کامبخش بر پیشه­وری خیلی تأثیر داشت. اصلا ورود شخص پیشه­وری به این داستان مهم است. خیلی زودتر از پیشه­وری در کردستان قاضی­محمد را جذب کرده بودند. اما رد اعتبارنامه پیشه­وری در مجلس چهاردهم از طرف حزب توده (به­خاطر تسلیت درگذشت رضاشاه در روزنامه‌ «آژیر») پیشه­ وری را مأیوس کرد. از آن­طرف، میرجعفر باقراف، رفیق قدیمی او در باکو دبیرکل حزب کمونیست آذربایجان شوروی شده است و می‌‌خواهد قلمرو خود را به آذربایجان ایران توسعه بدهد. باقراف به پیشه ­وری پیشنهاد فرقه دموکرات را می­دهد. روانشناسی پیشه­ وری در اینجا خیلی مهم است. از طرف دیگر، حزب توده به دستور مسکو مجبور می‌‌شود که شاخه ایالتی را در آذربایجان در فرقه دموکرات ادغام کند. کشور هم درگیر ناآرامی است. بخشی عوامل داخلی اینها هستند.

+ادعای فرقه‌ای‌ها مخالف صحبت شماست. آنها فرقه را ادامه راه ستارخان و خیابانی می­دانند. می­گویند، می­خواستند که مینیاتوری از یک حکومت موفق را در آذربایجان آزمون کنند و بعد آن را به ایران تسری بدهند.

بله! دو بحث داریم. عده­ای می‌‌گویند که فرقه دموکرات اصلا تجزیه­ طلب نبود. خودمختاری و خودمدیریتی می‌‌خواست. عده­ای می‌‌گویند که تجزیه­ طلب بود و به­ صورت مرحله ای جلو می­رفت. یعنی اول خودمختاری و بعد تجزیه می­خواستند. اولا خودمختاری باید در قانون اساسی بیاید که ما در قانون اساسی مشروطه چنین چیزی نداریم. دوما، حکومت­ های محلی فاقد ارتش، پول ملی و… هستند. در کدام حکومت خودمختاری، نیروهای ارتش و انتظامی حکومت مرکزی قتل عام می­ شود و پادگان شهر را تصرف می­کنند؟ در کدام حکومت محلی، مأموران دولت مرکزی را اعدام می­کنند؟

علائم و سیاست‌هایی که فرقه از خود نشان می‌‌دهد، متناقض است. یعنی مرامنامه آنها قابل مناقشه است. بقایای آنها الان می‌‌گویند که تجزیه­ طلب نبودیم. اما در عمل رفتار دیگری از خودشان نشان دادند. سیاست­های اعلامی و اعمالی­شان فرق داشت. همانطور که پان­ترکیست های امروزی، یک سیاست اعلامی دارند و گاه خود را پایبند به چارچوب­ها می دانند و در عمل چیز دیگری است. این تناقض تا جایی از شوروی هم نشأت می‌‌گیرد. مرحوم عنایت­الله رضا می‌‌گوید که وزارت خارجه شوروی سیاست خودمختاری و امتیاز گرفتن از ایران را در پیش داشت. اما میرجعفر باقراف سیاست جدایی ­طلبی داشت. فرقه هم در این میان، سردرگم بود. اگر نشریات فرقه را نگاه کنید، یک روز می‌‌گوید که خودمختاری می‌‌خواهیم. روز دیگر می‌‌گوید که مثل هند و ایرلند راه خودمان را جدا می‌‌کنیم. بنابراین، یک تناقص بین خودشان وجود داشت.

از سوی دیگر زمانی که کشور اشغال شده است، زمان مناسبی برای درخواست خودمختاری نیست. آن هم در زمانی که شهر و استان تحت اشغال نیروهای خارجی باشد. سربازان فرقه لباس فرم ارتش سرخ را می پوشیدند. اسلحه و مهمات و ملزومات را از شوروی یعنی نیروهای اشغالگر می گرفتند. در شرایط جنگی و حتی شرایط عادی نام این کار خیانت به کشور است.

+ وقتی تجهیزاتی نداشتند، ناچار بودند.

این نشانه وابستگی است. تجهیزات نداشتند. اما قرار نیست که زیر پرچم کس دیگری برود.

+آیا کوتاهی حکومت مرکزی ایران در دادن امکانات برای دفاع نبود؟

یعنی می­فرمایید، حکومت مرکزی به فرقه دموکرات امکانات می­داد تا کشور را تجزیه کند؟

+فرقه‌ای‌ها می­گویند که حکومت مرکزی به داد ما نرسید. از تبریز تا تهران 22 روز در راه می‌‌ماندند و شاهان نمی‌خواستند که منطقه ولیعهد قوی باشد و امکانات به او نمی‌دادند. این نگاه منجر به فکر جدایی­طلبی در مردم شد.

اینها برای زمان قاجار است از تبریز تا تهران هم 22 روز راه نبود. اصلا بحث مردم نیست. وقتی بحث اشغال خارجی است، باید این تحلیل را بیاوریم که آیا مردم با خارجی‌ها در اشغال منطقه همکاری کردند. آیا سندی هست؟ چنین چیزی نیست. طبیعتا آنها این را خواهند گفت. اما اولا که هر مجرمی می‌‌گوید که تحت شرایط بدی قرار گرفته و مرتکب جرم شده است. مثلا ممکن است مقتول هم مقصر بوده باشد. آیا این باعث این می‌‌شود که بگوییم او بری از مجازات است؟!

+یعنی انتقادی به سیاست دولت مرکزی وارد نیست؟

دولت مرکزی هم کوتاهی داشته است. منتهی هیچ کوتاهی‌ای دلیل بر ارتکاب جرم نیست. تجزیه ­طلبی همکاری با قوای خارجی جرم است. اتفاقا در واقع، حکومت وقت در مجازات فرقوی‌ها کوتاهی کرد. سران فرقه وقتی می‌‌خواستند از ایران فرار کنند، اموال مردم اعم از دارای شخصی و عمومی را غارت کرد.

بی­ریا و پیشه­وری پول­های بانک ملی را غارت کردند، چند هزار رأس دام بردند. درست در زمان قحطی شوروی در جنگ جهانی دوم چند هزار تخته فرش‌ نفیس که از خانه­های مردم جمع کردند بردند. اینها را از کجا آورده بودند؟! فرش‌های خانه مردم بود.

وقتی فرقه رفت گورستان­هایی از قربانیان آنها پیدا شد. قبرستان اعدامی‌های در غرب تبریز نزدیک فرودگاه تبریز در غرب شهر (پاسداران امروزی) است. جایی که دورترین نقطه آن زمان به مرکز بود. نیروهای دولتی از شرق وارد شهر می­شدند، بنابراین فرقوی­ها و ارتش سرخ، سازوکارهای امنیتی و سرکوب­شان را در غرب شهر بنا کرده بودند. مخالفان فرقه دموکرات فورا زندانی و کشته می­شدند و در آنجا دفن می­شدند. بزرگترین مخالفان فرقه مردم بودند. اگر مردم آذربایجان با آنها مخالفت نمی‌کردند یا علیه آنها در 21 آذر 1325 قیام نمی‌کردند، ارتش وقت با دشواری زیادی روبرو می­شد. اما بسیاری از سران فرقه دموکرات پیش از رسیدن ارتش توسط خود مردم کشته شدند.

 

+پس این فرض درست است که در چنین شرایطی فردی با مشخصات پیشه­وری احساس می­کند که باید به داد خود و مردم منطقه برسد؟

نه؛ درست نیست. پیشه وری با این تصمیم احساس همه رفتارهای مثبت در کارنامه اش را خراب کرد و در تاریخ به­عنوان یک خائن مطرح شد. تاریخ که با اما و اگرها نیست. این‌ها از شیخ محمد خیابانی و ستارخان برای خودشان سابقه‌ای می‌‌ساختند و می‌‌گفتند که پیرو آنها هستیم. ابدا این­طور نبود. عملکرد شیخ محمد و ستارخان جلوی چشم ماست. اظهارات آنها، کتاب‌ها و کارهای آنها جلوی چشم ماست. فرقوی­ ها می‌‌خواستند برای خودشان سابقه‌ای درست کنند و گرنه خیلی از گروه‌ها هستند که خودشان را به مسیح، بودا و اسلام وصل می‌‌کنند و می‌‌گویند که چیزی را که مسیح، اسلام و بودا می‌‌گوید، انجام می‌‌دهیم. اما جنایت می‌‌کنند. اینها که در شعار مشخص نیست. آن چیزی که ستارخان می­خواست عظمت ایران بود. فرقه، عظمت ایران که سهل است، تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخت. خودمختاری یک­طرفه ایجاد کرده بودند. خودمختاری باید در قانون اساسی مجلس ملی کشور طی رفراندوم مشخص شود.

+استناد آنها به قانون انجمن‌های ایالتی ولایتی است.

قانون انجمن‌های ایالتی ولایتی کاملا فرهنگی-اجتماعی است. اصلا ربطی به سیاست ندارد. اصلا در زمان فرقه دموکرات به­دلیل تغییر قانون تقسیمات کشور، این قانون خودبه­خود منسوخ شده بود. چون دیگر ساختار ایالت، ولایت، بلوکات و بلدی در آن زمان باقی نمانده بود در حالی­که در آن قانون کشور به 4 ایالت و 12 ولایت تقسیم می­شد. در قانون تقسیمات کشور 1316 کشور به 10 استان و 49 شهرستان تقسیم شد و عناصر تقسیمات کشور به کل تغییر کرد.

ولی حتی اگر قانون تقسیمات کشوری در 1316 تغییر نمی‌کرد، باز قابل استناد برای این گروه نبود. براساس مواد 87 تا 104 قانون انجمن­های ایالتی مصوب 1325 ق. این انجمن­ها از وضع قانون و مداخله در امور سیاسی منع شده بودند. ماده 88 این قانون می­گفت: «ایجاد قانون از وظیفه انجمن­های ایالتی خارج است» در اصل 103 آمده بود: «در کلیه امور معاشی و اداره انجمن ایالتی می­تواند رأی خود را اظهار کند، لیکن در امور سیاسی حق مذاکره ندارد».

 

+دولت مرکزی می‌‌پذیرد که استاندار داشته باشند و بعد از توافقی که با دولت می‌‌کنند می‌‌پذیرند…

آن بحث دیگری است که در چارچوب قانون‌های انجمن ولایتی نیست. در قانون انجمن­های ایالتی و ولایتی اصلا استاندار نداشتیم. آن مذاکرات، بلکه بخشی از تمهیداتی است که پس از توافق قوام و استالین برای خروج نیروهای ارتش سرخ انجام شد. دولت به فرقه دموکرات فرصت داد تا تسلیم شود و یا وجه قانونی به­خود بگیرد که زیر بار نرفتند. می­دانید که نیروهای ارتش سرخ اردیبهشت 1325 از ایران خارج می‌‌شوند. عملیات نجات آذربایجان آذرماه است. شش­ماه فاصله است. بماند که بعدها قوام به خاطر این شش­ماه فاصله استیضاح و برکنار شد. مسئله این بود که قرار بود در کشور انتخابات پارلمانی برگزار شود، اما حاکمیت ما بر بخشی از کشور متزلزل شده بود و قانونا امکان برگزاری انتخابات در این شرایط نبود. بنابراین عملیات نجات آذربایجان برای اعاده حاکمیت ایران انجام شد که یکی از صفحات زرین تاریخ ماست. هر دولت دیگری هم بود، این کار را می‌‌کردند. اعمال حاکمیت ملی حق دولت‌ها است. این از اصول حقوق بین­ الملل است؛ درست است که فرقه از سال 1325 سعی کرد حیات خودش در قالب استانداری پیش ببرد، اما این اقدامی صوری بود. اگر وزیر کشور پیشه­وری را از استاندازی عزل می‌کرد، حاضر به تمکین بود؟

+یعنی دروغ می­گویند که ساختمان، اپرا، تئاتر و کارخانه ساختند یا خیابان­ها را آسفالت کردند؟

کدام ساختمان؟! ارگ تبریز که زمان قاجاریه بود. فرقه یک­سال منطقه را کنترل کرد. به نظر شما در عرض یک سال با امکانات آن موقع آن همه عملیات عمرانی ممکن بود؟ اصلا با کدام بودجه می­توانستند عملیات عمرانی بکنند؟ از تهران که بودجه­ای نمی رسید. شوروی هم درگیر بازسازی پس از جنگ و قحطی داخلی بود.

البته شوروی دستگاه تبلیغاتی قوی در منطقه داشت. بخشی از این تبلیغات مستلزم برخی کارهای نمایشی بود که عبارت بود از اقدامات کم­خرج و صوری. مانند اپرا، تئاترهای کودکانه و مسخره. برگزاری نمایشگاه هنری شوروی که گزارشش در روزنامه­ های فرقه هست و یا آسفالت بی­ کیفت.

+گویا هنرستان‌هایی ساختند.

هنرستان که نه. یک سری کارهایی در حوزه اپرا، انجمن دوستی ایران و آذربایجان و شوروی کردند. شوروی‌ها کارهای تبلیغاتی می‌‌کردند. یک اصطلاحی دارند که مخفف آن GUPP است. یعنی “اداره کل تبلیغات سیاسی” GUPP  که وظیفه­اش در ارتش سرخ تبلیغ و ترویج بلشویسم و نظام کمونیستی بود. این اداره در سراسر سرزمین­های تحت اشغال شوروی پس از جنگ جهانی دوم از جمله شرق اروپا و سپس ایران دایر شد. گوپ­چی­ های ارتش سرخ در ایران عمدتا شرق­ شناسان نظامی بودند و وظیفه­شان مصادره تاریخ و فرهنگ در مسیر خدمت به تبلیغات کمونیستی بود. از بین معروف­ترین گوپ­چی ­های شوروی در ایران و تبریز می­ توان به میرزا ابراهیم ­اف، سلیمان رستم و مدینه گلگون اشاره کرد که توسط ارتش سرخ به تبریز اعزام شده بودند تا به یاری فرقه پیشه­ وری بیایند.

 مدت کوتاهی پس از اشغال آذربایجان و غائله فرقه، هیأتی به رهبری یکی از دبیران حزب کمونیست آذربایجان شوروی به نام عزیز علی­اف (پدر زن حیدر علی­اف یعنی پدر بزرگ الهام علی­اف) با دعوت فرماندهی نیروهای ارتش شوروی در ایران، به تبریز آمدند تا در چارچوب GUPP با روشنفکران و منتفذین تبریز وارد تعامل شوند و تبلیغات سیاسی را در مسیر اهداف مسکو، کانالیزه کنند. این همه تبلیغات آن نهاد بود. بیشتر کارهایی که آنها می­کردند، تأسیس رسانه یعنی مجله در سطح منطقه بود که مشخصا برای اداره تبلیغات ارتش سرخ بود. سال‌ها پیش سرگرد ابراهیم نوروزاف (ارتش سرخ)، از بازیگران حوادث فرقه دموکرات در کتاب مهم «رازهای سر به ­مهر»  افشا کرد که همزمان با ورود ارتش سرخ به ایران، ده‌ها روزنامه‌نگار اهل شوروی نیز وارد تبریز شدند. به گفته نوروزاف، خود وی مأمور انتشار روزنامه‌ای به زبان ترکی در شهر ارومیه بوده است.

جمیل حسنلی می‌گوید پیش از روی کار آمدن فرقه دموکرات، مسأله تأسیس دانشگاه در تبریز در جلسات کمیساریای شوروی مطرح و چنین نتیجه‌گیری می‌شود که باید بلافاصله پس از تشکیل فرقه دموکرات، دانشگاه تبریز تأسیس شود و استادان این دانشگاه لزوما از باکو به تبریز اعزام شوند. چون وقت و زمانی کافی نداشتند، تابلوی دانشسرا عالی تبریز را که از زمان رضاشاه ساخته شده بود برداشتند به جایش تابلوی «تبریز اونیورسیته­ سی» گذاشتند.

+کتاب‌های مدرسه‌ای برای آموزش زبان ترکی تألیف کرده بودند!

یکی از اقدامات منفی فرقه هم همین بود. اصل دعوا این است که چرا این کار را کردند. این کتاب در باکو تدوین شده بود که هیچ­وقت هم تدریس نشد. یکی از اساسی‌ترین اقدامات فرقه دموکرات انهدام کتاب‌های درسی دانش‌آموزان مدارس آذربایجان بود. فرقه دموکرات در راستای اجرای سیاست‌های فرهنگی شوروی، کتاب‌های درسی دانش‌آموزان را که به زبان رسمی کشور ـ فارسی ـ چاپ شده بودند، جمع‌آوری و در میدان مرکزی شهر به آتش کشید. سپس کتاب­های درسی خودش را آورد.

+یعنی داشتن زبان محلی برای شما به­عنوان یک آذربایجانی در اولویت نیست؟

مسئله شخصی نیست که نظر من مهم باشد. وقتی در مورد تاریخ و موجودیت کشور صحبت می­کنیم، به­ عنوان تحلیلگر باید از شخصی­کردن مسئله پرهیز کنیم. مسئله اصلی در اینجا موجودیت ایران است. فرقه دموکرات زبان فارسی را ممنوع کرد و کتاب‌های مدرسه به زبان آذربایجانی با محتوای ارزش­های حزب بلشویک چاپ کرد. این کتاب­ها هم شاید فقط چندماه فرصت تدریس پیدا کرد. کتاب‌ها وسط سال چاپ شد. چون فرقه اواسط 1324 کنترل شهرها را غصب کرد.

+در خشونت­های دو جانبه انتقام­گیری شخصی یا متشکل بود؟

 گروه­هایی داشتیم که متشکل بودند. ذوالفقاری‌های زنجان در رأس آن بودند. شاهسون­ها و یمینی ­ها هم بودند. مردم آذربایجان علیه فرقه به­صورت زیرزمینی متشکل شده بودند این گروه­ها به خودشان می‌‌گفتند «وطن­خواه». برخی از رهبران آنها به تهران آمدند و به شاه گفتند که یا همین جا ما را بکش یا به ما اسلحه بده تا آذربایجان را نجات بدهیم. مردمان آنجا نه به­خاطر انتقام شخصی، بلکه به ­خاطر حس وطن­ خواهی شان فعالانه مقابله می‌‌کردند. اگر مسئله نسل طلایی آن دوره شخصی بود، منافع شخصی­شان ایجاب می کرد که در کنار ارتش سرخ بایستند.

کریستوفر سایکس می‌‌گوید که وقتی ارتش ایران به تبریز رسید، مردم آنقدر شعف داشتند که کم مانده بود بچه‌های خود را قربانی کنند. چه برسد به گوسفند! شبستری و جاوید خودشان را تحویل قوای ارتش دادند. قاضی محمد هم که قبلا تسلیم شده بود. عده­ای هم فرار کرده بودند. اگر یک­درصد حس می‌‌کردند که پایگاه مردمی دارند، می‌‌ایستادند و فرار نمی‌کردند. پایگاه مردمی نداشتند. مردم اصلا آنها را نمی‌خواستند. 30 درصد قوای نظامی فرقه دموکرات، قفقازی بودند. یعنی مردم آذربایجان نبودند.

ریچارد کاتم به نقل از راساو، می‌گوید این تعداد با محاسبه اعدام‌های دادگاه‌های نظامی، به بیش از ۵٠٠ نفر می‌رسد. کلنل پایبوس، وابسته نظامی بریتانیا، در شرح ملاحظاتش بعد از شکست فرقه، با تأکید می‌نویسد: بعد از ورود ارتش به منطقه کشتاری صورت نگرفت.

حتی اگر انتقام شخصی هم بوده باشد، نشان می­دهد که فرقوی­ها و نیروهای متجاسرین به مردم ستم می­کردند که با کوچک­ترین اتفاقی مردم به انتقام قیام کردند. اتفاقا آمریکا و انگلیس آن­موقع در تبریز کنسولگری داشتند.  گزارش‌های بسیار دقیقی دارند. می‌‌گویند که وقتی ارتش وارد شد، از کشتار مردم جلوگیری کرد. چون مردم به جان متجاسرین افتاده بودند. اگر دولت و قوای ارتش اجازه می­دادند و مانع نمی شدند، مردم محلی تا آخرین نفر آنها را مجازات می­کردند. چون پتانسیل خشم عظیمی وجود داشت. بیشتر اعضای کابینه و رهبران فرقه از ایران فرار کردند. اما از آن تعداد که ماندند، اگر تسلیم قوای دولتی می شدند و به دست مردم نمی­افتادند، نجات پیدا می­کردند. تنها رهبر مهم فرقه که توسط دادگاه نظامی مجازات و اعدام شد، فریدون ابراهیمی بود که خودش را دادستان متجاسرین می­نامید و با این عنوان بسیاری از مردم و مخالفان را کشته بود. «به آذین» در خاطراتش نقل می­کند که وقتی به دیدنش در تبریز رفته بود، لباس ارتش سرخ به تن داشت و شور انقلابی در سر. ابراهیمی هم به جرم قتل مردم شاکی خصوصی داشت.

اتفاقا آن دسته از سران متجاسرین که به شوروی گریختند بیشتر آزار و اذیت دیدند. پیشه­وری که فورا تصفیه شد، بی­ریا سال­ها در زندان و سیبری بود و برخی دیگر هم تبعید شدند به آسیای میانه. خود میرجعفر باقراوف به جرم خیانت تیرباران شد که بازیگر و طراح اصلی او بود. آتاکشیوف، سفیر وقت شوروی در ایران به 25 سال زندان محکوم شد.

 اما در ایران، مجلس در سال 1327 قانون عفو متجاسرین را تصویب کرد. بر اساس آن کسانی که جزء فرقه بودند، اگر به­صورت اختصاصی جرمی مثل سرقت، قتل و … مرتکب نشده باشند و جزء کابینه متجاسرین هم نبودند، عفو عمومی می­گرفتند. به این ترتیب بسیاری از فرقوی­ها نجات پیدا کردند. از سوی دیگر اعضای کابینه و رهبرانی که باقی مانده بودند مانند علی شبستری، سلام ­الله جاوید، یوسف عظیما (وزیر دادگستری)، رضا رسولی (وزیر اقتصاد) عفو ملوکانه از طرف شاه گرفتند و بعد از یکی دو سال حبس آزاد شدند. برخی دیگر هم از طرف دادگاه جنگ به جرم خیانت اعدام شدند، مانند داداش تقی­زاده و میررحیم نوعی. یکانی و و کبیری توسط وطنخواه­ها کشته شدند. پس ما چند دسته از متجاسرین را داریم: آنهایی که به شوروی فرار کردند که سرنوشت­های متفاوتی داشتند، آنهایی که در ایران ماندند هم چهار نوع سرنوشت داشتند: یا توسط دادگاه جنگ به­دلیل آدم­کشی و غارت و خیانت به کشور طبق قانون وقت اعدام شدند، آنهایی که عفو عمومی شامل حال­شان شد و آنهایی که عفو ملوکانه شامل حالشان شد و دسته آخر آنهایی که توسط مردم یا گروه­ های وطن­خواه مجازات شدند.

همه مجازات­های صورت گرفته به­جز کشتاری که مردم آذربایجان از فرقه کردند طبق قانون بود و متجاسرین از قانون مطلع بودند و حتما هزینه­ های قانونی اقدامات­ شان را مد نظر داشتند. البته قانون عفو عمومی مانع اجرای قانون مجازات مقدمین علیه استقلال کشور، مصوب 1310 شد. یکی از انتقادهای جدی به حکومت پهلوی این است که فرقوی­ها را به ­درستی مجازات نکرد و در برابر آنها ملایمت نشان داد.

+یعنی حکومت پهلوی فضای منطقه آذربایجان را امنیتی نکرد؟

ذهنیتی ایجاد شد. مسئله مهم کنترل نشدن قضیه یعنی برخورد حقوقی نکردن با آنها بود. یعنی فقط در دادگاه جنگ کمتر از هزار نفر محاکمه شدند. این برخورد باعث شد که بخشی از بدنه فرقه باقی بماند و به فعالیت ادامه بدهند. مثلا وزیر دادگستری آنها زندگی خوبی داشت و در جلسات سیاسی تبریز شرکت می­کرد. شبستری و جاوید در تهران فعال بودند. سلام­ الله جاوید طبابت می‌‌کرد. نشانه خاصی بعد از 21 آذر نداریم که فعالیت‌هایشان بیش از انتظار کنترل شود. یعنی ارتش همچنان به بومی­گزینی ادامه داد. قوای ارتش، استاندار و فرماندار را از جاهای دیگر نیاوردند. یعنی بی­ اعتمادی از طرف حاکمیت در منطقه اعمال نشد. حتی در حکومت پهلوی دوم از سال 25 تا دهه‌ 50 حدود هفت نخست­ وزیر از تبریز بود. محمود جم، حسنعلی منصور و پسرش تا حکیمی و کسان دیگر. بنابراین امنیتی شدن منطقه رخ نداد، اتفاقا آن داستان باعث شد که به آذربایجان و تبریز توجه بیشتری بشود.

+چگونه آذربایجان را توسعه دادند؟

تراکتورسازی تبریز و صنایع آذربایجان یکی از مظاهر صنعتی شدن منطقه بود. پدر صنایع آذربایجان تقی توکلی است که در مصاحبه­ای با مجله کارخانه­دار  می‌‌گوید که در دهه‌ 40 و 50 حکومت اصرار دارد که تبریز را به قطب صنعتی کشور تبدیل کند.

فراموش نکنید که در آن سال­های دهه بیست حرکت ­هایی از این دست با سیاست مشت آهنین از سوی حکومت­ها سرکوب می­شدند. در 1938 شیخ سعید پیران و کردهای علوی در شرق ترکیه قیام می‌‌کنند. آتاترک شخصا آن را سرکوب می‌‌کند. دخترخوانده­ اش یکی از خلبان­ هایی بود که مردم را بمباران می‌‌کند. بیشتر از 10 هزار نفر تبعید شدند. چند هزار نفر کاملا نابود شدند. منطقه درسیم ترکیه نه مانند آذربایجان منطقه مرزی بود و نه شیخ سعید مانند پیشه­ وری به شوروی وابستگی داشت. ابعاد قیام شیخ سعید خیلی خفیف­ تر از غائله فرقه دموکرات بود. در فرقه دموکرات تجزیه­طلبی، حمایت ارتش سرخ و مسائل بین­المللی را داریم. اما داستان ترکیه در یک شهر کوچک است که به مرز هم راه ندارد. ببینید با آنها چه برخوردی کردند؟! آن زمان حزب کمونیسم در آمریکا ممنوع بود. با این وجود، طبق آنچه فرقه می­گوید فقط 500 اعدامی در آذربایجان داریم. می‌‌گویند که اینها از طرف دادگاه ­های جنگ محاکمه شدند و چون خیانت کردند اعدام شدند. یعنی حکومت وقت نمی­ خواست که آذربایجان را مجازات کند.

+چرا همیشه تبریز نقطه‌ای است که باید مراقب بود تا شورشی یا اختلافی ایجاد نشود؟

ناحیه آذربایجان در یک موقعیت استراتژیک قرار گرفته است که امروز با چهار کشور همسایه است. قبلا با دو امپراطوری بزرگ تاریخ یعنی روسیه تزاری و عثمانی همسایه بود. دهلیزهای جغرافیایی منطقه را از لحاظ عملیات نظامی فوق­العاده با ارزش کرده است. عابر مهم آسیا، اروپا و خطوط ارتباط با دریای سیاه باعث شده یک گره مواصلاتی در ناحیه به­وجود بیاید. شش دهلیز مهم در کل منطقه وجود دارد که تنوع جغرافیایی دارند. در طول تاریخ مدون ایران یعنی از دوره حکومت هخامنشی تا دوران معاصر 79 حمله نظامی از دهلیزهای مختلف این ناحیه به ایران صورت گرفته است که در مقایسه با ناحیه­های دیگر، بیشتر تعداد است.

تبریز یک استان مرزی است. سه یا چهار بار عثمانی آنجا را با خاک یکسان کرده است. چند بار روس‌ها حمله کردند. در زمان قاجار چندین بار روس­ها آنجا را اشغال کردند. مردم را کشتند. تبریز همیشه ناآرام بوده است. آخرین بار قبل از جنگ جهانی دوم، ارتش عثمانی تبریز را اشغال کرد و شیخ محمد خیابانی را به قارص در شرق ترکیه تبعید کرد. در جنگ جهانی دوم باز هم تبریز اشغال شد. تبریز به­خاطر موقعیت جغرافیایی و همسایه ­هایی که دارد، همیشه در خط مقدم دفاع از ایران بوده است. این نتیجه جبر جغرافیایی است. از طرف دیگر، نیروها و مکانیسم‌هایی در  داخل وجود دارند که منتظرند دشمن به پشت دروازه­ها برسد تا درها را باز کنند. سرویس­های اطلاعاتی شوروی سابق، سپس همسایه­ ها همیشه در تبریز فعال بودند، پول پخش می­کردند و نشریه چاپ می­کردند. یک­روز در شکل و هیأت کسانی مانند تقی رأفت که برای تشکیلات مخصوصه عثمانی کار می­کرد، یک­روز در قالب فرقه دموکرات پیشه­ وری، یک­روز در قالب پان­ترکیست­ ها. ستون پنجم دشمن همیشه در تبریز حاضر است، برای همین باید مراقب بود.

+یعنی به­خاطر موقعیت ژئوپلیتیکی تبریز یک خطر برای هویت ملی است؟

خیر! تبریز دروازه یا قلعه اصلی ما در برابر تهاجمات طرف مقابل است. تبریز پیچیدگی‌های خاص خودش را دارد. اصلا بحث ناسیونالیسم مدرن در ایران در دارالسلطنه تبریز متولد شد. زمانی که وهن بزرگ شکست در جنگ­های ایران و روس ذهن عباس میرزا را مشغول کرده بود. امیرکبیر، میرزا تقی­ خان، میرزای بزرگ سپهسالار و … از نقاط مرکزی ایران به تبریز می‌‌رفتند تا تبدیل به رجل ‌شوند و در تهران بتوانند کشور را اداره کنند. تبریز قلعه‌ اول ما در برابر عثمانی بوده است، همان­طور که ارزروم قلعه عثمانی­ها در برابر صفوی بود. عثمانی‌ها مستقیم خوی را می‌‌گرفتند و بعد به تبریز می‌‌آمدند. در جغرافیای نظامی می­ گوید، خط اول دفاعی. تبریز خط اول دفاعی ما بود. بدیهی است که اگر مراقب نباشیم، دشمن اولین کارش نفوذ به داخل قلعه و جنگ روانی است. اتفاقا خطر که نیست، بلکه ستون فقرات همگرایی ملی ایران را تبریزی‌ها و آذری‌ها نگه داشته­اند.

+فرقوی­ها دلیل شکل­گیری این حرکت را اشتباهات دولت مرکزی مانند ایران­گرایی افراطی می­دانند!

هر دولت به کشور خودش گرایش دارد و این امر طبیعی است. من دولتی را نمی­شناسم که به هویت کشور دیگری گرایش داشته باشد. البته فرقوی­ها انتظار داشتند که دولت ایران به هویت اتحاد شوروی و یا روس گرایش داشته باشد که خب انتظار بیجایی است. نمی­توان دولت­ها متهم کرد که چرا به خودشان گرایش دارند!

 آنها یک داستانی برای خود تراشیده­اند تا همه اعمال خیانت­آمیزشان را توجیه کنند موضوع هم از داستان تأسیس دولت مدرن در دوره رضاشاه آغاز می­شود. بلاخره برای اقدامات­شان باید یک توجیهی بیاورند. اما نمی­گویند که در دوره مظفرالدین شاه بود که دولت، آموزش به زبانی غیر از فارسی را ممنوع کرد. یا شیخ محمد خیابانی بود که مدارس تبریز را در دوره کنترل خودش بر این شهر، کاملا تک­ زبانه کرد و حتی در ساعت­ های غیردرسی مدارس اجازه نمی داد کسی غیر از فارسی صحبت کند.

وقتی دولت مدرن آید، یک­سری اقداماتی برای نظم­بخشی به جامعه را آغاز می­کند. در ایران این روند به­صورت محدود در برخی حوزه­ها انجام شد. مثلا یکسانی سازی لباس. برقراری امنیت و تقسیمات کشوری و یکسان­ سازی وزن­ ها، آموزش و پرورش رایگان و حکومت متمرکز که هم نیاز جامعه بود و هم آرزوی روشنفکران و نخبگان. خود پیشه­وری از کسانی بود که زمانی طرفدار سفت و سخت حکومت متمرکز بود و در روزنامه حقیقت مقالات محکمی در این باره دارد. مسئله دیگر، سرکوب یاغی­ها و توجه به زبان فارسی به­ عنوان زبان ملی بود. رضاشاه اشتباهات زیادی داشت از جمله این که جنگ دوم و موازنه قوا را به گونه­ای مدیریت کرد که منتج به اشغال کشور شد. اما حکومت متمرکز و سیاست­های زبانی، قطعا یکی از اشتباهاتش نبود. البته باید گفت که این اقدامات کاملا در راستای ادغام (انتگراسیون) بود نه سیاست یکسان­سازی (آسیمیلاسیون) که این دو مفاهیم متفاوتی هستند که باید تفکیک کرد. یک نکته را هم در نظر داشته باشید، سازمان سیاسی دولت در دوره پهلوی اول ضعیف و شکننده بود و تازه درحال شکل­ گیری بود. یکسان­ سازی نیازمند زمان، دستگاه­ های عریض و طویل دیوانی و اداری است که آن زمان مفقود بود. پس ادعاهایی که هست، تماما محصول خیال است. حاکمیت وقت اگر می‌‌خواست هم نمی‌توانست یکسان­سازی کند. اصلا سند سیاست گذاری قومی در زمان رضاشاه نداریم. مثلا محمود افشار در نامه خصوصی نوشته است که اگر همه به فارسی صحبت کنند، خیلی خوب است. این که دولت نیست. یک روشنفکر است.

+خاطرات آقای براهنی از مدرسه در زمان پهلوی را شنیده­اید؟

براهنی خیلی حرف‌ها گفته است. همه حرف­هایش هم معتبر نیست. مثلا در زمان شاه با پلی­بوی مصاحبه کرده و گفته ساواک من را به پنکه سقفی بسته بود و در حالی که می­چرخیدم به من تجاوز می­کردند. بیشتر فعالیت­های براهنی جنبه پروپاگاندا و اغراق داشت.

+به این روایت­ها استناد می‌‌کنند.

بله. اما روایت تاریخی نیست. سندیت ندارد، فقط داستان­سرایی است. همان­طور که گفتم بخشی از پروژه اداره تبلیغات سیاسی ارتش اتحاد شوروی بود. نکته قابل توجه این است که حتی ترکیه هم از حرکت فرقه دموکرات پیشه­ وری حمایت نکرد. چون می­دانستند که کاملا وابسته به شوروی هستند. حتی در اسناد وزارت خارجه، روزنامه­های وقت ترکیه آرشیو شده است که نشان می­دهد با فرقه مخالف بودند.

+اگر فرقوی­ها به سازمان ملل می­رفتند…

به سازمان ملل نرفتند. اولین شکایت در سازمان ملل، شکایت ایران از شوروی بود که ایران را اشغال کرده و کشور را تخلیه نمی‌کند.

+می­گویند که پیشه­وری نامه‌ای به سازمان ملل نوشته که در آنجا درباره این وضعیت صحبت کند؟

احتمالا نوشته باشد. اما تا جایی­که می‌‌دانم، حسن تقی­ زاده تبریزی، نماینده سازمان ملل بود. اگر پیشه­وری نامه‌ای نوشته باشد، مبنایی نداشت. زیرا سازمان ملل سازمان دولت‌هاست نه احزاب و یا افراد. بماند که سازمان ملل در اینجا از حق حاکمیت ایران دفاع کرد.

افراد نمی‌توانند حضور پیدا کنند. اما نامه­ای از پیشه­ وری به استالین داریم که در اواخر عمر فرقه نوشته شده است. متجاسرین وقتی فهمیدند که استالین دست از حمایت ایران برداشته، ناامیدانه از استالین درخواست کمک کردند.

+آیا فرقه بعد از سقوط و فرار فعال می‌‌مانند؟

فرقه دموکرات تا دهه 60 میلادی فعال بود اما در این سال به دستور مسکو با حزب توده ادغام شد. البته رادیویی هم داشتند. در دهه 1350 خورشیدی بخشی از بقایای فرقه به­ویژه محمود پناهیان (که وزیر جنگ متجاسرین بود) به همکاری با حکومت بعث عراق روی آورد و از شوروی به بغداد منتقل شد.

پس از کشته­شدن تیمور بختیار، پناهیان جای او را می­گیرد و گروه تروریستی به­نام «جبهه ملی خلق‌های ایران» را تشکیل می­دهند. محمدتقی زهتابی از دیگر عناصر فرقوی هم با او به بغداد می­رود که دومی بعدها به تئوریسین پان­ترکیسم تبدیل می­شود. این دو در آن تاریخ حقوق استخدامی کلانی از بعثی­ها دریافت می­ کردند. بخشی از خروجی فکری آنها محصول پیوند با گفتمان بعثی­ها نیز هست.