شیدا بهاری فر
پیوند پان ترکیسم و اسراییل برای فارسی زدایی و تجزیه ایران

۱۹ شهریور, ۱۴۰۲
پیوند پان ترکیسم و اسراییل برای فارسی زدایی و تجزیه ایران

این مقاله در دو بخش تنظیم شده است . بخش اول به بررسی دلایل فارسی زدایی در ایران و نقش اسراییل در این زمینه اختصاص دارد و بخش دوم ارتباط میان نفوذ پانترکیسم و اسراییل در جهت فارسی زدایی و تجزیه ایران را مورد توجه قرار داده است.

بخش اول : فارسی زدایی و نقش اسراییل

این ضرب المثل را شنیده ایم که میگویند همه راهها به روم ختم میشود یا همه آتشها از گور فلانی بلند است. امروزهم باید گفت تمام راههای ایران ستیزی به اسراییل ختم می شود و تمام آتشها از گور صهیونیست ها بلند است .

هنگامی که می گوییم فارسی زدایی یک پروژه در جهت ایران ستیزی است، برخی موضوع را با نگاه سطحی تحلیل میکنند و در پاسخ می گویند خیر اینگونه نیست، این  نگاه بدبین شما و ذهنیت توطئه باز شماست و ستیز و تخریبی در کار نیست. این گروه نگاهشان به زبان فارسی را صرفا به یک  زبان ارتباطی تقلیل میدهند و کارکرد زبانی  برای این زبان متصور هستند.

اگر کارکرد زبان فارسی را صرفا در جهت پیوند میان افراد ایرانی به عنوان یک زبان میانجی و ارتباطی در نظر بگیریم شاید نگاه آن گروه درست باشد، اما آیا زبان فارسی و جایگاهش را فقط به عنوان زبان  میانجی  و زبان ارتباطی میتوانیم خلاصه کنیم؟  اگر این زبان جایگاهی صرفا ارتباطی دارد پس چرا در طی چند دهه اخیر روند فارسی زدایی شتاب یافته و حداقل در قرن اخیر این پروژه کلید خورده است ؟ باید به به جریان فارسی زدایی و فارسی ستیزی در افغانستان توجه کنیم که با قدرت گیری طالبان این روند شتاب بیشتری هم یافته است .

وقتی از حساسیت و تمرکز برزبان فارسی میگوییم و اشاره میکنیم زبان فارسی نه تنها نخ تسبیح هویت ایرانی بلکه ضامن بقای موجودیتی به نام ایران است به جهت آن است که کارکرد زبان فارسی را از اینکه فقط یک زبان است فراتر برده و مخالفت با آن را نه تنها به منزله تحدید جهان ایرانی بلکه به منزله حذف موجودیت و تفکر و هویت ایران میدانیم . فارسی زبانی است که زبان سیاست و فرهنگ و اقتصاد و موجودیت شکل دهنده ایرانیان است و روزگاری از هند تا آناتولی و قفقاز تا کشورهای حوزه خلیج فارس رواج داشته و به مرور از دامنه نفوذ این زبان سیاسی و فرهنگی کاسته شده است.

براندا شیفر تئوریسین اسراییلی که در بنیاد دموکراسی آمریکا فعالیت دارد و یکی از مشاورین ارشد دو دولت در اسراییل و باکو است و تحرکات قومیتی و تجزیه طلبانه را در ایران هدایت می کند در ۱۴ شهریور سال ۱۳۹۹ با شبکه تجزیه طلب گوناز تی وی مصاحبه کرده و مبحثی را با این عنوان مطرح می کند: ” ترس از فروپاشی امپراطوری پارس مانع از برقراری دموکراسی در ایران است”.  وی صراحتا شکل و ساختار دموکراسی را به گونه ای تبیین می کند که مخاطب ایرانی و به خصوص آذری پیش شرط رسیدن به دموکراسی و آزادی را استقلال “ملت های غیر فارس” بداند . البته او تلاش دارد هر یک از اقوام در ایران را یک ملت جداگانه تعریف کند و پیش شرط رسیدن به استقلال را عبور از فارسی گرایی می داند! شفر در می گوید در قرن بیستم امپراطوری ها فروپاشید و هر کدام از ملیتها  و اتنیکها برای خودشان ملت و کشور جدیدی ایجاد کردند و از سیطره حاکمیت مرکزی رها شدند. اما ایران یکی از مناطقی بود که در برابر امواج دموکراسی مقاومت کرد و توانست امپراطوری فارس را حفظ کرده و بر حاکمیت بر ملیتهای غیر فارس ادامه دهد!

شیفر به روشنی در این گفتگو، زبان فارسی را بی ارزش کرده و تحقق این هدف را شرط آزادی و دستیابی اقوام ایرانی به دموکراسی جلوه داده و ارزشمند شدن گروههای قومی را در گرو حمله به زبان فارسی جلوه می دهد. در این مقاله به تفصیل به این مساله نمی پردازیم که آنچه ضامن بقای ایران بوده، حاکمیت ها نبوده اند بلکه فرهنگ پیوسته همه مردم ایران و همبستگی ایرانیانی که فراتر از تعاریف قومی هستند، توانسته این کشور را حفظ کند. اما یک پرسش ساده به ذهن متبادر می شود و آن هم اینکه آیا ثمره آن دموکراسی قرن بیستم و تکه تکه کردن امپراطوری های مختلف در آسیا و شرق اروپا و به خصوص عثمانی موجب ثبات کشورهای تازه تاسیس شده یا موجی از خونریزی و درگیری را در خاورمیانه به راه انداخته است؟ به عنوان نمونه سوریه و عراقی که از دل فروپاشی امپراطوری عثمانی سر برآوردند امروز دارای وحدت و ثبات و یکپارچگی قومی هستند؟

باید بررسی کرد که موجودیت رژیم صهیونیستی با حذف و نابودی کدام سرزمین ها شکل گرفته و این رژیم موجودیت خودش را به چه روش های تجزیه طلبانه و خونباری اعلام و ابقا کرده است ؟ بقای صهیونیسم در سرزمینهای تحت کنترل با نسل کشی و آوارگی هزاران عرب فلسطینی همراه بوده که تا به امروز هم ادامه دارد. آیا حوادث تلخ عراق ودرگیری میان ترکمنها و عرب ها و کردهای عراق در کرکوک، حاصل همان طراحی های خطرناک قومی نیست ؟ آیا همه این اقدامات بهانه ای برای کوچک تر کردن کشورها و اجرای طرح خاورمیانه بزرگ جرج بوش پسر به منظور کنترل بیشتر غرب آسیا و حفظ و بسط موجودیتی به نام اسراییل نیست؟

براندا شیفر صهیونیست توجه بسیاری ویژه ای به باکو دارد (یعنی سرزمینی در آن سوی ارس که از حدود یک قرن پیش به عمد آذربایجان نام گذاری شده تا زمینه برای جداسازی آذربایجان واقعی از ایران و جعل هویتی و تاریخی در آن فراهم شود و در این مقاله هم آگاهانه از عنوان باکو (یا سرزمین خانات اران و شروان ) برای آن استفاده شده است). وی تلاش گسترده ای دارد تا تعریفی جدید از هویت آذربایجانی در شمال ارس ارایه کرده و هویت دروغین برای آذربایجان ایران نیز ابداع کرده بقبولاند. شیفر در کتابی تحت عنوان” مرزها و برادران،ایران و چالش هویت آذربایجانی”  با جعل واقعیات تاریخی و تمدنی منطقه قفقاز، یکی از عوامل سرکوب و خشونت بر اتنیک آذربایجانی را زبان فارسی میداند! وی با وقاحت مدعی است این خشونت ها منجر شده تا اتنیکها به دنبال خودگردانی و استقلال و حق تعیین سرنوشت نباشند!

شیفر علنا قوانین جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال می برد، زیرا بر اساس آن قوانین، فعالان مدنی و هویت طلب (منظور تجزیه طلبان فعال در استان های آذری است) زندانی شده و مقابله قانونی با این عناصر صورت می گیرد. وی این اقدام ایران را عملی ضد دموکراسی توصیف می کند!  از نظر او برای آنکه در ایران دموکراسی اجرا شود ( البته دموکراسی که منجر به تجزیه ایران میشود و نتیجه دلخواه اسرائیل است) باید رژیم داخل ایران تغییر کند، چون در جریان این تغییر، جنگهای داخلی و قومی ایجاد میشود و همین امر عامل فرسایش و فروپاشی جمهوری اسلامی شده و این امر باعث قدرت گیری اتنیکها و ملیتهای سرکوب شده میشود !!

شیفر صهیونیست به شکلی کاملا واضح، صادقانه و شفاف، اهداف شوم و ضدایرانی خود را بیان کرده و حیرت آور است که چگونه برخی افراد که مدعی ایران دوستی هستند به این خباثت ها بی توجه بوده و از مماشات با عناصر قوم گرا دفاع می کنند.

در چنین احوالی که هدف و نتیجه رفتار قوم گرایان مطیع اسرائیل مشخص است، برخی افراد فراتر رفته و جایگاه زبان فارسی را از جایگاه ملی خود تنزل داده و برای آن تنها نقش یک زبان ارتباطی و رسمی را قائل بوده و مدعی هستند زبان ترکی هم می تواند در کنارفارسی قرار گرفته و تا بدانجا پیش می روند که می گویند ترکی هم زبان رسمی کشور ایران بوده است!

براندا شیفر هر نوع مقابله ای با فعالان تجزیه طلب را به معنای نبود دموکراسی در ایران دانسته و این برخورد قانونی را “سرکوب توسط قدرت مرکزی فارس ها” جلوه می دهد. همین جعلیات باعث شده تا پهلوان پنبه های پوشالی در آذربایجان خلق شده و به علت کم کاری نهادهای فرهنگی و مذهبی و سیاسی به عنوان قهرمان خورد مردم داده شوند. از جمله این افراد عباس لسانی یا همان عباس قصاب است که در فیلمهای منتشر شده از او به وضوح از حرکت مسلحانه در جهت استقلال آذربایجان دفاع می کند و هرگونه مقابله قانونی با وی یا سایر گروه های تجزیه طلب به اسم نبود آزادی بیان و نبود دموکراسی توجیه شده و در خارج از کشور توسط افراد و نهادهایی محکوم می شود که اقدامات مشابه را در داخل کشورهای خود تحمل نمی کنند.

در همین زمان است که شاهد رشد استادان دانشگاه نرفته ای هستیم که برای مردم آذربایجان تاریخ جعل می کنند و تمدن و تاریخ قلابی می سازند و از جعل هم فراتر رفته و به توهم روی می آورند و برای مردم آذربایجان هویتی جدید اختراع می کنند، بی آنکه کسی متوجه باشد این افراد آزادانه و گاهی با حمایتهایی از خارج از کشور مشغول فعالیت هستند .

نکته با اهمیت آنکه زمانی براندا شیفر چنین مطالبی را مطرح می کند که ایران و باکو بر سر مسائل مختلف و به خصوص تلاش باکو برای اشغال جنوب ارمنستان دچار اختلاف نظر شده اند و این صهیونیست تلاش می کند از آب گل الود ماهی بگیرد.

بخش دوم: ارتباط میان نفوذ پانترکیسم و اسراییل در جهت فارسی زدایی و تجزیه ایران

در نشست تخصصی که در تاریخ ۹ شهریور ۱۴۰۲ در شهر تبریز با عنوان ” چشم انداز وحدت ملی ایران و نقش آذربایجان” برگذار شد، یکی از سخنرانان جلسه [رضا شیبانی اصل] به مساله نفوذ پانترکیسم در سطوح مختلف مدیریتی و ورود آن به برخی نهادهای حاکمیتی اشاره کرد و این نفوذ را برای حاکمیت و تمامیت ایران هزینه ساز دانست. وی چنین عنوان کرد که پانترکها با ادعای انقلابی گری و ظاهری موجه و با ادعای دفاع از اسلام و نظام وارد بدنه حاکمیت شده و تلاش می کنند در بخشهای مختلف و حساس تصمیم سازی کنند.

باید توجه داشت که نفوذ پانترکیسم در بدنه حاکمیت از طریق اسراییل و با تلاش های این رژیم صورت می گیرد. عوامل برخی از این جریانهای نفوذی ایران را ترک کرده و به شکل آشکاری به عنوان یک اهرم تجزیه طلب در جهت پیشبرد اهداف گروههای تجزیه طلب فعالیت میکنند.

مساله نفوذ دقیقا همان مساله ای است که الهام علیف با پشتوانه آن در یکی از سخنرانیهایش ایران را تهدید نمود و اشاره کرد در صورت جنگ میان باکو و ایران مردم آذربایجان ایران ! به حمایت از همزبانان خود خواهند آمد.

سوالی که مطرح میشود این است که پدیده نفوذ در چه سطحی و در میان کدام اقشار و در چه بسترهایی است ؟  این پدیده جنبه های مختلف دارد. ممکن است با تحریک عوامل محلی قوم گرا از یک کانال تلگرامی و حساب اینستاگرامی ساده که توسط یک فرد عادی در روستایی دورافتاده اداره می شود هم برای انتشار مطالب قوم گرایانه استفاده شود. البته در اکثر مواقع افرادی آگاهانه دست به تحریف و جعل تاریخ میزنند. این افراد پیاده نظام اسراییل و مروجان تفکر پانترکیستی هستند که برای نفوذ در بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی نیز به شدت در تلاش هستند.

به عنوان نمونه باید به آقای الف- ه اشاره کنیم که پیشتر مترجم وزارت امور خارجه بود و بعد از خروجش از ایران به آمریکا رفت. او یکی از عوامل موثر جریان پانترکیسم در جهت هماهنگی و لابی گری است و تلاشهای پشت پرده بسیاری در جهت سازماندهی و لابیگری خصوصا با اسرائیل داشته تا امتیازاتی در جهت اهداف خود بگیرد.

ارتباط مستقیم او با براندا شیفر و گروههای تجزیه طلب که مدتی است افشا شده، یک سوال را به ذهن متبادر می سازد. اینکه چگونه و به توصیه چه کسانی این افراد توانسته بودند وارد دستگاه های حساس نظام شوند و دستگاههای امنیتی در برخورد با این افراد چه فعالیت هایی انجام داده اند؟

الف- ه  یکی از حامیان تجزیه طلبی در شمال غرب ایران است که در این زمینه در خاک رژیم صهیونیستی لابی می کند. وی توانسته بود یک چهارم از نمایندگان کنست (پارلمان) اسراییل یعنی ۳۲ نفر از ۱۲۰ نفر را قانع کند تا در بیانیه ای حمایت اسراییل را از استقلال آذربایجان ج.نوبی! اعلام کنند. در این بین عناصری در باکو و ترکیه نیز از استقلال آذربایجان ج.نوبی حمایت کرده و خواستار پایان دادن به آپارتاید پارسی – ایرانی شده بودند! الف – ه با ادبیاتی مشابه با شیفر تصریح کرده که تنها مانع این امر سپاه پارسی- ایرانی است که با تضعیف این ماشین سرکوب،استقلال آذربایجان محقق خواهد شد! او در انتها از کنست یا همان پارلمان اسراییل تشکر میکند که از این درخواست حمایت کرده اند!

باید خاطر نشان کرد تمام این گستاخی ها، حاصل عدم شناخت سیاستگذاران و فعالان رسانه ای و فرهنگی در ایران از شرایط حساس کشور است. آن زمان که نماینده مجلس شورای اسلامی در برنامه ای در صدا و سیما با افتخار بیان می کند که فارسی او ضعیف است و مایل به گفتگو به زبان فارسی نیست و مجری برنامه با تسامح و شوخی و از روی ناآگاهی این مساله مهم را سهل انگارانه رها میسازد، اشتباهی نابخشودنی مرتکب شده است. مجری تصور میکند این نماینده از باب شیرین زبانی چنین گفته و یک آذری خوش لهجه حرفی زده و مساله رها میشود در حالی که آن فرد می داند درباره فارسی چه گفته و شما متوجه نشده اید.

زمانی که در برنامه های صدا و سیما یا در برنامه ریزی های سایر دستگاه های فرهنگی تاکید بر قومیت، لهجه و زبان افزایش یافته، اقداماتی مانند برگزاری جشنواره سینمایی اقوام و تضعیف زبان فارسی رخ می دهد، این اقدامات را نباید به اشتباه به پای اتحاد و همدلی ملی گذاشت.

زمانی که به درستی خطوط ایرانیت را تبیین نمیکنیم و قاطعانه به دفاع از زبان فارسی نمی پردازیم و به راحتی هر کس میتواند به صورت ابتکاری برای ایرانیت تعریفی ارایه کند، طبیعی است که ناخواسته مفهوم ایرانیت را با سهل انگاری در حوزه زبان فارسی متزلزل کرده ایم.

شبکه های برون مرزی نظیر بی بی سی و اینترنشنال همه روزه افرادی را به عنوان کارشناس دعوت می کنند که هزینه هایشان را اسراییل تامین می کند. این افراد از ایرانی نبودن، بومی گزینی و انتصاب مدیران و معلمان و اساتید بومی در ادارات و دانشگاه ها و مدارس برای تضعیف پیوند میان اقوام مختلف ایرانی دفاع می کنند، به “فاشیست مرکز گرای فارس” حمله می کنند تا تمامیت ارضی ایران را تضعیف کنند. در این شرایط جای برنامه های مقوم وحدت ملی، تمامیت ارضی و حامی زبان فارسی در رسانه ملی ما خالی است.

نکته آخر آنکه اگر امروزه ما گروههای تجزیه طلب کرد را میشناسیم و با آنها مبارزه میکنیم به دلیل آن است که آنها دست به اسلحه برده اند. اما جریان نفوذ پانترک ها در ایران مصداق این مثل است” چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا”.