کوهزاد اسماعیلی
آیا ما در ایران قومیت داریم؟

۲ اسفند, ۱۴۰۱
آیا ما در ایران قومیت داریم؟

یکی از سوءتفاهم‌های تاریخ معاصر ما ظهور واژه و مفهوم «قومیت» برای توصیف برخی «کثرت‌های» ایرانی بود. متاسفانه امروز این واژه نه تنها در زبان عامیانه استفاده می‌شود، بلکه وارد ادبیات دانشگاهی و از آن غم‌انگیزتر وارد ادبیات حقوقی ما هم شده است. به شکلی که اصل ۱۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی برای تضمین برابری همه شهروندان ایرانی، تاکید کرده که «مردم ایران از هر «قوم» و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود». نکته مهم اینجاست که در قانون اساسی مشروطه که بیش از شش دهه پیش از قانون اساسی جمهوری‌اسلامی حاکم بود، واژه «قوم/اقوام» وجود ندارد. حتی اصول ۹۰ تا ۹۴ متمم قانون اساسی مشروطا که در مورد انجمن‌های ایالتی و ولایتی است هم هیچ اشاره‌ای به مفهوم «قومیت» ندارد و نص و روح قانون، حتی در مورد انجمن‌های ایالتی و ولایتی، مبتنی بر مناسبات شهروندی و سرزمینی است.

چهار دهه پیش از آن، در سال ۱۲۸۴ قمری/۱۲۴۶ شمسی، در اولین سرشماری‌ جمعیت طهران که به دستور سلطان ناصرالدین شاه قاجار و توسط میرزا عبدالغفار نجم‌الدوله (۱۲۲۲-۱۲۸۲ ھ.ش) و شاگردانش در مدرسه دارالفنون صورت گرفت، به شکلی آشکار و واضح می‌توان دید تفکیک ساکنان و اهالی دارالخلافه طهران، نه بر اساس «قومیت» یا حتی تفکیک زبانی و مانند آن، بلکه بر اساس تفکیک سرزمینی/منطقه‌‌ای/جغرافیایی است.

 

امروز و با پیشرفت پژوهش‌های حوزه مطالعات ملی و ایدئولوژی‌پژوهی، می‌توانیم یقین حاصل کنیم که آن چیزی که در ایران «قومیت» نامیده می‌شود، در کاربرد جدید خود، از جعلیات دوران جدید است که از طریق تحقیقات شرق‌شناسانه و همچنین به واسطه ظهور ایدئولوژی‌ مدرن، مانند ناسیونالیسم و مارکسیسم روسی، برای توضیح برخی از وجوه «کثرت‌های» ایرانی وارد ادبیات دانشگاهی، حقوقی و حتی فرهنگ عامه ما شد. مفهومی که پژوهشگران غربی و مبارزان سیاسی و روشنفکران ایدئولوژیک، آن را برابر مفاهیم «Ethnic group» یا «Ethnicity» استفاده می‌کنند که مانند همه مفاهیم مدرن اروپایی تاریخ مفهومی خودش را دارد و کوچکترین ارتباطی به «اقوام ایرانی» ندارد. هر دو واژه اروپایی، در تاریخ خود برای اشاره به گروه‌های کافرکیش، بدوی و در جدیدترین استفاده خود، برای اشاره به مهاجرانی است که از نظر تبار، مذهب یا زبان، با مردم میزبان متفاوت‌اند. مانند فرانسه‌زبان‌های آلمان، آلمانی‌زبان‌های بلژیک، مهاجریان ایتالیایی، ایرلندی یا یهودی در آمریکا و مثال‌هایی مانند اینها. این دقیقاً جایی است شرق‌شناسان برای اشاره به گروهی از ایرانیان استفاده کردند، که تنها زبان و گاهی هم مذهب متفاوتی نسبت به زبان فارسی یا مذهب شیعه دارند. اینجاست که چیزی به نام «قومیت» در معنای ایدئولوژیک آن، در ایران جعل می‌شود.

این درک نادرست و ایدئولوژیک از برخی وجوه «کثرت‌های» ایرانی زمانی به بن‌بست می‌خود که نه تنها توانایی توضیح آن چیزی که مثلا «قوم آذری/ترک» را ندارد، بلکه برای حل انبوه تناقضات تاریخی و مفهومی، ناچار به خلق جعلیات جدیدی مانند «قوم فارس» می‌شود. مفاهیمی که نه تنها کمکی به توضیح مفهوم «قومیت» در ایران می‌کند، بلکه مسئله را پیچیده‌تر و مبهم‌تر می‌کند تا آنجا که حتی ناقض بدهیات و عقل سلیم است. از مشهد – یا به عبارتی از بخارا و سمرقند و بلخ و هرات و دوشنبه – تا اصفهان، از زابل تا قزوین، از بوشهر تا تهران، همگی متعلق به «قوم فارس» می‌شوند، در حالی عقل سلیم ما می‌گوید که تفاوت‌های میان یک بوشهری با یک قزوینی، اگر بیشتر از یک کرمانشاهی یا یک سنندجی نباشد، قطعاً کمتر هم نیست. یا محلی‌گرایی و منطقه‌گرایی، منفی یا مثبت، یک اصفهانی و یزدی، اگر بیشتر از یک تبریزی نباشد، قطعاً کمتر نیست. اما همه اینها در یک جعلی به نام «قوم فارس» جمع شدند تا تناقض مفهوم «قومیت»، آنگونه که برای برخی از «کثرت‌های» ایرانی رایج شده، از بین برود.

این دور باطل قطعا تمام نخواهد شد. هر روز با مفاهیم مجعول و مجهولی مواجه خواهیم شد تا گره‌ای را از این مسئله باز کند. اما باز نمی‌شود، چون خانه‌ی ایدئولوژی‌ها، در اینجا ایدئولوژی قومیت‌گرایانه و مارکسیستی، از پای‌بست ویران است. با هیچ ایدئولوژی‌ای، از جمله ایدئولوژی‌های مدرن ناسیونالیستی یا مارکسیستی، نمی‌توان توضیحی برای «کثرت‌های» ایرانی داد. نتیجه انبوه تلاش‌های روشنفکرانه یک قرن اخیر، چیزی جز ابهام مضاعف نبوده است.

ایران، وحدت میان کثرت‌هاست. تقلیل این کثرت‌ها، به مناسبات بَدوی «قومی» یا اطلاق عنوان مهاجر به آنها، که قطعاً هر دو در مورد هیچ کدام از «کثرت‌های» ایرانی موضوعیت ندارد، چیزی جز یک خطای بزرگ تاریخی و مفهومی نیست. آن چیزی که «کثرت‌های» ایرانی نامیده می‌شوند، طیف متنوعی از تکثرهای زبانی، مذهبی، جغرافیایی/سرزمینی مانند آن را شامل می‌شوند که قابل تقلیل به یک ویژگی خاص نیست. حتی با پیچیده‌تر شدن جامعه ایرانی، می توانیم از تکثرهای جدیدی، مانند سبک‌های مختلف زندگی، هم صحبت کنیم. این ویژگی کشور/ دولت – ملت ایرانی است که در تاریخ کهن خود توانسته محلی برای شکوفایی کثرت‌های مختلف باشد. به شکلی که نه در عصر باستان، و نه در دوران فعلی، در درون این وحدت، تضاد بنیادی میان کثرت‌ها وجود نداشته و ندارد. یک شهروند ایرانی می‌تواند صد در صد متعلق به یک یا چندین کثرت باشد و عین حال صد در صد ایرانی باشد. آنجا هم که چنین وضعیتی وجود ندارد، ناشی از بحران موجود در نهاد دولت ایرانی است. چرا حتی به طور نظری دولت و ملت ایرانی، در درون وحدت خود هیچ تضادی با کثرت‌های تشکیل دهنده‌اش ندارد. در درون وحدت ایران، همه این کثرت‌های معنادارند و می‌توانند شکوفا شوند. خارج از آن هیچ چیزی وجود ندارد.

💢