
چو این نامور نامه آمد به بُن
ز من روی کشور شود پرسخُن
از آن پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن من پراگندهام
هر آنکس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
صاحبنظران و پژوهشگران دربارهٔ شاهنامه چه میگویند؟ در این مجال، گزیدهای مختصر از آراء صاحبنظران و بزرگان را دربارهٔ شاهنامه ارجمند و فردوسی والامقام، حاسهسرا و شاعر ملّی بزرگ ایران میآوریم.
محمدعلی فروغی:
شاهنامه فردوسی … بزرگترین اثر ادبیات و نظم فارسی است بلکه میتوان گفت یکی از شاهکارهای ادبی جهان است. … منت بزرگی که فردوسی بر ما دارد احیاء و ابقاء تاریخ ملی … و زبان فارسی ماست.
ملکالشعراء بهار:
فردوسی استخوان بازوی ایرانیان را قوی ساخت و قلب مردم پارسیزبان را فراخ و سینههای آنان را پهن و قدمهای آنان را در راه مردی و مردانگی و رشادت و غیرت استوار و ثابت ساخت. …
مجتبی مینوی:
زبان فارسی وسیله استحکام علقه اتحاد و ارتباط طوایف ایرانی است و شاهنامه مایه و پایه زبان فارسی را چنان غنی و محکم کرد که از آن پس فراموش شدنش و از میان رفتنش محال بود
حبیب یغمایی:
اگر تمام ثروت ایران را از عصر محمود غزنوی تاکنون دریک کفه ترازو قرار دهند و شاهنامه فردوسی را درکفه دیگر، درپیشگاه خردمندان و صاحبدلان جهان این کفه سنگینترخواهد بود
بدیعالزمان فروزانفر:
فردوسی به پاکی اخلاق و عزت نفس و سخن بر همه شعرا فزونی و برتری دارد… فردوسی وطنپرست بوده و به سرزمین نیاکان خود یعنی ایران بسیارعشق داشته و شور مخصوص آشکار میسازد.
محمحسن بهجت تبریزی، شهریار:
چو از شهنامه، فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خون ملیت به جوش آمد
زبان پارسی گویا شد و تازی خموش آمد
ز کنج خلوت دل اهرمن رفت و سروش آمد
جلال خالقی مطلق:
دردی که شاهنامه دارد با دیگر آثار متفاوت است. حتی محققان غربی معتقدند شاهنامه از آغاز تا پایان، ستایش ایران دوستی است.
طن در شاهنامه نه تنها به معنایی خیلی گستردهتر از ایران امروزی به کار میرود، بلکه به معنای ایرانشهر قدیم است که مرز شرقی آن جیحون و مرز غربی آن فرات است. یعنی تمام مردمانی که در این محدوده جغرافیایی، یک زمانی زندگی میکردند، در قلمرو ایرانشهر قرار میگرفتند. در شاهنامه از آنجا که تعبیر «ایرانشهر» به وزن متقارب نمیگنجد، به صورت «شهر ایران» به کار میرود. این وطن فردوسی است، یک وطن فرهنگی نه یک وطن واقعی به معنای امروزی. در زمان فردوسی خراسان برای خودش یک منطقه مستقلی شده بود، اما ایران شاهنامه، ایران فرهنگی کمابیش برابر ایران ساسانیان و هخامنشیان است.
محمدامین ریاحی:
سراسر شاهنامه ستایش خرد و داد و راستی و مردانگی و نیکی و مهربانی، و ستیز با پلیدی و تباهی و دروغ و بیخردی و سنگدلی مخصوصاً ستمگری غاصبان بیگانه است. فردوسی، نقاش چیرهدست حالات و رفتارهای گونهگون بشری است. تصویر قهرمانان شاهکار خود را آنچنان طبیعی و زنده و جاندار ترسیم کرده که هر یک در حافظه مشترک مردم ایران بهصورت شخصیت معینی قرار گرفته که آفریده هنر فردوسی است. در شخصیت رستم مجموعه صفات عالی انسانی را میبینم؛ در داستان سیاوش مظلومیت او را، در سرگذشت کاوس بیخردی و سبکسری او را، و در افسانه ضحاک بیدادگری غاصبان بیگانه را. تصویری که اندیشه و هنر فردوسی از آن تازی ماردوش پرداخته، در طول قرنها نه تنها در ایران بلکه در خارج از ایران هم در قلمروهای نفوذ فرهنگ ایرانی نماد و نمود ستمگری و مردمکشی بیگانه بوده است.
فردوسی بالاتر از اینکه شاعر بزرگی باشد، حکیم بزرگ و معلم بزرگ و تجسم یک ایرانی آرمانی است. بزرگترین جنبه شخصیت فردوسی که کمتر بدان توجه شده، همین است که او نه تنها بزرگترین شاعر ایران، بلکه در همان حال حکیم و متفکر و راهنمای فکری بزرگی است. رمز اینکه در صد و پنجاه سال اخیر، و بلافاصله بعد از ترجمه نخستین قطعات از شاهنامه، جهانیان این همه توجه به عظمت مقام فردوسی و ارزش کار او یافتهاند، و دانشمندان عالم این همه کتاب و مقاله درباره او منتشر کردهاند، همین است. عظمت تفکر فردوسی، همیشه دوست و دشمن را به تحسین واداشته است. در آن قرنهای تعصب و اختناق پیش از مغول، که اندیشه و حکمت بشدت زیر فشار بود، و مخصوصاً صوفیان با خرد و حکمت بر سر ستیز و عناد بودند و فلاسفه را تکفیر میکردند، افسون سخن فردوسی و قدرت اندیشه او سبب شده بود که صوفیان خردستیز هم، یا تحت تأثیر عظمت اندیشه او، یا از سرناچاری و به ملاحظه علاقه عامه مردم به او، ستایشش کنند و نمونه این ستایشها را از گفتههای احمد غزالی و احمد جام و اسفندیار جالیزبانی و عطار خواهیم دید.
جواد طباطبایی:
اگر شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی را بتوان همچون نظریهای برای ملّت در ایران توضیح داد، میتوان گفت که سرشت و شأن ملّی ایرانی هیچ نسبتی با هیچ ایدئولوژی ناسیونالیستی ندارد و نمیتواند با مقولات چنین ایدئولوژیهایی توضیح داده شود.
عربها جایی عنوان کردهاند که عرب، نمیتواند شاهنامه داشته باشد. میبایست بیان کرد که، شاهنامه نوشتن مستلزم ملت داشتن است و اگر ملّت به اُمت مبدل شود؛ آن زمان دیگر نمیشود؛ شاهنامه داشت. اعراب نه تنها نمیتوانند شاهنامه داشته باشند، بلکه حافظ و سعدی هم نخواهند داشت. حافظ، بیان اسطوره ملی ما است. ما ملت غیبیم و حافظ لسان الغیب است چون لسان یک ملت است. مفهوم ایرانشهری و اندیشه ایرانشهری، در واقع کوششی است برای توضیح اینکه ملت ایران، ملت متفاوتی است. منطق ما، متفاوت از منطق امت است و ما ملتی هستیم، با تاریخی خاص و تنوع اقوام و گویشهای متفاوت. ایران همیشه یک کشور بوده است و کشور نیز، یک ملت واحد است.
ژاله آموزگار:
زادگاه و تاریخ تولد فردوسی اهمیتی ندارد، زیرا همه جای ایران سرای اوست. او با هر نوزادی در ایران زاده می شود اما مرگ فرهنگی ندارد.
شاهرخ مسکوب:
مدتیست در فکرم که برگردم به یکی دو داستان، به جایی در کوهسار بلند شاهنامه تا دلم باز شود و زهر ابتذال روزمره را بگیرم . اگر فردوسی نبود، زندگی من چقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندیست.
هزار سال از زندگی تلخ و بزرگوار فردوسی میگذرد. در تاریخ ناسپاس و سفله پرور ما، بیدادی که بر او رفته است، مانندی ندارد. و در این جماعت قوادان و دلقکان که ماییم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه، کسی را پروای کار او نیست و جهان شگفت شاهنامه همچنان بر “ارباب فضل” در بسته و ناشناخته مانده است. اما در این دوران دراز، شاهنامه زندگی صبور خود را در میان مردم عادی این سرزمین ادامه داده است، و هنوز هم صدای گرمش گاهگاه اینجا و آنجا در خانهای و قهوه خانهای شنیده میشود و در هر حال این زندگی خواهد بود، و این صدا خاموش نخواهد شد، و هر زمان به آوایی و نوایی، سازگار مردم همان روزگار فراگوش میرسد.
مرتضی ثاقبفر:
حماسه ای ملی مانند شاهنامه دلیری نامه ای است که گرچه هم در قالب بیان اسطوره ها و هم هنگام بیان سر راست تاریخ ، پشت به افسانه و تاریخ گذشته دارد ، اما براستی در قالب تاریخی تحلیلی و پیراسته ، از آرمان های جمعی جامعه سخن می گوید و تا جایی هم که در توان دارد به عنوان روشن فکر قرن چهارم هجری می کوشداز اسطوره ها نیز خرافه زدایی کند . پس شاهنامه با همه محدودیت های منابع خویش ، از یک سو تحلیل گر تاریخ ایران و جدا کننده فرمان روایان نیک از بد و جویای علل شکست ها و پیروزی هاست ، و از سوی دیگر باز تابنده اندیشه ها و آرمان های جامعه قرن چهارم و بزرگترین فرزانه آن ، یعنی فردوسی است . بنابراین نه اسطوره به معنای دقیق آن است و نه تاریخ ، گرچه لزوماً هر دو را در بر دارد . این ها هر دو جستار هایی بسیار ارزش مند ، ولی جداگانه است که البته از شاهنامه نیز می توان برای تبیین شان بهره جست ، بدون آن که شاهنامه را باز تاب بی کم و کاست و بخصوص منفعل آن ها انگاشت .
فردوسی براستی با دید یک دانشمند جامعه شناس ، انسان شناس و گاهی زبان شناس ، در حد توانایی ، مرزهای علمی زمانه خود ، و گاهی حتی فراتر از این مرزها ، به داوری درباره ی رویداد ها می پردازد بی آنکه دست برد و تحریفی در آن ها انجام دهد ، ضمن آن که البته در بیان منابع خود نیز آگاهانه دست به گزینش می زند .
فردوسی ، کسی که در آغاز شاهکار خویش تنها در چند بیت پر معناترین و زیباترین سرودها را در ستایش خود می سراید ، در همان جا نیز تکلیف خود را با خواننده درباره اسطوره ها ، و حتی سراسر کتاب خود ، روشن می کند و می گوید :
تــو این را دروغ و فسانه مدان
به یک سان روشن زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد
دگر بــــــــر ره رمز معنی برد
یعنی اولاً هر زمانه ای اندیشه های خاص خود را دارد که در خود همان زمان است، و ثانیاً تو چیز هایی را که با خرد امروزی سازگار است بپذیر و بقیه را « رمز معنی » و به بیان دیگر «نماد یا سمبل» بینگار …
آرتور پوپ
فردوسی مانند هومر یک موجود ملی وشاهنامه اش قسمت لاینفکی ازحیات ملی است. هیچ شاعری این اندازه و در چنین طول مدتی برافکار و آراء و احساسات ملی تسلط پیدانکرده است. فردوسی پربهاترین خدمتی که ممکن است به میهن خود کرده…
هانری ماسه:
یکی از مولفههای اثر ادبی بزرگ این است که به روشنی با هر نسلی سخنی نو میگوید و شاهنامه هزاران سال است که این کار را در حق انسانهای بسیاری انجام داده است. شاهنامه یک حماسه ملی است که هیچ ملتی نظیر آن ندارد.
آلفونس دو لامارتین:
قهرمانان فردوسی فراتر از پادشاهانند، زیرا پادشاهان بر زمان حال سلطنت می کنند و قهرمانان فردوسی بر آینده فرمان می رانند.
ژول مول:
آنجاکه سراینده از روح ملی راستین به شورآمده باشد دستاوردش به زودی همگانی می شود. اجازه می خواهم موردی را یادکنم که ثابت می کند که ایرانیان چنین ارج واحترامی به فردوسی می گذارند برای آن است که دستاوردش با سنت ها و روایت های ملی مطابقت دارد
متیو آرنولد:
به تازگی من چیزی به دست اورده ام که بیش از هر چیز دیگر مرا خشنود ساخته است… مطالبی کسب کرده ام که یکی از بهترین هاست، چه چیز شگفت آوری! … چگونه ممکن است؟ همه چیز در آن هست
تئودور نولدکه:
ایرانپرستی شاعر ما یک نوع ایران پرستی معنوی بود. وطن پرستی او [فردوسی] عبارت است از شوق مفرط برای ملتی که وحدت و بزرگواری آن از مدتها پیش از بین رفته بود
محمدجعفر یاحقی:
از همان روزگار فردوسی کسانی بودهاند چه در لباس کاتب و نسخهنویس و چه در قالب دوستان فردوسی یا کینهداران و معترضان به شرایط زمانه که ابیاتی بافته و تافته بر وزن شاهنامه سروده و به فردوسی نسبت دادهاند یا این که به مرور زمان به نام او مقبولیت یافته و بسیاری از آنها هم بدبختانه به متن شاهنامه وارد شده و کار پیرایشگران را برای تشخیص ابیات الحاقی و دور ریختن آن از متن شاهنامه بسیار دشوار کرده است. نمونه بارز این گونه ابیات، هجونامه معروف و منسوب به فردوسی است که تعداد ابیات آن از یکصدوسی هم گذشته است.
توران میرهادی:
شاهنامه فردوسی چنان سرشار از اندیشههای ژرف، نگاه گسترده و والای انسانی به رویدادهاست که کشف و درک آن به زمان، تجربه و دانش کافی نیاز دارد. از سوی دیگر خانوادههای ایرانی دوست دارند که فرزندانشان دل در گرو فردوسی و شاهنامه او بگذارند و با شناخت هویت تاریخی خود، ویژگیهای انسانی را از پهلوانان و قهرمانان اسطورهای و حماسی و تاریخی آن بیاموزند. برای دستیابی به چنین هدفی است که ادبای کشور ما گاهی به بازنویسی داستانهای شاهنامه میپردازند تا راه آشنایی با این اثر را هموار سازند.
زمانی که به عنوان هدیه تولد نوه دهسالهام سپهر قول دادم که هر شب داستانی از شاهنامه را برایش بخوانم پس از جستجو در بازنویسیهای موجود، “زگفتار دهقان” کار اقبال یغمایی را انتخاب کردم، زیرا هم خلاصه داستان به نثری ساده و نزدیک به اصل نوشته شده بود و هم بخشهایی از آن به نظم بود. چنین شد که طی چند ماه، هر شب، من و نوهام (نوه بزرگترم سارا نیز به جمع ما پیوست) شاهنامه را به نظم و نثر خواندیم و به گفتگو درباره داستانهای آن پرداختیم و اینگونه هدیه دادن در خانواده را نیز رسم کردیم.
یوگنی برتلس:
بدیهی است مادامی که در جهان مفهوم ایرانی وجود خواهد داشت نام پرافتخار شاعر بزرگ هم که تمام عشق سوزان وقلب خود را به وطن خویش وقف کرده بود جاوید خواهد ماند. فردوسی شاهنامه را با خون دل نوشت
سجاد آیدنلو:
باید بدانیم بخشی از هویت آذربایجان و آذربایجانیها بر اساس معیارهایی که گفتیم، در شاهنامه تعریف میشود. وقتی متن شاهنامه را میخوانیم، آذربایجان با همین موقعیت جغرافیایی امروزی، با نام «آذرآبادگان» در شاهنامه وجود دارد. نام بسیاری از مکانهای آذربایجان نیز در شاهنامه آمده است. این منطقه پایتخت معنوی ایران است و هم از نظر داستانی و هم از منظر دینی دارای اهمیت بسیاری است. حتی در داستان برخی از شخصیتها مانند رستم فرخزاد آذری با حترام بسیاری از اهالی آذربایجان یاد شده است و آن را «جای بزرگان و آزادگان» میخوانند.
شاهنامه یک حماسه ملی است و شما اگر ادبیات جهان را بررسی کنید، میبینید هراثری که بهعنوان حماسه ملی آن ملت شناخته میشود، طبیعتاً روایت کشمکش مردمان آن کشور با دشمنان خود است و این مسأله در شاهنامه هم هست. اما نکته عجیب اینکه ما در شاهنامه اعراب، ایرانیان و ترکان را میبینیم که باهم روابط دوستانهای دارند، ازدواج میکنند، داد وستد میکنند و ستیز و درگیری هم دارند و عجیبتر آنکه فردوسی همواره ویژگی مثبت دشمنان را هم در ستیزهها بیان کرده همچنان که ویژگی منفی ایرانیان را هم آورده است.