ایران، بزرگترین دارایی ما

ایران، بزرگترین دارایی ما

محمد مطلق: نرسیده به ماکو، مغازه‌ای می‌بینم به نام «اصفهان» و لحظه‌ای از ذهنم می‌گذرد به راننده بگویم ترمز کن! اما چه فرقی می‌کند چه مغازه‌ای باشد؛ سوپرمارکت یا لوازم خانگی. نوحه اصفهانی‌ها در جریان عزاداری برای کشته‌شدگان ماکو در سال‌های ۱۲۸۶ به دست طرفداران محمدعلیشاه به ذهنم می‌آید: «کشتند…

به قداست خاک، به درخشش الماس

به قداست خاک، به درخشش الماس

محمد مطلق: چه کسی باور می‌کند ۷ هزار سال پیش، زمانی که خبری از چرخ سفالگری نبود در اسماعیل‌آباد یا موشه‌لان تپه دشت قزوین، سفالی به این ظرافت با خطوط متقارن و نقش‌و‌نگاری چنین چشم‌نواز بسازند؛ سفالینه‌های پایه‌دار با لبه‌هایی به نازکی چینی‌های سلطنتی شبیه میوه‌خوری و آجیل‌خوری، کاسه‌های بدون…

چین، پاکستان، هند و ترکیه بازار جهانی فرش تبریز را می‌ربایند

چین، پاکستان، هند و ترکیه بازار جهانی فرش تبریز را می‌ربایند

تبریز قطب فرش ایران است؛ جایی که در روزگاری نه چندان دور صدای روح نواز دفه زنی از هر کوی و برزنی به گوش می‌رسید اما حالا چند سالی است که با افزایش بی رویه قیمت مواد اولیه، چند نرخی بودن ارز و قطع بیمه قالیبافان، تولید فرش دستباف نیز…

هزار سال پس از تادئوس مقدس

هزار سال پس از تادئوس مقدس

محمد مطلق: زمین پوشیده از برف است و آرامگاه ساندخت در نور تند صبح زمستان می‌درخشد. این جاده همان جاده‌ای است که یهودا یا تادئوس، حواری عیسی مسیح(ع) در سال ۶۶ میلادی برای بشارت دین نوظهور در آن پای نهاد و پس از مرگ، نخستین کلیسای جامع جهان مسیحیت بر…

هزار سال نجوای شعر فارسی

هزار سال نجوای شعر فارسی

محمد مطلق: توصیف «سرخاب» کار من نیست، محله‌ای که ۷۰۰ سال پیش کمال‌الدین خجندی بوی جوی مولیان را از آن دیار شنید و وقتی به تبریز رسید، در وصفش نوشت: «تبریز مرا راحت جان خواهد بود/ پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود/ تا در نکشم آب چرنداب و گجیل/ سرخاب…

به شیرینی گل قند

به شیرینی گل قند

محمد مطلق: راستش را بخواهید در راسته دوشابچی خانه ارومیه، تئوری «خودمداری ایرانیان» در ذهنم دود شد و به هوا رفت. نظریه‌ای جامعه شناختی که می‌گوید زندگی اجتماعی ایرانیان به‌دلیل ناامنی تاریخی، همواره به‌صورت واحدهای جدا افتاده از هم بوده و نبود امکانی برای تولید مازاد و مراودات اقتصادی، به…

چشمت ستاره شباهنگ

چشمت ستاره شباهنگ

محمد مطلق: «آی کاکای کشاورز! شخمت دلخواه و بذرت رازیانه و خرمنت پربرکت/ برادرم، کاکای من! راهم کوهستانی است، می‌روم بوکان/ همان جا که گلستان ایران است/ کاکای کشاورز! شخم را رها کن، میهمان از راه می‌رسد خسته/ بیا برویم سمت خانه، من که راه را بلد نیستم/ تا همین…

شمعی در محراب

شمعی در محراب

در محله «مهدی القدم» ارومیه، مسجد و کلیسا همسایه دیوار به دیوارند. نوجوانان سیاهپوش مسجد، درحال آماده کردن تکیه برای ایام فاطمیه‌اند و در کلیسا مشغول تزئین محراب و تمثال‌های مقدس حضرت مریم و بشارت‌دهندگان زرتشتی. همان سه منجم و دانشمند ایرانی؛ هرمیسداس و لاونداد و گشناسب که با خود…

نه چکمه قزاقی داریم نه جلیقه لزگی

نه چکمه قزاقی داریم نه جلیقه لزگی

محمد مطلق: در موزه مردم‌شناسی ارومیه از عیسی عزیزنژاد کارشناس این موزه می‌پرسم چرا لباس‌های محلی آذربایجان با پوشش سایر مردم ایران تفاوتی ندارد؟ پس چکمه‌های قزاقی و جلیقه‌های آبی لزگی و کلاه‌های روسی کجاست؟ می‌خندد و می‌گوید خودت می‌گویی لزگی و قزاقی و روسی. این لباس‌های ترکیبی و من…

ما مغازه‌دار نیستیم، مرزداریم

ما مغازه‌دار نیستیم، مرزداریم

گزارشی از محمد مطلق: پانصد سال از جنگ چالدران می‌گذرد اما وقتی هنوز رگبار تند بهار، استخوان‌های کشته شدگان را در سراشیبی کوه، از دل خاک بیرون می‌کشد، چگونه می‌توان این واقعه بزرگ را در نهانخانه فراموشی دفن کرد؟ مردم چالدران هنوز هم در شب نشینی‌ها افسانه و تاریخ و…