
سغد، سمرقند و خوارزم و دشتهای کرانه رودخانه جیحون بوده است سرزمین ترکان نمیداند و مردم نواحی مذکور را ترک نمیشمارد و میگوید بردگان این شهرها از ترکانی است که در پیرامون ماوراءالنهر سکونت دارند.(١)
«بارتولد» اعتقاد دارد که ترکان تا قبل از قرن ششم میلادی از سرزمین آلتای به سرزمین میانه آمدهاند و طی مدت کوتاه، اقوام ساکن محدوده وسیعی از اقیانوس کبیر تا دریای سیاه را تابع خود کردهاند.(٢)
«مقدسی» در کتاب خویش اعتقاد دارد که گروهی از قبایل ترک آغوز در قرن دهم میلادی از مقر اصلیشان مغولستان به نواحی آرال آمدهاند و در آنجا استقرار یافتهاند و این نقطه به نام آنها ترکمنستان نامیده شده است.(٣) که قبلاً این ناحیه محل سکونت طایفه ایرانی ماساژت (Masaget) بوده است.(۴)
قزاقستان امروزی از اهالی قوم تورک (تورقوت) Torget (یا ترکا) تشکیل یافته است که در سیصد سال قبل از ورود به مغولستان غربی، محل اصلیشان در جونگاریه را ترک و اراضی جنوبی ولگا را متصرف شده و قزاقستان را تشکیل دادهاند که قبلاً این نواحی از آن سغدیان شمال بوده است.(۵)
خزران نیز طایفهای از ترکان هستند که ابتدائاً در مجاورت قبیله ترک دیگری به نام قراختائیان در سمیرچه نزدیک قرقیزستان امروزی سکونت داشتهاند. آنها توانستند خود را با حملات پی در پی در شمال به ناحیه ولگای امروزی برسانند که امروزه تحت قلمرو قزاقستان است. اولین بار این اقوام در کتبه اورخون (Orkhon) در سده هشتم میلادی خود را ترک نامیدهاند.(۶) زادگاه و خاستگاه اولیه ترکان با مستندات تاریخی، موضوعی اثبات شده است، اما اولین بار قبائل چادرنشین ترک در اواسط قرن چهارم هجری بود که توانستند به آذربایجان راه پیدا کنند. از حوادث مهم دوره روادیان ازدی نسب عربتبار که بعد از اسلام در آذربایجان نفوذ کرده و گسترش یافته بودند، این بود که در دوره پادشاهی و همسودان بن محلان مهاجر قبائل ترکتبار غز به آذربایجان شروع میشود.
ترکان را در آغاز، سلطان محمود غزنوی در سفر به ماوراءالنهر با خود به ایران آورد و آنان را که تعدادشان نزدیک پنجاه هزار تن بود، در خراسان اسکان داد. در سال 396 هـ. عهد محمود غزنوی خبر آمد که ترکان از جیحون گذشته و به خراسان هجوم آوردهاند و چون شنیدند محمود غزنوی از سفر هند بازگشته عقب نشستند. ارسلان جاذب امیر طوس آنها را تعقیب کرد و بسیاریشان را کشت، اما در 416 هـ. هنگامی که محمود در ماوراءالنهر بود، بزرگان ترکان نزد او آمده و از ستم امرا و حکام در حق خود شکایت کردند و تقاضای سکونت در خراسان را نمودند.
پس محمود دلش به رغبت آمد و اجازت فرمود که چهار هزار خانه (خانواده) از آب گذشته و در خراسان ساکن شوند که در روزهای مبادا این ترکان مددکار محمود باشند که او نیز ریشه ازبکی داشت. اما این کار محمود با اعتراض ابوالحرث ارسلان جاذب حاکم طوس مواجه شد. او به محمود غزنوی گفت که فرمان دهد انگشت نر آنها بریده شود تا نتوانند تیر بیاندازند اما محمود نپذیرفت. بعد از مدتی عدهای از آنها خراسان را به شورش کشاندند. محمود بالاجبار با لشگری انبوه عدهای از آنان را کشت، ولی عدهای دیگر همچنان در خراسان باقی مانده و موجب شورشهای فراوان بعد شدند.(٧)
دوباره عدهای از آن ترکان سر به طغیان برداشته و از راه کرمان راهی اصفهان شدند. سلطان محمود نامهای به علاءالدوله مسعود سوم حاکم غزنوی اصفهان نوشت که آنها را بازگرداند و یا همه را بکشد. ترکان از قصد علاءالدوله آگاه شده از دام آن بجستند و از اصفهان بیرون امده و یغماکنان خود را به آذربایجان رساندند که آن وقتها غزنویها بر آنجا تسلطی نداشتند و آذربایجان در اختیار قبیله روادیان و مصادف با دوره پادشاهی و هسودان بن محلان بود. تعداد آنها دو هزار چادر و به تعداد چهارده هزار نفر بودند. چون به آذربایجان رسیدند و هوردان که غالباً مشغول درگیری با رومیان و ارمنیها و گرجیان بود و محتاج سپاهی تازهنفس، ترکان را پذیرفته و در سپاه خود جای داد. این چادرنشینان در شجاعت و مخصوصاً تیراندازی شهره بودند.
بدین مبارز خرگاهیان سخت کمان شگفت نیست که بر آسمان زنی خرگاه اما در سپاه و هسودان شروع به بیدادگری کردند که او مجبور شد به همراهی ابوالهیجا بن ربیتالدوله خواهرزادهاش عدهای از ترکان را از سرزمین آذربایجان براند. آنها به ری و همدان حملهور شده و پس از تصرف آنجا و با کمک جمعی دیگر از ترکان فردی به نام قزل را به امیری برداشته و در سال 432 هـ. پس از شنیدن خبر سلجوقیان و حمله ابراهیم نیال به ری از آنجا گریخته و به آذربایجان بازآمدند. (٨) چامچیان مورخ ارمنی نیز در حوادث سال 411 هـ. اشاره به این مطلب داشته و گوید: ترکان چون سیلی به آذربایجان ریختند. شاپور سردار و اسپورگان به یاری سنگریم امیر ارمنی آرجرون رفت. از دور ترکان را دیدند که چون زنان گیسوان بافته و کمانهای بس محکم داشتند. ارمنیها که تا آن زمان مثل آنها مردمی ندیده بودند بسیار ترسیدند. سنگریم پادشاه آرجرون و ارمنیان از مقابل ترکان گریخته و پایتخت خود را به امپراطور روم شرقی سپرده و به شهر سیواس در آناطولی پناهنده شدند.(٩)
بعد از این بود که مهاجرین ترک با دیرگ هم نژادهای مهاجر و غیربومی خود که از تهاجمهای پیشین در آذربایجان باقی بودند، جان گرفته و در این گوشه از خاک ایران جای گرفتند و اندکاندک به فرهنگ و ملت ایران پیوسته و بخشی از ملت ایران شدند. شایان ذکر اینکه در دوره تسلط روادیان بر آذربایجان علیرغم زبان ادبی ایرانیان و از آن جمله مردم آذربایجان، زبان فارسی بود، زبان عربی نیز گسترش یافته بود.
حضور و سکونت ترکان در آذربایجان باعث شد که زبان بومی آنان یعنی زبان ترکی در پیوند با زبانهای فارسی و عربی و بهخصوص فارسی در طول زمان، باعث پیدایش زبان ترکی رایج شد که سرشار از کلمات فارسی و عربی است و با زبان بومی ترکان مهاجر به آذربایجان تفاوت زیادی دارد.(١٠)
پینوشتها
1- ابن حوقل، صورهالارض، ص 88، ترجمه دکتر شعار.
2- یادداشتهایی درباره ترکستان، بارتولد، ص 39.
3- مقدسی، احسن التقاسیم، ص 81.
4- تاریخ هرودت، ترجمه مازندرانی، چاپ دوم، تهران، بند 210.
5- مسلمانان شوروی، الکساندر بینگسین، ترجمه کاوه بیات، ص 106.
6- خزران، آرتورکستلر، ترجمه محمدعلی موحد، ص 75.
7- گردیزی ـ زینالاخبار، ص 94، به تصحیح عبدالحی حبیبی، چاپ بنیاد فرهنگها و تاریخ غزنویان (تاریخی یمینی)، عتبی، ترجمه جزناذقانی، به تصحیح دکتر جعفرشعار، تهران.
8- ابن اثر، الکامل، حوادث دوره غزنویان و سلجوقیان، چاپ دارالکتب العربی بیروت، 1967، و تاریخ اجتماعی ایران، راوندی، جلد سوم، ص 270.
9- ارمنستان، آذربایجان، گرجستان، سرژآفاناسیان، ص 142، ترجمه هوشنگ مهدوی.
10- کسروی، شهریاران گمنام، ص 128، و دلالتهای منابع تاریخی.