
عارف ششگلانی:هفته اخیر، دو پیام بهغایت سخیف در مجازستان دریافت کردم که بعد متوجه شدم از جانب مدرس یکی از مؤسسات علمی کشور صادر شده است: یکی پیامی بود حاوی لنترانیِ سختْ بینمکی، از جنس همین لودگیهای هواداران تیمهای فوتبال که چندیست مرزهای اشمئزاز را درنوردیدهاند؛ دیگری لاطائلات ذهن معیوبی که دلیلِ عقبماندگی ایران از غرب را «ذهن فردوسیایی»(کذا) میخواند. پای پیامها را دیدم؛ پیوند و امضای شخصی به نام سیدجواد میری بود که مخاطب را به صفحه «کانال» ایشان راهنمایی میکرد. پیش از این نام او را شنیده بودم؛ هنگامی که در نقد مقاله احمد نقیبزاده، یکی از اساتید باسابقه علم سیاست و روابط بینالملل دانشگاه تهران، در نقد سیاست خارجی ترکیه، از در ناله درآمده بود که چرا نقیبزاده ترکیه را خوار شمرده است و در ادامه هم، مهملاتی تحت مقولاتِ منعندی «مکتب اصفهان» و «مکتب کرمان» و «مکتب تبریز» در سیاست خارجی «تفت» داده بود. خلاصهاش سوزش احساسات «ترکیهپرستیِ» منتقد بود که خوب، در شرایط توزیع نابرابر آزادی ــ که احتمالا ابلهترین دهک جامعه از بیشترین بهره آزادی برخوردار است (تقویت و تأیید این مشاهده مستلزم شواهد آماری دقیق است) ــ و بلبشوی فعلی که عدهای مزدورِ دریدهدهانْ پرچم سرزمین بیگانه را در استادیوم ورزشی هوا میکنند و صدر تا ذیل کشور ایران را فحشباران، چندان چیز غریبی نیست: افتتاح شعبهای دیگر از اوباش استادیومهای فوتبال در فضای رسانهای کشور. باری، نه آن بهظاهر نقدْ اهمیتی داشت، نه گوینده آن. بعد از اظهار لنترانی اخیرِ نامبرده و مروری بر پیامها و متنهای بهراستی حیرتانگیزش در مجازستان، بر آن شدم که ببینم کیست این استاد خودخوانده و از کجا آمده!
کیست این استادی که از آستین عدم پدیدار شده است؟
با مختصر جستجویی، به رزومه و مصاحبهها و افاضات استادی رسیدم که گویی به یکباره از آستین عدم بیرون شده است: دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با انبوهی از مقالات انگلیسی[i] که اگر کسی نداند، گمان میکند با فهرست آثار موجود در مخزن پژوهشگاه کذایی، مواجه شده است. آدمی هرقدر هم در اوهام سیر کند، باز با دیدن این سابقه و فهرست مقالات و کتابها، بر سر باورهای خود درباره جهان پیرامونش میلرزد. حساب آنکه بهرهای از عقل برده باشد که دیگر معلوم است؛ بارالها، معجزتی آشکار کردی که ایمان آدمیان را بسنجی یا فرشتهای که عجز انسانها و بساط بیمایه دانشگاهی را که برای تولید علم سرهمکردهاند، رسوا کنی؟
مطابق آنچه از رزومههای رسمی سید جواد میری مینق در تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و نیز مصاحبههای وی برمیآید، نامبرده متولد سال ۱۳۵۰ است؛ بهگفته خود، جنگ تحمیلی که پایان میگیرد، به فرنگستان مشرف میشودــ لابد سال ۱۹۸۸ یا ۱۹۸۹[ii]. باز به گفته خودش و به گواه رزومه رسمی منتشر شده در پژوهشگاه علوم انسانی، به سال ۱۹۹۵ وارد دانشگاه گوتنبرگ سوئد میشود و مدرک کارشناسی رشته غریبی را با عنوان «ادبیات عرب و تاریخ اندیشههای علمی» (کذا) میگیرد. رزومه فارسی میری میگوید نامبره پس از طی دوره کارشناسی در سوئد، به دانشگاه بریستول انگلستان میرود و در آنجا در رشته «مطالعات ادیان و فلسفه علم» (کذا) کارشناسی ارشد میخواند و سپس در همان دانشگاه از تز دکتری خود در دپارتمان جامعهشناسی، سیاست و مطالعات بینالملل دفاع میکند. در رزومه انگلیسی موجود در تارنما پژوهشگاه علوم انسانی، روایتی خلاف در مورد مدرک کارشناسی ارشد جواد میری آمده است. در آنجا چنین آمده که ایشان در دپارتمان مطالعات ادیان دانشگاه گوتنبرگ سوئد مدرک کارشناسی ارشد خود را گرفته است. معلوم نیست کدام مورد دقیق هست ــ در هر صورت، دستکم یکی کذب است. نه در تارنمای دانشگاه گوتنبرگ اثری از نام میری است و نه در بریستول نشانی از مدرک کارشناسی ارشد وی. آیا واقعیت امر بر پژوهشگاه علوم انسانی معلوم است؟ البته جانب انصاف را نگاه داریم؛ پژوهشگاه علوم انسانی هم حق دارد در هنگام بررسی و معرفی مدارک تحصیلی نامبرده دچار سردرگمی شود و سهوا در درج محل تحصیل اشتباه کند. دانشگاه ارائهدهنده کارشناسی در رشتهای که عنوانش از «ادبیات عرب» تا «تاریخ اندیشههای علمی» گسترده است چندان معمول نیست. وانگهی، وقتی کارمندان پژوهشگاه علوم انسانی، اطلاعات فردی را روی سایت وارد میکنند که با مدرک کارشناسی «از شقایق تا گوزنِ» فوقالذکر و مدرک کارشناسی ارشد «مطالعات ادیان و فلسفه علم»(؟!) سر از دکتری جامعهشناسی (؟!) درآورده است و با مدارکی بیارتباط، توانسته به عضویت در هیئت علمی پژوهشگاهی وابسته به وزارت علوم کشور و ظرف ۴ سال به مرتبه دانشیاری در آنجا برسد، سزاست که از قوه عاقله ساقط شوند ــ چنان اشتباهاتی که جای خود دارد. سابق بر این، گمان میکردیم که طبق مقررات دانشگاههای کشور، اعضای هیئت علمی مؤسسات آموزش عالی باید صاحب مدرک دکترا و کارشناسی ارشد مرتبط باشند؛ مورد جواد میری در اینجا هم نقیض باورهای سابق ما بود. به ادعای رزومه رسمی این پدیده شگفتانگیز که مسلط به زبانهای انگلیسی، سوئدی، عربی، آذری، فارسی، ترکی مدرن، ترکی عثمانی، نروژی و دانمارکی است و دستی در زبانهای اسپانیایی، روسی و چینی دارد، هنوز جوهر مدرک تحصیلی استاد خشک نشده (در تارنمای پژوهشگاه سال فارغالتحصیلی ۲۰۰۳ ذکر شده، اما تاریخ دفاع تز دکتری در تارنمای دانشگاه بریستول ۲۰۰۵ آمده است)، از انگلستان گرفته تا روسیه و چین و ایران، مشغول به تدریس میشود: از فلسفه و دین و جامعهشناسی و مطالعات استراتژیک و روابط بینالملل و محیط زیست و تاریخ علوم و ژئوپولتیک و روانکاوی گرفته تا مدیریت جهانی.
فیلسوف خودخوانده
ابهام در عنوان رشتههای جواد میری ما را به مکاتبه با دانشگاه گوتنبرگ واداشت. خلاصه پاسخ دانشگاه گوتنبرگ چنین بود که نامبرده در «تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۹۹»، یعنی چهار سال پس از ورود به دانشگاه سوئد، «در مقطع کارشناسی ارشد رشته مطالعات ادیان» فارغالتحصیل شده و دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد او شامل برنامهای پیوسته و چهارساله بوده است (دوره کارشناسی + یک سال کلاسهای کارشناسی ارشد).[iii] نه نشانی از کارشناسی «ادبیات عرب و تاریخ اندیشههای علمی» است، نه خبری از کارشناسی ارشد «فلسفه علم». طرفه آنکه میری در مصاحبهای میگوید، در طی تحصیل در سوئد، چون «تاریخ و ادبیات عرب نیز یکی دیگر از واحدها و رشتههایی بود که دنبال میکردم،… باید زبان کلاسیک یکی از ادیان را نیز فرا میگرفتم»، «از این رو، «زبان عربی» را انتخاب کردم و به منظور فراگیری این زبان مدتی در مصر ساکن شدم». خواننده با این پرسش حیرتانگیز مواجه میشود که آن چهار سال کارشناسی و کارشناسی ارشد توأمان چه هست که طی آن، علاوه بر گذراندن واحدهای درسی و لابد دفاع از پایاننامه، مدتی را هم استاد برای زبانآموزی در مصر صرف کرده است؟ به هر روی، اطلاعات آشفته منتشرشده بر روی تارنمای پژوهشگاه علوم انسانی درباره پیشینه تحصیلی میری کذب است. اولا، میری دارای مدرک کارشناسی «ادبیات عرب و تاریخ اندیشههای علمی» از دانشگاه گوتنبرگ نیست، دوماً در رشتهای تحت عنوان «مطالعات ادیان و فلسفه علم» تحصیل نکرده است، حال چه در گوتنبرگ چه در بریستول. ایشان در یک برنامه کارشناسی و کارشناسی ارشد پیوسته چهارساله در رشته «مطالعات ادیان» تحصیل کرده است. گمان نمیکنیم اشتباهی سهوی درکار بوده باشد. اشتباه هم چنین قبیح؟ میری به مناسباتهای مختلف خود را بهواسطه تحصیل در «رشته فلسفه»، «فیلسوف» خوانده است و ادعای تحصیل مدرک کارشناسی ارشد فلسفه علم هم احتمالاً ادعای کذبی برای تأیید «فیلسوف» بودناش است. با این حساب، فیلسوفی او هم حکایت میرزا کاظم رشتی ملقب به «فیلسوف رشتی» است که ــ بهگفته میرزا حسن خان اعتمادالسلطنه ــ مردی بود بهغایت سفیه و بوالفضول که از ناصرالدینشاه استدعا کرده بود وی را به لقب فیلسوف زمان مفتخر کند. شاه هم «که غالباً اشخاص سفیه و بیعلم را محض مزاح و خنده پرورش داده جسور مینماید»، میرزا کاظم را ملقب «فیلسوفالدوله» میکند.
جواد میری، فیلسوف مینقی، در مصاحبهای میگوید، «در کنار مطالعات ادیان، دروس «تاریخ»، «فلسفه علم» و «روانشناسیدین» را نیز دنبال میکردم. ازهمینرو است که وقتی از رشته تحصیلی لیسانس و فوقلیسانسام سؤال میشود، نمیتوانم جواب روشنی بدهم چراکه در چند رشته علومانسانی ورود کرده بودم».[v] بهدیگر سخن، در نظر میری، عنوان رسمی رشته تحصیلی «پشم» است و مشمول لابد «عدمقطعیت» و «تنوع» میشود. به پیروی از شیوه فیلسوف مینقی، این مژده را به کلیه اقشار جامعه که چند کلاسی درسخواندهاند میتوان داد که اگر قاطی درس مدرسه و دانشگاه، مطالعاتی تفننی در فیزیک و تاریخ و سیاست و فلسفه داشتند، میتوانند دعوی صاحبنظری و صاحبمدرکی کنند: مثلا، کارشناسی ارشد مهندسی برق و فلسفه عصر روشنگری؛ یا تخصص گوش و حلق و بینی و تاریخ اندیشه سیاسی کلاسیک. اگر با چنین مدارک کذبی هم به مرتبه استادی رسیدند، باکی نیست. مگر میری نکرد و نشد؟ اینچنین است که استاد میریْ رسمی نو در «راستهبازار مدرکفروشان» باب میکند که پیش از او، به مخیله هیچ بنیبشر نمیرسید: دغل در مدرک تحصیلی بهزور تأویل(!) و فروش آن به نظام دانشگاهی کشور.
کاهدانِ علمِ فیلسوف؛ انبوه مقالات خیالی رزومه میری
به رزومه بلندبالای فیلسوف مینقی بازگردیم. در میان مقالات پرتعداد میری از شیر مرغ تا جان آدمیزاد میتوان یافت ــ احتمالا به سیاق مدارک تحصیلی ادعایی او. محل چاپ تقریباً تمام مقالات انگلیسی وی نیز یا در مجلاتی فاقد نمایه علمی است، یا اساسا نشانی از آنها در اینترنت یافت نمیشود! برای مثال، میری، تنها در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، تعداد ۱۶ مقاله با موضوعاتی از افلاطون و سیاست در فلسفه کلاسیک گرفته، تا نوستالژی و شیطان و نمادپردازی و اصالت وجود و جامعهشناسی و کیهانشناسی و فوکو و …، فقط در مجلهای تحت عنوان Philosophy Journal of the Examined Life منتشر کرده است. هیچ اثری از این مجله در اینترنت یافت نمیشود. البته ما با مشقت فراوان دریافتیم که گویا زمانی میان سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، پایگاهی اینترنتی وجود داشته است تحت عنوان The Examined Life On-Line Philosophy Journal و اکنون همان هم وجود ندارد. شاید استاد نوپدید ما تراوشهای ذهن مشعشع خود را روی دایره مجازستان میریخته ــ همچنان که اکنون هم در تلگرام و بعضا در تارنماهای مبلغ پانترکیسم و نفرتپراکن میریزد ــ و حالا جای آثار علمی قالب میکند. عجالتاً بگوییم در این هم مژدهای برای دانشجویان نهفته است که میتوانند بهجای صرف اوقات خود به بطالت، از همین الان، دور هم تارنمایی دایر و هر لاطائلاتی را روی آن منتشر کنند تا ده سال دیگر به نام مقاله علمی به دانشگاه و خلقالله بیاندازند. مگر میری چه داشت که دیگران ندارند و نمیتوانند با چند مدرک نامرتبط ــ و با عناوین کذب ــ و مشتی مقاله مجهول و بیربط، دانشیار وزارت علوم کشور شوند؟!
سال ۲۰۰۶ و بهویژه ماه نوامبر آن سال، اما، سال پربرکتی برای استاد و مشتاقان علم است. در این سال، دستکم ۳۵ مقاله از اقیانوس بیپایان دانش فیلسوفِ خودخوانده بیرون جهیده و ۱۴ مورد آنها فقط در نوامبر آن سال بیرون جهیده است که هر کدام تألیفات نادیده استاد درباره پاسکال، کانت، هگل، فوئرباخ، کییرکِگور، نیچه، هایدگر، یاسپرس، سارتر، تیلیش و کامو را دربرمیگیرد ــ بهراستی آنجا که فرشتگان بیم دارند ورود کنند، ابلهان به شتاب وارد میشوند. بگذریم که در همین سال، این اقیانوس نامکشوف علم، مقالاتی درباره رسول اکرم، علامه جعفری، داستایوفسکی، فیروز مِهتا(!)، سولویوف، آنتونی گیدنز، امام موسی صدر، آیتالله طالقانی، افراطیگری و اسلام، امپریالیسم و استبداد، از خودبیگانگی روشنفکران مسلمان و … نیز منتشر کرده است: افتتاح یک سمساری و بنجلفروشی دونبش در «راستهبازار مدرکفروشان». این امواج خروشان اقیانوس فیلسوف علامه سید جواد میری در سال ۲۰۰۶ مژدهای دیگر برای دانشجویان و محصلان میتواند باشد که مذهب منسوخ اساتید جاهل را که میگویند سالهای دراز عمر خود را پای چند متفکر یا نحله فکری تلف کنید، بلکه بعد یک عمر ممارست، صاحب نظر شوید و حرف معقولی بزنید، به دور اندازند و اخلاقالاشراف علامه میری را سرلوحه خود قرار دهند. در همان تارنمایی که پیشتر دایر کردهاند، از شیر مرغِ یونان باستان تا جان آدمیزادِ مدرن، همه را سرتفتی دهند و جای علم قالب کنند. مگر میری نکرد و به اتکای آن، کوس استادی و فیلسوفی نزد؟ حالا اگر قطرهای از این اقیانوس خیالی هم یافت نشد ملالی نیست. استاد میگوید نوشته است؛ پژوهشگاه هم میگوید بله! نوشته، شما هم بگویید نوشته، برای «فیلسوف مینقی» خوبیت ندارد! البته ناظران و اهل نظری هم هستند در این میان که میگویند، برای نوشتن درباره افکار اعاظم تاریخ اندیشه از افلاطون گرفته تا پاسکال و کانت و هگل و هایدگر و یاسپرس و کامو و …، ده سال هم زمان کمی حتی برای حرف مفت زدن است، چه رسد به یک ماه! تا جایی که ما اطلاع یافتیم، از نظر علامه جواد میری، این جماعت متشکل از مشتی «فاشیست» و «افراطی» و «تندرو» و «گوبینیست»(اصطلاحی مهمل که میری خود جعل کرده[vi]) هستند که در شأن علامگی و فیلسوفی استاد میری نیست با آنها دهن به دهن گذارد؛ مگر زمانی که هوس لنترانی میکند یا از دور لگدی به بزرگان میپراند.
در اینجا بهعنوان اشارهای به کمیّت تولید علم در کشورهای پیشرفته بگوییم که برای مثال، جیکوب شاپیرو استاد دانشگاه پرینستون و یکی از برندگان جایزه کارل دویچ (جایزهای که سالانه به پژوهشگران زیر ۴۰ سالی تعلق میگیرد که بیشترین مشارکت را در تولید علم، چه بهلحاظ کمیت و چه بهلحاظ کیفیت آثار چاپشده، در رشته روابط بینالملل دارند) که بهنحو حیرتانگیزی از پرکارترین نویسندگان و محققان رشته خود است، در سال ۲۰۱۶ یک کتاب با همکاری شش نویسنده دیگر و سه مقاله مشترک، و در سال ۲۰۱۷ سه مقاله مشترک نوشته است!
به حکایت مغزفرسای مقالات استاد میری بازگردیم. چندتایی از این مقالات گویا در مجله یا چیزی تحت عنوان Phenomenology: East and West منتشر شده است. نگارنده نه چنین مجلهای را پیدا کرد و نه عنوان مقالاتی را که میری مدعی انتشار آن شده است ــ در این مورد هم حتی تارنمایی معدوم هم یافت نشد. سه مقاله هم گویا به سال ۲۰۰۷، در ژورنالی موسوم به Journal of Vincit Omnia Veritas منتشر شده است. از مقالات اثری در اینترنت پیدا نیست و البته نام مجله را هم نمیتوان یافت. اما با قدری جستجو، به سرنخی از منشاء مجله Vincit Omnia Veritas میتوان رسید. مجله آنلاین Vincit Omnia Veritas از ژانویه سال ۲۰۰۵ تا جولای ۲۰۰۷ با همکاری تارنمایی تحت عنوان Religio Perennis و برنامه مطالعات فلسفی و دینی دانشگاه لاتروب منتشر میشد که شارح آراء فریتیوف شوآن و رنه گنون و همفکرانش بود. فرض را بر وجود مقالات میری میگذاریم. چگونه میری سر از مرکز شرح آراء فرقه شوآن درآورد؟ آیا هر کسی میتوانست در مجله آنلاین این فرقه مطلب منتشر کند، یا بهشیوه هر فرقهای، بیگانگان نامحرم بهشمار میرفتند؟ چه باید مینوشت که در این مجله اجازه انتشار بیابد؟ عناوین مقالههای سهگانه او از این قرارند: نیاز به نزدیکی در منشور سنت؛ شفقت کانون آزادی است: چشماندازی دیگر درباره چندفرهنگیگرایی؛ کو هونگ-مینگ و ایدئال زنانه.[vii]
محل انتشار تعداد زیادی از مقالات سال پربرکتِ ۲۰۰۶ را London Academy of Iranian Studies ذکر کرده است. تا جایی که ما میدانیم آکادمی مطالعات ایرانی لندن که تحت ریاست آقای سلمان صفوی در سال ۲۰۰۳ تأسیس شده است، مجله نیست! مؤسسه است. البته نشریاتی دارد تحت عناوین Islamic Perspective Journal و Transcendent Philosophy Journal ــ که در ادامه خواهیم گفت که میری در آنها هم فعال بوده است ــ اما خود مؤسسه بهعنوان یک مجله قابل ارجاع نیست (با عرض پوزش از توضیح واضحات). ضمن آنکه آثار ۳۵ گانه مورد ادعای میری را ما هیچکجا، حتی روی تارنمای آکادمی مطالعات ایرانی لندن، نیافتیم.
شاید تنها مقالات انگلیسیای که از میری قابل دستیابی است همانهایی باشد که در نشریات دوگانه آکادمی مطالعات ایرانی لندن و نیز مجلهای دیگر با عنوان Just Peace Diplomacy Journal که این هم توسط مرکز بینالمللی مطالعات صلح متعلق به آقای صفوی چاپ میشود، منتشر شده است.
نکتهای سخت قابل تأمل در بعضی از این مقالات اخیر وجود دارد که میتواند رمزی از نالههای ترکیهپرستانه میری در نقد نقیبزاده را آشکار کند. میری در پارهای از این مقالات خود را سید جواد قفقازلی (Seyed Javad Kafkazli) خوانده است. سید جواد قفقازی که همچون هوالیگانهایی که پرچم جمهوری باکو بهدست شعار خلیج مجعول سر میدهند، از مواهب و منابع این کشور ارتزاق میکند و رو به قبله ترکیه (کانون تورانستان خیالی) نماز میگذارد. گذشته از جهل رقتانگیز که میری دربارۀ روابط بینالملل دارد و مقولات مهملی چون «مکتب تبریز» و «مکتب اصفهان» و «مکتب کرمان» جعل میکند تا بگوید اولی دل در آستان آنکارا دارد و دوتای دیگر تمامیتخواه هستند و چشم دیدن ترکیهپرستی اولی را ندارند، بهراستی چه توهینی به مردم و تاریخ تبریز بالاتر از این که آن را دلواپس اردوغان و دلبستۀ ترکیه معرفی کنند؛ تبریز را که ترکان عثمانی ایلغار کردند و تبریزیانی که به دست عساکر عثمانی قتل عام شدند؛ مردم بیداردل و ایرانخواهی را که طی سدههای گذشته در برابر ترکان عثمانی و روسیه ترازی و شوروی، خاک خوردند و خاک ندادند، چه ذهن مغرضی میتواند نماینده و دلنگران ترکیه معرفی کند؟
متولد خانواده ای غیر ایرانی Turkish-Russian ؟
باری، نکته دیگری که باز پرتویی کارنامه دکتر جواد میری میاندازد شرح احوال مختصری است که در تارنمای انگلیسی از خود منتشر کرده است. وی در آنجا آنجا، خود را «نظریهپرداز ایرانی-سوئدی»(کذا) معرفی میکند که «در خانوادهای ترکی-روسی [Turkish-Russian] در شمالغرب ایران» زاده شده است.[۱] ما تا امروز خیال می کردیم، هر کسی در این سرزمین زاده شود، ایرانی است، اما شگفتا! در ایرانی متولد شوید ولی خود را ترکی- روسی بنامید! اینجا است که میتوان ریشه برخی از ادعای میری را در زمینه هویت درک کرد.
البته در تبار ژنتیکی ترکیهای-روسی سید جواد قفقازی اشکالی نیست، اما با شناختی که ما از گفتههای وی کسب کردیم، استاد در پس انتساب خود به خانوادهای ترکی-روسی، نیات دیگری دارد؛ و طرفه آنکه این تبارهای غیرایرانی (بهعنوان وارث عثمانی) و روسی (بهعنوان وارث امپراتوری تزار و اتحاد جماهیر شوروی) دلالت بر بزرگترین دشمنان تاریخی ایرانیان دارند که دست به شنیعترین جنایات خاصه در تبریز زدهاند.
میری در ادعاهایی که هیچ قرینه تجربی در دنیای واقعی ندارد و تنها در ایدئولوژی مخوف پانترکیسم و رسانههای حرفهای آن تبلیغ میشود، ایرانیان را متشکل از «۴۰ میلیون ترک» معرفی میکند، میرجعفر پیشهوری را که رسماً دستنشانده شوروری برای تجزیه خاک ایران بود، «قهرمان» میداند و در برابر دفاع از حیثیت و منافع ملّی ایرانیان برمیآشوبد. اگر هم کسی اعتراض کند،منتقد را «فاشیست» و «گوبینیست» و «تمامیتخواه» و دشمنِ «توحید» و «پیوست فرهنگی ایران به اسلام» و مشتی القاب دیگر خطاب میکند؛ حکایت جماعتی که «چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند … و طرفه آن که افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنجاند».
چاپ رساله شما، بدون نیاز به ناشر، با بهترین کیفیت و کمترین هزینه!
از مقالات ایشان که بگذریم، به خیل کتابهای ایشان میرسیم که علاقهمندان میتوانند وقت خود را پای بررسی صحت یا کیفیت آنها تلف کنند.
در اینجا فقط اشارهای به رساله دکترای ایشان میکنیم. میری در شرح احوال خود میگوید «پس از ۱۰ سال زندگی در سوئد، از فضای آنجا خسته شده بودم. روزی در دانشگاه چشمم به بورس تحصیلی در انگلستان و فرانسه افتاد و چون به زبان انگلیسی تسلط بیشتری داشتم، انگلستان را برای بورس تحصیلی انتخاب کردم و به «دانشگاه بریستول» رفتم و محصل جامعهشناسی شدم».[۲]
علامه قفقازی هنگامی که میگوید چون «به زبان انگلیسی تسلط بیشتری داشتم»، به انگلستان رفتم، تلویحا مدعی میشود که به زبان فرانسویان مسلط بوده است. با این حال، در فهرست بلند زبانهایی که رزومهاش مدعی شده میداند، اثری از زبان فرانسه نیست! آیا این هم مانند عناوین مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدش است؟
به هر صورت، میری پس از چهار سال تحصیل در سوئد و اخذ مدرک کارشناسی-کارشناسی ارشد پیوسته چهارساله، راهی انگلستان شده و مشغول نگارش تز در رشته جامعهشناسی میشود. عنوان تز از این قرار است: Intercivilisational Social Theory: Complementarity and Contradiction in the Muslim and Western Intellectual Traditions.
فرض بر این است که تز دکتری حاصل زحمت و مشقت فرد و دستاورد پژوهشی اوست. طبعاً ناشران خوبی در بازار نشر مایل به چاپ تزهای دکترا در قالب کتاب هستند. اما با اندک جستجویی درمییابیم که علامه میری تز خود را بهواسطه شرکت Xlibris منتشر کرده است؛ شرکتی که حرفهاش ارائه خدمات «ناشر-مؤلف» و «چاپ بنا بر تقاضا» است ــ اولی بهمعنای عدموساطت ناشر در چاپ و توزیع کتاب مؤلف در بازار است، و دومی بهمعنی چاپ نسخههایی اندک از کتاب، محض معرفی در بازار، و چاپ نسخههای بعدی بر اساس سفارش خریداران. بهعبارتی، بهواسطه شرکتهایی همچون Xlibris، نوشتههایی که حتی ناشران معمولی هم حاضر به چاپشان نیستند و احتمالاً به پشیزی در بازار نمیارزد، در ازاء دریافت مبلغی پول از مؤلف چاپ میشود. در پایگاه اینترنتی Xlibrisدر بخش معرفی این شرکت میخوانیم که Xlibris از سال ۱۹۹۷ شروع بهکار کرده و از روز اول هدفش این بوده که مؤلفان کلّ اختیار کار خود را در دست داشته باشند و اکنون قادر است تا هر ماه، صدها مؤلف را که تازه نگارش کتابی به خیالشان خطور کرده است، در کار چاپ کتاب یاری دهد. در جایجای این پایگاه اینترنتی هم میتوانید پیشنهادهای همراه با تحفیف شرکت را برای مؤلفان تازهکار بیابید ــ با بهترین کیفیت، و متناسب با جیب شما!
آیا میری هیچ ناشر خوب یا حتی معمولی برای چاپ تز دکترایش نیافته است؟ یعنی حتی یک انتشارات معمولی هم به نیم جو تز دکترای میری را نخریده که وی مجبور شده است از جیب بگذارد و دست به «خودانتشاری»[۳] بزند
اگر در بخش جستجوی پایگاه اینترنتی Xlibris اسم جواد میری را بگردید، شگفت زده خواهید شد. ۸ مورد دیگر از تألیفات استاد در اینجا «خودانتشاری» شده است. مژدهای دیگر برای دانشجویان محصل در راستهبازار مدرکفروشان: تراوشهای ذهنی خود را هرقدر بیربط باشد، مکتوب کنید، جیبتان که به Xlibris و شرکتهای مانند آن نمیرسد، اما نسخههایی از نوشتههای خود را تحویل کتابخانه ملی و ممیزی وزارت ارشاد دهید تا یکماهه مجوزهای لازم را بگیرید، بعد هم بدهید تایپ و تکثیریهای اطراف میدان انقلاب تا چند نسخهای چاپ شومیز و گالینگور تحویلتان دهند. شما اکنون در عداد اصحاب قلم هستید و بالقوه میتوانید دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی شوید. مگر میری نشد؟
درست است که وضع دانشگاه در کشور آشفته و بیدروپیکر است؛ بساط مقالهفروشی و رسالهفروشی سکّه است و بسیاری با پرداخت مبلغی ناچیز، پایاننامه و مقالهای بیسروته میخرند و دکتر و مهندس میشوند. اما بهراستی کمتر کسی را در این «راستهبازار مدرک فروشان» بتوان یافت که همچون جواد میری، نظام دانشگاهی کشور را به ریشخند گرفته باشد؛ آن از کتابهایش، آن از مقالات مثلا علمی و عناوین کذب مدارک تحصیلیاش؛ و آنگاه، نظام آموزش عالی کشور ما به چه منجلابی فرو شده که فردی چنین را با مدارک تحصیلی بیربط عضو هیئت علمی میکند و به شتاب برقآسایی، لابد بر مبنای همین «خودانتشاری»های کتابنام و آن مقالات خیالی و مبهم، ترفیع مرتبه میدهد.
بهراستی رقتانگیز است و به حال و روز دانشگاه در ایران باید خون گریست.
ما وقت زیادی برای تلف کردن نداشتیم؛ علاقهمندان به اقیانوس بیکران دانش رفیق قفقازی میتوانند تکتک مقالات و کتابهای مورد ادعای رزومه وی را جستجو کنند تا از وجود آنان مطمئن شوند. هرچه باشد، نه آن مقالات ناموجود در ژورنالهای خیالی و نه آن مقالات موجود و کتابهای اغلب «خودانتشاری»شده، هیچ «درجه علمی» و «آکادمیکی» ندارند و در هیچ مرجع داخلی یا خارجی نمایه نشدهاند. بهعبارتی، همانقدر که سرمقالهنویس روزنامههای کیهان و همبستگی و بهار و نویسندگان سایتهای خبری تسنیم و رجانیوز و عصرایران میتوانند مرقومات خود را جای رزومه علمی به دانشگاهی معرفی، مطالبه کرسی استادی کنند، میری هم میتواند مدعی رزومه علمی شود ــ با این تفاوت که کارنامه دسته نخست مشخص و قابل دسترس است.
بر کرسی استادی پژوهشگاه، با امتیازات فوقالعاده
باری، بنا به اطلاعات موجود، جواد میری مینق در سال ۱۳۸۹، یعنی سالی که همکاری با دانشگاههای کشور چندان ساده نبود، به عضویت در هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم درمیآید و در سال ۱۳۹۳ به مرتبه دانشیاری میرسد. صحت و کذب این ادعا را البته پژوهشگاه میتواند اعلام کند؛ اما تا اطلاع ثانوی، اطلاعات ما که برگرفته از منابع موجود است، از اعتبار کافی برای استناد برخوردار است. حال پرسش اینجاست: اولاً، تا آنجا که ما میدانیم، طبق مقررات، فردی که جذب هیأت علمی دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی میشود باید دارای مدرک تحصیلی دکترا و کارشناسی ارشد در رشتهای واحد باشد؛ چطور فردی با کارشناسی-کارشناسی ارشد مطالعات ادیان و دکتری جامعهشناسی به عضویت در گروه علمی جامعهشناسی پژوهشگاه علوم انسانی درمیآید؟ چه فضلی از میری صادر یا چه چیزی در ناصیه او نوشته شده است که با فراتر از مقررات است؟ شاید هم پژوهشگاه از چنین مقرراتی پیروی نمیکند!
پرسش بعدی: چطور فردی ظرف چهار سال میتواند مراتب ارتقاء دانشگاهی را چنین برقآسا طی کند؟ چند مقاله علمی داخلی و بینالمللی نمایه شده منتشر کرده است؟ چه ــ و چند ــ اثر علمی درخوری نوشته است؟ اگر محصول دانش جواد قفقازی همان مقالات تقلبی رزومهاش باشد یا کتابهای محصول «خودانتشاری»اش یا آنچه که در مجازستان و «گعده»های دورهمیِ موسوم به «سمینار» صادر میکند، که جز این هم چیزی از ایشان برنمیآید، تکلیف مشخص است؛ وگر غیر از این است، شمهای از قطار شتابان علم استاد را که اینچنین میتازد، رونمایی کنید! دکتر حسین بشیریه با آن درجه از فضل و دانش و با آن سابقه آموزشی و پژوهشی درخور توجه، هنگامی که پس از بیش از بیست سال تدریس و تحقیق در دانشگاه تهران، عذرش را خواستند، هنوز دانشیار بود![۴]
چند کتاب و مقاله از میری مینق صادر شده است که حرف حسابی در آن زده باشد، تا دریابیم لابد حکمتی در عضویت نامربوطش در هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی یا ارتقاء مرتبه شتابانش نهفته است و ما خبر نداریم.
گذشته ازاین، فردی با چنان سابقهای را از سال ۱۳۹۲ ــ تا گویا همین اواخر ــ مدیر بخش روابط بینالملل و همکاریهای علمی پژوهشگاه هم کردهاند تا بودجه و اختیارات آن را صرف دورهمیهای بیمصرف و سمینارهایی کند که خود پای ثابت اغلب آنهاست و میتواند از کنار آن، فقراتی بر رزومه موهوم خود بیافزاید و نامی در رسانهها برای خود دستوپا کند. بر بعضی حضرات که پای ثابت این دورههمیها و سمینارها هستند، حرجی نیست. اما از امثال دکتر قانعیراد که عمری را در دانشگاه سپری کردهاند، انتظار میرود که میزبان خود را بشناسند و آبروی خود را ملعبه بازی فردی با چنان سابقه آشفته و مبهم مانند میری نکنند.
نهایتا، روی سخن با پژوهشگاه علوم انسانی است. پژوهشگاه ــ بهعنوان زیرمجموعه وزارت علوم که از پول مالیات و نفت ملت تغذیه میکند و باید برای کشور ایران تولید علم کند ــ باید صراحتا در برابر هر یک از شهروندان ایرانی پاسخگو باشد که بر چه اساسی منابع و امکانات ایرانیان را در اختیار کسی قرار داده است که فاقد صلاحیت علمی و الزامات حقوقی لازم برای تصدی کرسی هیئت علمی پژوهشگاه است و همزمان، مکرر مشغول تبلیغ قومگرایی است؟
برای دیدن همه ارجاعات مقاله به سایت فرهنگ امروز مراجعه کنید