۲۱ ذی الحجه
سالگرد قتل آقامحمدخان در قلعه شوشی

۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۱
سالگرد قتل آقامحمدخان در قلعه شوشی

در خراسان به آقامحمدخان اطلاع دادند که کاترین دوم درگذشته است و سپاهیان روس به اوطان خویش عودت کرده اند. بنابراین درنگ را جایز نشمرد و بر آن شد تا حل و فصل مسائل خراسان و ماوراء النهر را به فرصتی دیگر گذاشته، خود را به کنار قلعه شوشی رسانده و به دسیسه های یکی از عمده ترین متحدان و مشوقان دربار روسیه برای پیشروی به سوی سرزمین ایران، یعنی ابراهیم خلیل خان جوانشیر که سرانجام نیز به همراه خانواده اش به دست روسها قتل عام شد، پایان دهد.

خان قاجار در کنار قلعه شوشی ، در روز شنبه ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ بر سه تن از ملازمان خویش خشم گرفت و آنها را به قتل در روز بعد وعده داد. ملازمان که می دانستند، خان قاجار هرگز خلف وعده نمی کند، در همان شب وارد سراپرده اش شدند و به حیات او خاتمه دادند.

فاطمه قاضیها- آقامحمدخان قاجار در هفتم محرم سال ۱۱۵۵ در استراباد از پدری قاجار و مادری ترکمن، دیده به جهان گشوده بود، بخشی از سال های اولیه زندگی خویش را در کنار پدرش محمد حسن خان قاجار گذراند؛ پدری که سراسر عمر خویش را یا در فرار از دست نادرشاه در دشت گذرانده بود، یا در تلاش برای تسخیر استراباد، یا حراست از قلمرو خویش از تعرضات زندیه.

محمد حسن خان قاجاردر سال های پس از قتل نادر تا استقرار و تثبیت حکومت زندیه، افزون بر استراباد و گیلان، در آذربایجان نیز اقتداری یافته بود، به همین جهت در سال ۱۱۷۱، آقامحمدخان را که ۱۸ ساله بود ، به حکومت آذربایجان منصوب کرد و خود از تبریز روانه، تصرف اصفهان و شیراز گردید.

دوران آرامش و توقف آقامحمدخان در تبریز چندان نپایید، چرا که با متلاشی شدن قوای محمد حسن خان در اواخر سال ۱۱۷۱ در کنار شیراز و بازگشت وی به سوی استراباد و سرانجام، قتل او در نیمه جمادی الاخری ۱۱۷۲، به زودی دوره دیگری از تلخ کامی های آقامحمدخان آغاز شد. دشت تنها پناه آقامحمدخان پس از قتل پدرش بود. او در این منطقه امن می توانست زمینه را برای استمرار راه پدر فراهم سازد. در طول پنج سالی که آقامحمدخان در دشت پناه گرفته بود، حسین خان قاجار دولو از شاخه یوخاری‌باش و دست نشانده کریم خان زند بر استراباد حکم می راند. آقامحمدخان در سال ۱۱۷۵ بر آن شد تا به یاری قلیل متحدانش بر استراباد مسلط شود، اما بخت با او همراه نگشت. به دنبال شکست او و همراهانش از یوخاری باش ها، وی لاجرم متواری گشت و پس از سه روز سرگردانی در میان جنگل ها، سرانجام در اشرف دستگیر شده و به چنگ محمد خان سوادکوهی افتاد. خان سوادکوهی نیز او را روانه تهران کرد تا تحویل کریم خان زند شود.

با انتقال آقامحمدخان به تهران، کریم خان، مصلحت خویش را در آن یافت تا در شرایطی که او خود را آماده حمله به آذربایجان می کرد، با کشتن آقامحمدخان کینه موجود میان زندیه و قاجاریه را شدت نبخشد، به این ترتیب بود که ابتدا آقامحمدخان و سپس تمام اعضای خانواده محمد حسن خان در دامغان استقرار یافتند.

با خاتمه این مرحله از لشکرکشی کریم خان و بازگشت او به تهران، حسین خان، بیگلربیگیِ استراباد کریم خان را قانع کرد که ادامه حضور آقامحمدخان در دامغان، هم برای دولوها خطرناک است، هم برای زندیه. کریم خان هم دستور داد تا تعدادی از فرزندان محمد حسن خان را به تهران آورده و در قزوین مستقر سازندو آقامحمدخان و حسینقلی خان نیز مأمور توقف در شیراز شدند. با موافقت کریم خان، مرتضی قلی خان و مصطفی قلی خان، در استراباد باقی ماندند. مرتضی قلی خان، از مشهورترین اینان بود که بعدها در طریق دشمنی با برادرش آقامحمدخان به کاترین دوم ملکه مشهور روسیه نیز دست اتحاد داد. از ۲ صفر ۱۱۷۹( ۲۰ ژوئیه ۱۷۴۴) که آقامحمدخان و برادرش حسینقلی خان همراه کریم خان وارد شیراز شدند و به عنوان حبس نظر در شیراز استقرار یافتند، تا زمان درگذشت خان زند در ۱۳ صفر ۱۱۹۳ آقامحمدخان به مدت ۱۴ سال به اندازه کافی فرصت داشت تا برنامه های آینده خویش را طراحی کند و از نقاط ضعف و قوت دربار کریم خان تجربه ها اندوزد.

بی گمان تلخ ترین حادثه دوره زندگی آقامحمدخان در شیراز دریافت خبر قتل برادرش حسینقلی خان در استراباد بود.

حسینقلی خان، که در ۲۰ شوال ۱۱۸۲ (۲۶فوریه ۱۷۶۹) به دستور کریم خان و با مشورت خان زند با آقامحمدخان، به حکومت دامغان اعزام شده بود، پس از استقرار در دامغان با عنوان تلاش برای ستاندن انتقام خون پدر، در تدارک شورش و تصرف استراباد و مازندران افتاده بود. با رسیدن اخبار لشکر کشی ها و اقدامات حسینقلی خان به شیراز، آقامحمدخان در مظان اتهام قرار گرفت و مجبور شد تا با ارسال دو نامه، با فاصله های اندک، از برادرش درخواست کند که به سرکشی خویش پایان دهد.

اگرچه قتل حسینقلی خان در ۱۲ صفر ۱۱۹۱، به دست یکی از تراکمه کوکلان سرانجام به شورش وی و نگرانی های کریم خان و دغدغه های جانی آقامحمدخان پایان داد، اما به نظر می رسد در شرایطی که آقامحمدخان اینک سه خون ریخته بر روی زمین و سه تلاش ناکام را در پیش روی داشت، به جای آنکه سر در وادی نومیدی گذارد، بیش از گذشته در پی فرصت بود تا آرزوهای خاندان خویش را در برکشیدن قاجارها به قدرت تحقق بخشد.

در ۱۳ صفر ۱۱۹۳ این فرصت پیش آمد و با درگذشت کریم خان از شیرازگریخت ، چون در خارج شیراز از خبر قتل برادر زاده های خویش توسط زندیه مطلع شد، دیگر درنگ را جایز ندید و روز چهارشنبه، ۱۴ صفر همراه چهار تن از برادرانش از رکناباد شیراز رهسپار اصفهان شد تا خود را به استراباد، مسقط الرأس خویش رساند. و این آغاز تکاپوی آقامحمدخان، برای تأسیس قدرتی فراگیر و تجدید اقتدار و یکپارچگی حکومت ایران بود.

مطابق توافقهای پیشین قوایی از اکراد جهانبگلو و مدانلو در حدود ری و ورامین به خان قاجار ملحق شده و نخستین هسته قدرت نظامی او را پدید آوردند.

شاید گمان اولیه آقامحمدخان که سودای حصول به قدرت و تحقق آمال و آرزوهای پدر و جدش فتحعلی خان را در سر داشت، آن بود که در استراباد مانعی جدی برای بنای قدرت قاجاریه نخواهد داشت، اما برخلاف تصور او نه در استراباد که قبل از گذر از فیروزکوه با صف آرایی قوای برادرش مرتضی قلی خان روبرو گشت.ولی به یاری همان قوای اکرادی که همراهش بودند، بر قوای اعزامی برادرش غلبه یافت.نیز ناباورانه پس از رسیدن به استراباد، باز هم با خصومت برخی از برادران دیگرش مواجه شد.

خان قاجار پس از تسلط بر استراباد و مازندران، نیز با مدعیان زندیه جنگید و علی رغم شکست های متعدد از آنان، سرانجام نه تنها آنان را از استراباد و مازندران عقب راند، بلکه دامنه حکومت خویش را بر تهران و عراق عجم و اصفهان و آذربایجان نیز بسط داد و آماده شد تا فارس آخرین پایگاه قدرت زندیه را نیز از آنان گرفته و فرمانروای علی الاطلاق غالب مناطق ایران شود. غلبه آقامحمدخان بر لطفعلی خان زند، غلبه ای که در آن حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی نقشی بی چون و چرا ایفا کرد، در حقیقت آغازی بود بر آسودگی کامل خیال پسر محمد حسن خان قاجار از خطر مدعیان قدرت. خان قاجار پس از غلبه بر زندیه به پاداش خدمات کلانتر شیرازی به خویش، او را به مقام صدرات برکشید و به وی لقب اعتمادالدوله داد. با تبعیت فارس از آقامحمدخان و بر چیده شدن بساط حکومت زندیه، اکنون نوبت آن بود که آقامحمدخان حاکمیت خویش را بر خوانین سرکش قفقازیه نیز اعمال کند.

آقامحمدخان در نخستین لشکرکشی خود به قفقاز گر چه نتوانست بر تمام خوانین آن سامان مسلط شود، اما تلاش او در این لشکرکشی، خوانین آن منطقه را به تسلیم تدریجی قدرت مرکزی تهران واداشت. گفتنی است که گزارش کشتار آقامحمدخان در تفلیس، می تواند تا حدی مبالغه آمیزباشد. به هر روی آقامحمدخان در سال ۱۲۱۰ پس از حصول به هدف های اولیه سیاسی و نظامی خود در قفقاز در سال بعد، راهی خراسان شد تا آخرین بازماندگان نادرشاه افشار را نیز به اطاعت خویش فرا خواند و تدابیری برای خاتمه دادن به تعرضات ازبکان به خراسان اندیشد. نامه آقامحمدخان به شاه مرادخان ازبک، و تهدید و تذکار او به گذشته تاریخی، هم نشان از همین حساسیت آقامحمدخان است، هم دلالتی آشکار از آمال او در باب تجدید حاکمیت واحد در ایران و خاتمه دادن به دوره هرج و مرج و کوشش برای برقراری وحدت و یکپارچگی سیاسی و نظامی در کشور.

نوشته شده است که خان قاجار با کینه ای که از فرزندان نادر داشت، در مشهد دستور داد تا قبر نخستین شاه افشاری را بیل زده و استخوان های او را زیر و رو کنند. او در همین سفر خراسان بود که دستور داد تا شاهرخ میرزای افشاری را آن قدر شکنجه کردند که وی اندکی بعد جان سپرد.

آقامحمدخان در سفر جنگی خویش به خراسان بر آن بود تا با عزیمت به مرو و بخارا قلمرو دولت قاجار را به حدود مرزهای عهد صفویه برساند که خبر مراجعت روس ها از قفقاز را شنید. در خراسان به آقامحمدخان اطلاع دادند که کاترین دوم درگذشته است و سپاهیان روس به اوطان خویش عودت کرده اند. بنابراین درنگ را جایز نشمرد و بر آن شد تا حل و فصل مسائل خراسان و ماوراء النهر را به فرصتی دیگر گذاشته، خود را به کنار قلعه شوشی رسانده و به دسیسه های یکی از عمده ترین متحدان و مشوقان دربار روسیه برای پیشروی به سوی سرزمین ایران، یعنی ابراهیم خلیل خان جوانشیر که سرانجام نیز به همراه خانواده اش به دست روسها قتل عام شد، پایان دهد.

خان قاجار در کنار قلعه شوشی ، در روز شنبه ۲۱ ذی الحجه ۱۲۱۱ بر سه تن از ملازمان خویش خشم گرفت و آنها را به قتل در روز بعد وعده داد. ملازمان که می دانستند، خان قاجار هرگز خلف وعده نمی کند، در همان شب وارد سراپرده اش شدند و به حیات او خاتمه دادند .

شواهد فراوانی وجود دارد که به موجب آنها می توان قتل آقا محمد خان را به خوانین بیمناک از وی و موافقان سیاست روسیه بیگانه در ایران، یعنی صادق خان شقاقی، ابراهیم خلیل خان جوانشیر و اراکلی خان نسبت داد و گزارش خشم آقامحمدخان به ملازمان خویش را برای خوردن زردآلو و خربزه و پیشدستی آن ملازمان در قتل آقامحمدخان را افسانه ای کودک پسند شمرد. به هر حال پس از قتل اغا محمد خان که تثبیت حکومت جانشین وی فتحعلی خان را به دنبال داشت، جنازه وی را به تهران انتقال دادند و آنگاه برای دفن روانه نجف اشرف نمودند.

منبع :غلامحسین زرگری نژاد، روز شمار تحولات ایران در عصر قاجاریه،.تهران موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. خلاصه ای از صفحات ۵۵۶ -۵۵۹.